آدوم صابونچیان – تازهترین پژوهش ادبی دکتر محمود کویر «بانونامه: تاریخ زن در ایران، از اسطوره تا تاریخ» نام دارد که درباره آن با وی گفتگو کردهایم.
-آقای دکتر کویر، سخنرانیها و کتابهای شما نور بر گوشههای تاریک و غفلت شدهی تاریخ ایران افکنده. سیر و سیاحت در گذشتههای پُر عظمت و آگاهی از اینکه ایرانیان گامهای مهمی را بسیار زودتر از غربیان برداشتهاند، سبب غرور میشود. ولی اکنون چه؟ با توجه به وضعیت موجود، این مباحث چه دردی را دوا میکند؟ در مقدمهی این کتاب نوشتهاید: «تاریخ دیگر نه زندان گذشته، بلکه زهدان آینده است.» مطالعه و پرداختن به تاریخ ایران باستان چه کمکی به ایرانیان میکند؟ این دانش تاریخی چگونه میتواند در تلاش برای رسیدن به یک جامعه بهتر تأثیر داشته باشد؟
– نخست بگویم تاریخ چیست و آنگاه ببینیم چه دردی را درمان میکند. پژوهشهای تاریخی وارد دوران جدیدی شده است. تاریخ، یک پرس و جوست از دیروز تا فردا. پژوهش تاریخی بر افراد و همچنین گروههای انسانی، رویدادهای بزرگ و همچنین رخدادهای کوچک، روایتها وفراروایتها، نگاهی ژرف و پرسشگردارد و نه تنها بر گفتمان بلکه بر تصاویر و نشانهها نیز استوار است. در این جستجوی تاریخی همه شرکت دارند و هرکس سخن خود را میگوید و به سخن دیگران گوش فرا میدهد. این تاریخ بر آن نیست تا حقیقتی را کشف کند، بل تنها و تنها جستجوست. جستجویی از دیروز تا فردا. تاریخ یعنی که: نه فراموش میکنم و نه اجازه میدهم که فراموشم کنند.
چو گویی کلاه خرد دوختم
همه هرچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
از کمند تاریخ گریزی نیست. همه جا تاریخ هست. اماآینده باید بر دوش گذشته گذاشته شود، نه اینکه بار گذشته را بر دوش کشد. با تاریخ هر آنچه را که از گذشتگان بازمانده از چنگ نابودی میرباییم و زندگی دیگری میبخشیم. گذشته با زنجیر به دست و پای امروز بسته است و کلید آن در دستان آینده است. ما گذشته را از دستان مرگ میرباییم تا تنها به سوی آینده نرویم. تاریخ حضور در آیینهی پریشان گذشتههاست. در پس پشت هر سنگنگاره و ستون و تندیسی میتوان به تماشای آدمیانی پرداخت که آفرینشگر اینها بودهاند.
ما در تاریخ در جستجوی چراها و دغدغههایی هستیم که با روان آدمی دست به گریبان بوده است. با چراغ تاریخ، در میان ویرانههای غرق در اندوه، رنج، امید و آرزو در جستجوی خرد و فضیلت هستیم.
تاریخ، حکایت پریشانیها، سرگشتگیها، جدالها و عشقهای انسانی است.
تاریخنگاری میتواند درهای دیگری رو به جهان بگشاید تا بنگریم از آن دریچه بر رد پای هستی رفتگان. بنگریم بر تراژدی انسان و تلاشها، قهقههها، هقهقها و شادی و رنج او.
کار تاریخنگار از یکسو بازیافت راز و رمز شکستها و درماندگیهای انسانی و از سویی، کشف ارزشهای انسانی موجود در تاریخ و فرهنگ است. واکاوی گذشته برای برگرفتن ارزشها و بررسی آنهاست تا به کار آینده بیاید. بازیافت خرد از دست رفته است. و من بر سر آنم تا از نخهای بریده بریدهی آن، جامهای ابریشمین ببافم.
تاریخ و سرگذشت ما از سرنوشت ما جدا نیست. یادبودهای ما ارزشهای شکنندهای هستند که ناگزیریم از آنها نگهداری کنیم زیرا زندگی ستیزی است با فراموشی.
