آدوم صابونچیان – «بلافاصله بعد از آغاز نسلکشی، امکان فرار و یا کوچ اهالی ارمنی شرق ترکیه و به ویژه ایالت وان به طرف ایران کمتر بود زیرا برخی از قبایل کرد در مرز میان ایران و ترکیه عثمانی مستقر شده بودند و اجازه هر نوع رفتاری با ارمنیان به آنها داده شده بود. بعدها تعداد قابل توجهی از ارامنه وان، و نیز شماری از ولایات دیگر شرق ترکیه، به دنبال خانهبدوشی چندین ساله در روسیه تزاری و بعدها شوروی ترجیح دادند در ایران و بهخصوص در استان آذربایجان و همچنین اصفهان اقامت گزینند. ایرانیان همیشه میزبانان خوبی برای ارامنهی بازمانده از کشتار و پناهندگان بودند و شرایطی فراهم آوردند که آنان بسیار زود در کشور جا افتادند و کسب و کار خود را شروع کردند.
امسال ١۰۵ سال از رویداد نسلکشی ارمنی در ترکیه عثمانی میگذرد. ۲۴ آوریل ١۹١۵ نماد این رویداد در تاریخ ارامنه است. این روزی است که حکومت «ترکهای جوان» در حدود ۳۰۰ نفر از نویسندگان، روشنفکران و فعالین اجتماعی ارمنی را در استانبول دستگیر و به قصد نابودی روانه خارج از شهر کردند. در راه، بیشتر این ارمنیان سرشناس، بجز شمار اندکی مانند موسیقیدان برجسته کومیتاس(۱) به طرز فجیعی به دست سربازان ترک به قتل رسیدند. این جانباختگان در کنار بیش از یک و نیم میلیون شهید گمنام ارمنی قرار میگیرند که از ١۹١۵ تا ١۹۲۳ در ترکیه پاکسازی قومی شدند.
سلطهی شووینیسم ترکی که آمیزهای از برتری دینیِ اسلام سنی و ملی/نژادی است در دورهی حکومت «ترکهای جوان» قوام بیشتری یافت وبه نقطهی اوج خود رسید و تا امروز نیز در دولت اردوغان ادامه دارد. این شوونیسم خاص در ترکیه تاریخ خونبار و مشقتبار ارامنه و اقلیتهای مسیحی دیگر و بعدها کردها و علویها را در این کشور رقم زده است. بدین جهت نه فقط رابطه بین دولتهای ارمنستان و ترکیه بلکه تا حد زیادی رابطه ترُک و ارمنی، به عنوان دو ملت، نیز زهرآگین و دشمنانه شده است. در میان ارامنه کم نیستند کسانی که کینهی عمیق و شدیدی نسبت به ترکها دارند. در آنسو نیز در ترکیهی امروز، با گذشت بیش از یک قرن از واقعهی نسلکشی، هنوز در میان قشرهای عقبمانده و ناآگاه سیاسی، «ارمنی» واژهای تحقیرآمیز و همتراز دشنام است. همین نفرتورزی نسبت به ارامنه با این توجیه که ارمنیان همکاران روسیه تزاری، یعنی دشمن عثمانی در جنگ جهانی اول، بودهاند ابعاد دهشتناکی به خود گرفت و به عملی نمودن طرح نسلکشی ارمنیان منجر شد. در زمان کمال آتاتورک هم، هرچند بُعد مذهبی شووینیسم ترک کاهش یافت، ولی در مسیر بنای «ترکیه مدرن» و نیاز به ایجاد وحدت ملی برای رسیدن به این هدف، اقدامات دولت برای تقویت، ترویج و تحکیم ایدئولوژی شوونیستی در میان عامه مردم دو چندان شد و پردهی ضخیمی بر واقعیت نسلکشی ارمنیان کشاند. حتی بیان این واقعیت جرمی سنگین شناخته شد که هنوز هم بر همین منوال است.
