آرسام محمودی – نود و نه سال پیش در چنین روزهایی که هرج و مرج و ناامنی ایران را فراگرفته بود، فرمانده بریگارد (تیپ) قزاق رضاخان میرپنج تهران را فتح و امیدی در دل ناامید ایرانیان دمید. درباره واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ بسیار گفته و نوشتهاند. اکثریت مورخین چپگرا از این واقعه به عنوان کودتا یاد کردهاند.
پس از انقلاب ۵۷ و پیروزی مشروطهستیزان بر پادشاهی مشروطه، این خوانش مورد استقبال حکومت انترناسیونالیستی سر کار آمده که مشروطه و آرمانهای آن را بزرگترین دشمن خود میدانست، قرار گرفت و تا به امروز توسط مورخین حکومتی و چپگرا تبلیغ میشود. اما به تازگی خوانشی جدید از واقعه سوم اسفند از سوی استادان علوم سیاسی مطرح شده است. پروفسور حمید احمدی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در گفتگویی که سال گذشته با ماهنامه «نسیم بیداری» انجام داد علاوه بر رد نقش انگلیسیها در این واقعه، با ارائه تعریف از اصطلاح کودتا واقعه سوم اسفند را نه یک کودتا، بلکه «اجماعی ملی» برای پایان دادن به هرج و مرج و وضعیت آشفته مملکت در اواخر دوران قاجار دانست. در همایش «مشروطه و نظریه حکومت قانون» که در امرداد ماه سال گذشته در تهران برگزار شد نیز دکتر احمدی واقعه ۱۲۹۹ را راه حلی دانست که مشروطه را از بنبست خارج کرد و به ریل اصلی خود بازگرداند و امنیت، استقلال و ارتش ملی را برای ایران به ارمغان آورد.(۱)
به فاصله اندکی پس از پیروزی مشروطه، سپاهیان عثمانی و روس، خاک ایران را عرصه ترکتازی خود قرار داده بودند. با بررسی جراید و نشریات آن دوران میتوان از وضعیت آشفته ایران در آن روزها آگاهی یافت. روزنامه «مساوات» که در فاصله مهرماه ۱۲۸۶ تا بهمن ۱۲۸۷ در تهران و تبریز منتشر میشد در مقالهای که در محرم ۱۳۲۶ چاپ کرد، به اوضاع آن روزهای ایران اشاره کرده و بیکسی و مظلومیت ایران را به دلیل نداشتن قشون و نیروی نظامی دانسته است: «ایران غریب است، ایران نگهبان ندارد، ایران مریض است، ایران پرستار ندارد. ایران در حال احتضار است، ایران غمگسار ندارد. ایران مرد نامدار ندارد. ایران اسیر است. ایران دادرس ندارد. ایران خوار و ذلیل است، ایران طرفدار ندارد. کشتی نجات ایران در گرداب و ناخدایش مست شراب و کشتینشینان در خواب. خاک ساوجبلاغ از خون یتمیان ایرانی رنگین و ایرانیان در خمار خواب نوشین. ناله بیکسی ناموس وطن به آسمان و نقطه مرکزی سرگرم باده عشق مجللالسلطان، عصمت ما در وطن دستخوش شهوت زناکاران و ما در فکر تحصیل مسند و شأن. صریح بگویم و این همه قلم در هم نپیچم. ایران وارث ندارد، ایران شاه ندارد، ایران پناه ندارد، ایران عالم ندارد، وکیل ندارد، وزیر ندارد، ملت ندارد، ایران غیرتمند ندارد. اگر ایران شاه داشت، ساوجبلاغ به دست دشمن نمیافتاد. اگر ایران وزیر داشت، توپخانه و قورخانه و مهمات جنگی و قشون منظم داشت. اگر ایران وزیر داشت، قلعههای نظامی سرحدی و قشون ساخلو نمیگذاشت عثمانی بدون حق و با کمال آزادی از حدود خود تجاوز کند. افسوس، اگر ایران وزیر داشت به جای فرمانفرمای خائن، سردار نامی شرف دوستی را میفرستاد که فرار از دشمن و پشت به میدان جنگ را در شریعت غیرت کفر میدانست و زیر بار ننگ فرار نمیرفت. اگر ایران وزیر داشت خزانه مملکت به درجه صفر نمیرسید. … این طایفه خائن محال است که ما را در قدمی به جانب سعادت آتیه حرکت دهند. هنوز خود را از ما بهتران و از جنس موجودات عالم خارج و برتر میدانند. ای ایرانیان، شما که در انقلاب اخیره ناله مادر مهربان وطن را لبیک اجابت گفته و از چنگ راهزنان داخلی نجاتش بخشیدید، امروز ناله همین مادر غریب از تعدیات راهزنان خارجی بلند است. فرزند ایران کسی است که قد مردانگی برافراشته و در عرصه جانبازان حس ایرانیت خود را ادا نماید، و این افتخار تاریخی و این نعمت آزادی را و این زندگانی تازه و سعادت ابدی را که بخون جگر بدست آمده است تسلیم دشمنان ننماید.»(۲)
