آدوم صابونچیان – هوشنگ توزیع، نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر به گفته خودش کارجدی تئاتر را در «کارگاه نمایش تهران» آغاز کرد. وی که در سال ۱۹۷۹ به آمریکا مهاجرت کرد میگوید بعد از پنج سال اقامت در نیویورک به لسآنجلس رفته و گروه تئاتری خود را به نام «کارگاه نمایش ۷۹» تأسیس میکند و تا به امروز ۱۴ نمایش نوشته و به روی صحنه برده است. از شاخصترین کارهای توزیع میتوان به «بوی خوش عشق» اشاره کرد که در طول چهار سال متوالی بیش از پانصد اجرا داشته است. آخرین کار او «شاعر نقرهای» بر اساس زندگی فریدون فرخزاد نوشته شده. این نمایش با استقبال بسیار از سوی تماشاگران و منتقدین روبرو شده است.
با هوشنگ توزیع در مورد یکی پروژههای شاخص تئاتر در ایران قبل از انقلاب یعنی «کارگاه نمایش» وابسته به تلویزیون ملی ایران گفتگویی داشتیم.
-آقای توزیع، شما چه زمانی به کارگاه نمایش تهران پیوستید؟
-من از نوجوانی و از آغاز تاسیس کارگاه نمایش به آن پیوستم و در اولین نمایش این مرکز به نام «ادیپ شهریار» به کارگردانی ایرج انور بازی کردم. سپس به گروه «تئاتر کوچه» با سرپرستی عباس نعلبندیان که غالباً نمایشهای اسماعیل خلج را روی صحنه میبُرد پیوستم و تا آخر با این گروه بودم. در این مدت البته با کارگردانهای دیگری در کارگاه مانند خجسته کیا، فرهاد مجدآبادی، مریم خلوتی، هوشنگ آزادیور، سیروس ابراهیم زاده و عباس نعلبندیان هم کارکردم.
-آیا در زمان پیوستن شما «کارگاه نمایش» دارای اساسنامهای بود که اهداف آن را بیان کند و متقاضیان عضویت آن را بپذیرند؟ و یا اهداف مشترک نانوشتهای در بین فعالان آن وجود داشت؟ گذشته از تئاتر تجربی چه نکات دیگری اعضای «کارگاه نمایش» را به یکدیگر پیوند میداد؟
-«کارگاه نمایش» توسط یک گروه کوچک از روشنفکران آن زمان طراحی شد و سپس توسط بیژن صفاری نقاش و معمار مطرح آن روزها و با کمک مالی تلویزیون ملی ایران و سازمان جشن هنر شیراز راهاندازی شد.
فکر و ایده اولیه تاسیس «کارگاه نمایش» به وجود آوردن یک مرکز تجربی برای تئاتر بود برای علاقمندان به بازیگری، نویسندگی و کارگردانی. قرار بود مرکزی باشد برای تجربه کردن در هنر تئاتر بدون دغدغهی گیشه. هدف این بود که اعضای آن پس از مدتی جای خود را به اعضای جدید بدهند و در خارج از «کارگاه نمایش» یا گروه خود را تاسیس کنند و یا در خدمت گروههای دیگر در بیایند. به روایتی، اشاعه و تعالی هنر تئاتر، اساسنامه «کارگاه نمایش» بود.
آنچه اعضای «کارگاه» را- اعم ازبازیگر، نمایشنامهنویس و کارگردان– بهم پیوند میداد عشق و اعتقادی بود که به هنر تئاتر داشتند، در محیطی سالم و بدون رقابتهای رایج؛ به نوعی همه اعضا با هم برابر بودند. برای مثال بازیگری که نقش اول یک نمایش را به عهده داشت، در اجراهای دیگر خدمت میکرد؛ خدماتی مانند مدیریت صحنه، طراحی و اجرای نور و صدا، فروش بلیت و راهنمایی کردن تماشاگران به صندلیهایشان. به عبارت دیگر، مقام و «منیّتی» در کارگاه وجود نداشت و به این شکل اعضای کارگاه خلق نمایش و به روی صحنه بردنش را از اول تا پایان میآموختند.
باید اشاره کنم که نمایشهایی که روی صحنه میرفتند- از آنجا که تنها یک سالن بیشتر نداشتیم– به صورت «رپرتوار» در یک مجموعه قرار میگرفتند و ماهها بر صحنه میماندند.
– چه نکاتی گروههای مختلف فعال در کارگاه را از هم متمایز میکرد؟ و شما در کدام یک از گروههای کارگاه فعالیت داشتید؟ در کدام نمایشها بازی کردید؟
-به مرور چهار گروه نمایشی در «کارگاه نمایش» به وجود آمد. اولین گروه به سرپرستی ایرج انور و شهرو خردمند بود که هر دو دانشآموختگان و فعالین تئاتر در ایتالیا بودند. هدف و تاکید این گروه بیشتر پرورش بازیگر بود. کلاسهای گوناگون مانند تمرینات بدنی و آموزش «متد» و نیز فن بیان که توسط منوچهر انور تدریس میشد. البته این گروه نمایشهای زیادی را هم روی صحنه برد.
