دانشیار جهانی – اجازه دهید موضوع را با مثالی روشن سازم. حدود سه یا چهار سال پیش درمسیر خانه تا محل کار که اعتقادم بر این است از حمل و نقل عمومی استفاده کنم تا وسیله نقلیه شخصی، تاکسی خط مورد نظر را سوار شده و وقتی به مقصد یعنی میدان تجریش رسیدیم کرایه تاکسی که فکر کنم سه هزار تومان بود که راننده تاکسی ادعای ۳۵۰۰ تومان نمود؛ با توجه به اینکه غیرمعقولانه بود نسبت به اضافه کرایه معترض شدم اما با واکنش شدید وی روبرو شده و هنگام پیاده شدن از تاکسی با مشت گره کردهای که حواله دهان بنده شد مواجه شدم. در آن لحظه نمیدانستم چه کنم؛ آیا مثل ایشان واکنش نشان بدهم یا نه راهم را بکشم و بروم. در یک تناقض بین دوراهی قرار گرفته بودم. با آمدن رئیس خط مربوطه که از دوستان من بود و پا در میانی چند راننده تاکسی غائله به اتمام رسید و من بدون هیچ واکنشی محل را ترک کرده و عازم محل کارم شدم. وقتی به محل کارم رسیدم به این موضوع خیلی فکر کردم که چرا مردم در جامعه کنونی ما در تنش هستند؟! این پرسش فقط یک جواب داشت و آنهم اضطراب و استرس زیاد و حتی افسردگیست که بر جامعه امروز ایران حکمفرماست.
شاید این پرسش پیش بیاید که مگر در جوامع دیگر افسردگی، استرس، اضطراب وجود ندارد؟ متاسفانه طبق آمار عمومی به دست آمده در جوامع مختلف بیست درصد از هر جامعه در اضطراب و استرس رنج هستند. در یک پژوهش آمده بود که از هر سیزده انسان بالغ حتما یک نفر از آنها از اختلال اضطراب جدی در رنج است. اما افسردگی و استرس و اضطراب جامعه کنونی ایران با جوامع دیگر بسیار متفاوت است. قبل از اینکه بخواهم به تفاوت محرکات و مؤلفهها یا اختلالات روانی بپردازم، اول تعریفی از اختلال و نشانههای اضطراب داشته باشیم بعد ار آن تحلیل و بررسی در جامعه کنونی ایران را مطرح کنیم که چگونه اختلال روانی حاکم بر جامعه افکار، عمل، احساس و حتی فیزیولوژی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد.
اضطراب را در روانشناسی به عنوان دروازه همه آسیبهای روانشناختی میشناسند؛ به گفتهی فروید اُمالفساد! بعد از استرس، افسردگی بزرگترین مسئلهای است که سلامت نوع بشر را تهدید میکند و درواقع چنان گسترش وسیعی دارد که در میان ناراحتیهای روانی به عنوان سرماخوردگی معمولی معروف است! ولی بین افسردگی و سرماخوردگی تفاوت وحشتناکی وجود دارد. افسردگی میتواند کشنده باشد! تحقیقات درباره میزان خودکشی نشان میدهد که در سالهای اخیر این میزان، افزایش حیرتانگیزی حتی در بین کودکان و نوجوانان داشته است. در جامعه کنونی ایران از نظرخودکشی، استان ایلام بالاترین رقم را در تمام استانها به خود اختصاص داده است.
اول به تعریف اضطراب و سپس به مؤلفههای آن و نشانههای اضطراب و چگونگی تاثیر آن بر جامعه کنونی ایران میپردازم.
تعریف: اضطراب واکنش طبیعی مغز نسبت به شرایط تهدیدآمیز است که عوامل بیرونی یا درونی باعث آن میشوند و مغز در برابر این شرایط از خود واکنش هشدارآمیز نشان میدهد.
مؤلفههای اضطراب
نخستین مؤلفه در اضطراب، چرخهی فکر است. چرخهای که شامل افکار منفی و ترسآور و ضربهزننده میشود.
دومین مؤلفه در اضطراب، فیزیولوژی، کل بدن، ضربان قلب و تاثیر آنها بر چرخهی فکر و عمل است.
