گفتگو با مهرداد درویش‌پور درباره ایران در دوران کُرونا

دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ برابر با ۲۷ آپریل ۲۰۲۰


-شرایط کنونی ایران و وضعیت جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی می‌‌کنید؟

-جمهوری اسلامی ایران با وجود چالش‌‌های بزرگی که با آن روبروست از ویژگی‌‌های معینی برخوردار است که نادیده گرفتن آنها می‌تواند آدمی ‌را به نوعی ساده‌انگاری خوشبینانه درباره آینده ایران دچار سازد. از چالش‌‌ها شروع کنیم:

نخست آن که تجربه چهل سال حاکمیت دینی بیش ازهر روشنگری تمایل به سکولاریسم را درجامعه ایران فراگیر کرده است. در گذشته نفوذ دین به برآمد اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی همچون گفتمان مسلط در انقلاب همگانی و پوپولیستی مردم ایران منجر شد. امروز اما پس از چهل سال حکومت اسلامی نه فقط مردم از هرگونه نظام سیاسی دینی گریزانند، بلکه تمایلات دین‌ستیزانه نیز رشد کرده است. حتی در بخش‌هایی‌ از بدنه حاکمیت و به ویژه در میان تکنوکرات‌های نظام، باورهای دینی کمرنگ شده‌اند. پاره‌ای از مقامات بارها درباره کاهش دین‌باوری به ویژه در نسل جوان هشدار داده‌اند. هم از این رو نفس بقای استبداد دینی با جامعه‌ای عمیقا روی برگردانده از آن، یکی از جدی‌ترین حوزه‌‌های شکاف و چالش علیه حکومت است.

همچنین، نظامی ‌که خود را هوادار و نماد «مستضعفین» می‌خواند، با بزرگترین چالش سیاسی توسط تهیدستان و کارگران به ویژه در دی‌ماه ۹۶ و آبان ۹۸ روبرو شد. گذشته از اعتصابات و تظاهرات زنجیره‌ای کارگری و محرومان در چند سال اخیر، خیزش‌ خونین دی و آبان جدی‌ترین شورش علیه شکاف طبقاتی و چالش علیه حکومت اسلامی بود. امری که رهبر نظام را واداشت تا با بازتعریف مفهوم «مستضعفین» گریبان خود را از ادعای اولیه نظام رها سازد. میزان اختلاس، چپاول و فساد در ایران چنان گسترده است که تهیدستانی که روزی از سر نا آگاهی‌ یا به هر دلیل دیگری پیشتر خود را با نظام تداعی می‌کردند امروز به مخالفان جدی آن بدل شده‌اند و در چالش نظام حتی از طبقه متوسط پیشی گرفته‌اند.

گرچه «همبستگی‌ ملی و اجتماعی‌»‌ مفاهیمی نسبی‌‌اند و با توجه به تضاهای طبقاتی و اجتماعی بیش از آنکه یک واقعیت باشد، یک ساختمان‌بندی اجتماعی است، با اینهمه در کشورهای دمکراتیک رابطه‌ای بین ملت و دولت بر میزانی از اعتماد متقابل، نمایندگی و به رسمیت شناختن حضور گروه‌‌های گوناگون استوار است. امری که به ویژه در رویارویی با بحران‌‌های طبیعی یا دشمن خارجی درجه‌ای از همبستگی‌ ملی و اجتماعی‌ ایجاد می‌کند. در ایران اما گذشته از استبداد دینی و شکاف طبقاتی فزاینده، شکاف‌‌ها و تبعیضات اجتماعی دیگر نظیر اتنیکی و دینی، پیرامون و مرکز، جنسیتی، نسلی و… به گونه‌ای رشد یافته‌اند که هنجارهای مشترک و همبستگی عمومی‌ را گسیخته‌تر از هر زمان دیگر کرده و واگرایی را به ویژه در حوزه اتنیکی در جامعه شدت بخشیده است. بجای آن، ناهنجاری به عمومی‌ترین عرف مشترک جامعه بدل شده و به سختی می‌توان از اخلاق و وجدان عمومی ‌مشترک سخن گفت. اینکه بخشی از مردم برای خلاص شدن از شرّ نظام  به قدرت‌‌های خارجی چشم دوخته‌اند، خود نشان نشانه‌‌ها است. حتی بحران‌‌های محیط زیستی در ایران نیز نتوانسته اندکی به نزدیکی نظام و مردم برای مقابله با آن منجر شود، بلکه تنها به بی‌اعتمادی بیشتر به نظام منجر شده است.