برای نوشتن تاریخ باید آزادی داشته باشی تا گذشته را به موضوعی برای شناخت بدل کنی و نه فراموش کنی و نه رخصت دهی تا فراموشت کنند.
و اما اینک بنگریم که تاریخ به چه دردی میخورد. چرا اینجا در هر دانشگاهی و در هر رشتهای، از پزشکی گرفته تا مهندسی که تحصیل میشود باید تاریخش را در همان اولین قدم هم بخوانید؟ چرا این قدر تاریخ اهمیت دارد؟ میشود از زوایای مختلف به این امر نگاه کرد و دید اهمیتش در کجاست و چرا ما باید تاریخ بدانیم؟ خُب، یک بخش آن است که تاریخ تجربه است. یعنی بیاموزیم از تجربیاتی که دیگران کردهاند. تاریخ را به آن شکل قدیم نگاه نکنیم که سرگذشت یکسری جنگ و یکسری پادشاهان است که گذشتهاند و رفتهاند. نه نچنین نیست. تاریخ اسطورههای ماست؛ زبان ماست؛ فرهنگ ماست؛ ما چه بودیم و از کجا برخاستهایم. برای بشریت واقعاً چه کردیم؛ برای حرکت به سوی آینده چه دردست داریم؟ و این مهمتر از همه است. تاریخ امروز باید مانند نورافکنی بر گوشههای پنهان وجود ما روشنی بیفکند. آنچه از گذشته با ارزش است برای حرکت به سوی آینده از دست فراموشی برباید. برای ما یک توشه است. این زبان، این آداب و مراسم، لباسی که میپوشیدیم برای حرکت به سوی آینده برای ما لازم است. اگر میخواهیم الان در جهان معاصر طراح لباس شویم، لباس تن کسانی که به روی سنگها در تخت جمشید نقش بستهاند به کار ما میآید. برای اینکه بدانیم که پسند مردم چیست؟ این لباس از کجا آغاز کرده و به کجا انجامیده است؟
تاریخ در ضمن انتقاد است. هرقدر هم مورخ بگوید که او بیطرف است یک روحیه انتقادی در تاریخ است. یعنی اینکه میخواهیم این گذشته را واکاویم و ببینیم چرا اینگونه شد؟ و امروز چرا در این جایگاهی که ایستادهایم هستیم؟
یک زاویه دیگر آن آگاهی است. انسان میکوشد که بر گذشته و پیرامون خودش آگاه شود. ببیند که چه بر او روی داده که امروز در اینجا ایستاده زیرا مثلاً بخشی از تاریخ بررسی اساطیر است که قدیمیترین بخش تاریخ است. امروزه بر این باور هستند که بیش از هفتاد درصد از آنچه در ضمیر ناخودآگاه ما و در پس ذهن ما میگذرد و رفتار، کردار و اندیشههای ما، اسطوره است. یعنی ده و پانزده هزار سال پیش شروع شده و مرتب خودش را بازسازی کرده است. به عنوان نمونه یکی از آرزوهای بزرگ انسان در طول تاریخ پرواز بوده است. بعد میبینیم که «ایکاروس» را در یونان داریم؛ در ایران کیکاووس را داریم. میخواهیم ببینیم رابطه کیکاووس با ایکاروس چیست؟ و هنوز هم این رویای پرواز انسان در «مرد عنکبوتی» و «سوپر من» باقی مانده است. ما فکر میکنیم تاریخ آمد و گذشت و رفت و فکر میکنیم که اسطوره میمیرد. ولی تاریخ همواره با ماست. در زبان ماست. در اسطورههای ماست. در فرهنگ و آداب و رسوم ماست. در ناسزاهای ماست. این، یعنی تاریخ. یعنی اینکه این کلمه از کجا برخاسته و چگونه با ما زیسته و همراه شده است. چرا بدینگونه تحول پیدا کرده؟ اینکه ما بفهمیم یک روزی کلمه دیو نام یک ایزدبانوی اساطیری ایرانی بوده و امروزه هم هنوز باور به دیو در ذهن من ایرانی عمل میکند.