سومین مؤلفه در اضطراب، عمل است! در شرایط اضطراب دست به چه عملی میزنیم؟
آخرین مؤلفه اضطراب، احساسات است؛ مانند احساس یأس، ناامیدی، غم، دلمُردگی و…
نشانههای اضطراب عبارتند از ترس شدید، نشخوار فکری، رفتارها و افکار وسواسی، احساس نگرانی و تشویش، به یاد آوردن تجربههای گذشته، تکانههای عصبی، کابوسهای تکراری شبانه، احساس ناتوانی، تنگی نفس، ناتوانی در آرام بودن و بیقراری، تپش قلب، خشکی دهان، احساس خستگی و کوفتگی؛ همه اینهابه نوبه خود باعث یکسری اختلات روانشناختی در زیرشاخه اضطراب از جمله فوبیا و پانیک و در نهایت افسردگی میشود.
شاید این پرسش مطرح شود که این اختلالهای روانشناختی چه تأثیری بر جامعه کنونی ایران دارد یا خواهد داشت؟
اضطراب و استرس و افسردگی بر چهار مؤلفه فکر، احساس، عمل و فیزیولوژی تأثیر میگذارد. اما محرکات شرایط حاکم بر جامعه ایران با کشورهای غربی و حتی خاورمیانه و دیگر کشورهای آسیایی بسیار متفاوت است اگرچه جنس آنها یکی است. برای مثال یکی از محرکات کنونی جامعه ما سقوط و بیارزش شدن پول ملی است. خیلی از افراد با این اضطراب و استرس که پول ملی در برابر دلار چقدر بیارزش شده شب را به صبح رسانده و با فکری آشفته و بدنی نآرام و احساسی مالامال از درماندگی به این فکر میکنند که فردا چگونه با دلار فلان قیمت داروی شیمیدرمانی فرزند مبتلا به سرطان خود را تهیه کنند. این یک بُعد قضیه است؛ اگر به سایر موارد بپردازیم همه به نحوی با واردات و صادرات و تولید کالا ارتباط دارند و مثلا امشب گوجه فرنگی پنج هزار تومانی میخرند و فردا صبح باید برای همان ده هزار تومان بپردازند!
در جوامع دیگر محرکات از نوع دیگری هستند. به عنوان مثال اسرائیل در درگیری با حزبالله لبنان، عربستان در درگیری با حوثیهای یمن، عراق درگیر تحرکات نظامی جمهوری اسلامی ایران و آمریکا در خاک این کشور و ترکیه درگیر با گروههای کُرد سوریه و ترکیه هستند. در کشورهای غربی هم در انگلیس «برکسیت» و در آلمان موضوع مهاجران مطرح است. با اینهمه این جوامع مانند ایران امروز درگیر مسائل اقتصادی و سیاسی و انزوا و سیاستهای ماجراجویانه نیستند.
شاید برای بسیاری از شما این پرسش پیش آمده باشد که چرا با اینهمه ظلم و ستم و گرانی و بیارزش شدن پول ملی و اختلاسهای نجومی مقامات و زندگی لوکس آقازادهها و فساد و فشار اقتصادی و اعدام فعالان سیاسی و قتل عام مردم در اعتراضات گذشته، جامعه ایران هیچگونه واکنشی نشان نمیدهد؟!
نظریههای زیادی در روانشناسی سیاسی، از فروید و یونگ و هورنای و اریک اریکسون و اریش فرم و آلفرد آدلر تا ﻧﻈﺮﻳﻪ زﻳﻤﺒﺎردو که آزمایش بسیار ارزشمندی روی دانشجویان انجام داد وجود دارد که مجال آن نیست به آنها بپردازیم؛ در اینجا فقط به نظریه هورنای اشاره میکنم.
هورﻧﺎی در رﺷﺪ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺑرای رواﺑﻂ اﺟﺘﻤﺎعی ﺑﻪ ﺧﺼﻮص راﺑﻄﻪی والد- فرزند اهمیت زیادیﻗﺎﺋﻞ است. او ﻋﻘﻴﺪه داﺷﺖ علت اﺧﺘﻼل در رواﺑﻂ اﻧﺴﺎنی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ تعارضات جنسی ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ علت آن ﻣﺸﻜﻼت روانشناختی اﺳﺖ. ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺸﻜلاتی ﻧﺎشی از «اضطراب اساسی» اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻮرﻧﺎی آن را اﺣﺴﺎس فراگیر و ﺑﻪ ﺗﺪرﻳﺞ ﻓﺰاﻳﻨﺪهی ﺗﻨﻬﺎیی و درﻣﺎﻧﺪگی ﻛﻮدک در دﻧﻴﺎی ﺑﺎﻟﻘﻮه ﻣﺘﺨﺎﺻﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ میکند.