در سطح بین‌المللی نیز، نظام با چالش انزوای جهانی‌، تنش‌های منطقه‌ای و تحریم‌های اقتصادی گسترده ‌آمریکا روبروست. نظامی ‌که نه تنها در ایران، بلکه در سطح بین‌المللی (شاید جز نزد حکومت اسد و چند تایی دیگر) از مقبولیتی برخوردار نیست، خود را با تهدید روبرو می‌بیند. با چرخش اوضاع، چین و روسیه نیز متحد پایدار ایران باقی نخواهند ماند. هر دو کشور در هنگام بحران‌‌ها نشان داده‌اند پای بسیاری از قطعنامه‌‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران را امضا می‌کنند. در سوریه نیز روسیه به نفع اسرائیل اقتدار اصلی‌ترین متحد خود در جنگ، یعنی حکومت اسلامی را مهار می‌کند.

پرسش اینجاست کشوری چنین پر تنش و پر بحران که  هیچ راه حل درخوری نیز پیش رو ندارد، با چه آینده‌‌ای روبروست؟ این بی‌افقی، بخشی از اپوزیسیون را به این نتیجه رسانده که حکومت در آستانه سقوط و فروپاشی است یا جامعه پا به دوران انقلابی گذاشته است. هر دو ادعا دور از واقعیت‌اند. بی‌آیندگی نظام قدرت‌‌های خارجی را تشویق نکرده تا ایران را به سرنوشت افغانستان و عراق و سوریه و لیبی‌ بدل سازند. نه تنها چنین امری در دستور نیست، بلکه از منظر دمکراسی هم مثبت نیست. دمکراسی از طریق بمب و تانک شوخی تلخی است. اما اگر نه حمله خارجی برای براندازی و نه تثبیت داخلی از موضوعیت برخوردار نیست، پس آینده چه خواهد شد؟

پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست. پیش از این گفته‌ام در دی ماه ۹۶ «نطفه»ی یک تحول ساختارشکن یا هر نام دیگری که بر آن بگذارید بسته شد. یعنی‌ بخش مهمی ‌از جامعه از امید به اصلاح این نظام یا اصلاح در درون این نظام عبور کرد. تمایلی که در خیزش آبان با صدای رساتر بیان شد و کل نظام آماج اعتراضات قرار گرفت. بدین ترتیب نطفه‌ای که در دی‌ماه  بسته شد سقط نشد، بلکه در زهدان جامعه پرورده شد. با اینهمه از زایمان خبری نیست. جامعه وارد مرحله انقلابی‌ نیز نشد هرچند اعتراضات در چند سال گذشته به گونه‌ای زنجیره‌ای ادامه یافته است. با استفاده از مفهوم ‌گرامشی می‌توان از نبردهای موضعی برای فتح سنگرهای نوین توسط جامعه مدنی سخن گفت. اعتراضات زنجیره‌ای در ایران به گونه‌ای است که نه حکومت توانایی ریشه‌کن کردن آن را دارد و نه هنوز با فراگیری و برآمد انقلابی‌ مواجهیم.‌ اینکه کی و کجا ممکن است به خیزش ساختارشکن فراگیرتری بدل شود بر من روشن نیست. مرگ خامنه‌ای یا یک رخداد غیرقابل انتظار اجتماعی شاید بتواند جرقه یک انفجار اجتماعی یا تحولات تند را بزند.