از جمعیت بالای دو میلیون نفری ارمنیان عثمانی قبل از١۹١۵، امروزه تنها حدود ۶۰ هزار نفر، آنهم بیشتر در استانبول و حومه این کلانشهر باقی ماندهاند و شرق ترکیه که سرزمین آباء و اجدادی ارامنه بوده است خالی از آنها شده است. با تخمینهای واقعبینانه یک و نیم میلیون نفراز این جمعیت در اولین نسلکشی قرن بیستم جان و هستی خود را از دست دادند.(۲) جان بدربردگان اندکی که به سرزمینهای عربی رسیدند در شهرهایی مانند حلب و بیروت مستقر شدند و نوادگان آنها اکنون جامعهی ارمنی سوریه، لبنان و اردن و بعدها برخی دیگر از کشورهای حاشیه خلیج فارس را تشکیل میدهند. برخی نیز عمدتاً توسط مراکز خیریه به کشورهای اروپایی، بهخصوص فرانسه و آمریکا کوچانده شدند. آنهایی هم که شانس بیشتری داشتند- مانند ارمنیان شهر وان- توانستند تا رسیدن ارتش روسیه به وان به مدت یک ماه دست به مقاومت مسلحانه در برابر ارتش ترکیه بزنند و زمانی که ارتش روسیه عقبنشینی کرد و امیدی دیگر به ایستادگی نبود همگی به سوی روسیه تزاری و یا ارمنستان کنونی و یا گرجستان گریختند. این گریز در میان ارامنهی وان به «گاقت» و «گاقتاکان» به معنای «کوچ» و «مهاجر» معروف است.
بلافاصله بعد از آغاز نسلکشی، امکان فرار اهالی ارمنی وان به طرف ایران کمتر بود زیرا برخی از قبایل کرد در مرز میان ایران و ترکیه عثمانی مستقر شده بودند و اجازه هر نوع رفتار با ارمنیان به آنها داده شده بود.(۳) بعدها وقتی شماری قابل توجه از ارامنه وان پس از سالها آوارگی در روسیه تزاری و بعدها شوروی به ایران آمدند، در کنار آشنایی به زبان ترکی به دلیل نزدیکی زبان ترکی آذری و ترکی استانبولی که در انتخاب محل زندگی و شروع فعالیت اقتصادی آنان در استان آذربایجان نقش داشته است، شاید نزدیک بودن به سرزمین آباء و اجدادی و امید واهی به بازگشت به آن در شرق ترکیه نیز از نظر روانی در این تصمیم نقش داشته است. اما واقعیت این است که دیگر هیچ ارمنی در آنسوی مرز، در ترکیه، باقی نمانده بود که امید بازگشتی وجود داشته باشد. آنهایی هم که زنده ماندند مجبور به تغییر دین و فراموش کردن زبان ارمنی شده بودند. به این ترتیب، «وان» تنها در خاطرهی نسل اول مهاجر در خانوادههای ارمنی، از جمله خانوادهی خودم، باقی ماند که این خود حکایت دردناکی است.
در اینجا اضافه کنم که آذربایجانیها در استان خود همواره میزبانان خوبی برای ارامنهی «گاقتاکان» بودهاند و ارمنیان مهاجر و پناهنده از وان خیلی زود در این استان مستقر شده و کسب و کار خود را شروع کردند. این مناسبات در هر حالی جا افتاد که چند سالی پیش از آن، یعنی در اوایل قرن بیستم، بین ارامنهی بومی ایران و آذریها، بهخصوص در شهر اورمیه، درگیریهایی پیش آمده بود. ولی کمی بعد در دوره انقلاب مشروطیت رابطهی آنها عادی و خوب شد. والدین من، که هر دو از ارامنه تبریز هستند دوستان نزدیکی در میان آذریها داشتند و دارند و من به خوبی به یاد دارم که نوای موسیقی آذری، از جمله ترانههای رشید بهبودف و موسیقی زیبای امیروف در خانه ما بسیار شنیده میشد.
باری، علاوه بر دلایلی که در بالا برشمردم جا افتادن سریع ارامنهی وان در ایران به چند دلیل دیگر نیز بر میگردد که به اختصار به آنها میپردازم:
الف) سنت جاافتاده و پسندیدهی مهماننوازی و مهربانی نسبت به همنوع در میان مردم ایران؛
ب) شهرت مثبت ارامنه در ایران به دلیل درستکاری و زحمتکش بودن و نیز نقش موثر آنان تحت رهبری یپرم خان، در پیروزی انقلاب مشروطه؛
ج) حضور یک اقلیت ارمنی بومی و قدیمی در ایران که به جا افتادن مهاجران جدید کمک کرد.