ﻫﻮرﻧﺎی ﺳﻪ اﻟﮕﻮی رﻓﺘﺎری را ﻛﻪ اﺷﺨﺎص ﺑﺮای دﻓﺎع ﻋﻠﻴﻪ اﺿﻄﺮاب اﺳﺎسی به کار میگیرند معرفی میکند:
۱-حرکت به سوی مردم
۲- حرکت علیه مردم
۳- دوری کردن از مردم
اﻓﺮاد دﺳﺘﻪ اول را میتوان ﺗﻴﭗ شخصیتی «ﻣﻬﺮﻃﻠﺐ» نامید. اﻳﻦ اﻓﺮاد ﺷﺪﻳﺪا ﺑﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻴﺎز دارﻧﺪ. ﺑﻪ اﻓﺮاد دﺳﺘﻪ دوم میتوان «ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮ» گفت. اﻳﻦدﺳﺘﻪ از اﻓﺮاد ﺷﺪﻳﺪا به ﻗﺪرت ﺧﺼﻮﺻﺎ قدرت ﺑﺮای ﺗﺴﻠﻂ ﺑﺮ دﻳﮕﺮان ﻧﻴﺎز دارﻧﺪ. ﺑﻪ اﻓﺮاد دﺳﺘﻪ ﺳﻮم ﺗﻴﭗ شخصیتی «اﻧﺰواﻃﻠﺐ» میگویند. آﻧﻬﺎ ﺷﺪﻳﺪا ﺑﻪ اﺳﺘﻘﻼل و ﺧﻮدﺑﺴﻨﺪگی ﻧﻴﺎز دارﻧﺪ و دوﺳﺖدارﻧﺪ از دﻳﮕﺮان ﻛﻨﺎرهﮔﻴﺮی کنند (برگرفته از کتاب روانشناسی سیاسی عبدالملکی).
ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻫﻮرﻧﺎی ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻈﺮﻳﻪﻫﺎی دیگر روانشناسان ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻣﺎهیتی سیاسی ندارد اما دارای ﺗﺒﻌﺎت و اهمیتﺳﻴﺎسی اﺳﺖ. ﻫﻮرﻧﺎی رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮاﻧﻪ در ﺳﻴﺎﺳﺖ داخلی و ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎرجی را ﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی ﻏﺮﻳﺰه ﻛﻪ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی ﻳﺎدﮔﻴﺮی اﺟﺘﻤﺎعی و ﻣﺘﺄﺛﺮ از اکتسابات اﺟﺘﻤﺎعی میداﻧﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺗﻤﺎﻳﻼت ﺗﺨﺮیبی ﻧﻪ ذاﺗی ﺑﻠﻜﻪ اﻛﺘﺴﺎبی اﺳﺖ. ﻃﺒﻊ اﻧﺴﺎن ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻐﻴﻴﺮ و اﺻﻼح اﺳﺖ. رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮاﻧﻪ نمیﺗﻮاﻧﺪ ﻧﺎشی از ﻏﺮاﻳﺰ ﺳﺮﻛﻮب شدهی جنسی ﻳﺎ ﻏﺮﻳﺰه ﻣﺮگ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﻧﺎشی از اﺿﻄﺮاب اﺳﺎسی و واکنشی در ﻗﺒﺎل رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻇﺎﻟﻤﺎﻧﻪ ﻳﺎ نامهربانانه واﻟﺪﻳﻦ در ﻣﺤﻴﻂ ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ. نقد ﺑﻨﻴﺎدین ﻫﻮرﻧﺎی از ﻧﮕﺮشﻫﺎی ﻣﺮداﻧﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ زﻧﺎن از ﺣﻴﺚ زیستی و حتی ﺗﻬﺎﺟﻢ ﻧﻈﺮی ﻫﻮرﻧﺎی ﺑﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺮد و ﻣﺘﻬﻢ ﻛﺮدن آﻧﺎن ﺑﻪ اﺣﺴﺎس ﺣﻘﺎرت ﻧﺎشی از «رﺷﻚ رحم» ﺳﻜﻮی ﺑﺴﻴﺎر ارزﺷﻤﻨﺪی در اﺧﺘﻴﺎر ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﺳﻴﺎسی فمینیستی ﻗﺮار داد ﺗﺎ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی آن ﺗﻔﺎوتﻫﺎی جنسیتی و ﺗﺒﻌﻴﺾآﻣﻴﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ از ﭘﺬﻳﺮش ﺗﻔﺎوت زیستی ﻣﻴﺎن زن و ﻣﺮد را ﻣﺮدود اﻋﻼم ﻛﻨﻨﺪ. ﻫﻮرﻧﺎی اﻳﻦ ﻧﮕﺮشﻫﺎ را ﻧﻪ متکی ﺑﺮ ﻋﻮاﻣﻞ زیستی ﺑﻠﻜﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﮕﺮشﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎعی میداﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺑﻪ راحتی ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻐﻴﻴﺮ و اﺻﻼح اﺳﺖ. در اﻟﮕﻮﻫﺎی رﻓﺘﺎری ﺳﻪﮔﺎﻧﻪ، ﺟلوه ﺳﻴﺎﺳﺖ و رﻓﺘﺎر ﺳﻴﺎسی در ﻗﺎﻟﺐ ﺣﺎﻛﻤﺎن و ﻣﺤﻜﻮﻣﺎن ﺑﺴﻴﺎر آﺷﻜﺎرﺗﺮ اﺳﺖ.
