گزینه‌های مردم ایران در مقابله با بحران پیش رو

پنج شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹ برابر با ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۰


سیروس کنگرلو – اتفاقات دو هفته اخیر و رد پیشنهاد آمریکا به شورای امنیت برای تمدید تحریم خرید و فروش اسلحه در متن برجام به وسیله کشورهای امضاکننده آن پیمان، آمریکا را بر آن داشت تا از شورای امنیت بخواهد جمهوری اسلامی را ناقض قطعنامه

۲۲۳۱  بشناسد و تمام تحریم‌هایی را که به موجب ۲۲۳۱ متوقف شده بود را فعال کند.

در این مدت اتفاقات جدیدی افتاده که جهانیان را به حیرت وا داشته است. از جمله موضع‌گیری اروپا در قبال آمریکا در کنار چین و روسیه و جمهوری اسلامی. این اتفاق نادر نیاز به واکاوی و بررسی دارد تا بتوانیم آینده رفتارها و اقدامات بعدی آمریکا را پیش‌بینی کنیم.

از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ و اتخاذ سیاست برتری منافع ملی آمریکا در سیاست خارجی زیر عنوان «اول آمریکا» تغییرات وسیعی در نحوه کنش و واکنش با اروپایی‌ها، چین و روسیه، جمهوری اسلامی و اسرائیل و عربستان سعودی در پیش گرفت.

این دگرگونی‌ها عمدتا درباره منافع آمریکا در رابطه با آن کشورها که به نظر ترامپ درگذشته مورد اغفال و گاهی پایمال شدن قرارگرفته بود تعریف می‌شود.

طبیعتا هنگامی ‌که ترامپ به متحدان ناتو گفت که در ۵۰ سال گذشته سهم منصفانه خود در دفاع از اروپا و تشریک مساعی در بودجه ناتو را انجام نداده‌اند به مذاق آنها خوش نیامد.

همچنین ترامپ به چین اطلاع داد که کسری توازن تجارت با این کشور حدود ۵۰۰میلیارد در سال می‌شود که سهم بزرگی در کسری بودجه و تلنبار شدن قرض ملی دولت آمریکا به ۲۵ تریلیون دلار شده است.

این روند اقتصادی در رابطه با بازرگانی جهان بی‌دوام است.

به قدرت رسیدن دونالد ترامپ دقیقا به دلیل بی‌توجهی سیاستمداران «تمام عمری» یا Career Diplomats   به موضوع قرض ملی (ورای دوران ریاست جمهوری و یا نمایندگی و سناتوری) که در نهایت باعث سیاست‌های نابخردانه‌ای از قبیل اجازه مهاجرت سرمایه و فن‌آوری به چین و تامین امنیت جهانی در چهارچوب بریتون وودز (Bretton Woods) شد جامه عمل پوشید.

امروزه شاهد تحلیل‌های عده‌ای از ناظران بین‌المللی هستیم که شکل‌گیری شکاف و تضاد بین‌المللی آمریکا و ابرقدرت‌ها و قدرت‌های برتر جهانی را پدیده‌ای «ترامپی» وانمایی می‌کنند.

اگر می‌خواهیم گزینه‌های پیش روی ایران را برای گذار به دموکراسی بهتر بفهمیم بسیار مهم است که به ریشه‌های این اختلاف‌ها ورای پنجره تنگ روابط آمریکا و جمهوری اسلامی بنگریم.

دونالد ترامپ به محض ورود به کاخ سفید با یک دید فراحزبی و فراایدئولوژیک به کند و کاو در سیاست‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دولت پرداخت.

در مورد کمبود تراز تجاری Trade deficit با چین، او مواضع بسیار سختی اتخاذ کرد و در این راه به حرف هیچیک از مشاوران اقتصادی‌اش از جمله کوین هَست (Kevin Hassett)، تامس فیلیپسون (Tomas Philipson) گوش نکرد و در نهایت تایلر گودسپید (Tyler Goodspeed) را انتخاب کرد تا با او سیاست تجارت منصفانه را عملی کند.