آخرین نکتهای که در این زمینه میخواهم بگویم این است که همه وقتی صحبت از تاریخ میشود میگویند تاریخ مربوط به سنت است و برای رفتن به سوی آینده و برای تجدد به چه کار ما میآید؟ ولی تجدد با پرسش از گذشته آغاز شد. رنسانس با شک و پرسش و جستجو در گذشتهها آغاز شد. پانصد تا ششصد سال پیش وقتی اروپا رنسانس را آغاز کرد دویست سال داشت پنبه گذشتهها را میزد. و البته رسیدن به این آگاهی به تجربه، به توشه و به طرح پرسش نیاز دارد. ما باید یاد بگیریم که بر ویرانههای گذشته ننالیم. ما باید بر گذشته ببالیم البته نه به معنای احساس افتخار بلکه به معنای بالیدن و رشد کردن و بالا رفتن. این جنبه منفی آن است که عدهای تاریخ را در حسرت، گریه و زاری برای گذشتههای از دست رفته میبینند. من اصلاً اینگونه نگاه نمیکنم. برخی از سوی دیگر تاریخ را پستانکی قرار دادهاند برای افتخار به گذشتههای تاریخی. یعنی میآویزند به گذشتهی تاریخی زیرا امروز تکیهگاهی ندارند. ما نباید به تاریخ بیاویزیم بلکه باید ازتاریخ بیاموزیم. برای همین تاریخ به درد ما میخورد.
-آیا شما میگویید با شناخت عمیق گذشته قادر میشویم ارتباط منطقی با تجدد و فرهنگ جهانی پیدا کنیم؟
-من خودم در چندین مقاله به مسئلهی تجدد از زاویه تاریخی پرداختهام. ما از بدو ورود به تجدد، که آغازش را میتوان حوالی مشروطه بدانیم، همواره درگیر گذشتهها بودهایم. یعنی ما تجدد سنتزده هم داشتهایم و نیز سنت تجددزده. اینطوری نیست که ما بدون هیچ پشتوانهای به سوی آینده حرکت کردهایم. در مشروطه همین تجددخواهان به چندین گروه تقسیم میشدند. یکی میخواهد اسلام را بپیراید و بهروز کند. یکی میخواهد با شرقگرایی این کار را بکند و یکی با غربگرایی و دیگری با ناسیونالیسم . یعنی حرکت به جلو به این سادگیها نبوده. ما برای آنکه تجدد پیدا بکنیم باید سنت را خوب بشناسیم. اصلاً امکان ندارد که ما بتوانیم در جامعه خودمان با کپیبرداری و تقلید از شرق و غرب واسلام و غیراسلام به تجدد برسیم. خیر، این کارها زمینههای تاریخی و جغرافیایی و اقتصادی و تکنولوژی داشته. هزاران سلول در هم بافته شده تا تجدد در غرب شکل گرفته. از مسیر این تجدد نمیتوان کپی کرد ولی میشود از آن آموخت. تمدنهای غرب و شرق هزاران چیز از همدیگر آموختهاند. نگاه کنید به مسئله گردش زمین به دور خورشید. اولین بار یک نفر به نام «آریستاکوس ساموس» در یونان گفت اینکه میگویند زمین قلب دنیاست و خورشید به دورآن میگردد اشتباه است و زمین به دور خوشید میگردد. البته او بعدها توبه کرد. در تاریخ آمدیم جلوتر و یک ریاضیدان بزرگ هندی به نام «آریابهاراتا» در حدود سال ۵۰۰ میلادی گردش زمین به دور خورشید را تکرار کرد. سومین نفر خیام بود. چهارمین نفر «کپرنیکوس» و «گالیله» هم نفر پنجم است. یعنی از یونان شروع میشود و به هند میرود و بعد میآید به ایران و از ایران میرود به اروپا تا این تئوری گردش زمین به دور خورشید شکل میگیرد. همه این دانشمندان بدون مطالعهی کارهای همدیگر نمیتوانستند به این نتایج برسند. اگر اینطور نبود مانند آن است که بگوییم سابقه تاریخی پزشکی امروزه به هیچ دردی نمیخورد. در حالی که یک پزشک امروزی باید بداند که داروهای گیاهی چینی و تحول تاریخی آنها چه بوده است.