حالا که کمی با نظریه هورنای آشنا شدیم و با توجه به نکات بالا که در آنها به نشانههای افسردگی نیز اشاره شد متاسفانه جامعه ایران را یک جامعه افسرده و بسیار مضطرب و پر از استرس باید دانست. یکی از نشانههای اضطراب، ترس شدید است که اگر به درازا کشیده شود منجر به افسردگی خواهد شد. حال با توجه به نظریه هورنای و نشانههای اضطراب و افسردگی و استرسی که در جامعه کنونی ایران موج میزند چگونه میتوان علیه آنچه در جامعه حاکم است اعتراض نمود؟! اگر افراد یا جامعهای دچار افسردگی یا یکی از اختلالات روانشناختی (فوبیا، اضطراب، استرس، پانیک) گرددند از آن جامعه یا افراد نباید انتظار داشته باشید نسبت شرایطی که در آن گرفتار آمدهاند اعتراض کنند! افرادی که دچار یکی از اختلالات روانشناختی (فوبیا، اضطراب، استرس، پانیک، افسردگی) هستند و خشم و عصبانیت خود را مهار کرده و قورت میدهند دچار چنین بحرانی میشوند و درواقع اصلاً نمیتوانند چرخه فکری درستی داشته و همیشه در حال کشمکش با خود و دچار یکسری افکار منفی و یا حتی اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی میشوند چون این افراد اضطراب و استرس بالایی را تجربه میکنند و فقط به وسیله مواد مخدر و مشروبات الکلی میتوانند خود را آرام کنند تا به وضع موجود فکری نکرده وشب را به صبح برسانند. در اینجا باید به نقش مشاوران در ردههای بالای مملکت اشاره کرد که چگونه به سیاسیون و افراد رده بالای مملکت آموزش دادهاند تا یک جامعه را با استفاده از اضطراب، استرس و افسردگی، افکار ترسآور (اعدامهای پی در پی، کشتن افراد در تظاهرات گذشته بدون هیچ تأثر و تأسفی) در خفقان قرار دهند تا بتوانند مقاصد شوم خود را به جلو ببرند.