علاوه بر اینهمه، نباید اقتدار نظامی ‌حکومت را چه در منطقه و چه در توانایی سرکوب داخلی دست‌کم گرفت‌. جمهوری اسلامی ایران حکومت شاه نیست که تحت فشار برآمد اجتماعی یا فشار بین‌المللی قدرت را به سادگی واگذار کند. این نظامی ‌است که از دل انقلاب برآمده و تکتیک‌های سرکوب جنبش‌های اجتماعی را به خوبی‌ بلد است و مهارتش هرچه بیشتر شده است. همچنین تا کنون نشان داده در برابر فشار بین‌المللی یا داخلی نیز به سادگی عقب نمی‌نشیند. از آنجا که متحد جدی بین‌المللی نیز ندارد در صورت سقوط جای چندانی برای فرار ندارد و بیم آن می‌رود در صورت خطر سقوط تا آخرین نفس برای حفظ  قدرت بجنگد. تا کنون نیز با توجه به توازن نابرابر قوا در سرکوب اعتراضات موفق بوده است، هرچند قادر به ریشه‌کن کردن آنها نبوده و نخواهد بود. البته نظام در طول حیات خود با اینهمه بحران یکجا روبرو نبوده است. از بحران‌های بین‌المللی، سقوط هواپیما، سرکوب خیزش آبان گرفته تا امروز که پاندمی‌ و بحران کُرونا که باز هم ناتوانی نظام در مدیریت بحران‌ را به نمایش گذاشت و بی‌‌اعتمادی بیشتری آفرید. با اینهمه بیش از آن که بتوان مدعی شد نظام در آستانه فروپاشی است می‌توان از بی‌ثباتی آن سخن گفت. البته بحران کُرونا در کوتاه‌مدت نیز بیشتر به یاری نظام آمده است.

-ویروس کُرونا چه تاثیری بر ایران داشته و اقدامات دولت در این زمینه چگونه بوده است؟

-درباره پیامدهای عمومی‌کُرونا در جهان و ایران به دفعات سخن گفته‌ام. در اینجا تنها به مهمترین آنها می‌پردازم:

یکی‌ از پیامدهای بحران کُرونا، گسترش بی‌‌اعتمادی مردم به نظام است. سابقه دروغ و نیرنگ که ویژگی نظام‌‌های دیکتاتوری و توتالیتر است در نزد این حکومت در حوزه سیاسی بسیار است. اما توسل به دروغ در برابر معضل اجتماعی که بازی کردن با جان مردم است، خشم مردم را بیشتر کرد. نظام تنها برای اینکه اقتدار سیاسی آن ضربه نخورد و صندوق‌‌های رأی انتخابات مجلس خلوت‌تر از آنچه پیش‌بینی می‌شد نشود، و جشن سالگرد انقلاب بی‌سر و صداتر از  همیشه برگزار نشود، حاضر شد شیوع کُرونا و ابعاد آن را لاپوشانی کند. هشدار‌ها و توصیه‌‌های  کارشناسان پزشکی و حتی نماینده مجلس خود را نادیده گرفت و به نگرانی سازمان جهانی بهداشت درباره تعداد بیشتر مردگان و مبتلایان به کُرونا در ایران توجهی نکرد و حتی برخی کمک‌‌های بین‌المللی- از جمله پزشکان بدون مرز- را رد کرد. از همه بدتر مدعی شد اوضاع را در کنترل دارد و با نمایش شو «من هم کُرونا گرفته‌ام» یا آن را به توطئه دشمن نسبت دادن تنها به درجه بی‌اعتمادی مردم افزود.

اقتدار دینی تضعیف شده نظام نیز لطمه خورد. بی‌آنکه قصد این‌ همان‌سازی در کار باشد، می‌توان شباهت‌‌هایی با فرجام عصر قرون وسطا در این ماجرا یافت. نه تنها عصر روشنگری در عقب راندن دین در دوران قرون وسطا و پیروزی عقلانیت و علم تاثیر گذاشت، بلکه شیوع طاعون نیز بی‌اعتباری خرافه‌‌های دینی را در مواجهه با آن آشکار ساخت. کلیسا نه تنها نتوانست طاعون را با امدادهای آسمانی شکست دهد، بلکه به شدت از آن ضربه خورد. امری که دوری از کلیسا و گسترش سکولاریسم را به نوبه خود فراهم کرد. در ایران امروز نیز گذشته از تجربه چهل ساله حکومت دینی، کُرونا نیز به اقتدار باورها و خرافات دینی ضربه زد. برای نمونه کسانی همچون محمد سعیدی امام جمعه قم و تولیت «حرم فاطمه معصومه» مبلغ این بود که  «ما این حرم مقدس را دارالشفا می‌‌دانیم. دارالشفا یعنی‌ مردم بیایند و از آمراض روحی‌ و جسمی ‌شفا بگیرند. باید باز باشد و مردم با قوت بیایند». با فراگیری ویروس کُرونا و روشن شدن اینکه «حرم معصومه» و «امام رضا» نه تنها توانایی شفابخشی ندارند، بلکه خود از مهمترین منابع شیوع ویروس و کشته شدن مردم هستند، حتی حکومت هم ناگزیر از عقب‌نشینی شد. با تعصیل اماکن مذهبی بجای پیروی از خرافه‌‌های دینی- که نظام هم همواره مبلغ آن بوده- ناگزیر راه حل‌‌های دنیوی جایگزین کشتارگاه‌‌های مقدس برای مهار کُرونا می‌شوند. گرچه رهبر نظام نیز کُرونا را با «دشمنان جنی» و «دشمنان انسی» مرتبط دانست، اما ادعای نقش جن در کُرونا بی سر و صدا درز گرفته شد. اینهمه، خواه ناخواه به فروپاشی بیشتر تعصبات دینی در جامعه منجر خواهد شد. گرچه خرافه‌زدایی از دین به معنای ریشه‌کن شدن آن نیست اما نباید پیامد‌های پاندمی ‌کُرونا را در این حوزه دست‌کم گرفت. کُرونا در عربستان هم خانه خدا را موقت تعطیل کرد. این تحولات، در درازمدت پرسش «پس خدا به چه دردی می‌خورد؟» را فراگیرتر خواهد کرد.

