فیروزه رمضانزاده- دروغ و پنهانکاری نقطهی تاریک و متضاد راستی و درستی است که نه تنها از منظر همه ادیان و آیینها بلکه از منظر فلسفه و هنجارهای اخلاقی نیز امری ناپسند و نکوهیده شمرده میشود. عبارت معروف «اهورامزدا این کشور را از دشمن و خشکسالی و دروغ بپاید» از داریوش بزرگ در کتیبههای تخت جمشید نیز زشتی و نابکاری «دروغ» را در کنار بلای خشکسالی و دشمن قرار داده است.
وقتی کودک بودیم بزرگترها همیشه میگفتند دروغ بد است و «دروغگو دشمن خداست» ولی در بررسیهای روانشناسی مشخص شده که انسان از سنین کودکی شروع به دروغ گفتن میکند.
از سوی دیگر در همه فرهنگها «دروغ مصلحتآمیز» نیز وجود دارد که ربطی به «تقیه» در اسلام ندارد. «تقیه» درواقع به «هدف وسیله را توجیه میکند» نزدیک است و معطوف به منافع فردی و گروهی است. حال آنکه «دروغ مصلحتآمیز» چنانکه از ناماش پیداست عمدتا «صلاح» و «مصلحت» دیگران را در نظر دارد. یکی از معروفترین دروغهای مصلحتآمیز به «اسقف مایرل» یکی از شخصیتهای کتاب معروف «بینوایان» از ویکتور هوگو نویسنده نامدار فرانسوی باز میگردد. هنگامی که ژان والژان قهرمان اصلی این رمان که نان و نمک استقف را خورده شبانه با ظروف نقرهی فرار میکند اما به چنگ پلیس میافتد، اسقف مایرل به دروغ میگوید که ظروف نقره را خودش به ژان والژان داده است و به این ترتیب او را نه تنها از دستگیری نجات داد بلکه الهامبخش تغییر مسیر او در زندگی شد. همچنین در یکی از سکانسهای معروف فیلم «اسپارتاکوس» با بازی کرک داگلاس میبینیم که همه بردهها برای اینکه اسپارتاکوس شناخته و دستگیر نشود میگویند: «من اسپارتاکوس هستم!» آیا اینها فداکاریست یا دروغ؟! مرزهای این دو و فاصلهی خاکستری بین راست و دروغ چگونه مشخص میشود؟
کیهان لندن این موضوع را با دو روانشناس در میان گذاشته است.
مسئلهای که در دروغ گفتن کودکان اهمیت بسیار دارد این است که بدانیم نیازمندیها و الگوهای رفتاری آنها ناشی از کدام محیط و واقعیت است؟ آیا اساساً دروغ گفتن کودکان در قالب «دروغ» میگنجد یا نه؟
دکتر محمد ج. یک روانشناس ساکن ایران پیرامون ارتباط دروغ گفتن با کودکان به کیهان لندن میگوید: «کودکان نیازمندیهایی دارند که از تخیل و ذهنیت خود کمک میگیرند، بعد داستانهایی درست میکنند که بهخصوص از ۴سالگی به بعد در بچهها میبینیم، داستانهای بامزه و تخیلی از خودشان تعریف میکنند. وقتی هم با اقبال عمومی بین خانواده به ویژه پدر و مادرشان مواجه میشوند این مسئله به عنوان یک الگوی رفتاری در آنها جا باز میکند و چون مورد تشویق قرار گرفتهاند ترغیب میشوند که داستانهای دیگری بسازند و تعریف کنند اما مهمترین نکته در این سن میزان تاثیرگذاری است که بر دیگران میخواهند داشته باشند و نیازی که برای تحسین و تشویق در آنها وجود دارد. بنابراین داستانها را به اشکال مختلف تعریف میکنند. در اینجا باید چند بُعد را در نظر بگیریم چرا که شکل رفتاری کودکان وابسته به یکسری مسائل دیگر نیز هست. برای مثال بچهها برای خودشان داستانهایی را از فضای خانه و زندگیشان ساخته و و تعریف میکنند، ماجرای لولوها یا افسانهای که در ذهنشان میسازند و یا حسی که نسبت به اسباب بازیهای خود دارند؛ آنها گاهی نامهایی به اسباببازیها و وسایل اتاقشان میدهند که گاه برای ما بسیار جالب است و ممکن است آن را به عنوان دروغ و چاخان در نظر بیریم اما بچهها در دنیای خود به تمام اجسام و محیط خود جان میدهند، کما این که وقتی عروسکشان را بگیرید پرتاب کنید گریه میکنند انگار به یک موجود زنده آسیب رساندهاید.» به این ترتیب این بخش از دنیای کودکان بیش از آنکه ربطی به دروغ داشته باشد، به تخیل و خیالپردازی مربوط میشود.
