به تازگی یک کتاب پژوهشی با عنوان «تاریخ تاجیکها، ایرانیان شرق» توسط انتشارات آی.بی.توروس در لندن که متخصص انتشار کتابهای مربوط به خاورمیانه، آسیای میانه و قفقاز است به قلم ریچارد فولتز منتشر شده است.
ریچارد فولتز پژوهشگر کانادایی با ریشههای آمریکایی است که کارشناس تمدن ایرانی است. دکتر عبدالخالق لعلزاد از اندیشمندان و فعالین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در جامعه افغانستانی بریتانیاست که این کتاب را به فارسی برگردانده و به زودی منتشر خواهد شد. درباره این کتاب با دکتر لعلزاد کردهایم.
-دکتر لعلزاد، چه چیزی در این کتاب ریچارد فولتز نظر شما را جلب کرد که آن را به فارسی ترجمه کردید؟ آیا نکاتی دارد که برای ملل فارسیزبان مفید است؟
– این یک کتاب پژوهش آکادمیک در مورد تاجیکها بدون ملاحظات تجاری است و نظری به فروش ندارد. ما بهاندازه کافی منابع در مورد تاجیکها به فارسی داریم ولی با کمال تاسف در تمام دنیای غیرفارسی زبان، به انگلیسی و یا فرانسه حتی یک مقاله پژوهشیِ در مورد آنها وجود ندارد چه رسد به کتاب. من بیش از بیست سال در انگلستان وقت خود را به پژوهش در این مورد گذاشته و تمام منابع را در این مورد زیر و رو کردهام. کاری که ریچارد فولتز کرده است، بزرگترین تحقیق به زبان انگلیسی در مورد تاجیکهاست که تا کنون انجام شده. ارزشمندی کتاب به جهت همین نبود منابع در دنیای انگلیسیزبان در دنیایِ غرب است. در دنیای غرب وقتی صحبت از تاجیک میشود آنها کشور تاجیکستان با چند میلیون فارسیزبان را استنباط میکنند و خلاص. وقتی با آنها صحبت از تاجیکها در ازبکستان و افغانستان و در ایران میکنیم، اصلاً برای آنها قابل فهم نیست. ایرانیها هم هنوز قبول ندارند که آنها هم تاجیک هستند زیرا آنها هم مردم افعانستان را افغان و مردم ایران را ایرانی و باشندگان ازبکستان را ازبک میدانند و فقط باشندگان تاجیکستان را تاجیک میدانند. در این کتاب به تاجیکها از زاویهی سابقه تاریخی ایران نگاه شده است. تاجیک دو معنا دارد. تاجیک یعنی فارسیزبان و تاجیک یعنی ایرانی. همین و بس!
ما در زبان فارسی بهاندازه کافی منابعی داریم که روشن میکند چرا میگوییم فارسیزبان و ایرانی و چرا ایرانیان کنونی خود را تاجیک نمیدانند. در چه مرحلهی تاریخی این تغییر صورت گرفته. مثلا خودم در کتابهایم زیر عنوان «تاجیکان در منابع تاریخی» و همچنین «تولد دوباره هویت و اقتدار تاجیکان» به این موضوع پرداختهام.
-ولی آیا در افغانستان اینطور نیست که در بین فارسیزبانان تا درجهای تاجیک بودن جا افتاده است؟
– این نتیجه کار دوامدار ما و دوستان در سالهای پسین است. ما هم قبلاً در همه جا خود را افغان مینامیدیم یا ما را افغان مینامیدند که در اثر جبر و زور و تحمیل بوده است. هنوز هم در افغانستان از هویت افغان و افغانی صحبت میکنند. افغانستان از نظر نیروهای حاکم تنها جای افغانهاست. آنها میگویند اگر کسی خود را تاجیک میداند به تاجیکستان برود، ازبکها به ازبکستان و هزارهها به گورستان!
-آیا این تعبیر بیشتر از طرف پشتونها نیست؟
– خوب آنها افغانها هستند که میگویند کسانی که افغانیت را قبول دارند میتوانند در افغانستان باشند، اما کسانی که خود را تاجیک میدانند باید در تاجیکستان و اگر ایرانی است باید در ایران زندگی کنند. درست همانطور که در ایران تحمیلات سیاسی و ایدئولوژیک وجود دارد، در افغانستان هم همینطور است. آنها میگویند حاکمیت در دست پشتونهاست و آنها هستند که کشور افغانستان را ایجاد کردهاند. به همین جهت است که آنها زبان فارسی ما را دری نامیدند که با تاجیکی تاجیکستان و فارسی ایرانیان یکی پنداشته نشود! یعنی دری زبان افغانستان، فارسی زبان ایران و تاجیکی زبان تاجیکستان است! و این در حالیست که اگر یک افغانستانی، تاجیکستانی و ایرانی کنار هم بنشیند و با هم صحبت کنند، زبان همدیگر را خوب میفهمند و احتیاج به ترجمان ندارند. ولی اینها به خاطر مسائل سیاسی زبان را هم سیاسی کردهاند.