دیگر اینکه، مردم در ایران و جهان در برابر کُرونا از پا در نخواهند آمد بلکه تاب‌آوری اجتماعی‌شان، همچون فولادی که آبدیده می‌‌شود افزون خواهد شد. مردمی‌ که از چنین چالش سنگینی‌ عبور کنند، بجای دچار شدن به استیصال، رویین‌تن خواهند شد. به ویژه ایرانیان که با پشت سر گذراندن همه نوع فجایع طبیعی و انسانی از جنگ و زلزله و سیل و خشکسالی و ریزگردها و کُرونا گرفته تا کشتارهای دهه شصت و سقوط هواپیما، سرکوب دی و کشتار خونین آبان ماه و ده‌ها دشواری اجتماعی دیگر، به واقع همچون فولاد آبدیده شده‌اند. این الزاما به معنای عادی‌ شدن بحران‌‌ها یا تسلیم شرایط سخت شدن نیست، بلکه تاکیدی است بر نیروی مقاومت و ایستادگی و توان بازسازی و بازیابی خود که نباید آن را دست‌کم گرفت.

در پی‌ پاندمی ‌کُرونا توجه عمومی ‌به بهداشت‌ افزایش پیدا خواهد کرد. هم در رعایت شخصی آن و هم اهمیت دادن  اجتماعی به بخش بهداشت و درمان که با بی‌مهری سوداگران نسبت به نیاز همگانی و رایگان کردن آن روبرو بوده است. کاهش کمک‌هزینه‌‌های دولتی و پزشکی و گسترش خصوصی‌سازی و دستمزد پایین به ویژه به پرستاران و بهیاران دیگر قابل تحمل هم نخواهد بود. از این پس بخش بهداشت و درمان از محبوبیت بیشتری در همه جای جهان برخوردار می‌شود که به رغم کمبود تجهیزات، همت کادر درمانی، خودباوری، توانایی‌ و وجدان حرفه‌ای نه تنها در ایران بلکه در جهان تحسین همگان را برانگیخته است و آنان را به قهرمانان ملی بدل ساخته است. به ویژه در ایران و ایتالیا که تعداد قابل توجهی از پزشکان و کادر درمانی در گرماگرم نجات مریضان کُرونایی جان باختند. در ایران که‌ امکانات درمانی به دلیل تحریم‌‌ها و سیاست حکومت و اختلاس‌‌ها از بسیاری از کشورها کمتر بود، پزشکان بیشتری در مقابله با کُرونا جان باختند. با اینهمه  بجای ترسیدن و فرار از مسئولیت با رقص کُرونا بر وحشت مرگ چیره شدند و درخشان‌ترین جلوه‌ وجدان حرفه‌ای را به نمایش گذاشتند.