در عرض چند سال پس از قدرت یافتن رضاشاه، وضعیت نظم و امنیت در ایران به قدری بهبود یافت که «شاهین» یکی از پرتیراژترین روزنامههای تبریز روز سوم اسفند را بزرگترین عید ملی ایرانیان نامید و در شماره ۲۹۲ خود نوشت: «اعلیحضرت پهلوی از همه شاهان بزرگوار گذشته مقتدرتر است. آیا به غیر از این مرد بزرگ کسی میتوانست در عرض چهارده سال یک چنان کارهای بزرگی را به موقع انجام بگذارد که بزرگان جهان را به حیرت اندازد!؟»(۳)
مجله «تقدم» نیز که فضلایی چون کسروی، تقیزاده، رضازاده شفق، محمود محمود و… در آن قلم میزدند در شماره ششم خود درباره وضعیت ایران پیش و پس از سوم اسفند ۱۲۹۹ نوشت: «جهل و نادانی حس را میکشد. شخص جاهل ذلت و بدبختی را چنانکه باید بد نمیداند و عزت و سرافرازی را نیز همانگونه که شایسته است حس نمیکند. اگر آن روزی که شمال لگدکوب سم ستوران لشگر روس و جنوب تحت نفوذ انگلیس بود کسی نوید چنین روزی را به ما میداد، آیا باور میکردیم؟ اگر آن روزی که روسها در تبریز آدم را به دار میآویختند، کشتیهای انگلیس بنادر جنوب را با توپ میکوبیدند و هر روز یک بندر از یک شیخ گرفته و به شیخ دیگر میدادند، کسی میگفت روزی خواهد آمد که این اوضاع سپری شده، بجای کشتیهای خارجی، کشتیهای ایرانی در مقابل بنادر لنگر میاندازند و به جای قزاق روسی و سپاهی هندی که برای حمله به ایران آمدهاند قشونی خواهد آمد که برای دفاع از ایران تهیه شده است و اجانب در ایران حکم ایرانی خواهند داشت یعنی از سیادت و برتری خواهند افتاد البته ایرانی نمیتوانست باور کند، تمام اینها به واسطه همت و بیدار دلی کسی است که دست قدرت برای نجات ایران فرستاده است. انصافاً اعلیحضرت همایونی مثل یکی از بزرگترین دیپلماتهای دنیا مسائل خارجی را حل فرموده و طوری این گرههای کور را با استادی و مهارت گشودند که هر منصفی غیر از اعتراف به لیاقت و کفایت ایشان چارهای ندارد؛ ولی چنانکه آقای تقیزاده نوشتهاند اینها مقدمه کار است و هنوز ایران به چیزهای بیشماری محتاج است . این است که ما توجه اعلیحضرت شهریاری را به امور داخلی جلب کرده امیدواریم عطف توجهی به مسائل داخلی مخصوصاً قسمت جنوب فرموده و بقیهی خاشاکهایی که راه چشمهی سعادت مردم را مسدود کردهاند بردارند. آری جنوب خیلی بیش از این توجه لازم دارد. باید گریبان مردم را از چنگال گردنکشان محلی خلاص کرده و با ارسال مأمورین درستکار، پاکدامن، لایق و مخلص، آنها را به مرکز امیدوار نمود و مخصوصاً به معارف آنجا باید بیش از همه چیز توجه نمود. خیلی جای تأسف است که هنوز در تمام جنوب یک مدرسهی متوسطه وجود ندارد.»(۴)
شهریار نیز در شعری، به امنیتی که رضاشاه برای ایران در آن سالها به ارمغان آورده بود، اشاره کرد و به این شکل از رضاشاه تجلیل کرد:(۵)
جان میدمد به کالبد کشتگان دی
این باد نوبهار به انفاس عیسوی
خاک جنوب ایمن از آسیب انگلیس
باد شمال فارغ از آشوب شوروی
آیین پهلوانی ایران باستان
نو شد به روزگار رضاشاه پهلوی
هرچند با اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم و تبعید پادشاه مشروطه ایران، بخشی از کارهای او ناتمام ماند، اما با انتقال موفقیتآمیز سلطنت به محمدرضاشاه مسیر مشروطه ادامه پیدا کرد. از جمله اقداماتی که در دوران محمدرضاشاه انجام شد، تکمیل و تجهیز ارتش ایران برای محافظت از مرزهای ایران بود. ارتشی که در ۸ سال دفاع مقدس امتحان خود را به خوبی پس داد.
