خانمى که پسر جوانش در جریان یک درگیرى در تهران به قتل رسیده، به خانواده قاتل گفته: تنها در صورتى فرزندتان را مىبخشم که پسرم را در خواب ببینم! به این ترتیب خانواده پسرى که دوستش را کشته، باید شبانهروز دعا کند که مادر مقتول فرزندش را در خواب ببیند.
یک سال پیش در جریان یک زد و خورد در جنوب تهران، پسر جوانى به نام رامین مجروح شد و ماموران که با تلفن ساکنان محل به مکان حادثه آمده بودند، جوان مجروح را به بیمارستان منتقل کردند اما او در بیمارستان جان باخت.
ساکنان محل به پلیس گفتند، ضارب شخصى است به نام افشین که خود او نیز در این حادثه زخمى شده و به بیمارستان رفته است.
وقتى افشین بهبود پیدا کرد به بازپرس گفت: اتهام را قبول ندارم چون اول رامین به من حمله کرد و مرا با چاقو زد و بعد من با دسته راهنماى موتورم ضربهاى به او زدم و نمىدانم چه شد که فوت کرد.
به گزارش فرارو، روز سهشنبه این هفته، متهم در دادگاه برابر قضات حاضر شد و شهود هم در جایگاه خود نشستند. یکى از شاهدان حادثه گفت: در منطقهاى که این اتفاق رخ داد، ذرت مىفروختم، وقتى درگیرى شروع شد صداى داد و فریاد شنیدم. افشین، رامین و پسر دیگرى به نام میثم با هم زد و خورد و فحاشى مىکردند. ابتدا رامین با چاقویى که شبیه قمه بود به افشین حمله کرد و ضربهاى به او زد. خون فواره کرد. بعد افشین نیز با یک شیئى نوک تیز که متوجه نشدم چه بود، رامین را زد. رامین فرد شرورى بود و مدام دعوا و درگیرى به راه مىانداخت و با اهالى محل بگومگو مىکرد.
شاهد ادامه داد: وقتى افشین، رامین را زد، ماموران پلیس هم به محل حادثه رسیدند. دوست رامین فریاد زد، رامین پلیس آمد. رامین هم فرار کرد ولى چند لحظه بعد از شدت خونریزى به زمین افتاد.
دوست افشین، میثم گفت: در آن روز من از افشین خواهش کردم مرا با موتورسیکلت خود به محل کارم برساند. وقتى مىخواستیم حرکت کنیم، رامین از راه رسید. او مرا از نوجوانى مىشناخت. به من متلک گفت، من هم به او فحاشى کردم. رامین به طرفم یورش برد و ضربهاى به من زد و من به طرف افشین رفتم. رامین براى آنکه افشین واکنشى نشان ندهد، او را هم با چاقو زد و وقتى افشین روى زمین افتاد، دسته راهنماى موتورسیکلت را بلند کرد که رامین را بترساند اما تیزى دسته راهنما به گردن رامین فرو رفت.
افشین در دادگاه هم همان ادعا را بازگو کرد. سپس خواهر او مقابل قضات قرار گرفت و گفت: ما براى جلب رضایت به دیدن مادر مقتول رفتیم. اما او مىگوید، باید صبر کنیم تا فرزندش به خوابش بیاید و بعد تصمیم بگیرد و لابد ماهم باید تا چنین روزى منتظر بمانیم.