ناگفته نگذارم که جمالزاده نویسنده ایرانی در سال ١۹١۵ که از راه ترکیه عازم اروپا بود تصویری گویا از وضعیت اسفناک بازماندگان پیر و کودک ارمنی ارائه میدهد و با آنان بسیار همدردی میکند.
قابل توجه اینکه بیش از انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به ارامنه ایران اجازهی ساخت یادمانهای جانباختگان نسلکشی در چندین شهر ایران داده شد.
معروفترین آنها یکی در کلیسای «سرکیس مقدس» واقع در تقاطع خیابان ویلا و کریمخان زند در تهران قرار دارد و یادمان معروف دیگر در کلیسای تاریخی وانک در جلفای اصفهان است.
در شهرهای تبریز، اورمیه، اراک و اهواز و شاهینشهر و خوی نیز یادمانهای کوچکتری ساخته شدهاند که این خود نشانه ای از مدارای ایرانیان است. ارامنه در تهران و اصفهان مراسم یادبود جانباختگان نسلکشی را معمولاً در برابر این یادمانها برگزار میکنند. در مواردی هم اجازه برگزاری تطاهرات نیز به آنان داده میشود. البته ایدهآل آن میبود که روزی در آینده، ایران نیز به جُرگهی کشورهایی بپیوندد که نسلکشی ارمنیان در ترکیه را به رسمیت میشناسند.
این نکته را نیز باید افزود که ارامنهی کشورهای عربی مسلمان نیز بطور کلی زندگی خوبی دارند و مورد علاقه و احترام اکثریت مسلمان در آن کشورها هستند.
کارزار شناسایی نسلکشی ارمنی
از اواسط دهه ۶۰ به دنبال مطرح شدن این واقعهی تاریخی در ارمنستان شوروی و بهخصوص پس از ساخته شدن بنای یادبود آن در ایروان، به تدریج کارزار شناسایی نسلکشی ارمنی، بهخصوص در میان ارامنهی مهاجر و از جمله در ایران، شکل گرفت و تبدیل به یک رسم گردید. این کارزار از پشتیبانی بیشتر نهان دولت ارمنستان شوروی و بعدها از حمایت آشکار دولت ارمنستان پس از فروپاشی شوروی برخوردار بوده است. هر سال در روز ۲۴ آوریل در ایروان خیل عظیم جمعیت چند صدهزار نفری از گوشه و کنار کشور و نیز خارج از ارمنستان در صفوفی فشرده و در سکوت به سوی بنای یادبود حرکت میکنند و پس از طی مسافتی طولانی گل بر مزار شهیدان گمنام نسلکشی مینهند. در کشورهای مختلف ارمنینشین نیز همزمان تظاهرات، مراسم و برنامههای مختلفی به همین مناسبت برگزار میشود. فعالیت لابیگری در رابطه با دولتها و مجالس کشورهایی که هنوز نسلکشی را به رسمیت نشناختهاند بخشی دیگر از این کارزار را تشکیل میدهد.
در ارمنستان و در میان نسلهای قدیمی دیاسپورا واقعه نسلکشی حضوری سنگین در حافظه ملی ارامنه دارد. اما باید گفت که در بیرون از ارمنستان، نهادهای فرهنگی و ارمنی و سیاسی ارامنه در میان نسلهای جدید و در کارزار شناسایی نسلکشی در طی بیش از نیم قرن هنوز به موفقیتهای زیادی دست نیافتهاند. پرداختن مفصل به این موضوع خارج از حوصله این نوشته است و به اشاراتی چند بسنده میکنم چرا که در کنار کارزاز سنتی و رایج در میان ارامنه برای شناسایی رسمی نسلکشی، راه و روشی دیگر و مکمل نیز در حال برآمدن است که این نوشته تمرکز بر آن است.
