بهمن امیرحسینی – در وبهمایش امروز، به من وظیفه «ارزیابی چگونگی نگاه نسلهای آینده به واقعه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲» محول شده است.
روشن است ارزیابی نگاه و نحوه برخورد آیندگان چون نمیتواند بر پایه ارائه سند و مدرک باشد درواقع نظریهای شخصی است که انشاگونه عرضه میشود.
وقایع ۱۵ خرداد سال ۴۲ بیتردید گام اول، ولی ناموفق انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ است. شورش ۱۵ خرداد به تحریک و رهبری آخوندها و حمایت ضمنی قشر تحصیلکردهای که امروز با عنوان ملیمذهبی از آن نام برده میشود، و به سرکردگی گروهی مرید چماق به دست و با شرکت قشرهای پایین شهری تهران صورت گرفت که خوشبختانه توسط دولت وقت قاطعانه سرکوب شد اما همان اندیشه با برنامهریزی پیگیر توانست ۱۵سال بعد با آرایش و بزک خویش و جلب و جذب نیروهای غیرمذهبی و قشرهای متوسط جامعه ایرانی در شرایطی دیگر به پیروزی رسد.
نظر آیندگان به ۱۵ خرداد مانند نظر امروزیان به این واقعه و ادامه موفق آن یعنی انقلاب اسلامی ۵۷ و چه بسا غلیظتر به این دو رویداد است؛ بخشی کماکان آن را طلوع حکومت الهی و رهایی بشر خواهند دانست و برخی آن را تلاشی برای به قهقرا بردن و نابودی ایران تلقی خواهند کرد.
نکته و پرسش اصلی ولی این است که شمار باورمندان به هر یک از این دو دیدگاه به چه میزان خواهد بود؟
نظر دادن درباره آیندهی هر جامعهای بیشتر به پیشگویی و طرح احتمالات میماند ولی یک امر ثابت شده تاریخی وجود دارد و آن اینکه هیچ حکومت و نظامی همیشگی و پایدار نمانده و دگرگونیهای ژرف و باور نکردنی، گاه حتی سرنگونی به شکلهای گوناگون، در آن رخ خواهد داد.
این امر در مورد حکومتهای استبدادی و سرکوبگر کاملا روشن است ولی حتی در جامعههایی که حاکمان با رای مردم تغییر میکنند نیز صدق میکند.
آیا حکومت آمریکا در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ یکسان است؟ حتی عملکرد دوران جرج بوش پسر با دوره ترامپ نیز تفاوتهای بسیار دارد.
در ایران کنونی، نظام و حکومتی برگزیده رای آزادانه مردم بر سر قدرت نیست و نمیتوان آن را با حکومتهای ایالات متحده و یا اروپا سنجید ولی میتوان آن را با نظامهای سرکوبگر مشابه قیاس گرفت و به تفاوتهای حکومت روسیه در دوران استالین و خروشچف و گورباچف و یا حتی پوتین و نیز شرایط در چین دوران انقلاب فرهنگی و امروز اشاره کرد.
اریش هونکر رهبر آلمان شرقی در ژانویه ۱۹۸۹ اعلام کرد دیوار برلین هنوز صد سال دیگر برجا میماند. اما ده ماه بعد نه از دیوار نشانی بود نه از دیوارساز!
نمونههای ایرانی آن شاید آموزندهتر باشند: صفویه، افشاریه، زندیه و قاجار و حتی پهلوی.
حکومت یا نظام جمهوری اسلامی نیز از قاعده تغییر و ناپایداری در تاریخ جهان مستثنا نیست و بیتردید همواره بر اریکه قدرت نخواهد ماند و زمان تزلزل و خروج آن از صحنه فرا خواهد رسید، ولی نحوه خروج آن، از یکسو به مقدار زیادی بستگی به عملکرد آن در رویارویی با خواستهای جامعه و از سوی دیگر به اراده و سازماندهی ایرانیان خواهان دمکراسی وابسته است.
بیشک تعیین دقیق زمان و و نحوه خروج از صحنهی جمهوری اسلامی و ترسیم جزییات آینده جامعه ایران و بیان دقیق خواستهای نسلی که امروز دوران نوجوانی و کودکی را میگذراند و یا شاید هنوز به دنیا نیامده، کاری غیرعلمیو بحثی تخیلی است.
اما آینده برای ما چندان ناآشنا و بیگانه نیست. برای همه ما آنچه روزگاری آینده بوده اکنون به گذشته تبدیل شده است. آنچه زمانی هدف ما برای آینده خود بود و در نظر داشتیم، صرف نظر از رسیدن به آن یا نه، امروز گذشته ما است.
