حسین قلیپور – انقلاب اسلامی با رهبری خمینی توانست یک جمعیت حداکثری ۹۰ درصدی را در ابتدای انقلاب با شعار «همه با هم» از گروههای مختلف چپ، ملی، اسلامیستها، مجاهدین و ملی مذهبیها در پروسه انقلاب با خود همراه کند. البته وقتی که از نحلههای مختلف نام میبریم منظور به صورت مطلق نیست بلکه نسبی است زیرا با آگاهی به اینکه بعضی از سازمانها و گروهها و افرادی مانند اشرف دهقانی و یا شاپور بختیار و همچنین روشنفکران مستقلی بودند که هرگز هژمونی و یا ایدئولوژی خمینی را برنتافتهاند. این میزان از جمعیت طرفداران و هواداران را میتوان در نمودار نتیجه «آری» به رفراندوم «آری یا نه» که در اویل ۱۳۵۸ مردم ایران در صندقها ریختهاند مشاهده کرد که نشان از یک پشتوانه اکثریتی مردمی بالای نود درصدی در حمایت از جمهوری اسلامی بود.
این پشتوانه اکثریتی مردمی دیری نپایید که به علت ارتجاعی بودن ایدئولوژی و عملکردهای ضد مردمی و ضد دمکراتیک رژیم اسلامی خیلی زود کسان و گروههای زیادی که در واگن انقلاب سوار شده بودند، با شناخت از ماهیت رژیم از واگن همراهی و هواداری جمهوری اسلامی پیاده شدند و یا مجبور شدند که پیاده شوند. به عنوان نمونه گروه چریکهای فدایی خلق در تقابل با اهداف و عملکرد رژیم مجبور به انشعاب دو گروه اقلیت و اکثریت شدند که اقلیتها از واگن هواداران انقلاب پیاده شدند ولی اکثریتیها همراه با همفکران تودهای خود با پندار به «ضد آمریکایی» بودن رژیم در صف طرفداران رژیم باقی ماندند و امروزه کماکان از آرمانهای جمهوری اسلامی حمایت و طرفداری میکنند. نمونه دیگر، مهدی بازرگان و مجموعهای از نهضت آزادی هستند که با حادثه گروگانگیری سفارت آمریکا از حلقه حاکمیت رژیم به بیرون پرت شدند. همینطور مجاهدین خلق که با درگیری مسلحانه ۱۳۶۰ به کلی مجبور به پیاده شدن از واگن انقلاب شد.
در طی دومین دهه حکومت جمهوری اسلامی، رژیم از درون حلقه حاکیمت خود به دو گروه محافظهکار (بعدا اصولگرا) و اصلاحطلب تقسیم شد که درواقع یک حاکمیت دوگانه برای دو دهه در کشور ایجاد کردند و منصبهای کشوری و لشکری و نهادهای حکومتی را تصاحب کردند. البته در دیدگاه این دو گروه در اصل ایدئولوژیک و حفظ نظام اختلافی نیست بلکه فقط در روش حکومتداری نظریههای مختلفی ارائه میدهند. با تجربهای که ملت ایران از عملکرد این دو گروه اصولگرایان و اصلاحطلبان یافت هیچکدام از آنها روشهایی در جهت منافع مردم و یا نوعی حاکمیت ملی و یا رهایی انسان از قید ایدئولوژی ندارند. در طی جنبش سبز ۱۳۸۸ بخشی از اصلاحطلبان از حلقه حاکمیت رژیم به بیرون پرت شدند و سپس از بطن اصلاحطلبی گروه استمرارطلبان زاییده شد که اگرچه در خارج از حاکمیت قرار گرفته ولی کماکان در جمع طرفداران و هواداران رژیم باقی مانده است.
در خارج از مجموعه حاکمیت، دو گروه عمده که آرایش طرفداران و هواداران رژیم را شکل میدهند عبارتند از:
گروههای اعتقادی: کسانی هستند که ارتباطشان با رژیم از طریق اعتقادی است که به آیینهای شیعه دارند، به روایتهای اسلامی شیعی معتقدند و طرفداری از نظام را پیروی از اسلامشان میدانند. به عنوان نمونه کسانی که باور دارند خامنهای نماینده امام زمان است و خودشان را از نظر دینی موظف به حمایت عملکرد رژیم میبیند. این گروه اساسا نقش سرباز پیاده نظام را بازی میکنند و در بسیاری از مراسم از قبیل سالگرد انقلاب (۲۲ بهمن)، عزاداریها، اعضای تشکیل دهنده منکرات، و در تظاهرات حکومتی نقش اصلی نمایش جمعیت رژیم را بازی میکنند. طبق گزارشی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از جنبش سبز تهیه کرده بود تعداد این گروه بین یک تا سه درصد برآورد شده. به عبارت دیگر اگر جمعیت ایران را هشتاد و دو میلیون در نظر بگیریم این گروه اعتقادی حداکثر چیزی در حدود دو میلیون و پانصد هزار نفر خواهد بود.