چه واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ را کودتا بخوانیم و چه آن را «اجماعی ملی» بدانیم، نمیتوانیم نقش نیروهای نظامی تحت فرمان رضاشاه را در موفقیت آن نادیده بگیریم. نیروهایی که شالوده ارتش ایران در سالهای بعد بر روی آنها استوار شد و توانست امنیت را در عرض چند سال در درون مرزهای ایران برقرار ساخته و به قول دکتر حمید احمدی مشروطیت را به ریل اصلی آن بازگرداند. امرا و افسران تحت فرمان رضاشاه در این واقعه نقش مهمی داشتند. رضاشاه در شب سوم اسفند ۱۳۱۳ و در چهاردهمین سالروز سوم اسفند ۱۲۹۹ در ضیافت شامی که به همین مناسبت ترتیب داده شده بود، شخصاً برای نخستین بار امرا و افسران تحت امرش را که تا آن زمان صاحبمنصب خوانده میشدند، ((افسران من)) خطاب کرد و از آن روز واژه افسر جایگزین صاحبمنصب در ارتش ایران شد. شرفالدین قهرمانی سردبیر روزنامه اطلاعات در سرمقاله این روزنامه که مورخ ششم اسفند ۱۳۱۳ به چاپ رسید به این موضوع اشاره کرد و نوشت: «در شب سوم اسفند که همه افسران کشور شاهنشاهی در پیشگاه شاهانه بشام سرافراز بودند شاهنشاه بزرگ ما که همه کارها با دست توانا ایشان انجام شده و همیشه بهتر از دیگران بکاستیهای ما … [ناخوانا] آنسانکه در آغاز سازمانی قشون نیز چندین واژه بیگانه مانند رژیمان و بریگارد را بیرون کرده واژههای پارسی بجای آنها گذاشتند در آغاز فرمایشهای شاهانه بجای صاحبمنصبان که از دو کلمه بیگانه ساخته شده و در هیچ فرهنگ عربی نیست، فرمودند افسران من و با این فرمایش شاهانه آنسان که همه کارها را با دست توانا و نیروی خود انجام فرموده بودند در برانداختن واژههای بیگانه از زبان شیرین پارسی و بیرون کردن واژههاییکه بدریوزه و و گدایی گرفته شده بود نیز نخستین گام را برداشتند.»(۶)
هر چند تورج اتابکی معتقد است که واژه افسر گرتهبرداری آوایی از کلمه آفیسر انگلیسی است(۷) و کسروی نیز انتقاداتی به نحوه گزینش این واژه وارد میدانست(۸) اما با توجه به اینکه افسر در زبان فارسی به معنی تاج و دیهیم است، شاید به کاربردن این واژه از سوی رضاشاه به این دلیل باشد که رضاشاه افسران ارتش ایران را حافظ مشروطیت و دیهیم پادشاهی که نمادی از سنت است، میدانست.