هدف از این کارزار جلوگیری از به فراموشی سپرده شدن این رویداد، به خصوص در میان نسلهای جوان، و نیز مطلع ساختن ملل دیگر، به ویژه ملل میزبان در جوامع ارمنیان مهاجر (دیاسپورا) دربارهی این رویداد تاریخی است. امید میرود به این ترتیب تغییری تدریجی در افکار عمومی در این کشورها پیش آید و در نهایت دولتهای خود را تشویق به شناسایی نسلکشی ارمنی کنند. سپس با افزایش تعداد این کشورها فشار سیاسی بر دولت ترکیه بیشتر و بیشتر شود تا بالاخره روزی تن به عقبنشینی داده و سرانجام نسلکشی ارمنیان را به عنوان رویدادی که در آن کشور رخ داده به رسمیت بشناسد. در این کارزار بسیار مهم است که مردم ترکیه از این رویداد و شناساییها با خبر شوند تا به تدریج پردهی ضخیم پوشاننده و تحریفکننده این نسلکشی را کنار بزنند و به حقیقت تاریخ خود دست یابند و از این راه بر سیاست حاکمان خود تاثیر بگذارند.
هدف نهایی آن است که دولت ترکیه به دنبال این به رسمیت شناختن، جبران خسارت کند و به نوادگان قربانیان و بازماندگان نسلکشی غرامت پرداخت نماید. در کنار این جنبهی مادی، با توجه به ابعاد دهشتناک این واقعه و به ویژه بیش از یک قرن انکار نسلکشی توسط حکومت ترکیه و چند کشور بزرگ دنیا، غمی جانکاه بردل ارامنه سنگینی میکند و باعث نوعی افسردگی و اندوه ژرف ملی شده است. با شناسایی رسمی این واقعه امید میرود که این زخم عمیق روحی به مرور التیام یابد.
ولی چنانکه گفتم در جامعهی مهاجران ارمنی این برنامهها چندان مورد استقبال اکثریت نسل جوان ارمنی قرار نمیگیرد و در نتیجه نقش چندانی در جلوگیری از به فراموشی سپرده نشدن نسلکشی بازی نمیکنند. اساساً نسل جوان فراموش میکند که علت وجودشان خارج از ارمنستان همان نسلکشی است. البته شماری از جوانان با بالا رفتن سن اهمیت موضوع را در مییابند و شروع به شرکت داوطلبانه در مراسم و برنامههای ماه آوریل میکنند.
دیگر آنکه در شرایط موجود در سراسر دنیا برگزاری تظاهرات و دیگر تلاشهای روشنگرانه در جهت تاثیرگذاری بر افکار عمومی در کشورهای میزبان، کارآیی لازم را نداشته است تا سبب تغییری در سیاست دولتهای کشورهای میزبان شود.
تا امروز ۳۲ کشور، که در میان آنها ایالات متحده آمریکا و بریتانیا حضور ندارند، نسلکشی ارمنیان را به رسمیت شناختهاند . ولی این امر عملاً فشار چندانی بر دولت ترکیه وارد نساخته و آن را مجبور به دست کشیدن از انکار نسلکشی نکرده است. برخلاف ادعای این کشورها، این شناساییهای رسمی کمتر برخاسته از ارزشهای بشردوستانه و برای احقاق حقوق ارامنه و بیشتر حربهی سیاسی در برابر گردنکشیهای ترکیه و اردوغان است. ترکیه هم این موضوع را دریافته است. بسیاری از ارامنه هم دریافتهاند که این شناساییها، بهرهبرداری ابزاری از آنان است. ولی با وجود این، با تصور اینکه این اقدامات بالاخره دولت ترکیه را تحت فشار قرار میدهد از آن استقبال میکنند. خصومت آنان نسبت به ترکیه آنقدر عمیق و ریشهدار است که مانع از ارزیابی واقعبینانهی میزان هدفمند بودن و یا نبودن این اقدامات و نتایج آنها میشود. البته منظور این نیست که این شناساییها هیچ نتیجهای ندارند بلکه مفید هستند و روابط عمومی خوبی برای ارامنه به شمار میروند. ولی ارامنه تمایل به بزرگنمایی نتایج آنها دارند. اساساً نسلهای قدیمی ارمنی آنگونه بار آمدهاند که از این شناساییها خوشنود میشوند و امید مییابند و به رسم رایج، صادقانه و برای انجام وظیفه در مراسم و برنامهها ماه آوریل شرکت میکنند و یاد جانباختگان را گرامی میدارند که این البته امری شایسته است. ولی با این برنامهها ارامنه چندان در رسیدن به هدف خود موفق نبودهاند.