عباس مؤدب روانشناس ساکن دانمارک نیز در گفتگو با کیهان لندن با بیان اینکه دروغ در هیچ فرهنگی تایید نشده و نکوهش شده است به منع از شهادت دروغ در یکی از دستورهای آمده در ده فرمان موسی اشاره میکند و معتقد است: «بعضی از افراد نظیر سیاستمداران کسانی هستند که دروغ گفتن بخشی از زندگی آنها و جزو ذات درونی آنها شده، این دروغها را نمیتوانید معالجه کنید، مثلاً اگر به رییس جمهور آمریکا بگویید این صحبتهای شما در مورد گرمایش زمین دروغ است قبول نمیکند و نمیپذیرد، این مسئله قابل درمان نیست و موضوع صرفا بر سر دروغ هم نیست بلکه ساختار شخصیتی فرد دروغگو است که فاقد اخلاقیاتی است که باید او را از دروغ گفتن منع کند. با این فرد چکار میتوانید بکنید؟ مثل بیماری است که نمیتوان درمانش کرد. ولی در روابط عادی اجتماعی ممکن است فردی در مضیقه باشد و بخواهد برای به دست آوردن پول یا حل مشکلی به شما یا دیگران دروغ بگوید؛ این یک دروغ مقطعی است، بیماری نیست. ممکن است بعدا حتی دچار عذاب وجدان شود و عذرخواهی کند. اما اگر راجع به کسانی صحبت میکنید که بدون دروغ نمیتوانند زندگی کنند این افراد قابل معالجه نیستند؛ قبول ندارند که بیمارند و این انکار مشکل را خیلی پیچیده میکند.»
به اعتقاد این روانشناس، دروغ مصلحتی در جوامع فاقد آزادی و دموکراسی نظیر ایران که در آن رعب و وحشت و تجاوز به حقوق افراد حاکم است در برخی موارد جایز است: «خیلی وقتها فردی به خاطر حفظ آبرو و یا حفظ جانش دروغی میگوید که در همه جوامع این مسئله پذیرفته شده، چون مصلحتی در آن هست و ضربهای به کسی نزده و خواسته جلوی یک اتفاقی را بگیرد. این مسئله را میشود تا حدی پذیرفت، اما از آنطرف این دروغ مصلحتآمیز نشاندهنده این است که در آن جامعه یک نوع کمبودی هست که آدمها نمیتوانند همیشه حقیقت را بیان کنند. در دانمارک روانشناسان قسم میخورند که امین مراجعانشان باشند یعنی اگر پلیس به من مراجعه کند و بگوید فلان بیمار به تو چه گفته من به هیچ وجه پاسخی نمیدهم، اما در یک شرایط خاصی دادگاه میتواند این مسئله را لغو و روانشناس را مجبور کند که با پلیس همکاری کند و امین بودن وی را از بین ببرد. دو سال پیش یک دادگاه حکمی برای یک خانم روانشناس فرستاد و اعلام کرد او باید راز یکی از بیمارانش را در رابطه با پیگیری یک جرم افشا کند اما او قبول نکرد و دادگاه برای خانم روانشناس حکم زندان صادر کرد اما او به دادگاه گفت اخلاقیات من از قانون بالاتر است! حالا شما با فردی روبرو میشوید که شاید اخلاقیات نداشته باشد، برایش مهم نیست که دروغ او به شما لطمه میزند یا نه، این فرد قابل درمان نیست. ولی فکرش را بکنید که مثلا در یک خانواده سنتی دختری عاشق پسری شده و رابطهای هم با او داشته که آشکار شده و وی به دروغ رابطه با این پسر را انکار میکند؛ این دروغ به خاطر حفظ آبرو و جاناش است، چون این جامعه کمبودی دارد که نمیتواند آزادی را قبول کند پس میآیند روی حقیقت سرپوش میگذارند. این نوع دروغ تا حدی قابل پذیرش است.»
