شورش شهباز- مسئلهای تحت عنوان فلسطین که از قرن گذشته تا کنون یکی از مشکلات منطقهی خاورمیانه است دلایلی مختص به خود دارد. جنگ اعراب با اسرائیل نقطهی اوج این مسئله بود. شکست اعراب در برابر اسرائیل دلیل عمدهی آن مشارکت به ظاهر جمعی اعراب برای پس گرفتن خاکی به نام فلسطین بود. این مشارکت جمعی از ابتدا با عِرق محلی و طوایفی اعراب سنخیتی نداشت و هرکدام بر مبنای مصالحی درآن شرکت کردند. تا کنون دیده نمیشود که کشورهای عربی برای مسئلهای مربوط به جهان عرب، بتوانند اتحادی یکپارچه داشته باشند. مسئلهی فلسطین هم از جملهی آن مسائل عربی است!
شاید در قرن بیست این نیابت و با الهام گرفتن از سیاست چپ عجین شده با عقاید اسلامی و مقداری هم چاشنی نژادی معنایی میداشت و توجیهاتی همچون مظلومیت مردم فلسطین بدان رنگ و لعابی میداد و خواستهای عقیدتی یا حکمرانی را در قالب آن تعریف کرد. اما با گذشت زمان و تغییرات در رویهی سیاست و با روی کار آمدن نسل جدیدی از حاکمان کشورهای عربی و مشکلات و مسائل عدیدهای که در منطقه وجود دارد، هر تکنوکراتی که دارای دیدگاه باز سیاسی باشد در پی حفظ منابع ملی در چارچوب امنیتی ملی کشورش خواهد بود تا بتواند از هرگونه رکود سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی که منجر به عدم رفاه جامعهاش می شود، جلوگیری نماید. حال این نسل با چنین نگرشی در حال سیاستورزی و تلاش برای مدیریت کشورهای خود هستند.
«پیمان ابراهیم» اخیرا منجر به بازگشایی دروازهای تازه به روی اسراییل در منطقه آنهم به ویژه در منطقهی استراتژیک همچون خلیج فارس شده است. امارات متحده عربی بدون گوش دادن به هر هیاهویی وارد مرحله جدیدی از معادلات سیاسی در منطقه و جهان شده. البته نباید فراموش کرد که نقش خرابکاریهای جمهوری اسلامی برای رسیدن به این توافق با اسراییل چندان پر رنگ نیست. جمهوری اسلامی علاوه بر مشکلات و کشمکشهایی که در عرصهی جهانی و منطقهای با تمام کشورهای همسایه دارد، گرفتار مشکلات عدیده است. از تولید انرژی اتمی که آن را صلحآمیز میخواند تا ساخت موشکهای بالستیک و حمایت از گروههای شبهنظامی در کشورهای منطقه و حتی در مواردی که بغضی یا کینهای نسبت به کشورهای عربی و همسایه داشته است، اقدام به حمایت از گروههای افراطی اسلامی موجود در این کشورها نیز کرده تا امنیت آنها را مختل کند.
با شروع بهارعربی (که جمهوری اسلامی آن را «بیداری اسلامی» خواند) حاکمان رژیم ایران برای مانع شدن از این موج انقلابی که سراسر منطقه را فراگرفت، سوریه را خاکریز نخست خود کرده و علنی اعلام نمود: جبههی جنگی که در سوریه دارد خاکریزی است برای دفاع از نظام اسلامی! جمهوری اسلامی برای جذب افراد تئوریپردازی نیز کرد و نامهایی همچون «مدافعان حرم» تا «فاطمیون» و «زینبیون» بر افراد داوطلب شیعه از افغانستان و پاکستان نهاد که در ازای دریافت دستمزد حاضر بودند به جبههی مرگ در سوریه اعزام شوند. حزبالله لبنان و سپاه قدس بازوی خارجی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این شکل با نیروهای بشار اسد متحد شدند. از سوی دیگر اسرائیل هم تا کنون بدون وقفه به نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی از هر طیفی حملاتی را انجام داده و میدهد.
اولین پرواز هوایی از اسراییل به امارات متحده عربی از آسمان عربستان سعودی صورت گرفت. دقیقا بر فراز مکانی که برای تمامی مسلمانان مقدس و خانهی خدا (کعبه) در آن وجود دارد و پرواز از اسراییل برآسمان این مکان مقدس یعنی ربط دادن مسجدالاقصی یا همان قدس به عنوان قبله دوم جمهوری اسلامی به قبلهگاه نخست یعنی کعبه! «پیمان ابراهیم» بسیار با معناست و این نام نهادن بدون توجه به مولفهها و پارامترهای ایدئولوژیک و دیپلماسی صورت نگرفته است بلکه دقیقا برای پایان دادن به خصومت دیرین بین مسلمانان و یهودیان و به ویژه اسراییل است. امارات متحده عربی یکی از همسایگان سعودی و دارای روابط حسنه با مصر و بحرین است که به قطع روابط دیپلماتیک با قطر در ژوئن ۲۰۰۷ پرداختند. چنین اتحادهایی بین اعراب علیه یکدیگر در روابط دیپلماتیک معنایی خاص خود دارد. اسراییل از قرارداد «کمپ دیوید» صلح با مصر و برقراری راوبط دیپلماتیک با این کشور تا اردن و پیمان صلح بین اسراییل و فلسطینیان که منجر به تاسیس حکومت خودگران فلسطین شد (آمریکا بودجهای «به عنوان کمکهای مالی» بدان تخصیص داد) تا عادیسازی و برقراری ارتباط با امارات متحده عربی توانسته از میزان خصومتها نسبت به خود در جهان عرب به ویژه در خاورمیانه بکاهد. گفتنی است در همین رابطه بر اساس سخنان کوهن وزیر اطلاعات اسراییل مقامات این کشور در پی برقراری مناسبات دیپلماتیک با عمان و بحرین و برخی کشورهای آفریقایی نیز هستند.