خوشبختانه در کنار این برنامههای رایج و سیاستورزیها و لابیگریها برای جلب توجه دولتهای غربی، رویکرد دیگری در حال برآمدن است. این رویکرد جدید با نام و میراث روزنامهنگار شجاع و انساندوست، هراند دینک، که از ارامنه ترکیه بود و در سال ۲۰۰۷ در استانبول به دست یک جوان ترک افراطی ترور شد گره خورده است. هراند دینک نظر بسیار مساعدی نسبت به رویکرد صرفاً سیاسی و «لابیگری» محض نداشت هرچند که به نظر میرسد مخالف آنها نیز نبود. او معتقد بود که باید ارامنه و ترکها را، که آخریها از آگاهی نسبت به واقعیتهای تاریخی خود محروم بودهاند، به همدیگر نزدیک کرد. دینک بر این باور بود که نمیتوان با نفرتورزی به مبارزه با نفرتورزی نسبت به دیگران رفت بلکه باید میان این دو ملت در سطح مدنی و فرهنگی پُلی زد. برای همین هم نشریه «آگوس» را که سردبیرش بود، به دو زبان ارمنی و ترکی منتشر میکرد که خوشبختانه امروزه هم پس از مرگش انتشار آن کماکان ادامه دارد. دینک معتقد بود که تغییر، زمانی پیش میآید که ترکها در برابر واقعیت عریان تاریخی خود قرار گیرند.(۴)
در روز تشییع پیکر و خاکسپاری هراند دینک حدود دویست هزار شهروند ارمنی، ترک و کرد در استانبول شرکت کردند. آنها همگی ماسک مقوایی با عکس دینک در برابر چهره داشتند که رویش نوشته بود که هر یک از آنان دینک هستند. چنین اکسیونی مسلماً بسی بیشتر از تظاهرات نه چندان پُررونق ارامنه در کشورهای اروپایی، آمریکایی و خاورمیانه بر دولت ترکیه فشار وارد میکند.
همین تظاهرات وسیع و پر خروش نشان داد که فعالیتها و رویکرد دینک نتیجه داده است. کم نیستند روشنفکران ترکی که در قالب پژوهش و داستان و رُمان و فیلم به این بخش از تاریخ خود بر میگردند و حقایق را با شهامت بازگو میکنند. آنان با این کار ملت ترُک را تشویق میکنند که که با تاریخ خود واقعبینانه روبرو شود و خودفریبی تاریخی را کنار نهد. در این زمینه کار پژوهشگرانی مانند «تانر اکچم» و فعالینی مانند «رقیب زرک الو» مورد توجه و راهگشا بوده است.
رقیب زرک الو برای نوشتن کتابها و مقالات زیادی در افشای نسلکشی ارمنی مدتی طولانی در زندانهای ترکیه گذرانده است. اکچم نیز با زحمات شبانهروزی خود توانسته شواهد و اسناد زیادی بیابد که ثابت میکنند نابودی ارامنه در ترکیه طرحی از قبل ریخته شده بود.
در این میان صدای نویسندگانی مانند اورهان پاموک و الیف شفق– نویسندهی رمان «حرامزاده استانبولی»- در افشای نسلکشی رسا بوده است. در عالم سینما هم فیلمساز ترک- آلمانی «فاتح آکین» فیلمی با عنوان «بریدگی» در سال ۲۰١۴ ساخته است. این فیلم در مورد مردی ارمنی است که به دلیل اکراه نهانی یک سرباز ترک از ایجاد زخم مهلک بر گردنش (که تارهای صوتیاش را از کار انداخته است) در شرایطی که تمامی اعضای خانوادهاش بجز دو دخترش را از دست داده، از مرگ میگریزد. او پس از کوششهای فراوان بالاخره در مییابد که دخترانش به آمریکا مهاجرت کردهاند و خودش را به آنجا میرساند. فیلم دارای این پیام نیز هست که یک اراده سیاسی این تراژدی را برای ارامنه رقم زد و کم نبودند مردم عادی ترک که موافق این کشتار نبودند و نیز بودند ترکهایی که به ارامنه در زمان وقوع این نسلکشی و بعد از آن کمک کردند.