-گویا قرنطینه به عنوان شیوهی جلوگیری از شیوع بیماریهای واگیر از روشهای ابن سینا بوده است…
-یکی از قدیمیترین اشارههای به قرنطینه را در آثار ابن سینا داریم که وقتی وبا به بخارا رسیده بوده وی فرمان قرنطینه و فاصلهگیری اجتماعی را داد. در فیلمی هم که از زندگی ابن سینا ساختهاند این اقدام ابن سینا نشان داده میشود.
-چرا عنوان «بانونامه» را برای کتاب برگزیدید؟
-ما خداینامه داشتیم، شاهنامه داشتیم حالا دیگر نوبت بانونامه است.واقعیت آن است که واژه بانو به نظر من یکی از کهنترین واژگان ایرانی است که فاقد آن دید جنسیتزده است. واژهای ستایشانگیز از زن است و تا آنجا که میدانم در زمان هخامنشیان به عنوان «بانوکا» به کار برده میشد. واژهای بسیار با معنی و زیبا برای نامیدن زن است. من چون تاریخ زن در ایران را بررسی میکردم فکر میکنم که واژه زن رسایی بانو را ندارد و به این دلیل نام کتاب را «بانونامه» گذاشتم.
-چه چیزی شما را برانگیخت که به این پژوهش بپردازید؟
-میخواهیم از دو منظر زمینشناسی و باستانشناسی به تاریخ ایران- که کمتر صورت گرفته- نگاهی بیندازیم به سه دورهی تاریخی عصر نوسنگی، عصر مس، و عصر برنز تا رسیدن عصر آهن که آغاز مردسالاری است و تقریباً از سه هزار سال پیش در ایران شروع میشود، و ببینیم از فاصلهی ده هزار تا سه هزار سال پیش چه میدانیم؟ اول رفتم سراغ کتاب تاریخ باستان ایران از حسین پیرنیا که نزدیک سه هزار صفحه است و فکر کردم میتوانم بنیاد کارم را بر آن قرار دهم. ولی من در این کتاب در مورد زندگی زنان در این هفت هزار سال حتی یک سطر هم پیدا نکردم. این تکانم داد. بعد به بقیه کتابها مراجعه کردم و دیدم که وضع همین است یعنی در این کتابها دربارهی تاریخ ده هزارساله ایران تقریباً چیزی موجود نیست. بر مبنای این نگرش ما ناگهان وارد عصر تاریخی خود شدهایم. یعنی از عصر اسطوره و عصر حماسه در مورد زنان، شاهبانوان، ایزدبانوان ایرانی و از امشاسبندان زن ایرانی هیچ چیز در کتابهای تاریخمان نداریم. تاریخهای زن ایرانی تا کنون با تکیه بر سنتهای دست و پاگیر گذشته نوشته شده است. جنبه دیگر این قضیه آن است که تاریخ و تاریخ ادبیات ما نرینه و مذکر است. یعنی اگر هم دربارهی زن در آن نوشته شده از دید مرد به آن نگاه شده است. من با توجه به اینکه کشفیات زیاد جدیدی در جهان باستانشناسی شده، فکر کردم زمان آن فرا رسیده که نگاهی به این دورهی بسیار مهم زنسالاری در ایران بیندازیم که پُر از ایزدبانوان و شهبانوان است. نکته دیگر اما این بود که دریافتم موزههای دنیا افتخارشان آن است که پیکرکها، تندیسها و نگارههای زنان از این دوره را در خود جای دهند. این در حالیست که ما در ایران تقریبا از این دوره هیچی نداریم. در نتیجه، به این باور رسیدم که تاریخی را که مردان درباره زنان برای مردان نوشتهاند باید لااقل از نو نوشت. البته در این پژوهش از همان کارها هم بسیار استفاده کردهام و هم بسیار آموختهام. من همواره کار پیشکسوتان و استادان خودم را در این زمینه ارج نهادهام.
