فاضل غیبی – گویا بلافاصله پس از انقلاب، ملایان تازه به قدرت رسیده گروهی را به کشورهای «انقلابی»، مانند کوبا و چین فرستادند، تا نارساییهای آنها را بررسی نمایند و با استفاده از تجربیات موجود نظامی سرنگونناپذیر برپا کنند. اما آنان در واقع نظامی بیمانند با ساختاری «شترمرغی» ساخته و پرداختند. بدین صورت که برای ماهیت دهشتناک «ولایت مطلقه»، روبنایی «دمکراتیک» فراهم آوردند و هرچندگاه با برگزاری سیرکی به نام «انتخابات»، مشروعیت خود را به رخ جهانیان میکشند. از این نظر «انتخابات» برای ملایان از اهمیتی حیاتی برخوردار بوده و هست و بدین سبب از همه امکانات و عوامل خود در داخل و خارج از کشور برای برگزاری آن استفاده می کنند. اما «انتخابات نمایشی» جز توهینی به ملت ایران نبوده و نیست زیرا هربار به جهانیان اعلام میکند که این ملت با وجود تحمل همه نوع توهین و سرکوب و غارت، همچنان به «نظام اسلامی» گویا وفادار است!
ملایان به خیال خود بدین ترفند سیستمی ضربهناپذیر بنا کردهاند زیرا تا حال هرگاه رهبر مطلقه مورد مخالفت قرار میگرفت، «مجلس» و «ریاست جمهوری» صحنهگردان میشدند و هر وقت که (مانند سال ۸۸) سیرک انتخابات از کنترل خارج میشد، رهبر مطلقه به جملهای رأی میلیونها ایرانی را به زبالهدانی می ریخت.
اما ملایان با همهی «زرنگی» خود غافلاند که در صحنهی تاریخ آخرین حرف را مردمی میزنند که در نظر آنان «خس و خاشاک» و «حشرات»(۱) جلوه میکنند. حرف آخری که هیتلرها و استالینها را در یک قدمی تسخیر دنیا به زبالهدان تاریخ انداخت و بیشک دیری نخواهد پایید که برای حکومت مشتی آخوند نیز همین سرنوشت را رقم خواهد زد.
امروز که روزگار از خودکامگان اسلامی برگشته و اغلب شرکتکنندگان در انتخابات پیشین به اکثریت تحریمکننده پیوستهاند، باید پرسید، اصلاً چگونه مشتی آخوند را ممکن شد، چهار دهه در ایران سیرک انتخابات را دوباره و دوباره برپا کنند؟ پاسخ به این پرسش دشوار نیست:
پس از آنکه ملایان به «خوی بیابانی» همهی رقبای خود را کشتار و سرکوب کردند، «چپ»ها (در دو تیره «اسلامی» و «غیراسلامی») هیزم بیار معرکهی ملایان شدند و متأسفانه هنوز هم بخشی از آنان در بوق تبلیغی حکومتگران اسلامی میدمند. این واقعیت را در دو نمونه از نظر بگذرانیم:
–نمونه نخست، انتخابات نمایشی در حکومت اسلامی است که از همان رفراندوم سال ۵۸ روشن شد ربطی به انتخاب میان دو شقّ واقعی ندارد و فقط برای گرفتن تأیید از مردم «مهندسی» می شود. با اینهمه چپها که همواره انتخابات در نظامات دمکراسی را به عنوان «ماشین رأیگیری بورژوازی» تمسخر میکردند، بهیکباره «انتخاب کاندیداهای دستچین شده» برای مجلس اسلامی و رئیس جمهور اسلامی را به عنوان «تمرین دمکراسی»، «تنها راه جلوگیری از برخوردهای خشونتآمیز» و «تنها وسیله برای بهبود اوضاع»… ستایش کردند و شرکت در آن را به عنوان وظیفهای انسانی و ملی قلمداد نمودند!
روشن است که مهمترین انگیزه برای فراخوان به شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی، تأیید و تأکید این بود که رژیم اسلامی، حکومتی رفرمپذیر و بهبودیافتنی است و میتوان با پشتیبانی از نیروها و شخصیتهای رفرمطلب، روند «اصلاحطلبی» را پیش برد و یا دستکم از به قدرت رسیدن جناح «بدتر» جلوگیری نمود.
هرچند تمدید عمر حکومت اسلامی برای چند دهه به کمک چنین ترفندهایی خسارات سنگینی به کشور وارد آورده، اما ملت ایران توانست در پس تبلیغات «چپ اسلامی» چهره واقعی ملایان حکومتگر را به خوبی بشناسد و به شعارهایی چون «دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست!» و یا «رضاشاه، روحت شاد!»، دو پایهی اصلی تبلیغات خانمانسوز «ضدامپریالیستی» را در هم بشکند و ناقوس پایان حکومت اسلامی بر ایران را به صدا درآورد. با اینهمه هنوز هم قلمبهدستان «استمرارطلب» از هیچ ترفندی برای دفاع از حکومت اسلامی فروگذار نمیکنند.