-به این ترتیب درست است که بگوییم زبان تاجیکی؟
– ما زبان تاجیکی نداریم. چیزی در تاریخ به عنوان زبان تاجیکی وجود ندارد. تاجیک اسم یک قوم است. و این قوم از نظر تاریخی به معنای ایرانی و فارسیزبان است که شامل بخش بزرگی از آسیای میانه، تمام افغانستان، تمام ایران و بخشی از پاکستان بوده است. یعنی یک بخشی از پشتونها در ابتدا تاجیک و فارسیزبان بودند. شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد بخش قابل توجهی از پشتونها که در جنوب افغانستان و حتی پاکستان زندگی دارند، ابتدا تاجیک و فارسیزبان بودند (ظهور جنبش قومی تاجیکان پشتوزبان در پاکستان در این اواخر شاهد مدعاست). بگذارید این را نیز اضافه کنم که محمود و اشرف افغان که سلسله صفوی را ساقط کردند نیز افغان نبودند، بلکه ترکهایی بودند که زبانشان به مرور زمان افغانی یا پشتو شده بود (در این مورد، من کتابی را زیر عنوان «زندگینامه میر ویس کندهار یا شهزاده پارسی» ترجمه کردهام که توسط یک افسر سوئدی در دربار میر ویس در ۱۷۲۴ نوشته شده و در کابل به نشر رسیده است). مانند اینکه مغولها و ترکهایی که به هندوستان رفتند و سالهای طولانی در آن کشور حکومت کردند، زبانشان فارسی بود.
ببینید، فارسی زبان و فرهنگ یک قوم نبوده است. زبان مشترک در بین اقوام گوناگون بوده است. زبان تجارت و سیاست و دانش و ادبیات از استانبول ترکیه تا کلکته هند بوده است. مثلاً من وقتی به قونیه به مزار مولانا رفته بودم، راهنمای ترک میخواست اشعار او را به انگلیسی برایم تشریح کند، در حالی که من اشعار او را خودم میخواندم و بهتر از او میفهمیدم که چه میگوید. این امر، راهنمای ما را بسیار شگفتزده کرده بود و نمیفهمید که من چگونه این اشعار را میخوانم زیرا در ذهن او مولانا را تُرک گفته بودند. به او گفتم ببخشید مولانا ترک نبوده، بلکه فارسیزبان بوده است.
-ریشههای تاریخی تمایزات تاجیک و ایرانی از چه زمانی شروع میشود؟
– به زمان صفوی میرسد که صفویه خودشان را ایرانی نامیده و در مقابل ازبکان آسیای میانه جنگیدند. مثلاً اشعار سعدی و حافط نشان میدهد که آنها خودشان را تاجیک مینامیدند. تا زمان صفویه در هر کجایِ محدودهی جغرافیایی از آذربایجان کنونی در ایران تا آسیای میانه و افغانستان کنونی و نیمی از پاکستان تا رود سند محل زندگی اقوام تاجیک بوده است، در حالی که زبان فارسی از استانبول تا کلکته گسترش داشته است. بعدها وقتی که اقوام دیگر آمدند و حاکمیت را در دست گرفتند آنها هم در این فرهنگ ذوب شدند.
-آیا در دوره صفویه ایران را سرزمین پارس میخواندند یا ایران؟
– یک بحثی هست که بیشتر پانترکیستها مطرح میکنند. آنها میگویند که هیچوقت ایران نبوده است و همیشه پارس بوده است. در حالی که صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان، تیموریان، صفویان، هوتکیان و افشاریان همه خود را شاهان ایران مینامیدند! تمام مردم این محدودهی جغرافیایی که ما ساکنان آن را ایرانی و یا تاجیک مینامیم، عربها و اروپاییها آن را به عنوان سرزمینی به اسم ایران نمیشناختند و فارس یا پرشیا میخواندند. ما سلمان فارسی داریم و نه سلمان ایرانی! ولی آن فارس یا پرشیا کشور ایران امروزی نیست بلکه محدودهای میان رودخانه سند در پاکستان، رود فرات در عراق و رودخانه سیحون در آسیای میانه بوده است.
نود درصد شهرهایی که در شاهنامه فردوسی آمده است، در شرق ایران کنونی و در محدودهی افغانستان کنونی قرار دارند. مرکز سامانیها سمرقند و بخارا بوده است. در شاهنامه غرب ایران کمتر آمده است. یعنی تا هزار سال بعد از اسلام مرکز ایران در داخل افعانستان کنونی بوده است. یعنی به استثنای آل بویه و آل زیار که در غرب ایران و سامانیان که در بخارا بودند، مراکز همه در شرق ایران کنونی بود (صفاریان، غزنویان، غوریان و تیموریان). از زمان صفویه به بعد است که پایتخت به ایران امروزی انتقال مییابد.