گروههای وابستگان مالی: کسانی هستند که وابستگیشان به نظام از طریق کانالهای اقتصادی و مالی با رژیم برقرار میشود. در این گروه طیفهایی از لایههای مختلف اجتماعی مانند آقازادهها، تکنوکراتها، کارآفرینان، هنرمندان، کارمندان ردههای شغلی بالا، نظامیان و وابستگان به سردمداران رژیم یافت میشوند که طبق آمار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این گروه بین ۵ تا ۷ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند که چیزی در حدود ۶ تا ۷ میلیون میشوند. افراد این گروه ممکن است اعتقادی به اسلام، آخوند و روایتهای مذهبی حاکم نداشته باشند ولی به علت اینکه بند درآمدشان گیر رژیم اسلامی است مجبورند از آرمانها و برنامههای رژیم در هر شرایطی هواداری و حمایتهای علنی و یا ضمنی کنند. مهمترین اولویت آنها کسب درآمد از طریق اتصال به نظام است و واژههای اخلاقی و انسانی مانند عدالت، شرف انسانی، آزادی، و… برای آنها مفهومی ندارد.
مجموعه این دو گروه وابستگان اعتقادی و مالی جمعیتی در حدود ۸ تا ۱۰ میلیون را شامل میشود (یعنی ده درصد کل جمعیت ایران) که رژیم آنان را حلقه خودی مینامد. این گروه به خاطر دسترسی به مزایای مالی، رانتخواری و بهرهجویی از منابع کشور دارای وضعیت مالی بسیار خوبی هستند که ضمن زندگی لوکس در داخل ایران، میتوانند برای تفریح و یا مهاجرت به اتحادیه اروپا، کانادا و آمریکا و کشورهای دیگر دنیا سرازیر شوند و با استفاده از سهمیه و رانت زندگی مرفهی را در خارج از ایران نیز داشته باشند و همچنین فرزندان آنها با استفاده از بورسیههای دولتی به دانشگاهای خارج از کشور راه پیدا میکنند. رژیم جمهوری اسلامی هم در ازای مزیتهایی که به این دو گروه ارائه میدهد از این افراد برای مقاصد اقتصادی، اجتماعی، حکومتی خود و همچنین در مراسمهایی نظیر سالگرد جمهوری اسلامی (۲۲ بهمن)، عزاداریهای مذهبی، رایگیریها و… استفاده میکند.
آنچه ما به عنوان نمایش جمعیت سازماندهی شده رژیم در مراسم سینهزنی عاشورا و قابلمه به دستان قیمه نذری در گوشه کنار شهرهای بزرگ دنیا مانند لس آنجلس، تورنتو، لندن و شهرهای دیگر میبینیم استفاده از جمعیت همین دو گروه است. در تورنتو خودمان در طول چهار و پنج سال گذشته ما شاهد بسیاری از ایرانیان داخل به عنوان مهاجر، دانشجویان بورسیهای، شرکتهای صوری برای پولشویی هستیم که همگی ریشه در داخل ایران دارند.
ناگفته نماند کسانی هم که تعدادشان اندک هست بر این باور هستند که نفوذ و دخالتهای رژیم اسلامی در کشورهای لبنان، سوریه، عراق و یمن از طریق ایجاد «هلال شیعه» به معنی اقتدار است و از این رو جزو هواداران رژیم قرار میگیرند.
در مقابل حلقههای خودی ده درصدی، یک جمعیت تقریبا ۹۰ درصدی از مردم ایران وجود دارد که تعدادشان در حدود ۷۳ تا ۷۵ میلیون است که رژیم آنان را غیرخودی مینامد. اکثریت شهروندان این گروه عظیم از نظر اقتصادی، اجتماعی، رفاهی از امتیازات دولتی بینصیب هستند و از توجهات حکومتی بیبهره و زندگی نسبتا سختی را میگذرانند. طبق آمارهای ارائه شده دولتی ۵۰ میلیون از آنها در زیر خط فقر قرار دارند و جزو یارانهبگیرهایی هستند که روحانی وعده پرداخت یارانه آنها بعد از کشتار تظاهرکنندگان آبانماه ۹۸ را داده بود. این طبقات عادی مردم در معرض انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی، بیماریها، و بلاهای طبیعی قرار دارند. همانطور که عملکرد رژیم را در زلزله بم و کرمانشاه و سیل خوزستان و پخش ویروس ایدز در بلوچستان و ایلام شاهد بودیم حکومت اسلامی خودش را اصلا متعهد به بهبود وضعیت آنها نمیبیند و رغبتی برای حل مشکلات و بهبود زندگی معیشتی، محیط زیستی و رفاه آنان نشان نمیدهد. به نظر میرسد زمانی که سردمداران رژیم اسلامی از «امت» صحبت میکند منظور همان ده درصدیهای ۸ میلیونی هستند که در دایره خودی واقع میشوند و از تمامی امکانات حکومتی برخودارند. عملکرد رژیم در مدت چهل ساله عمر خود این شبهه را تداعی میکند که انگآری حکومت بهترین انتخاب خود را در از بین رفتن این جمعیت ۹۰ درصدی میبیند تا بتواند تمامی منابع کشور را خرج ده درصدیهای خودی کند. به همین دلیل است اختلاف طبقاتی فاحشی را در جامعه امروز ایران شاهد هستیم.