در پی پاندمی ‌کُرونا حس مسئولیت شخصی‌ نیز افزایش یافت. البته گاه توصیه‌‌های بهداشتی از جمله خودداری از سفر و «فاصله‌گذاری اجتماعی» رعایت نشدند و بخشی از ایرانیان نیز از خیر سفرهای نوروزی نگذشتند. این تنها مختص ایران نبود، در فرانسه هم در ابتدا وسوسه آفتاب لذت‌بخش به تجمع در پارک‌‌ها منجر شد. در کشور پیشرفته‌ای چون سوئد نیز هجوم به مناطق اسکی در شمال سوئد و رستوران‌‌ها صدای مقامات کشور را درآورد. کشوری که به دلیل اعتماد عمومی ‌دولت و مردم به یکدیگر و خودداری از روش‌‌های اجباری و قهری در مهار کُرونا، بهت جهان را برانگیخت، ناگزیر برخی از سختگیری‌‌ها را افزایش داد. با اینهمه، حس مسئولیت شخصی‌ برای مقابله با بحران از جمله در ایران که از قضا حکومت در آن بی‌کفایتی در مدیریت بحران را بارها به نمایش گذاشته، فزونی یافته است.

پاندمی ‌کُرونا، نقش و اهمیت جامعه مدنی را در مشارکت و مداخله در مدیریت بحران برجسته کرده است. گرچه نگرانی‌‌های ناشی از افزایش دخالت دولت و کنترل شهروندان و عادی‌سازی از آن در عصر پسا کُرونا واقعی است، اما من نگاه خوش‌بینانه‌تری نسبت به پویایی جامعه مدنی دارم. درباره ظرفیت جامعه مدنی نه تنها در پویش دمکراسی، بلکه در مدیریت بحران‌‌ها باید درنگ بیشتری کرد. در ایران در جریان چندین زلزله و سیل که نظام ناتوانی‌‌‌های جدی در مدیریت بحران از خود نشان داد، نقش جامعه مدنی و وجدان عمومی‌ در مدیریت بحران برجسته شده. کمک‌‌های مالی و داوطلبانه برای بهبود تجهیزات و کادر درمانی و امداد دواطلبانه به سالمندان در ایران و جهان در این دوره نیز جلوه‌‌هایی از افزایش نقش جامعه مدنی است.

بسیاری به درستی نسبت به گسترش نوعی سوسیال داروینیسم در جهان در عدم مراقبت پزشکی درخور از سالمندان که قربانیان اصلی کُرونا هستند، هشدار داده‌اند. بسیاری با توجه به پیامد گسترش بیکاری، فقر و بحران اقتصادی برآمده از کُرونا از دوران سیاه پیش رو، خطر برآمد فاشیسم یا تاخت و تاز بازار که در پی جبران سودهای از دست رفته برخواهد آمد سخن می‌گویند. در ایران کاهش سطح معشیت عمومی‌ و به ویژه وخیم‌تر شدن موقعیت تهیدستان که  به نقد از دشواری‌‌های متعدد  اقتصادی رنج می‌برند، خطر فاجعه را جدی‌تر کرده است. به ویژه آنکه اگر در بسیاری از کشورها دولت‌‌ها با مداخله و کمک مالی به شرکت‌‌ها و مزدبگیران و بیکاران به یاری جامعه پرداخته‌اند، در ایران گویا هیچ نهادی حکومتی حاضر نیست سرکیسه را شل کند و مردم خود باید هزینه اقتصادی و اجتماعی پاندمی‌ کُرونا را تحمل کنند. همه این نگرانی‌‌ها سخت واقعی است. با اینهمه برآنم در نزد افکار عمومی ‌بی‌اعتمادی به منطق «سود و دیگر هیچ» گسترش خواهد یافت و در همه جا عقلانیت مراقبت‌گرا از مشروعیت بیشتری نسبت به عقلانیت سوداگر برخوردار خواهد شد.

در حوزه بین‌المللی نیز روندها سخت ناسازه (پارادوکسال) هستند. از یکسو شاهد گسترش ناسیونالیسم، رویکرد دولت‌‌های ملی در حفاظت از شهروندان و مصادره تجهیزات پزشکی که به مقصد دیگر کشورها روان بوده‌اند و تنش‌های بین‌المللی نظیر دعوای چین و آمریکا و ایران هستیم. از سوی دیگر برخی کشورها همچون کوبا به یاری ایتالیا و دیگر کشورها آمدند. در مورد ایران فشارهای بین‌المللی به ‌آمریکا برای لغو یا کاهش تحریم‌‌ها افزایش یافته است. برخی‌ کشور‌ها هم مستقیما به حمایت‌های مالی‌ از ایران برخاستند. به نوعی همدردی و همبستگی‌ بین‌المللی افزایش پیدا کرده است.