عوامل شکل گرفتن اختلالهای روانشناختی (اضطراب، پانیک، فوبیا و افسردگی) در جامعه ایران
بر اساس نظریه هورنای سه الگوی رفتاری برای یک جامعه را مورد توجه قرار دادیم: حرکت به سوی مردم، حرکت علیه مردم، دوری کردن از مردم. در یک نگاه کلی اگر بخواهیم به جستجوی انطباق نظریه بالا در جامعه ایران بپردازیم خواهیم دید که تمام سیاستهای حکومت علیه جامعهی تحت حاکمیتاش به روشنی پیداست. در قسمت اول که حرکت به سوی مردم است و به عنوان تیپ شخصیتی «مهرطلب» از آن یاد شد برعکس عمل میشود (کشتار مردم در جریانات اعتراضی)؛ دومین مؤلفه حرکت علیه مردم (بالا بردن قیمت ارز برای بیارزش کردن واحد پول ملی و سوددهی بیشتر بانکها و جذب نامشروع نقدینگی موجود در دست مردم؛ یعنی کسانی که در بانکها سپرده دارند مبلغ سپرده آنها روز به روز بیارزش خواهد شد)؛ و سومین مؤلفه دوری کردن از مردم (ساخت کاخهای دور از مردم، فرستادن آقازادهها به خارج از کشور، تحصیل فرزندان آنها در بهترین مدارس ایران و اروپا و آمریکا، و ورود بدون کنکور آنها به دانشگاههای معتبر ایران )و…
در یک نگاه کلی نیز بیکفایتی مسؤلان نظام در کشورداری، آموزش ناکارآمد کادر مدیریتی و اجرایی، رانتخواری و رابطهبازیها در امورات کلان کشور (رابطه بجای ضابطه)، عدم مهارت کافی در مدیریت سازمانهای مختلف، عدم نظارت کافی بر امورات کشور که منجر به اختلاسهای کلان، تورم افسارگسیخته در تمام بخشها اقتصادی و شکاف عمیق طبقاتی کاملاً هویداست. وقتی جامعهای در چنین وضعیتی قرار گیرد افراد آن جامعه روز به روز نسبت به برنامهها و مدیریت کلان کشور و دولت در همه ابعاد اعتماد خود را از دست میدهد که منجر به نشخوار فکری (افکار منفی) بین اعضای آن جامعه شده و موقعیتهای مستعد برای بروز اختلالهای روانشناختی به وجود میآید و در پیامدش در چنین جامعهای سطح خودکشیها بالاتر رفته بطوری که حتی در بین کودکان یازده تا پانزده ساله نیز مشاهده میشود.
جامعهای که دچار نابسامانیهای فراوان است روشن است که دچار اختلالات روانشناختی نیز شده و مردم آن دچار ترسهای مزمن گشته و نسبت به امورات کشور بیتفاوت شده و هیچ واکنشی نشان نمیدهند. درواقع در چنین جوامعی سیستم پاراسمپاتیک فعالتر از سیستم سمپاتیک است. بنابراین افراد و اقشار جامعه در چنین وضعیتی بیشتر در لاک خود فرو رفته و هیچ واکنشی نسبت به وضعیت موجود از خود نشان نمیدهند و همیشه و در همه حال پیش خود واگویه کرده و دچار یکسری افکار منفی میگردند که رهایی از آن بسیار سخت است. بروز احساسات در انسان در نتیجه افکارش است و واکنش هیجانی ما زاییده جملاتی نیست که در حال خواندنش هستیم بلکه از نوع اندیشه ما به وجود میآید. در لحظهای کهاندیشه خاصی دارید و آن را باور میکنید یک پاسخ فوری از مغز تجربه خواهید کرد (اگر اعتراض به وضع موجود داشته باشم مثل بقیه گرفتار خواهم شد پس مصلحت در آن است که بسوزم و بسازم). بحرانهای زندگی هماکنون بر سر خانوادههای ایرانی سایه افکنده و درصد و احتمال اینکه بتوانند از لاک خود خارج شوند بسیار کم است. وقتی کسی یا کسانی دچار افسردگی میشوند، افکارشان بطور همهجانبه تحت تسلط اندیشههای منفی قرار دارد. آنها نه تنها خود بلکه تمام دنیا را به صورت تاریک و ملامتبار میبینند. حتی بدتر از آن باور دارند که همه چیز به همان بدیست که فکر میکنند. اگر عدهی زیادی از یک جامعه دچار افسردگی باشند باور دارند که همه چیز همواره منفی بوده و همواره منفی خواهد ماند. وقتی به گذشته نگاه میکنند تمام اتفاقات بدی که روی داده را به خاطر میآورند. و وقتی سعی میکنند آینده را مجسم سازند، تنها چیزی که میبینند خلاء یا مشکلات بیپایان و دلتنگی است. این دید غمانگیز احساس ناامیدی میآفریند؛ دقیقا همین جامعه کنونی ایران!
این احساس اما کاملاً غیرمنطقی است ولی چنان واقعی به نظر میرسد که جامعه خود را متقاعد میکند که بیکفایتی تا ابد ادامه خواهد یافت. اگر جامعه دانشجویان و دانشآموزان ایران کنونی را بررسی کنیم این افکار منفی در آنها به شدت رشد کرده و خلاءهای موجود در بازار کار، ازدواج، مسکن، ناامیدی، سردرگمی، کاملاً مشهود است و آینده را پُر از پوچی و تباهی میبینند.
جامعه کنونی ایران کاملاً متقاعد شده که مشکلاتش غیرقابل حل است و حس میکند که امیدی برای رهایی و آزادی در زندگی رو به آیندهای که حکومت اسلامی بر آن سایه افکنده وجود ندارد.
