مازیار ظفری – دوستی برایم عکسی از کادر درمانی بیمارستانی در ایران فرستاده بود که به درمان بیماران کُرونا مشغول هستند. درمانگری پشت روپوش درمانگری دیگر در حال نوشتن این شعر است:
در صدر مشروطیت تبریز به شدت محاصره شده بود. جنگ سختی در گرفته و تنها یک کوچه مانده بود تا جنبش مشروطه شکست بخورد. ستار در کوچهی امیرخیز، واپسین جبههی در حال مقاومت را فرماندهی میکرد.
هُوارد باسکرویل Howard Baskerville آموزگار ۲۴ سالهی مدرسهی آمریکایی مموریال Memorial تبریز، تحت تأثیر مشروطهخواهان قرار گرفته و به ستار پیوسته بود.
کنسول آمریکا در تبریز از باسکرویل خواسته بود که از صف مشروطهخواهان جدا شود. باسکرویل ضمن پس دادن گذرنامهاش به کنسول گفته بود: «تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.»
هُوارد باسکرویل فرماندهی ۳۰۰ نفر را به عهده گرفت و در کنار ستار در محلهی شنب غازان (شام گازان) تبریز با استبداد جنگید و در نهایت در راه مشروطهخواهی برای ایرانیان بر اثر اصابت چند گلوله در سینه جان سپرد.
تبریز و ستار مراسم خاکسپاری باشکوهی برای این معلم آزادهی آمریکایی که جانش را در راه مشروطهی ایران باخته بود، برگزار کردند.
زنان تبریز نیز فرشی با چهرهی هُوارد باسکرویل بافتند که همراه با تفنگ هُوارد باسکرویل که به دستور ستارخان نام وی بر آن حک شده بود، برای مادرش به آمریکا فرستاده شد.
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی [هُوارد مسیحی]
ما را ز سرِ بریده میترسانی؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
این شعر در آن روزگاران سروده شده است و شاعرش مشخص نیست.
امروز همان شعر ِ ۱۰۰ ساله که یادآور ازخودگذشتگی مبارزان جنبش مشروطهخواهی ایران است بر روپوش پرستاران و پزشکان فداکار ایران نوشته میشود:
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
و چه تصویر دردناک و هم زیباییست که شعری برای آزادیخواهی و آزادگی پس از یک سده بر روپوش درمانگرانی نقش میگیرد که با وجود استبداد خرافهبنیاد جمهوری تبهکار اسلامی شبانهروز به یاری دانش نوین با بیماری همهگیر کُرونا به پیکار میپردازند. جان و اندیشهشان پاک، گامشان استوار و راهشان پر رهرو باد!
*دکتر مازیار ظفری استاد بیماریهای قلبی و رگشناسی؛ دانشگاه اِموری؛ آتلانتا؛ ایالات متحده آمریکا