-وقتی صبحت از ده هزار سال پیش میشود نقطه آغاز آن پیدایش کشاورزی و دامداری در سرزمین ایران است؟
-بله، زمانی است که ما از کوه و صخره میآییم پایین و میرویم به سوی دشت. اول توی غارها و روی تپهها و بعد میآییم به دشتها و کشاورزی، دامداری و باغداری رونق پیدا میکند و وارد عصر آهن میشویم. یعنی شاید در این دوره اولین شهرها دارد پا میگیرد. من از غارها آغازیدم و به باغ رسیدم. از ده هزار سال پیش تا سه هزار سال پیش. این کار من در جلد نخست کتاب است.
-دکتر کویر، اولین حکومتهایی که در فلات ایران شکل گرفتهاند به چه زمانی میرسند؟
-همیشه به ما از تاریخ دو هزار پانصد ساله گفتهاند در حالی که قدمت اولین حکومتهای شکل گرفته در فلات ایران به هفت هزار سال پیش میرسد. یعنی اگر شما ندانید که پیش از ۲۵۰۰ سال پیش، حکومتهایی در ایران پا گرفتهاند فکر میکنید که پادشاهیهای ماد و هخامنشی یکدفعه در تاریخ ایران ظهور کردهاند. چون ما از پیش از ۲۵۰۰ سال پیش آگاهی نداشتیم تئوریهای غربی بر سر ما باریدن گرفت که برای ما تاریخ ساختند که شما آریایی هستید و از اینجا و آنجا آمدهاید. ما درواقع ریشههای خودمان را نشناختهایم. البته دسترسی به این منابع جدید دشوار بود ولی به هر حال ما حکومتهایی داشتیم که تمدنهایی بنیاد نهادند که گیتی بدان وامدار است. مانند تمدن مارلیک، تمدن آرتا، تمدن سییلک، تمدن ایلام که مربوط به این دوره است. در کتابهای تاریخی ما اگر مطلبی در مورد این حکومتهاهست بجز نام یکسری پادشاه و جنگ چیز چندان چشمگیری نیست. راجع به ساخت و بافت و فرهنگ و زندگی و اسطوره و دین و سیاست آنها آگاهیهای ما بسیار اندک است و لازم بود که کار جدیدی در این زمینه صورت بگیرد.
-از چه منابعی در این پژوهش استفاده کردهاید؟
-من از پژوهشگران و مورخین بسیار بزرگی که هماینک میزیند بسیار آموخته و میآموزم و نوشتههای آنان را با دقت میخوانم. ولی متد و روش جدید خودم را برای پژوهش دارم که داوری در مورد درستی و یا نادرستی آن را به استادانم وا میگذارم.
در این راستا در درازای سه سال در کتابخانهها و موزهها بر روی سکهها، سفالها، پیکرکها و تندیسها که به گونهای به مسائل زنان ایران مربوط میشد گشتم و یافتههایم را یادداشتبرداری و دستهبندی کردم. در حقیقت یک گنجینهای برای خودم درست کردهام که بتوانم دقیقتر نگاه کنم و ببینم که چه چیزی از این هفت هزار سال باقی مانده که در موزههای دنیا پراکنده است. این دستمایهی نخستین کارم بود.
دوم اینکه ما منابعی داشتهایم که یونانیها، چون هرودوت و گزنفون و دیگران نوشتهاند که البته انتقاداتی به آنها وارد است ولی به هر روی بسیاری از زوایای ناشناختهی تاریخ ایران را روشن میکند و در این چشمانداز به سوی این تاریخ ما از آن بینیاز نیستیم.
سومین دسته بازماندههای مانوی، سغدی، سکایی، آثار اوستایی و دیگر ماندههای دوران اشکانی و ساسانی و سنگنگارهها و کتیبههاست.
چهارمین گروه، تاریخهای بعد از اسلام بود منظورم به ویژه تاریخ بیرونی و طبری و گردیزی و ابن اثیر و… اینها خیلی کمک کردند؛ و اما ناگفته نگذارم که در طی همین ده پانزده سال استادان و دانشجویان رشتههای باستانشناسی در داخل ایران و در استانهای مختلف کارهای شگفتی با تمام دشواریها و جلوگیریها کردهاند. در حدود ۱۴ مجله باستانشناسی در ایران به چاپ میرسد. من تمام دورههای این مجلات را برای دسترسی به پژوهشهای باستانشناسی در داخل کشور مطالعه کردهام و از تمام آنها یاد کرده و سپاسگزاری کردهام. اینها بینهایت به کار من کمک کردند.