نکته دیگر آنکه نوع رویارویی با کُرونا در کشورهای گوناگون را می‌توان در پنج مدل طبقه بندی کرد.

۱.برخی کشورهایی که جزو اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند مدعی شده‌اند کُرونا به آنجا نخواهد آمد یا «شایعه‌پردازی» درباره آن را ممنوع و قابل مجازات کرده‌اند!
۲.برخی دیگر نظیر چین در کنار کتمان اولیه و محروم نگه داشتن جهان از اطلاعات دقیق در این زمینه، با اقتدار بهت‌انگیزی از جمله با جوشکاری درب خانه‌‌ها برای ممانعت از خروج مردم، بحران را مهار کرده و روش خود را الگویی کارآمد برای جهان خواندند. برخی کشورهای آفریقایی به ضرب و جرح ملت و دستگیری و جابجایی خشونت‌آمیزشان بسنده نکرده بلکه با به گلوله بستن و کشتن تعدادی مانع از حضور آنان در مجامع عمومی‌شدند!
۳. برخی کشورها نظیر سوئد به دلیل درجه اعتماد بالای مردم و دولت به یکدیگر حاضر نشدند کُرونا را بهانه‌ای برای محدود ساختن هرچه بیشتر حقوق شهروندان و دمکراسی بدل سازند. کره جنوبی اما با در پیش گرفتن اقدامات گسترده پیشگیرانه مانع از سرایت گسترده‌تر کُرونا شد بی‌آنکه به روش چینی توسل جوید.
۴.در برخی کشورها نیز همچون ایران درجه بی‌اعتمادی و بی‌اعتنایی حکومت و مردم به یکدیگر آنقدر بالاست که بجای نحوه مدیریت بحران باید نگران بحران مدیریت در کشور بود! در ایران نه مردم به حکومت اعتماد دارند و نه به دستورات و توصیه‌‌ها و حتی ممنوعیت‌‌های آن وقع چندانی می‌نهند. امری که مهار کُرونا را دشوارتر کرده است.
۵.و بالاخره بسیاری از کشورها کوشیدند با الهام و درهم آمیزی برخی مدل‌‌های بالا با برخی ممنوعیت‌‌ها و قرنطینه اجباری و افزایش اقتدار و مداخله و کنترل دولتی از یکسو و همراهی مردم از سوی دیگر به بحران پاسخ دهند.

هنوز زود است درباره ترازنامه و چشم‌انداز روش‌‌های نامبرده در مهار کُرونا با قطعیت سخن گفت. مدل ایران اما کمترین اعتماد ملی و بین‌الملللی را برانگیخته است.

بحران کُرونا در ایران و جهان پیامدهای پارادکسال دیگری نیز در بر دارد. در بسیاری از کشورها دولت‌‌های حاکم از اقتدار بیشتری برخوردار شده‌اند. در درازمدت میزان موفقیت این دولت‌‌ها در مهار کُرونا، واکنش متفاوت در افکار عمومی ‌بر خواهد انگیخت. بحران کُرونا در ایران، زمینه بروز خیزش اجتماعی را برای یک دوره به فطرت برد و به نظام میدان داد تا با به میدان کشیدن ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ضرورت مدیریت متمرکز و دولتی برای غلبه بر بحران، بر اقتدار لحظه‌ای خود بیافزاید. هرچند این امر نه تنها به اعتماد مردم منجر نشد، بلکه بی‌اعتمادی نسبت به توانایی نظام در مدیریت بحران کُرونا افزایش یافت. با وجود خانه‌نشینی موقت، در درازمدت احتمال یک انفجار اجتماعی و شورش گرسنگان افزایش خواهد یافت.