اما اگر یک فرد بزرگسال دروغی بگوید در حالی که مخاطب او از واقعیت ماجرا آگاه است بهترین برخورد شنونده چه میتواند باشد؟ دروغگویی تا چهاندازه با وجدان ارتباط دارد؟
دکتر محمد ج. معتقد است: «در رابطه با آدمهای بزرگسال رفتارها شکل بزرگتری از خصوصیات شخصیتی افراد است و لایه عمیقتر آن دیانای و خصوصیات وراثتی است و بعد خصوصیات رفتاری و بر روی لایههای شخصیتی لایههای رفتاری شکل میگیرد. در برخی از این خصوصیات رفتاری با آدمهایی مواجهیم که خود را به صورت غلوشده بیان میکنند تا سهمی در جامعه و افکار عمومی داشته باشند. این افراد با چند مشکل در زندگیشان مواجه شدهاند که برمیگردد به لایه کودکیشان؛ اینها معمولا مورد تحقیر و تمسخر قرار گرفتهاند، مدام تنبیه شدهاند یا کسی به آنها توجه نکرده. این افراد برای اثبات خود نیاز داشتهاند که رشد کنند و خود را به شکل واقعی در جامعه بروز دهند اما به دلایلی نتوانستهاند! به همین دلیل امروز با پشتوانه یکسری اطلاعاتی که درست میکنند سعی میکنند نسبت به ساخت شخصیت خود و بروز هویتشان در جامعه اقداماتی انجام دهند بدون اینکه به وجدان فکر کنند، همان مسئلهای که شما اشاره کردید که آیا این کار درست است یا نه؟ سطحی از خودشیفتگی در آنها بروز پیدا کرده که تصور میکنند این قدرت و توانایی را دارند و میتوانند این کارها را انجام بدهند. این رفتارها را مدام تکرار میکنند و سناریویی را در ذهنشان میسازند و ابعاد و زوایای مختلفی برای داستانهای خود یا مسائلی که دنبال میکنند ایجاد میکنند چنانکه این رفتار و این داستان در ناخودآگاه آنها مینشیند، رفتاری که در ناخودآگاه انسان شکل میگیرد بخشی از رفتاری است که شما وقتی انتخابش میکنید و بروزش میدهید جنبه بسیار واقعی پیدا میکند و پذیرش آن برای دیگران راحت میشود.»
او در ادامه اضافه میکند: «اما این مسئله چند بعد دارد؛ یکی اینکه فرد این دروغ را خودش باور کرده و در ذهن خود طوری آن را تلقی کرده که میپذیرد واقعا این اتفاق افتاده و حقیقت دارد و وقتی برای دیگران تعریف میکند پذیرش آن هم برای دیگران خیلی جدی میشود. بعد دیگر اما این است که وقتی دیگران نسبت به حقیقت آگاهی پیدا میکنند، فرد دروغگو را به شدت طرد میکنند و این فرد آسیبهای جدی در روح و روان خود احساس خواهد کرد. اما مسئله دیگر هنگامی است که موضوع وجدان تا حدود زیادی کنار رفته باشد و فرد دروغگو بجای اینکه فکر کند که اشتباه کرده و اوست که نباید این کار را انجام میداده و دروغ میگفته، میرود به سمت اینکه چرا دیگران با من این رفتار را کردند! حتی انتقام و تلافی نیز در ذهنشان شکل میگیرد!»
این روانشناس اضافه میکند: «یک شکل دیگری که در رفتار ایرانیها زیاد دیده میشود این است که دارای شخصیت برونگرا هستند و در شخصیتپردازی و داستانسرایی دستی بر آتش دارند و مورد تشویق خانواده و حتی جامعه نیز قرار میگیرند. آنها دروغ و راست و یا به قول معروف، دوغ و دوشاب، را قاطی کرده و نقل میکنند و چون معمولا جذابیتهای کلامی هم دارند، تأثیرگذارند و مورد تحسین و تشویق هم قرار میگیرند.»