با توجه به آنچه شرح داده شد با پرسشهایی از این دست روبرو میشویم:
چند درصد مردم ایران دچار نشانههای اضطراب و افسردگی هستند؟
چرا و به چه دلیل سکته قلبی در ایران به میانگین سنی سی سالگی رسیده است؟
چرا اکثر جامعه از ناراحتیهای دستگاه گوارش در رنجاند؟
دکتر مسعود قاسمی دبیر نوزدهمین کنگره بینالمللی تازههای قلب و عروق میانگین سنی سکته قلبی در ایران را ۳۰ سال عنوان کرده و از مواردی چون آلودگی هوا، کمتحرکی، فضای پُر استرس، اضافه وزن، مصرف سیگار و قلیان به عنوان عوامل مؤثر پایین آمدن سن سکته در میان ایرانیان نام برده بود. وی همچنین میانگین مرگ و میر سالانه در ایران را ۳۵۷هزار نفر دانسته و اعلام کرده بودکه ۳۵هزار نفر از آنان به خاطر سکته مغزی (فشارها و تکانههای عصبی) و قلبی جان خود را از دست دادهاند. به گفته دکتر قاسمی، آمار مرگ ناشی از سکته قلبی روزانه ۳۰۰ نفر است که بیشتر این تعداد را افراد مقیم پایتخت تشکیل میدهند. سه مربوط به نشانههای استرس و اضطراب در این آمار نقش تعیینکننده دارند.
حال با توجه به توضیحات بالا به ابعاد گستردهای از عمق ماجرا پی بردهایم و میتوان به دلایل مهمی که چرا حکومت جمهوری اسلامی توانسته به بقای خود ادامه دهد اشاره کرد. اکثر افراد جامعه ایران دچار یکسری احساسات ناخوشایند از جمله درد و رنج، غم، افسردگی، دلتنگی، خستگی، بیعدالتی، ناامنی و ترس، عصبیت یا خشم، ناامیدی، خودکمبینی یا حقارت، بیانگیزگی، تأسف به حال خود و دیگران، خودباختگی، و در نهایت خود را قربانی دیدن شدهاند. چنانچه اشخاص یا افرادی (جامعه کنونی ایران) وارد این پروسه شده و در آن غوطهور شوند اختلالاتی که در بالا گفتیم دامنگیر آنها میشود. اختلالاتی که رهایی از آنها بسیار سخت و طاقتفرساست.
در اینجا شاید این پرسش منطقی باشد که ما و دیگران چگونه میتوانیم به این افراد کمک کنیم؟ اگر جامعه ایران را یک مثلث فرض کنیم (که مثلث افسردگی نام دارد) که هیچ پنجرهای ندارد و ضلعهای آن تشکیل شده از نگاه منفی به خود، نگاه منفی به دیگران، نگاه منفی به زندگی که در آن گیر افتادهایم، درواقع ما درون خانهای هستیم که هیچ روزنهای به بیرون ندارد؛ بدون شادی، با ناامیدی و فرو رفته در تاریکی! ما باید بتوانیم پنجرهای حتی اگر بسیار کوچک باشد در این مثلث یا خانه باز کنیم تا کمی روشنایی وارد آن شود. باید بتوان اعتماد به نفس جامعه را بالا برد؛ باید فعالیتی تعیین کرد و بهانهای هر اندازه اندک برای عشق ورزیدن؛ باید چشماندازی برای امیدواری با هدفهای کوچک تصویر کرد. اگر جامعه به هدفهای کوچک برسد، آنگاه عملی انجام خواهد داد که در افراد آن انگیزه به وجودآید و در نهایت یک کار ارزشمند صورت بگیرد. فقط باید توجه داشت که هرگز به جامعه و افرادی که مضطرب و ناامید و افسرده هستند، توصیه و «همدلی» و نصیحت نکنیم!
در نهایت وقتی جامعهای از یکسو دچار اختلالات روانشناختی شده و از سوی دیگر نیز گریبانگیر یک بیماری ناشناخته به نام کرونا (کووید۱۹) شده، در چنین حالتی سردرگمی و روزمرگی به اوج خود میرسد و اعضای چنین جامعهای نمیتوانند برای آینده خود تصمیم درستی بگیرند. «زندگی چیزی بیش از آن است که فقط از نظر مادی تأمین باشیم!»
*دانشیار جهانی کارشناس ارشد روانشناس بالینی