گروه بعدی گروه «تئاتر کوچه» بود به سرپرستی عباس نعلبندیان که مدیر داخلی کارگاه هم بود. این گروه غالباً نمایشهای اسماعیل خلج را روی صحنه میبرد. ژانر کار این گروه نوعی تئاتر تجربی در زمینه نمایشهای کاملاً ایرانی بود. نمایشهایی که اکثراً در قهوهخانهها اتفاق میافتاد و یا در محلههای پایین شهر، با شخصیتهایی از عُمق جامعه. «گروه کوچه» با نویسندگی اسماعیل خلج بیشترین تعداد نمایشها را در «کارگاه نمایش» روی صحنه میبرد و در میان تماشاگرانش از محبوبیت خاصی برخوردار بود.
در «گروه کوچه» بعدها دیگرانی هم نمایشهایی را به روی صحنه بردند. رضا ژیان نمایش «مستانه» را کارگردانی کرد. من نمایشی را نوشتم و کارگردانی کردم به نام «صبح را در کنُج این خانه مجوی» که هر دو در «رپرتوار» کارگاه قرار گرفتند.
گروه سوم، گروه تئاتر «بازیگران شهر» بود به سرپرستی آربی اُوانسیان. آربی تحصیل کرده تئاتر در انگلستان بود و پس از روی صحنه بردن نمایشنامهای به نام «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای…» اثر عباس نعلبندیان، ابتدا در جشن هنر شیراز و سپس در «انجمن ایران وآمریکا» خوش درخشید و حالا به «کارگاه نمایش» پیوسته بود و گروهی از بازیگران خوب وحرفهای آن زمان با او همکاری میکردند. کارهای این گروه بارها به جشنوارههای تئاتری در کشورهای اروپایی و آمریکای جنوبی دعوت شدند.
گروه بعدی، گروه تئاتر «اهریمن» بود به سرپرستی آشور بانی پال بابلا که تحصیلکرده دانشگاه آمریکاییها در بیروت در رشته الهیات مسیحی بود و نبوغ خاصی در تئاتر تجربی داشت. این گروه چند کار جنجالبرانگیز در کارگاه و در جشن هنر شیراز به روی صحنه بُردند، کارهایی در حد استانداردهای جهانی.
در عین حال کارگردانهایی به عنوان «کارگردان میهمان» به کارگاه میآمدند و یک یا چند نمایش را با همکاری اعضای کارگاه روی صحنه میبردند که از آن جمله باید به مریم خلوتی اشاره کنم که سه نمایش خارجی در کارگاه به روی صحنه بُرد به نامهای «مروارید»، «نجات یافته» و «جاده باریک به شمال دور». مریم خلوتی تحصیلکرده «تئاتر سلطنتی لندن» بود. دیگری یک کارگردان فرانسوی- الجزایری به نام مصطفی دالی بود که او هم سه نمایش روی صحنه برد. رضا قاسمی دو نمایش روی صحنه برد. سیروس ابراهیم زاده هم یک نمایش به نام «شبیخون» و هوشنگ آزادیور یک نمایش به نام «شب جنایتکاران» در «کارگاه نمایش» اجرا کردند.
من به عنوان بازیگر در این نمایشهای بازی کردم: «ادیپ شهریار» از ایرج انور، «حلاج» از خجسته کیا، «ناگهان» اثر عباس نعلبندیان به کارگردانی فرهاد مجدآبادی، «مرواید» و «نجاتیافته» به کارگردانی مریم خلوتی، «شب جنایتکاران» به کارگردانی هوشنگ آزادیور، «صندلی را کنار پنجره بگذاریم…» به کارگردانی عباس نعلبندیان و «شبیخون» به کارگردانی سیروس ابراهیم زاده.
اما در گروه «تئاتر کوچه» که گروه اصلیام بود در این نمایشها که همگی از اسماعیل خلج بودند بازی داشتم: پاتوق، پاانداز، عرقتو بخور توی خودت باش، احمدآقا برسکو، باجه، حالت چطوره مش رحیم، قمر در عقرب، جمعهکُشی و شبات. دو نمایش آخری در جشن هنر شیراز هم اجرا شدند.