و گروه دیگر از منابع من میدان ادبیات و شعر، افسانهها، حماسهها، عیارنامهها، فتوتنامهها، داستانها، ضربالمثلها، ترانهها و به ویژه لالاییها چونان نخستین جلوهی شعر زنان ایرانی بود. زنان کوزهگر و بافنده، خالقین اولین اشعار ایرانی بودهاند و بهنگام کار اینها را میخواندند. اولین نقاشان، زنان ما بودند که روی سفالها نقاشی میکردند. در تمام اینها رد پای شگفتیهای تاریخ ایران مانده است. در نتیجه یک دنیای تازه در برابر من گشوده شد و بخش بزرگی از کتاب بانونامه به ادبیات شفاهی، بازیها، داستانها و افسانهها اختصاص دارد.
-با وجود این تاریخ حدود هفت هزار، به گفتهی شما، که زنان در آن نقش داشتند چرا با آغاز عصر آهن و ظهور حکومتهای مردسالار، این نقش زنسالاری عقبنشینی میکند؟
-ما از دوره ماد وارد عصر آهن میشویم که عصر مردسالاری است. در منطقه خودمان در این دوره آب دیگر کم شده؛ جنگها شروع شدهاند؛ قبیلهها بر سر تصاحب زمین و آب از یکسو علیه هم میجنگند و از سوی دیگر بهم نزدیک میشوند تا از مراتع و چشمهها و زمینهای کشاورزی خود محافظت کنند. ایرانیها از سوی غرب با دشمنی مانند آشوریها و از شرق با دشمنی زرد روبرو میشوند. جنگها در میگیرد و جنگ به آهن و مرد احتیاج دارد. زن در خانه به سفالگری، کاشتن زمین، حفظ آتش خانواده، نگهداری کیان خانواده و امور سیاسی قبیله مشغول است.
البته نه ناگهان و به سرعت، ولی قدرت گام به گام از دست زنان به در آورده میشود. به تدریج در جاهای مختلف میبینیم نبردهایی در میگیرد. در اسطورهها میبینیم که «مردوک» که خدایی مذکر است با «تی امت» که یک ایزدبانوست وارد جنگ میشود و در این جنگ «تی امت» شکست میخورد. و یا میبینیم که «ایزدمهر» به تدریج مقاماش پایین میآید. آناهیتا به تدریج از مقاماش کم میشود و اهورامزدا اهمیت مییابد. درواقع در اواسط سلسله ساسانی است که مردسالاری غلبهی کامل پیدا میکند. ولی ناگفته نماند که این فرهنگ آنقدر ریشه و قدرت دارد که میبینیم زنان در زمان ساسانی هنوز به پادشاهی میرسیدند.
-آیا با حمله اعراب به ایران غلبهی مردسالاری کامل میشود؟
-آری و نه؛ زیرا در تاریخ هیچ چیزی سره و پاک و با مرزهای روشن اتفاق نمیافتد. در دوره ساسانی نباید فکر کرد که همه چیز کامل بود. این نبردی برای قدرت بوده و پیداست که فراز و فرود و پیش و پس زیادی داشته است. ولی آن نظام به هر حال در برابر یورش تازیان از پای در میآید. اضافه کنم که برخی مورخان بر این باور هستند که تاریخ مانند دایره حرکت میکند و از دورهای میآغازد و تمدن و فرهنگ به اوج میرسد سپس اقوام وحشی بیابانگردی که در اطراف این تمدنها زندگی میکنند هجوم میآورند و به این تمدنها خاتمه میدهند؛ دوم اینکه این حادثه فقط در ایران اتفاق نیافتاد. در اروپا هم مثالها زیاد است. اضافه کنم که من بر این گمانم که رویدادهایی مانند قحطی بزرگ در ایران و پشتیبانی رومیان از عربها و نابسامانیها داخلی و قدرت زیادی که برخی از موبدان در آن زمان به دست آورده بودند همه در میان بودند. باید گفت که دهها رشته در هم بافته میشود تا پردههای تاریخ کامل شود.