این تصمیم به مذاق رهبران حزب کمونیست چین بسیار تلخ آمد و به امید تغییر نظر رئیس جمهور آمریکا با بی‌عملی و جدی نگرفتن او زمان را کشتند تا با واکنش تند ترامپ و اجرای تعرفه گمرکی ۲۵% بر روی اجناس چینی روبرو شدند.

در این رهگذر مدیران اجرائی بسیاری از شرکت‌های بزرگ آمریکایی که از حضور در چین و بازار بزرگ داخلی آن و کارگر ارزان سرمست بودند مقابل ترامپ قرار گرفتند و عمدتا با وجود در دست داشتن رسانه‌های پر قدرت مانند واشنگتن پست، نیویورک تایمز، سی‌ان‌ان، ام‌اس‌ان‌بی‌سی و غیره به مقابله با ترامپ پرداختند.

البته چون جرات مقابله با سیاست «اول آمریکا»ی او را نداشتند به مسائل روبنایی و تزئینی از قبیل «نحوه گفتار» یا «نوع مقابله با کرونا» یا به اصطلاح «سیاست‌های ضدمهاجرتی» او روی آوردند.

ولی در حقیقت کام روشنفکران و مدیران اجرائی شرکت‌های منتفع از سیاست‌های درهای باز ۴۰ سال گذشته که اقتصاد آمریکا را به دو بخش خدمات (که درون کشور ماند) و تولیدی (که بطور عمده‌فروشی به چین فرستاده شد) تقسیم کرد تلخ است.

شوربختانه این تلخی کام را علاجی نیست زیرا منافع ملی آمریکا که در چهل سال گذشته مورد تهدید قرار گرفته بود تنها از طریق یک شیمی‌درمانی اقتصادی- سیاسی امکان علاج داشت.

هیچیک از سیاستمداران (Career Diplomat) آمریکا از آن نوع که تمام عمر را در درون خط کمربندی واشنگتن دی‌سی Inner Belt یا Capital Beltway495 می‌گذرانند شهامت و یا جهان‌بینی اجرای چنین سیاستی را نداشتند و ندارند.

غلبه جهان‌بینی چپ جنگ سردی بر سیاست‌های جهانی نه تنها در اروپا و آمریکا بلکه در ایران و چین و روسیه در مشکل نوین «عقلانیت جهانگرایی» خودنمایی کرده و با به خدمت گرفتن نخبه‌های سیاسی و اجتماعی جهان به سم‌پاشی علیه شخصیت‌های ملی که ضربات بی‌امان امواج جهانی شدن را بر بدنه اقتصاد و فرهنگ ملی‌شان مشاهده کرده‌اند برخاسته‌اند.

در این میان آمریکا کارت‌های بسیار توانمندی در دست دارد که با استفاده هوشیارانه از آنها می‌تواند آب رفته را به جوی بازگرداند.

یکی از آنها اتخاذ موضع سخت در مقابل چین برای برقراری موازنه تراز بازرگانی است.

دیگری اتخاذ سیاست عادلانه و پایان مماشات با اروپا است.

در ۷۰ سال گذشته اروپاییان با زرنگی بار عمده مخارج دفاع از اروپا در قبال اتحاد جماهیر شوروی و سپس روسیه را به شکل ظریفی به گردن امریکا انداخته‌اند.

در سال ۲۰۰۶ وزرای دفاع ناتو موافقت کردند که دست‌کم ۲% تولید ناخالص ملی‌شان را به بودجه دفاعی تخصیص بدهند.

این در صورتی است که مجموع تولید ناخالص ملی کشورهای عضو ناتو بجز آمریکا از تولید ناخالص ملی آمریکا بیشتر است.

ولی این کشورها سرجمع کمتر از آمریکا خرج دفاع خودشان می‌کنند.