–نمونهی دیگر چنین ترفندی این است که میکوشند با ظاهری ایراندوستانه و اندیشمندانه، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را وارونه جلوه دهند و ایرانیان را به کورهراه بکشانند. آنان به خوبی میدانند که انتخاب راه درست مبارزه، مستقیمأ به شناخت درست از ماهیت رژیم و آرایش نیروهای اجتماعی بستگی دارد و مهمترین وظیفه، تشخیص درست از سرشت رژیم به عنوان پیششرط اشتراک نظر و عمل است.
چهل و یک سال است که «صدای پای فاشیسم» در میهن ما به گوش میرسد و همهی کارشناسان علوم سیاسی، حکومت اسلامی حاکم بر ایران را نظامی یگانه در تاریخ بشر، اما از اغلب جهات نمونهی سومی از دو رژیم توتالیتر هیتلری و استالینی تشخیص دادهاند و عملکرد روزمرّه رژیم این تشخیص را هزاران بار تأیید کرده است.
حال اگر امروزه هنوز کسانی با ادعای ایراندوستی «تحلیلی» کاملاً متفاوت از ماهیت رژیم ارائه دهند و یکدیگر را نیز تأیید و تشویق میکنند، به این عمل آنان چه باید گفت؟!
یک نمونه، نوشتهی جدیدی به نام « مشکلات و کمبودهای ما در گذار به دمکراسی!»(۲) است که نویسنده در آن ادعا میکند، در ایران نه تنها رژیم اسلامی، بلکه «اپوزیسیون برانداز» نیز دچار «انسداد» شده و بدین سبب باید برای یافتن راه برونرفت، از تجربیات کشورهایی که از دیکتاتوری به دمکراسی رسیدهاند، استفاده کرد. او به عنوان دو نمونهی موفق از اسپانیا و آفریقای جنوبی یاد می کند و با اشاره به چگونگی گذار اسپانیا از «دیکتاتوری فرانکو» و «آفریقای جنوبی»، از نژادپرستی به دمکراسی، آنها را با حکومت اسلامی در ایران مقایسه میکند!
نویسنده با اشاره به روابط نیک این دو کشور با کشورهای غربی و وجود قشری «دمکراسیخواه» در درون آنها نشان میدهد که این قشر توانست با استفاده از پشتیبانی غرب، راه به سوی استقرار دمکراسی بگشاید. اما گویا در ایران «مخالفت تند و افراطی اپوزیسیون برانداز» باعث شده که اصلاحطلبان (مانند خاتمی) نتوانند نفوذ خود را گسترش دهند و سردمداران رژیم را به عقبنشینی وادارند! بنابراین گناه «انسداد سیاسی» در ایران بر گردن «اپوزیسیون برانداز» است که با مخالفت خود باعث ناکامی «اصلاحطلبان» و یکپارچگی حاکمیت اسلامی شده است!
نویسنده مقاله این واقعیت را کتمان میکند که اسپانیا و آفریقایجنوبی دو رژیم منزوی در سطح جهانی بودند و مقایسه آنها با حکومت اسلامی که تجاوزکارانه سرمایههای ملی ایران را به هدف صدور «انقلاب اسلامی» صرف میکند، نارواست. حکومتی که نه تنها از هیچ جرم و جنایتی برای حفظ خود ابا ندارد بلکه ملت ایران را برای رسیدن به اهداف ضدملی خود گروگان گرفته است، رژیمی است که در چهار دهه گذشته حاضر نبوده است، به خاطر ملتی که بر آن حکومت می کند، سر سوزنی از امیال جهانگیرانهی خود عقب بنشیند، تا چه رسد به اینکه وجود نیروها و شخصیتهایی رفرمطلب را تحمل کند و برای افکار جهانی پشیزی ارزش قائل شود.
باید پرسید، کسانی مانند محمد خاتمی میخواستند به کدام رفرم واقعی دست بزنند و کدام تحولی را هدف گرفته بودند، که «براندازان» از آن پشتیبانی نکردند؟! خیر! ملایان محمد خاتمی را به کاخ ریاست جمهوری نفرستاده بودند تا قدمی در جهت منافع ملی و آشتی با جهانیان بردارد بلکه حضور او فقط به این منظور بوده که نارضایتی مردم را با دامن زدن به امیدهای واهی تخفیف بدهد.
اما ملت ایران دیگر به هیچیک از نمایشهای «سیرک دمکراسی»، از انتخابات و جناحبازی اسلامی اعتنایی ندارد و به خوبی میداند که رژیمهای توتالیتر از انسجامی درونی برخوردارند و بنا به ماهیتشان، خود هیچ آلترناتیوی جز گذار کامل از خویش باقی نمیگذارند. ملت ایران نه در انتظار به میدان آمدن جناح جدیدی از «اصلاحطلبان» است و نه منتظر مرگ خامنهای خواهد ماند زیرا گذار از رژیم اسلامی با توجه با کارنامهی جنایتبار آن، به تئوریپردازیهای «استمرارطلبان» نیاز ندارد بلکه رستاخیزی است در راستای بازیافت سرافرازی انسانی و هویت ملی.
(۱)ملایان در نوشتههای خود، مردم را «همج رعاع» (حشراتی که بر چهارپایان مینشینند، مینامند.
(۲)محمد ارسی، ۲۳بهمن ۱۳۹۸، وبسایت «ایران امروز»