پدیده آخوندیسم سابقه چندین سدهای در ایران دارد که به صورت تودهی سرطانی در بطن جامعه زندگی کرده و همواره در سایه قدرت مدعی حکومت در زمان غیبت را داشته است. در پایان قرن هژدهم سید جمالالدین اسدآبادی با استفاده از تز اقتصادی باقر صدر مشخصات یک حکومت سیاسی اسلامی را تعریف نمود که روحالله خمینی بعدها از آن استفاده و آن را در عمل پیاده نمود. در آنچه دو پدیده آخوندیسم و شیعه سیاسی در ایران در طول موجودیت خود بر فرهنگ و تمدن تاثیر داشته نکات مثبت زیادی نمیتوان یافت. اگرچه در زمان صفویان با اتکا به شیعه تمامیت ارضی کشور در مقابل امپراتوری عثمانیان حفظ شد ولی عملکرد شیعه در فضای سیاسی و فرهنگی سرزمین ما فراز و نشیب فراوانی داشته و کارنامه آن نشاندهنده سیر منفی و بازدارنده در پهنه تاریخ ایران بازی کرده که مانند بختک روی گرده فرهنگی و اعتقادی ایرانیان چنگ انداخته است.
همانطور که در طول چهل سال از سلطه آخوندیسم در ایران شاهد هستیم فرهنگی که آخوندها سعی در پیاده کردن آن در جامعه دارند، در سه کلمه خلاصه میشود: تقیه (دروغ در جامعه امروز ایران نهادینه شده)، ریا و کشتار! که همه اینها را ملت ایران با گوشت و پوست خود تجربه کرده است. در صورتی که پایههای فرهنگی، اعتقادی و باورهای مردم فلات ایران باستان از شاخصههای انسانمداری سرچشمه میگیرد که اساس آن یگانگی، عشق و خدمت به مردم بوده که ریشه آن در آیین خسروانی است که تاریخچه ده هزار ساله دارد. لازم به توضیح است که نگارنده از نگاه ناسیونالیستی به پدیدهها نمینگرد بلکه جنبههای انسانمداری را در نظر دارد.
مبارزه ملت ایران پس از فراز و نشیبهای تاریخی فراوان امروز در مرحلهی جنبش همگانی روی در روی دو پدیده شوم آخوندیسم و شیعه سیاسی قرار گرفته و میبایست با این دو تعیین تکلیف کند. جا دارد از اندیشمند معاصر ایران احمد کسروی یاد کنیم که هفتاد سال پیش این نگاه درست را داشت که ملت ایران میبایست یک حکومت به آخوندها گردن نهد تا شناخت درستی از این قشر پیدا کند. اگرچه ملت ایران بهای سنگینی در چهل سال عمر رژیم اسلامی پرداخت کرده ولی خوشبختانه به شناخت عمیقی از باورهای آخوندیسم رسیده و آن را با تمامی وجود تجربه کرده است. زمان حاضر مرحلهای از تاریخ ملت ایران است که مبارزه خود را برای رهایی از بندهای این دو پدیده شوم به پیش میبرد و این خود یک تغییر مثبت تاریخی برای ملت ایران است.
کامنت علی در مورد زمان باقر صدر درست است. با تشکر از توجه تان
آمار ۹۰ درصد از گزارش سپاه بعداز جنبش سبز برای خامنه ای گرفته شده که توسط دفتر که ولی به بیرون فرستاده شد.
گرچه ارقام ۱۰/۹ درصدی ممکن است کمکی بالا و پایین داشته باشد، ولی در مجموع مقاله بسیار جالبی بود.
اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا
این رقم ٩٠ درصدى را شما از کدام ارشیو پیدا کردید ؟!؟!؟
باقرصدر در قرن ۲۰ بوده بنابراین سید جمال الدین نمی توانسته از افکار او استفاده کند.