پس از سوم اسفند ۱۳۱۳ واژه افسر با کاربرد جدید خود وارد زبان فارسی و ادبیات ایران شد. پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، کسروی در رساله افسران ما درباره اهمیت این بخش از نظامیان این گونه نوشت: «آن افسری که به جلوی سربازان افتاده گام برمیدارد، اگر معنی کار خود را فهمد، خدا را خرسند گردانیده و نزد او ارج و مزد خواهد داشت. …رضاشاه سالها رنج برده و آرتشی برای ایران پدید آورده بود. آرتشی که باری بیرون آبرومندی میداشت و هر سال که در سوم اسفند رژه رخ میدادی، خونهای جوانان غیرتمند به جوش میآمدی، و بسیاری با دلخواه رو به سوی آن میآوردندی. آرتشی که اگر برای جنگ با دولتهای دیگر توانا نبودی، برای کوفتن سروزیربیگها و محمد رشیدها توانا بودی و درون کشور را ایمن میگردانیدی.»(۹)
کسروی سپس افسر را به این شکل معنی میکند: «افسری چیست؟ بهتر است ما آن را معنی کنیم. افسری از جان خود گذشتن و نگهداری توده را بایای [=وظیفه] خود شناختن است. یک افسر باید چنین اندیشد که این تودهای که من از آنم، دشمنانی میدارد، همسایگان مرز ناشناس میدارد، در درون کشور سرکشان و راهزنان میدارد، برای نگهداری خود به یکدسته نیازمند است که از جان خود درگذرند و از مرگ نترسند و فن جنگ آموزند و سربازانی در زیردست خود بپرورند، بدینسان آماده باشند که همانکه داستانی رخ داد و نیاز افتاد، مردانه پاپیش گذارند و از مرگ نترسند و غیرت و مردانگی نشان دهند و بایای خود را به انجام رسانند. این که سربازی و افسری ارجمند است از اینجاست.»(۱۰)
در دوران محمدرضاشاه نیز افسران از ارج و قرب بسیار در میان مردم برخوردار بودند. با وقوع انقلاب ضد مشروطه در سال ۵۷ و تبلیغاتی که پیش از آن از سوی جریاناتی چون نهضت آزادی و گروههای چپ علیه ارتش ایران انجام شده بود، اوضاع بر ارتش و ارتشیان سخت گردید. خاصه افسران ارتش که بسیارشان اعدام و تعدادی دیگر بازنشسته و اجباراً بازخرید شدند و راه برای نظام بعث عراق برای حمله به خاک ایران هموار شد.
اکنون نیز وضعیت ارتشیان و افسران میان رده ارتش ایران با ابتدای انقلاب ۵۷ تفاوت چندانی ندارد و اکثریت آنها از مشکلات معیشتی گلهمندند. اما کیست که ارزش کار آنها و جانفشانیشان برای ایران را نداند. به این جهت امسال که نود و نهمین سالروز واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ و نجات ایران از اوضاع نکبتبار و آشفته سالهای آخر سلطنت قاجار به دست رضاشاه و افسران تحت فرمان او و همچنین هشتاد و پنجمین سالروز نامیده شدن فرماندهان ارتش ایران به نام افسر از سوی رضاشاه است، پیشنهاد میشود روز سوم اسفند از سوی میهندوستان به نام «روز افسر» نامگذاری شود.
۱. مجله نسیم بیداری، فروردین ۱۳۹۷، شماره ۸۰-۸۱
۲. جریده مساوات، ۶ محرم ۱۳۲۶، شماره ۱۲
۳. روزنامه شاهین، سال ۷، اردیبهشت ۱۳۱۵، شماره ۲۹۲
۴. مجلهی تقدم، اردیبهشت ۱۳۰۷، شماره ۶
۵. کلیات دیوان شهریار، ص ۸۹، چاپ پنجم ۲۵۳۶
۶. روزنامه اطلاعات، ۶ اسفند ۱۳۱۳، شماره ۲۴۲۳
۷. تورج اتابکی، تجدد آمرانه، ترجمه مهدی حقیقتخواه، انتشارات ققنوس، چاپ پنجم ۱۳۹۶، ص ۲۳۴
۸. احمد کسروی، افسران ما، چاپ نخست ۱۳۲۳، ص ۱
۹. همان، ص ۲۳-۲۴
۱۰. همان، ص ۴۷
سپاسگزارکیهان راستین ایران درپایتخت بریتانیاکه همچنان بازبان پاک وروش بنیانگذارزنده راه وزنده نامش
برای شناسایی ایران بزرگ وپدرراستین ایران،پهلوی نخست،گام برمی دارد.سرگذشت خوبی هاو پیشرفت ها را
ازنگاه کیهان دیدن،دلنشین تر از نگاه بیگانگان وخودفروختگان است.ماناباشیدای یادگاران بنیانگذارکیهان بزرگ
اگر شاهـزاده در گرامى داشت این روز بیانیه بدهـند ?
زیرا که ملت ایران با شعار رضا شاه روحت شاد با خاندان پهـلوى پیمانى دوباره
بست
فرخی سیستانی
آن روز چه بد که با قضا یار شدم – دیدار ترا به جان خریدار شدم
آن روز به بازی به سر کار شدم – تا لاجرم امروز گرفتار شدم