هرچند ترسیم آینده به نوعی رویاپردازی است ولی با استفاده از تجربه آیندههایی که تبدیل به گذشته شدهاند میتوان برخی خطوط مسلّم آینده را امروز به روشنی دید زیرا بخشی از آینده ادامه امروز و یا درواقع فرآیند تجربیات امروز است.
چگونه میتوان تصور کرد که نسل آینده ایرانیان، به واقعه ۱۵ خرداد به نکویی و ستایش بنگرد، هنگامی که در آبان سال گذشته شاهد آن بودیم که در بیش از یکصد شهر ایران، جوانان زیر سایه نیروهای تا دندان مسلح حکومت، فریاد میزدند «جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم».
درواقع باید دید شورش ۱۵ خرداد برای رسیدن به چه هدف و خواستهای صورت گرفت تا دریابیم آیا میتواند حتی امروز برای نسل جوان ایران مورد پذیرش باشد؟ چه رسد برای نسل آینده!
مخالفت با حق رای زنان یکی از چند عنصر اعتراض سال ۴۲ ملایان به دولت وقت بود اما خمینی هنگامی که به قدرت رسید، در برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی، آری یا نه، پا بر این خواسته شرعی خود و دیگر ملایان نهاد و زنان ایرانی را به شرکت در انتخابات فرا خواند.
و در چهل سال گذشته صرف نظر از چگونگی برگزاری انتخابات، زنان نه تنها رای دادهاند که بطور سمبلیک به نمایندگی مجلس و شوراهای شهر انتخاب هم شدهاند حتی اگر برای نمایش و جور بودن جنس بوده باشد.
نکته دیگر در مورد اعتراض سال ۴۲، موضوع عدم قید اعتقاد به دین اسلام برای نامزدهای نمایندگی شوراهای شهر و سوگند نمایندگان برگزیده به کتاب آسمانی مورد اعتقاد خود بود که در لایحه شوراها در نظر گرفته شده بود.
بایسته است اینجا به موضوع آقای سپنتا نیکنام اشاره کنم. وی زرتشتی و عضو شورای اسلامی شهر یزد و رئیس فعلی کمیسیون خدمات شهری این شورا است.
نیکنام نخستین بار در سال ۱۳۹۲ و سپس در سال ۱۳۹۶ به عضویت شورای اسلامی شهر یزد انتخاب شد. ولی در سال ۹۶ با شکایت نامزد حزباللهی و شکست خورده انتخابات علیه انتخاب سپنتا نیکنام در شورا به دلیل زرتشتی بودن وی، دیوان عدالت اداری جمهوری اسلامی عضویت آقای نیکنام را به دلیل مسلمان نبودن معلق کرد.
این پرونده پس از اظهار نظرهای فراوان، به شورای نگهبان فرستاده شد که به لغو عضویت نیکنام رای داد. محمد یزدی عضو شورای نگهبان که در عین حال نماینده استان قم در مجلس خبرگان، دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دبیر شورای عالی حوزههای علمیه در سراسر کشور است گفت: «فقهای شورای نگهبان به اتفاق به توقف فعالیت نیکنام رای دادند و مخالفت با این تصمیم مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران است.»
اما این سخنان قاطع محمد یزدی که ده سال ریاست قوه قضائیه و یک دوره ریاست مجلس خبرگان را نیز در انبان خود دارد، در برخورد با واقعیتهای جامعه و مخالفت فعالان مدنی چون حباب ترکید و با پیگیری نماینده ایرانیان زرتشتی در مجلس شورای اسلامی، و واکنش و فشار افکار عمومیدر فضای مجازی، مجمع تشخیص مصلحت نظام با اکثریت بیش از دو سوم اعضا به بازگشت سپنتا نیکنام به شورای شهر یزد رای داد. افزون بر این، مجمع تشخیص مصلحت نظام با مصوبهای زمینه حضور اقلیتهای مذهبی را نیز در شوراهای شهر و روستا فراهم آورد.
درواقع اگر سخنان محمد یزدی را میزان قرار دهیم، مجمع تشخیص مصلحت نظام با تایید عضویت سپنتا نیکنام در شورای شهر یزد به مخالفت با نظام جمهوری اسلامی پرداخت.
نظامی که نهادهای آن تحت فشار مردم اینگونه علیه هم عمل میکنند و اصول خود را نفی میکنند چگونه میتواند نزد مردم اعتبار و آیندهای داشته باشد؟
در جامعهای که جدایی دین از حکومت و سکولاریسم امروزه به عیان یکی از خواستهای اساسی روشنفکران و فعالان مدنی است و این اندیشه حتی در میان فعالان مذهبی غیردولتی هواداران بسیار یافته، امکانناپذیر است که بتوان در آیندهی این سرزمین، ایرانیان نامسلمان از جمله بهاییان، مسیحیان، زرتشتیان، کلیمیان و حتی ناباوران به هر نوع دین و مذهبی را از حقوق مدنی خود (شامل انتخاب کردن و انتخاب شدن در هر ردهای از مسئولیتهای اجتماعی) محروم کرد.