ناگفته نماند که دولت ترکیه به نابودی عدهی زیادی از ارامنه ترکیه در طی جنگ جهانی اول اذعان دارد. ولی آن را نتیجهی اجتنابناپذیر وضعیت جنگی و ضرورت کوچاندن ارامنه از نزدیکی مناطق جنگی به طرف بیابانهای سوریه و نه طرحی از قبل ریخته شده برای نابودی و نسلکشی آنان اعلام میکند. ترکیه برای کاستن سنگینی جرم نیاکان خود ادعا میکند که ترکهای زیادی هم در این میان توسط ارامنه جان خود را از دست دادهاند. البته انتقامجوییهای گروههای معدود چریکی ارامنهی بازمانده در ترکیه را در هرج و مرج سالهای ١۹١٨ تا ١۹۲۳ تا روی کار آمدن کمال آتاتورک را نمیتوان رد کرد. دیگر آنکه به دلیل اپیدمی ناشی از فاسد شدن اجساد صدها هزار ارمنی که در روستاها و شهرهای کوچک و جادههای شرق ترکیه تلنبارشده بود و همچنین قحطی ناشی از نابودی روستاهای ارمنی (که بخش قابل توجه محصولات کشاورزی را تولید میکردند) ترکهای زیادی نیز از بین رفتند.(۵)
بر اثر عوامل دیگر نیز بسیاری از ترکها جان خود را از دست دادند ولی اینهمه روشنفکران ترک را خطاب قرار میدهد تا برای هممیهنان خود درباره این رویدادها روشنگری کنند چرا که نقش آنها در این زمینه به مراتب مؤثرتر از فعالیت ارمنیان و پژوهشگران از ملتهای دیگر است. به احتمال قوی آگاه شدن اقشار وسیعی از ملت ترک از این واقعه فشار را بر دولت ترکیه خواهد افزود.
اهمیت کار تانر اکچم در این است که با شواهدی مستند خلاف ادعای دولت ترکیه را ثابت کرده است.(۶) او پژوهشگری است که امروزه در آمریکا زندگی میکند. تانر اکچم معتقد است یکی از راههای موثر در پیش بردن امر به رسمیت شناختن نسلکشی ارمنی تبادل فکری بیشتر بین اندیشمندان ترک و ارمنی است. اکچم به ریشههای تاریخی مسموم بودن رابطه دو ملت ترک و ارمنی به خوبی آگاه است و دیرپایی بدبینی به ترکها و اکراه ارامنه از نزدیکی به و مراوده با آنها را میفهمد. ولی معتقد است این مسیری است که نه فقط ارامنه بلکه ترکها را به روشنایی حقیقت میرساند. کمرنگ بودن ارزشهای حقوق بشری در دو طرف اما جلوی پیشرفت و دیالوگ را میگیرد. اگر در میان ایرانیان و اعراب برخوردی مثبت نسبت به ارامنه وجود دارد، هیچ دلیلی وجود ندارد که ترکهای پیشرو و مخالف شووینسم، چنین نباشند و برای نزدیک شدن به ارامنه تلاش نکنند. همچنین از آنجا که ارامنه واقعیت تاریخی را بازگو میکنند نباید از ارتباط با ترکها و تاثیرگذاری بر آنها اکراه داشته باشند.(۷)
البته به مرور ما شاهد تحولات مثبتی در ارمنستان نیز هستیم. میبینیم به تدریج دیدگاههای دگماتیک و کینهجویانه نسبت به ترکها در میان ارامنه ضعیف میشود. برای نمونه، در حال حاضر در یک سریال تلویزیونی با عنوان «داستان آناتولی» شاهد دوری نسبی از برخورد کلیشهای به ترکها و پرداختن به آنان، نه لزوما به عنوان «دشمن» بلکه به عنوان شخصیتهای انسانی هستیم. در گذشته نه چندان دور طرح چنین رویکردی اساساً بسیار مشکلآفرین میشد و حساسیت شدیدی بر میانگیخت.