-نظر شما درباره تحریم‌های جاری علیه جمهوری اسلامی ایران چیست و به نظر شما چه تاثیری روی مردم و دولت گذاشته و اصولا رابطه کشورهای جهانی‌ با ایران چگونه باید بشود؟

-من از تحریم‌های هوشمند که سران حکومت، مسولان نظامی ‌و ساختارهای معینی‌ را هدف قرار می‌‌دهد، حمایت می‌کنم. اما هرگز با تحریم‌های گسترده که دود آن به چشم مردم می‌رود موافق نبوده و نیستم. بحران کُرونا بیش از هر زمان دیگری اهمیت مخالفت با تحریم‌‌های گسترده را به نمایش گذاشت. محدودیت‌‌های مستقیم وغیرمستقیم در زمینه دارو، امکانات پزشکی‌ و توانمندی جامعه برای مقابله با بحران کُرونا، پیامدهای مخربی را در بر دارد. در آمریکا که ثروتمندترین کشور جهان است کُرونا به آسیب‌‌های انسانی، اجتمأعی و اقتصادی سختی منجر شده که گذشته از یک میلیون مبتلا و ۵۰ هزارکشته، نگرانی از بیکاری میلیونی را دامن زده است. تصور اینکه در کشوری نظیر ایران با تمام نابسامانی‌‌ها که تحریم‌‌ها تنها به دامنه و عمق آن افزوده است، خطر مرگ و میر بیشتر یا وخامت سطح معیشت زندگی بسیار بالاتر است. کاهش تحریم‌ها راه ارسال و توزیع بیشتر دارو، مواد غذایی و بهداشتی را در جامعه هموارتر می‌کند. نهادهای مدنی در آمریکا و جهان نیز می‌توانند به نهادهای مدنی و جامعه پزشکی ایران بهتر یاری دهند. کمک مالی مستقیم‌ هم به مردم افزایش خواهد یافت. البته بسیاری به درستی نگرانند پول‌هایی‌ که از جهان به ایران سرازیر می‌‌شود تا چه حد صرف نیازهای مردم می‌‌شود و تا چه حد توسط حکومت مصادره خواهد شد. کمک مستقیم تحت نظارت بین‌المللی سازمان بهداشت جهانی‌ یا نهادهایی از این دست- به جامعه پزشکی و نهادهای مدنی راه مطمئن‌تری است. کاهش تحریم‌‌ها به هر رو بخت مردم را  در برخورداری از امکانات  و کمک‌‌های بشردوستانه و افزایش همبستگی‌ بین‌المللی با مردم بیشتر می‌کند.

در میان اپوزیسیون تبعیدی نامه «همبستگی‌ جمهوریخواهان ایران» و نامه‌ چهار گروه جمهوریخواه از جمله بیانیه‌هایی است که که نه در همسویی با حکومت اسلامی ایران، به نکوهش دولت آمریکا پرداخته و نه در همسویی با دولت ترامپ از تشدید فشار بر ایران حمایت کرده است، بلکه کاهش تحریم‌‌ها و کمک بشردوستانه به مردم برای مقابله با کُرونا را توصیه کرده است.

-وضعیت مخالفین خارج از کشور را چگونه می‌‌بینید و کارهایی که فکر می‌‌کنید مهم است الان در دستور کار قرار بگیرد چیست؟

– واقعیت ضعف و پراکندگی چهل ساله اپوزیسیون تبعیدی نقطه آغاز هر تحلیلی در این زمینه است که با هیچ معجزه‌ای قابل حل و فصل نیست. این بخشی از بحران‌ ساختاری است که نه فقط حکومت بلکه اپوزیسیون را هم در بر گرفته. مردم نه فقط به حکومت بی‌اعتمادند بلکه دلبستگی چندانی نیز به اپوزیسیون ندارند. پیشتر درباره آسیب‌شناسی اپوزیسیون تبعیدی و معضلاتی همچون کهنسالی و فرسودگی، ارتباط نه چندان زنده آن با نبض جامعه ایران، کهنگی، ناتوانی در بازتولید خود وکمبود نوآوری و سکتاریسم و ذهنی بودن آن سخن گفته‌ام. همچنین بارها بر اهمیت تشکیل قطب‌های گوناگون سیاسی  جمهوریخواه و غیرجمهوریخواه در اپوزیسیون-  بجای اتحاد «همه با هم» یا جنگ همه با هم- برای خروج از پراکندگی  و ضرورت درهم آمیختن رقابت سیاسی و جستجوی همگرایی تاکید کرده‌ام و نیازی به تکرار آن نمی‌بینم. همانطور که بارها گفته‌ام نوستالژی بازگشت به گذشته در مخالفت با حکومت اسلامی بخت دستیابی به دمکراسی را گسترش نمی‌دهد. در نفی جمهوری اسلامی باید از باورهای ایدئولوژیک و اشکال اقتدار دینی و سنتی و موروثی و کاریزمایتک فاصله گرفت. جمهوری به معنای دقیق کلمه که دمکراسی و سکولاریسم از پیش‌شرط‌های آن است بدیل مطلوبی برای آینده‌ی ایران است. البته من از آن دسته جمهوریخواهانی هستم که از عدالت اجتماعی و سیاست ضد تبعیض برای تامین حقوق شهروندی و برابری دفاع می‌کنم. بحران کُرونا تنها اهمیت سیاست تبعیض‌زدایی، تامین برابری حقوقی شهروندان، تقویت دولت رفاه و سیاست‌‌های رفاهی و اجتماعی و مراقبت‌جویانه را برجسته‌تر کرده است.