من وقتی با دوستان ایرانی مینشینم بعضی به من میگویند که یک زمان افغانستان مال ایران بوده است. من با این گروه مشکل دارم. بگذارید ایران کهن را به یک فرش بزرگ و زیبا تشبیه کنم. واقعیت آن است که ما یک فرش بزرگ داشتیم که در طول تاریخ چندین پاره شده است. ما همه به همدیگر تعلق داشتیم و یک پاره بودیم. یعنی این سئوال که کدام بخش حاکم بوده و یا کی زیردست کی بوده است، سئوال بیمعنایی است. از ایران قدیم چندین کشور به وجود آمده است: تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، افغانستان، ایران کنونی و کشورهای قفقاز. اگر این سئوال مطرح است که پایتخت کجا بوده است؟ در بیشتر طول تاریخ ایران، مرکزها در افغانستان بوده است. وقتی میگویند که افغانستان جزو ایران بوده است، این نگاه عظمتطلبانه است.
زیبایی این کتاب هم در آن است که وقتی در مورد غزنویان صحبت میکند دقیق میگوید که غرنویان ترکتباران فارسیزبان بودند. این کتاب به دقت واژه قومیت را به کار میبرد. اگر فرهنگ و زبان است اینان نیز فارسیزبان بودند. قومیت که ژنتیک نیست!
-در حالی که یک نوع آشنایی بین ایرانیان و افغانستانیها از پیش وجود داشته ولی این نزدیکی در میان ایرانیان و تاجیکهای تاجیکستان نبوده است. تاجیکستان برای بیشتر ایرانیان یک سرزمین افسانهای و ناشناخته بوده که یادآور ایران باستان است. شماری از دوستان من که در سالهای اخیر به تاجیکستان رفتهاند میگویند به آن کشور رفتن مانند سفر به گذشتهی ایران است. ایدهآل شما برای رابطه بین این کشورها چیست؟ آیا آرمان شما این است که این مرزها از بین بروند و ایرانزمین بزرگ دوباره برقرار گردد؟
-ایدهآل من آن است که در این منطقه وضعیتی مانند اتحادیه اروپای کنونی شکل بگیرد و این کشورها از درجهی بالایی از اتحاد و همبستگی برسند و به مرور زمان مرزهای میان آنها هم از بین برود که باعث رشد و شکوفایی اقتصادی تمام منطقه میشود. به عبارت دیگر یک ایرانزمین فدراتیو به وجود آید.
-آیا فکر نمیکنید که شرایط عینی برای رسیدن به چنان وضعیتی هنوز شکل نگرفته است؟
-بله، شگل نگرفته است، ولی شما ایدهآل مرا پرسیدید! من هم آرمانشهر خود را تصویر کردم!
اگر روزی فارسی زبانان سرزمینهای پهناور تاریخی «ایران زمین» ، یا باصطلاح فرانسویان «دنیای ایرانی = Le monde Iranien» ، بتوانند خود را از شرّ خرافات اسلام عربی رها سازند ، آنروز یک «اتحادیهٔ کشورهای جهان ایرانی» ، بدون مرز و بدون تعصب قومی میتواند پا بگیرد که درشکوفائی دانش و تکنولوژی و هنر و موسیقی و ادبیات و بازرگانی و کیفیت سطح زندگی ، با بهترین های جهان امروز همسان باشد.
نه تنهـا تاجیکهـا و افغانهـا وووو را از ایران جدا کردنند
حال میخواهـند کردهـا و آذرى هـا وووو را از ایران جدا کنند
در هـمین کیهـان لندن بارهـا نوشته شده
نویسنده کرد و یا شاعر بلوچ وووووو
متن بسیار زیبایی بود
ایده هم زیبا وپسندیده است به امید براورده شدن این ایده در اینده ای نزدیکتر
از خواندن این مصاحبه خیلی لذت بردم و ایده ال آقای دکتر لعلزاد برای تشکیل اتحادیه ای چون اتحادیه اروپا را خیلی می پسندم.
هرکجا مرز کشیدند شما پل بزنید
حرف تهران و سمرقند و سرپل بزنید
نجیب بارور
-ایدهآل من آن است که در این منطقه وضعیتی مانند اتحادیه اروپای کنونی شکل بگیرد و این کشورها از درجهی بالایی از اتحاد و همبستگی برسند و به مرور زمان مرزهای میان آنها هم از بین برود که باعث رشد و شکوفایی اقتصادی تمام منطقه میشود. به عبارت دیگر یک ایرانزمین فدراتیو به وجود آید. آفرین ، آفرین ، صد آفرین . بسیار زیبا. با سپاس فراوان.