دکتر محمد ج. در ادامه به یک وجه دیگر دروغ نیز اشاره میکند که روزانه در سخنان مسئولان جمهوری اسلامی و نیز رسانههای حکومتی تکرار میشود و کاملا ملموس است: «یک شکل دردناک دروغ که بسیار تقویت شده و در بین سیاستمداران ایران و سیاستمداران بیشتر کشورها با آن مواجهیم دروغهایی هستند بسیار تعیینکننده در زندگی مردم یا حتی مسائل بینالمللی. نمونههای بسیار بارزی در کشور خود ما بارها و بارها تکرار شده و تاثیرات بسیار منفی هم ایجاد کرده. مثلا شما میدانید نرخ تورم در جامعه بسیار بالاست و مشکلات فراوانی برای مردم ایجاد کرده اما به دروغ میآیند و آمار غلطی ارائه میدهند. این دروغ روزانه بارها تکرار میشود از نرخ باسوادی و نرخ افراد بیکار و اشتغال زنان تا نرخ ازدواج و طلاق و آمارهای مختلف اجتماعی و اقتصادی که درست و واقعی نیستند. بدترین نوع دروغ در حال حاضر کتمان کردن واقعیت است! مسئولان برای اینکه مورد واکنش منفی قرار نگیرند مسائلی را عنوان یا کتمان میکنند و جامعه را از دسترسی به اطلاعات درست دور میکنند. علاوه بر این، برای رفع مشکلات، برنامهریزیهای درستی انجام نمیدهند. در رویدادهای اخیر همه میبینیم که مردم رنج میکشند؛ اتفاقات سهمگینی برای آنها رخ داده؛ اما برای هیچیک از مسئولان اهمیتی ندارد! وجدان در اینجاست که اهمیت پیدا میکند! زیرا مسئولیت اجتماعی و صادقانه رفتار کردن یکی از خصلتهای مهم و والای یک سیاستمدار مسئول و یا هر مقام دولتی است. افرادی که مسئولیت میپذیرند و نسبت به انجام آن مسئولیت سوگند میخورند باید به آن پایبند باشند. اما موضوع وجدان در اینجا به حاشیه رانده میشود؛ افراد آزادانه دروغ میگویند، مسئولیت خیلی مسائل را بر عهده نمیگیرند، دشمنان تخیلی درست میکنند، آنها را بزرگ میکنند، چه در بعد داخلی و چه در بعد بینالمللی و بر اساس همه اینها، فرار از واقعیت است که شکل میگیرد. در نهایت هم مردم واکنش مثبتی نشان نمیدهند و این رفتارها را مورد طنز و تمسخر قرار میدهند و برای این رفتارها جوک درست میکنند. نمونهی این دروغها را همین اواخر در مورد گران شدن قیمت بنزین هم دیدیم و تاثیرات وحشتناک که این دروغها بر جای گذاشت.»
به گفته دکتر محمد ج. یکی از تاثیرات دروغهای کوچک، تضعیف نهاد خانواده و نابود شدن رابطه زناشویی است و همچنین فرزندانی که بر پایه صداقت و درستی رشد نمیکنند. شخصیت آنها طوری پرورش پیدا میکند که در موقعیتهای اجتماعی صادقانه رفتار نمیکنند و در نتیجه با جامعهای روبرو میشویم که افراد در آن با رفتارهای متناقض بر اساس صداقت و انسانیت و وجدان و مسئولیت اجتماعی با یکدیگر رفتار نمیکنند.
به اعتقاد عباس مؤدب، در این میان اگر دروغ گفتن زیانی جبرانناپذیر برای فرد به دنبال داشته باشد فرد خود را مجاز و حتی موظف به دروغ گفتن میداند. بنابراین اگر فردی با دروغ گفتن جان خود یا دیگری را نجات میدهد میبایست از گفتن حقیقت امتناع کند.