کلام آخر آنکه تا کنون در کنار تشکیل قطب‌بندی‌های سیاسی گوناگون و گفتگوی سازمانیافته‌ برای مدیریت اختلاف و تضمین رقابت سیاسی سالم، از توافق منفی درباره «چه نباید کردها» (نظیر عدم توسل به خشونت، عدم پذیرش نظام، عدم تکیه به قدرت‌‌های خارجی، عدم تجزیه ایران و…)‌ حمایت کرده‌ام. فراگیری بحران کُرونا که چپ و راست و سیاسی و غیرسیاسی نمی‌‌شناسد، اما زمینه یک وفاق مثبت همگانی را در برابر خطر فاجعه‌ای انسانی افزایش داده است. هرچند که بخش‌‌های آسیب‌پذیرتر جامعه نظیر تهیدستان و سالمندان بیشتر قربانی آن می‌شوند و زنان نیز از برخی پیامدهای اجتماعی آن (نظیر افزایش خشونت خانگی، تجاوز، کار خانگی و بیکاری ) بیشتر رنج می‌برند.

پرسش اینجاست که آیا اپوزیسیون مستقل از اختلافات درونی خود، می‌‌تواند بر سر یاری به مردم ایران در مهار بحران کُرونا و پیامدهای آن، همگرایی عمومی‌را سازمان دهد؟ در بسیاری‌ از کشورها کُرونا رقابت‌های سیاسی را ولو بطور موقت کمرنگ کرده و همبستگی‌ ملی را جایگزین آن کرده است.‌ در ایران نیز کُرونا زمینه‌ساز کاهش تنش در اپوزیسیون شده است. باید دید آیا اپوزیسیون ایران آنقدر مسئولیت ملی و کلان‌نگری دارد که جان انسان را مقدم بشمارد و برای مقابله موثرتر با کُرونا موقتا حاضر به همگرایی بیشتری با یکدیگر شود؟ عصر کُرونا حوزه‌‌های درنگ بسیاری ایجاد کرده. باید دید اپوزیسیون ایران از آن چه خواهد آموخت!


*این گفتگو نخست به صورت چکیده به زبان انگلیسی و سپس متن کامل آن به زبان فارسی در وبسایت «همبستگی جمهوریخواهان ایران» انتشار یافت و برای کیهان لندن نیز ارسال شد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=194472

یک دیدگاه

  1. هاج واج

    رفیق درویش پور خود شما مسبب اصلی فاجعه بهمن ۵۷ میباشید. در آن زمان در نقش کمونیست و حالا جمهوری خواه ۱- در زمان شاه فقید تهیدستان و کارگران با یک حقوق ماهانه زندگی یک خانواده پنج شش نفری را به راحتی میچرخاندن. آزادی اجتماعی و پیشرفت کشور از همه سوء بجای خود بماند. “نوستالژی بازگشت به گذشته” در نوشته شما چه آینده رویایی دیگر برای مردم خسته از سیاست دیده است؟
    ۲- ” جمهوری به معنای دقیق کلمه که دمکراسی ” شما و خانواده محترم سالیان طولانی در کشور پادشاهی سوئد اقامت دارید آیا پادشاهی و دمکراسی با هم جور در نمی آیند؟ رفیق، جوانان ساده و پاک چهل سال پیش جوانان تربیت شده حکومت پادشاهی بودن. جوانان کنونی زیر بار اینگونه مصاحبه به سادگی نمی روند. جوانان کنونی در مواجه با مردان بالای ۶۰ سال سن بلافاصله می گویند “حاجی ببین با انقلابتون ما را به چه روزی انداختید”. در روز آزادی کشور شما باید جوابگوی این گونه سوال ها باشید.

Comments are closed.