ایران زمین فدراتیو ایده پسندیده ایست.
ضمن تشکر از کیهان لندن، بسیار لذت بردم از خواندن این مصاحبه و همچنین افکار زیبا و مترقی آقای دکتر لعل زاد
تاجیک معرب کلمه تازیک یا تاژیک است. در فارسی میانه به قوم طی یکی از اقوام معروف عرب تازی می گفتند. ترکان ماوراء النهر چون غالباً توسط ایرانیان خراسان بزرگ اسلام آوردند ایرانیان مسلمان را تازیک یا تاجیک نامیدند. این اسمی است که دیگران (یعنی ترکهای آسیای میانه) برای ایرانیان ساخته اند نه خود آنها. این ترکها ایرانیان مسلمان را که آنها را به اسلام دعوت می کردند نوعی عرب تلقی می نمودند. بنا براین کلمه تاجیک هنگام پیدایش آن ربطی به قومیت نداشت.
منوچهر امیرپور
تاجیک معرب کلمه تازیک است. در فارسی میانه به طایی یکی از اقوام معروف عرب تازی می گفتند. چون ترکان ماوراء النهر غالباً توسط ایرانیان اسلام آوردند ایرانیان مسلمان را تازیک یا تاجیک نامیدند. این اسمی است که دیگران (یعنی ترکهای آسیای میانه) برای ایرانیان ساخته اند نه خود ایرانیان. این ترکها ایرانیان مسلمان را که آنها را به اسلام دعوت می کردند نوعی عرب تلقی می نمودند. بنا بر این کلمه تاجیک در اصل ربطی به قومیت نداشت.
جانا سخن از زبان ما می گویی .
از خواندن این گفتگو لذت بردم ، از کیهان محترم لندن و هم از جناب آقای دکتر لعل زاد ، تشکر میکنم .
دستتان درد نکند و سلامت و موفق باشید .
دو قسمت از این گفتگو ی خوب را تکرار می کنم :
الف – ایران کهن را ، به یک فرش بزرگ و زیبا تشبیه میکنم .
ب – ایده ال من ان است که در این منطقه ، وضعیتی مانند اتحادیه اروپای کنونی شکل بگیرد و این کشورها از درجه بالایی از اتحاد و همبستگی برسند و به مرور ، مرزهای میان انها از بین برود که باعث رشد و شکوفایی اقتصادی تمام منطقه شود به عبارت دیگر ، یک ایرانزمین فدرالتیو به وجود آید .
خوشبختانه موارد اعلام شده و منجمله تشکیل اتحادیه ای شبیه به انچه که در اروپا اتفاق افتاده است را میتوان در مواضع جنبش ایران بزرگ ( جاب ) مشاهده نمود . اتحاد بین کشورهایی که در انها جشن باستانی نوروز برگزار میگردد .( مواضع این جنبش قبلا در کیهان محترم لندن چاپ و اعلام شده است ) .
ایران بزرگ ، در حد فاصل رودهای جیحون و سند در شرق تا رود فرات در غرب ، متشکل از دوازده کشور موجود ، را شامل میگردد .
جهت اطلاع ، اخیرا کتابی به نام ( ایرانشهر ) منتشر شده که بررسی ۳۳ شهر باستانی در دوران هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان را انجام داده است .
در عراق شهرهای = تیسفون – به اردشیر – هترا
در اران ( آذربایجان ) = بادکوبه – گنجه
در داغستان روسیه = شهر دربند
در ترکمنستان شهرهای = مرو و نسا
در افغانستان = شهر بلخ
در تاجیکستان = شهر های کولاب و خجند
در ازبکستان شهرهای = سمرقند و خوارزم
– و در ایران کنونی = ۲۱ شهر باستانی را مورد بررسی و پژوهش قرار داده است .
مطالعه این کتاب جالب و غرور انگیز را به همه ایران دوستان توصیه میکنم .
ضمن قدردانی از مصاحبه بسیار خوب و مفید شما با آقای دکتر عبدالخالق لعلزاد از اندیشمندان و فعالین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی. خواستم بدینگونه تشکر و خرسندی خود را از این مصاحبه بیان کنم. بسیار با عقاید آقای عبدالخالق درباره روابط فرهنگی، سیاسی، زبانی و اجتماعی ایران بزرگ موافق هستم و من نیز چنین آینده ای را برای یک ایرانزمین با تمامی مشترکات آن که مرزی جغرافیایی آنان را از یکدیگر جدا نخواهد کرد، متصور هستم. باور به این دارم که بی هیچ تردیدی این نزدیکی به وقوع خواهد پیوست. با خوشحالی در انتظار ترجمه کتاب «تاریخ تاجیکها؛ ایرانیان شرق» و مطالعه ان هستم. با سپاس