وی به عنوان یک روانشناس درباره اینکه آیا دروغ مصلحتآمیز را میپذیرد یا نه میگوید: «هم بله هم خیر؛ از یکطرف به خودتان دروغ میگویید و از آنطرف به خودتان لطمه وارد میکنید چون خود را در برابر هنجارهای اخلاقی جامعه نفی میکنید، میپذیرید هر چه آنها دوست دارند بگویید، ولی قلب شما چنین چیزی به شما نمیگوید، از یک نظر اگر حقیقت را بگویید ممکن است به ضرر شما تمام شود، بنابراین به شهامت فرد ارتباط دارد که چقدر از حقیقت دفاع کند، ولی در مواردی مثلاً میخواهند یک نفر را اعدام کنند و از او میپرسند عضو فلان حزب هست یا نه؛ و او انکار میکند. این نوع دروغ را نه فقط من بلکه همه میپذیرند که در برابر یک سیستم ستمگر، از جان خودت دفاع کردهای؛ این دروغ حتی مصلحتی هم نیست بلکه کاملا پذیرفته شده است.»
عباس مؤدب در پایان با اشاره به جامعه دانمارک میگوید: «این کشور یک جامعه حقوقی است، در اینجا اعدام اجرا نمیشود، احکام زندان طولانی نیست، همه به قوانین احترام میگذارند، در اینجا کسی مجبور نیست دروغ بگوید، اگر کسی دروغ میگوید باید به دنبال این بود که چرا دروغ میگوید؛ اگر به خاطر منافع و خودخواهی شخصی دروغ میگوید این دروغ قابل پذیرش نیست. وقتی یکی دروغ میگوید تا مالیات کمتری بپردازد قابل قبول نیست! این دیگر کلاهبرداری است! همیشه باید دید دروغ در رابطه با چه هدفی گفته میشود.»
در دوران باستان که نیاکان ما دین دیگری داشتند:Humata , Huxta , Hurashta
(پندار نیک, گفتار نیک و کردار نیک)سه اصل اساسی اخلاق در دین زرتشتی را تشکیل می داد۰ در مورد اصل دوم که در این متن آمده راستگویی هم مربوط به این اصل می شود و همه سعی می کردنند تا آنجا که می توانند دروغ بر زبان نیاورند۰ از آنجا که دروغ گفتن جزئی از طبیعت جانداران است و در جانواران دیگر هم هست , وقتی از حد بگذرد به شکل حقه ظاهر می شود۰ سعی می کنم مثالهایی در باره آن بنویسم۰
راستگویی را باید یادگرفت۰ مثال در کشورهای صنعتی و پیشترفته وقتی یک بانو یا آقا دیر از خواب بیدار می شود و می داند به موقع سرکار نمی رسد به رئیس زنگ می زند و می گوید: من توی اتوبان در ترافیک گیر کرده ام و مقداری دیر می آیم۰ (دروغ می گوید)
در ایران که رژیم اسلامی بر پایه دروغ بنا شده و از پگاه تا شامگاه سران رژیم دروغ می گویند بطوریکه یک قانون و اصل برای آنها شده مردم هم را وادار می کنند تا از ترس دروغ بگویند۰ کسی که در ماه رمضان روزه نمی گیرد باید دروغ بگوید و وانمود کند که روزه است و مثلا در اداره دست به غذا و یا آب نمی زند۰ یا آنکه هیچ گمان و باوری به مذهب اسلام (اسلام مذهب است نه دین چون دین چم= [معنی به عربی]
وجدان را می دهد) ندارد باید دروغ بگوید که نماز می خواند چون در غیر اینصورت کار و زندگی خود را از دست خواهد داد۰
چگونه دروغ تبدیل به حقه می شود در مورد جانداران دیگر یک مثال می زنم۰
سالها پیش یک زیست شناس آمریکایی از دانشگاه کالیفرنیا که برای پژوهش به کوههای زاگرس در کشورمان آمده بود به پدیده ای برخورد کرد که آنرا پدیده طبیعی یا
Natural Phenomena نامید۰ ماری که دمش شکل یک حشره بود (مانند یک عنکبوت ولی چاق و چله) دمش را تکان می داد و پرنده گمان می کرد که طعمه پیدا کرده می رفت آنرا بر دارد و بخورد ولی مار با سر پرنده را می بلعید۰ آخوند ها و سیدها بر عکس این مار عمل می کنند با سر دروغ می گویند(حقه می زنند) ولی با دم می خورند۰ برای مردم ما دشمنی به نام اسرائیل و یا آمریکا درست می کنند تا مردم به آن توجه کنند و اموال آنها را غارت می کنند۰ در اینباره مثال زیاد است ولی بسنده می کنم!
مقاله بسیار خوب و مفیدی بود .