اکنون در میان ارامنه این نظر دارد جا میافتد که هر چند فعالیتهای روشنگرانه در کشورهای میزبان باید ادامه یابد و راه شناسایی رسمی نسلکشی ارمنیان درعرصه جهانی هموار شود ولی تمرکز اصلی باید بر خود ملت ترک و تغییر افکار عمومی در جهت شناسایی این نسلکشی در ترکیه باشد. راه رسیدن به این هدف نیز از راه ارتباط با روشنفکران پیشرو و مبارزان راه دموکراسی در ترکیه میگذرد. اما این راه بهخصوص در خاورمیانه جنگزدهی امروز، سنگلاخی و پر پیچ و خم و طولانیست.
۱-کومیتاس(١٨۶۹-١۹۳۵) روحانی است که پدر موسیقی کلاسیک ارمنی شمرده میشود. او نابغهای بود که تحصیلات خود را در فرانسه و آلمان در موسیقی انجام داد و با پیگیری و سختکوشی توانست نواهای فولکلور ارمنی مناطق مختلف ارمنستان غربی و شرقی را جمعآوری و نُتنویسی کند. وی در آوریل ١۹١۵ در «رژه مرگ» شاهد صحنههای فجیع قتل دوستان خود شد ولی به دلیل اشتهار بین المللیاش با وساطت دولت آلمان از مرگ نجات یافت اما دچار جنون شد و آخر عمر را در سال ١۹۳۵ در یک مرکز روانی در پاریس گذراند و هیچ سخن نگفت تا چه برسد به اینکه اثری خلق کند.
۲-نسلکشی ارمنیان، در خواست عدالت برای ارمنیان؛ باگرات نظریان در کیهان لندن ۲۲ مارس ۲۰١۵
۳-در مصاحبه با روبن قالچیان در مستندی کوتاه درباره نسلکشی ارمنی در تلویزیون ایران اینترنشنال به تاریخ ۲۲آوریل۲۰١٨
۴-هراند دینک، پیشاهنگ حققو بشر در ترکیه و فراتر نوشته ادموند آزادیان؛ ترجمه آرسن نظریان در شماره ۲۷ژانویه ۲۰۲۰نشریه اینترنتی عصرنو
۵- دلایل تلفات در ترکان را در آن دوره روبن قالچیان توضیح داده است.
۶-کتاب «فرامین کشتار، تلگرافهای طلعت پاشا و کشتار ارامنه» پژوهش تانر اکچم به تاریخ ۲۰١٨
۷-از سخنرانی تانر اکچم در لندن در مرکز ارامنه به تاریخ ۶ژوئیه ۲۰١۴
خاطراتی که من ازتبریز سالهای ۱۳۲۰ دارم ، شهروندان ارمنی یک طبقهٔ بسیارفعال ومورد احترام مردم تبریز و در شغلهای عکاسی ونقاشی ونقره کاری زبان زد بودند. درآن زمان آنها درخیابان پهلوی مغازه هائی داشتند که بشهر تبریز یک ظاهر مدرن اروپائی میداد ومحلهٔ لیلاوا به محلهٔ ارمنی ها معروف بود. زنان ودختران ارمنی بدون حجاب درشهر گردش میکردند و نه تنها کسی مزاحم آنها نمیشد بلکه وجود شان به بانوان مسلمان هم قوت وجسارت میداد که خود را از اسارت حجاب ننگین اسلامی آزاد کنند و بدین ترتیب در آنزمان شهر تبریز به «اروپائی» ترین شهر ایران مشهور شده بود.
این وضع تا فاجعهٔ فتنهٔ ۵۷ ادامه داشت ومتأسفانه با برپائی حکومت اسلامی شهر تبریز از شهروندان ارمنی خالی شده است.