در مورد زنسالاری و مردسالاری هم نباید احکام کلی صادر کرد. نمونهوار بگویم که برخی حکومتهای ترک که با یاری بغداد به تخت قدرت برآمده بودند، چون غزنویان، دمار از روزگار ایرانیان در آوردند. ولی بخشی از سلجوقیان بسیار زود فرهنگ ایران را جذب کردند و اسامی ایرانی مانند کاووس و کیکاووس بر خود نهادند. آنها حکومت خود را بین زنان تقسیم کردند و حکومت خاتونها را به وجود آوردند که توجه لازم به آن در تاریخ ما نشده است. یعنی بافت اجتماعی و فرهنگی سلجوقیان فرق میکرد و وزرای ایرانی مانند نظامالملک در خدمت آنها قرار گرفتند و رستاخیز فرهنگ ایرانشهری را آغازیدند. در همان زمان خیام و حسن صباح و بیرونی پیداشدند. حکومتهای کرمان یا ری به دست زنان افتاد.
اضافه کنم که این کتاب بخش هستیشناسی زن ایرانی و واژهشناسی نیز دارد. کوتاه بگویم که من در این کتاب شما را فرا میخوانم به تماشای:
زن در ذهن و زبان و زندگی؛ زن بر سنگ و سفال و فلز؛ زنان اساتیری، ایزدان، امشاسپندان؛ شهبانوان؛ زنان حماسه، یلان و پهلوانان؛ زنان عیار و رادان؛ زنان در افسانهها و قصهها؛ زنان جادو و دیوان؛ دنیای تن و زن؛ عشق، زیبایی، پوشش، ازدواج؛ زن در قانون و اخلاق؛ زن در شعر و هنر؛ به تماشای تندیسها و نگارهها؛ و در جلد دیگر از این پژوهش، زنان را در تاریخ دنبال خواهم کرد.
*برای تهیه این کتاب ۳۶۲ صفحهای میتوانید به یکی از آدرسهای زیر مراجعه و کتاب را به قیمت سی (۳۰) دلار آمریکا خریداری کنید. شهروندانی که در ایران هستند و میل به خرید کتاب دارند، کافیست به نشر آفتاب ایمیل بفرستند تا برای بهای کتاب که سی (۳۰) هزار تومان است، راهنمایی شوند.
فروشگاه آنلاین لولو
آدرس سامانه نشر آفتاب
پست الکترونیک نشر آفتاب: [email protected]
سپاس و درود فراوان جناب استاد دکتر کویر
۰۰ نوروز ویلدا هرکدام به یکی ازدو پایهٔ «شخصیت تاریخی» ایرانی تعلق دارند ــ یکی پایهٔ «مدنی» ایرانشهری ؛ (عنصرپویا) ، ودیگری پایهٔ «قومی ــ سنتی» ؛ (عنصر پایور). دردوران «تاریخی» هرموقع که یکی از این دو پایهٔ اصلی اهمیت بیشتری می یافت ، پایهٔ دیگر نقش کوچکتری درزندگی اجتماعی ایرانیان بازی میکرد.
در دوران هخامنشی ، هنگامیکه «مدنیت» در سرزمین های پهناور ایران به اوج عظمت وشکوفائی رسید وبر«دین» وحتی بر «قومیت» برتری یافت ، مراسم نوروز باشکوه ترشد ونمادهای متعلق به مدنیت چون بانو ایزدان «آناهیتا» و «سپندارمذ » (آب و خاک) اهمیت بیشتری یافتند. برعکس دردوران اشکانیان که پایهٔ مدنیت درایران سست شد مراسم جشن یلدا به منتهای درجهٔ زیبائی واهمیت رسید ونمادهای نرینهٔ جنگجو چون «بهرام» و «مهر» (دلاوری وپیمانداری) مورد توجه بیشتر قرار گرفت.
(نشریهٔ کاوه , شمارهٔ ۱۰۰ سال ۲۵۶۱ ـــ «زمان» در اساطیر و در تاریخ)