نکته دیگر مورد اعتراض در خرداد ۴۲، روابط بین دولت ایران و دولت اسرائیل بود. روشن است که در چهل سال گذشته جمهوری اسلامی دایه مهربانتر از مادر بوده و دشمنی با اسرائیل را سرلوحه سیاست خارجی خود ساخته است ولی به یاد داشته باشیم که سالهاست شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» نشاندهنده خواست واقعی اکثریت ملت ایران برای تصحیح جهت و زاویه سکان سیاست خارجی ایران در خاورمیانه است.
فعالیت و کوشش مردمان، نقش بزرگ و اساسی را در ثبات و یا تغییر هر وضعیتی دارد. ایرانیان در سال ۱۲۸۵ خورشیدی با انقلاب مشروطه و در سال ۱۳۵۷ با انقلاب اسلامی به خواستهای آن دوره خود، خوب یا بد، رسیدند.
احمد کسروی منشاء مشروطه را بیداری ایرانیان به مفهوم وقوف آنها به عقبماندگی و ضعف در برابر کشورهای پیشرفته و اعتراض به حکومت استبدادی میداند.
شکی نیست که ایرانیان امروز از پدران پدران خود در دوره قاجار بسیار بیدارترند و ایرانیان فردا بسیار روشنتر و دنیادیدهتر و بیپرواتر از نسل امروز خواهند بود.
نه تنها هیچ دلیل و برهانی نیست که نسل جوان کنونی و یا نسل آینده ایران دیگربار نتواند به خواستهای سیاسی و اجتماعی خود یعنی سکولاریسم و دمکراسی دست یابد، بلکه میزان درصد باسوادان جامعه، ارتباط با دنیای آزاد، گسترش بیوقفه دسترسی همگانی به اطلاعات و ارتباطات بین مردم بر حتمی بودن رهایی ایران از حکومت مذهبی و برقراری سکولاریسم و دمکراسی در ایران دلالت دارد.
جامعه آینده ایران جامعهای خواهد بود که تنوع اندیشه و دین و مذهب و گرایش سیاسی مردمان آن بر خلاف دهههای گذشته نیازی به پنهانکاری ندارد و آشکار و بلندآوا خواهد بود.
این سخنان شاید امروز با توجه به شدت سرکوب و اقتدار نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی دور از واقعیت و سادهلوحی و آرمانگرایی تام و خام به نظر آید ولی فراموش نکنیم هنگامی که میرزا ملکم خان در سالهای ۱۸۵۸/۱۸۵۹ میلادی و در عهد سلطان صاحبقران خواستار تشکیل مجلس شورای ملی بود، آرزوهای خود را تنها به شیوه بیان خوابی که دیده بود میتوانست بر کاغذ آورد.
زمانی که ملکم خان «دفتر تنظیمات» یا «رساله غیبی» خود را مینوشت شاید کمتر از پنج درصد ایرانیان سواد خواندن و نوشتن داشتند و با این حال سرانجام در سال ۱۹۰۶ شاهد صدور فرمان تشکیل مجلس شورای ملی گشت.
امروز که نزدیک به چهار میلیون جوان دانشگاهدیده در کشورمان داریم و حتی در بسیاری از روستاها از اینترنت استفاده میشود و در فضای مجازی بیش از پیش علیه مفاسد و رانتخواری بلندپایگان رژیم اسلامی افشاگری میگردد، ملت ایران زمانی بسیار کوتاهتر از آنچه ملایان بیم دارند و در کابوس آن بسر میبرند، تا دمکراسی و برقراری حکومتی سکولار فاصله دارد.
*سخنرانی بهمن امیرحسینی در وبینار «بررسی و واکاوی تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شورش سیاه» که از کانال یوتیوب حزب مشروطه ایران پخش شد.
زنده باد! درود به شرفت جناب امیرحسینی، ایرانی پاک نهاد.تحلیلی بسیار زیبا و دقیق بود.۱۵ خرداد، سرآغاز چیره شدن ” ارتجاع سیاه” در این مملکت است، اما یادمان نرود که این فتنه انقلاب سیاه سال ۵۷ و رژیم مرتجع خونخوارش به گفته روانشاد دکتر شاهپور بختیار، تنها “پرانتزی” در تاریخ خواهد بود. به قول شاعر شجاع زمانه ما خانم “هیلا صدیقی”، “با برف زمین آب شود ظلم و شقاوت/فرداش ببینند که سبزست دوباره