-چقدر سازمان مادر یعنی تلویزیون ملی ایران و مدیریت آن در شکل دادن به «کارگاه نمایش» و دیدگاهها و نحوه عملکرد آن تاثیر داشت؟ مدیریت خود کارگاه چقدر به نظر شما در پیشبرد کارها نقش داشت؟
-تلویزیون ملی ایران هیچ دخالتی در مدیریت «کارگاه» نداشت و هیچ سیاستی را اعمال نمیکرد. کارگاه توسط یک شورا مدیریت میشد به سرپرستی بیژن صفاری همراه با آربی اُوانسیان، ایرج انور و عباس نعلبندیان. این شورا در مورد انتخاب اعضای «کارگاه نمایش» و نمایشهایی که قرار بود روی صحنه بروند تصمیم میگرفت و بسیار هم دموکراتیک عمل میکرد.
این شورا در واقع مراقب رشد استعدادهای جوان و اعتلای هنر تئاتر بود. برای مثال با دعوت از بزرگان تئاتر جهان مانند پیتر بروک و یرژی گروتفسکی و برگزاری جلسات آشنایی و گفتگو با آنها، نقش بسزایی در رشد هنری اعضایش داشت. و نیز با فرستادن اعضا به جشن هنر شیراز سبب میشد که ما بهترین آثار تئاتری جهان را هر ساله ببینیم و تجربه کنیم.
-آقای توزیع، فکر میکنید که کارگاه نمایش چقدر در تکوین شخصیت هنری شما و همکارانتان تاثیر داشته؟ شما چقدر نگرش و رویه کاری خودتان را متاثر از فضای فکری «کارگاه نمایش» میدانید؟
-تاثیر کارگاه و نوع نگاهش بر اعضایش بسیار زیاد بود. همگی ما در آنجا شکل گرفتیم. من شخصاً چندین بار گفتهام که هر چه امروز دارم از «کارگاه نمایش تهران» دارم. چه در زمینه تئاتر و چه در زندگی شخصیام. ضمناً در نوجوانی هرکدام از ما میتوانستیم به راحتی به راه غلط برویم. اما کارگاه با مدیریتاش با تهیه امکانات لازم به ما شکل داد. اگر آموزش تئاتری در «کارگاه نمایش» همه جانبه نمیبود و خلق یک نمایش را از اول تا آخر نمیآموختیم، من فقط یک بازیگر باقی میماندم و قادر به تهیه یک نمایش نمیشدم.
-با چه همکارانی رابطه کاری خوبی داشتید و چه خاطرات جالبی از آنها دارید؟ مثلا شکوه نجم آبادی و یا بیژن مفید…
-میتوانم بگویم تقریباً با همه اعضا «کارگاه نمایش» رابطه خوبی داشتم. اما رابطه نزدیکتری با عباس نعلبندیان و شکوه نجم آبادی و اواخر با آربی اُوانسیان داشتم که احترام خاصی برای کارهایش قائل بودم. با بیژن مفید که مدت کوتاهی در کارگاه بود در یکی از جشنهای هنر شیراز همراه با اسماعیل خلج هماتاقی شدیم. بیژن مفید بسیار مهربان بود و خلق و خوی خوشی داشت و گاهی ما رو از خنده رودهبُر میکرد. این جنبهای از شخصیت بیژن مفید بود که کمتر شناخته شده بوده و هست.
-آیا تمام کارهای شما تجربی و مدرن بودند و تنها در محل «کارگاه نمایش» روی صحنه برده میشدند یا اینکه برخی از آنها در سالنهای مجهز و بزرگ هم اجرا میشدند؟
-کارهایی که در کارگاه تولید میشدند تماماً میبایست مدرن و تجربی میبودند. میبایست که از استانداردهای درستی برخوردار میبودند و غالباً در همان محل کارگاه اجرا میشدند و در مجموعه نمایشی برای مدتها باقی میماندند تا شانس دیده شدن پیدا کنند. اما برخی از نمایشها در تئاتر شهر و جشن هنر شیراز هم روی صحنه میرفتند.
-جایگاه «کارگاه نمایش» را در تئاتر معاصر ایران چگونه ارزیابی میکنید؟ این کارگاه چه چیزی به هنر تئاتر ایران افزود؟
-البته ما در آن زمان [پیش از انقلاب ۵۷]اداره تئاتر را به عنوان یک مرکز مهم در تئاتر ایران داشتیم با گروههای مهم از جمله «گروه هنر ملی» به سرپرستی عباس جوانمرد. گروههای دیگری متشکل از عزتالله انتظامیو علی نصیریان و بعدها داود رشیدی و غیره نیز بودند که کارهای بسیار خوبی هم میکردند. اما کارگاه در نهایت تواضع شروع به کار کرد و خون تازهای در پیکر تئاتر دمید. به نوعی تئاتر نوین ایران با این کارگاه شکل گرفت. مسابقات نمایشنامهنویسی کارگاه فوقالعاده بود و مشوق بسیاری از نمایشنامهنویسان جوان شد. سفرهای خارجی و داخلی گروههای کارگاه بسیار اهمیت داشت. جایگاه «کارگاه نمایش» در تئاتر نوین ایران غیرقابل انکار است.