کاملا روشن است که تلاش اسراییل برای برقراری چنین مناسباتی که کشورهای عرب را مد نظر دارد، گام برداشتن به سوی افق سازگاری و همزیستی مسالمتآمیز همراه با به رسمیت شناختن کشوری به نام اسراییل در خاورمیانه و زدودن اسراییلستیزی است.
تیپ جدید تکنوکراتهای عرب همچون محمدبن سلمان تا شاه اردن و رئیس جمهور مصر و امیر امارات وارد عرصهی تازهای از سیاست شدهاند. سیاستِ گریز از تنش و محو خصومت. آنها در برنامه مدیریت کلان سیاسی خود پیروی و اعتقاد چندانی به جهانشمول بودن مسلمانانی که باید عدوی اسراییل یا فریادرس هر مسلمانی در هر کشوری باشند، ندارند. مواضع این کشورهای عرب در برابر مسلمانان روهینگیایی درمیانمار تا ایغور در چین و هند بر کسی پوشیده نیست و در بهترین حالت با صدور بیانیهای آن را محکوم کردهاند و اقدام عملی قابل توجهی به عمل نیاوردهاند. هرچند جمهوری اسلامی نیز که داعیهی رهبری جهان اسلام را دارد در برابر سرکوب مسلمان ایغور در چین سکوت مطلق اختیارکرده است.
اکنون با توجه به تهدیدات رژیم ایران علیه اسرائیل و از سوی دیگر مداخلهی حاکمان ایران در امورداخلی کشورهایی چون عربستان با حمایت از شیعیان آن کشور (البته این حمایت هم روندی سیاسی و اقتصادی دارد که بیشتر شیعیان در مناطق نفتخیز عربستان سکونت دارند و رژیم ایران منطقەای استراتژیک را هدف حملات خود قرار دادهاند) و اعلام علنی جمهوری اسلامی در مورد عدم صلاحیت آل سعود به عنوان خادم «حرمینالشریف» بطور مکرر و تاکید بر بسط و نشر مذهب شیعه، تنش داشتن چندین دههای امارات متحده عربی با ایران در مورد جزایر تنب کوچک و بزرگ، ایجاد نیروگاه هستهای در بندر بوشهر که در حاشیه خلیج فارس قرار دارد و تهدید زیست محیطی در صورت نشت مواد رادیواکتیو به آبهای خلیج فارس، تنشهای ایران با آمریکا و کشورهای همپیمان با آن و تهدید مکرر دوستان و همپیمانان امریکا در منطقه و خلیج فارس راه را برای رسیدن به چنین توافقی هموار کرد.
خاکریزی که جمهوری اسلامی ایران در سوریه ایجاد کرد چند جهت و هدف را در نظر داشت. یکی از آن هدفها مانع شدن از خیزش داخلی و جهت دادن افکار عمومی ایران بود. دوم، یافتن متحدی همچون حاکم سوریه بشار اسد علوی (بزرگان شیعه علویون را زیرشاخهای انشعابی از شیعه میدانند) و نقطهی استراتژیک ارتباط داشتن با حزبالله لبنان از طریق سوریه و افراطیون فلسطینی و رساندن تدارکات و مهمات به آنها برای رویارویی با اسراییل؛ که این یک نکتهی مهم استراتژیک است.
با گذشت زمان و تداوم جنگ در سوریه و عدم توافق بین ائتلاف غربیان با روسیه و تداخل ترکیه در سوریه و حمایت از تندروهای اسلامی برای تضعیف دمشق و نیروهای سوریهی دموکراتیک که کردها رهبری آنان را بر عهده داشتند، باعث شد تا اسراییل هم با حملات هوایی خود به نیروهای جمهوری اسلامی مستقر در سوریه را افزایش دهد که این حملات به صورت مداوم و در سکوت رژیم ایران در عدم مقابله به مثل با این حملات، همچنان ادامه دارد.
خاکریزی که زمامداران جمهوری اسلامی مدعی بودند مانع از سقوط رژیم میشود، به دلیل تحریمهای آمریکا و رکود اقتصادی که در جریان ویروس کرونا فراگیر شد از استحکام چندانی برخوردار نیست. در نتیجه تفکر مخرب آمریکاستیزی و اسراییلستیزی آن شد که روز به روز دایرهی دیپلماسی و مراودات تجاری- اقتصادی بر جمهوری اسلامی تنگتر شود. اکنون با توافقات پی در پی که کشورهای عرب در منطقه با آمریکا و با اسراییل به عمل میآورند، جمهوری اسلامی که دایهی مهربانتر از مادر برای دین اعراب (اسلام) است، حنایش رنگ باخته است. گمان نمیرود که در قرن بیست و یکم عرصهی جهانی مجالی برای بسط ایدئولوژی حاکمان جمهوری اسلامی داشته باشد. حال دختر خوش خط و خال غرب (اعراب اسراییل را دختر غرب میخوانند) روز به روز عرصه را بر حاکمان جمهوری اسلامی تنگتر از پیش میکند و شعار «محو اسرائیل» دیگر سخنی عبث و نابخردانه به نظر میرسد.