امروزه مخارج دفاعی امریکا بیش از دو سوم مخارج دفاعی اتحادیه آتلانتیک شمالی (ناتو) است.

این حقیقت عریان به وسیله همه رؤسای جمهور آمریکا در چهار دهه گذشته نادیده گرفته شده بود.

حقیقت دیگر این است که امروز ۷۰% بودجه ناتو به وسیله آمریکا پرداخت می‌شود.

طبق توافقی که ترامپ به اروپایی‌ها تحمیل کرد برای سال‌های ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۴ سهم اروپایی‌ها در بودجه ناتو بالا و سهم آمریکا پایین‌تر از تراز فعلی خواهد بود.

در حقیقت شرایط طوری هست که پرزیدنت ترامپ در سال ۲۰۱۸ مجبور شد به اروپایی‌ها نهیب بزند که بودجه دفاعی ملی خود را به سطح ۴% تولید ناخالص ملی بالا ببرند.

اینها همگی دلایل نارضایتی اروپایی‌ها از پرزیدنت ترامپ است.

در رای‌ریزی ۱۴ آگست ۲۰۲۰ برای تصمیم‌گیری به پیشنهاد آمریکا برای تمدید نامحدود تحریم‌های خرید و فروش سلاح‌های عمده متعارف به جمهوری اسلامی در حقیقت جهان ناظر برخورد اردوگاه اروپا-چین- روسیه با آمریکا در رابطه با سیاست‌های نوین «آمریکا اول» پرزیدنت ترامپ بود.

خصومتی که اروپا و چین و روسیه با آمریکا دارند نه تنها به دلیل تمایل آنها برای ادامه حیات جمهوری اسلامی که به آنها قول دست‌اندازی به ثروت‌های ملی ایران داده است بلکه به دلیل بغض در گلو مانده‌شان برای دفاع رئیس جمهور ترامپ از منافع ملی آمریکاست.

حال ببینیم تکلیف ما (ایرانیان) در این میانه چیست؟

تنها با بهتر فهمیدن واقعیت سیاست جهانی و سیاست ابرقدرت‌ها (Power Politics) ما می‌توانیم منافع ملی ایران را حفظ کنیم.

البته تا جایی که به سیاست امروز و فردای آمریکا مرتبط است. از آنجایی که افشاگری‌های ترامپ به باز شدن چشم آمریکایی‌ها به تاراج منافع ملی کشورشان به وسیله گلوبالیست‌ها (شامل اردوگاه اروپا- چین- روسیه و مدیران اجرایی شرکت‌های بزرگ آمریکایی) روشن شده امکان برگرداندن این غول به درون بطری دیگر وجود ندارد.

حتی اگر پرزیدنت ترامپ در انتخابات ۳ نوامبر امسال شکست بخورد برای جو بایدن و دولت منتخب او امکان بازگشتن به رختخواب همکاری با چین و روسیه و جمهوری اسلامی به سادگی  فراهم نخواهد بود.

ساختار اقتصادی آمریکا در ۴ سال گذشته دچار چنان تحولات عظیمی‌شده و روان رای‌دهندگان طبقه متوسط آمریکا چنان متاثر از رفتار چین و افشاگری‌های اعمال سیاست‌های غیرمنصفانه و ضد‌آمریکایی آنها شده که دیگر نمی‌توان در را به پاشنه قدیمی ‌چرخاند.

بر اساس این تحلیل در ۱۰ سال آینده آمریکا به سیاست حفظ منافع ملی در صدر سیاست‌های دولت ادامه خواهد داد و چتر امنیتی جهانی خود را از فراز سر همه‌ی کشورها برداشته و تنها بر سر کشورهای متحدش برقرار خواهد کرد.

در این رهگذر نیروی دریایی آمریکا با امکانات و فن‌آوری عظیمی ‌که دارد امکان تجارت آزاد را برای اردوگاه آمریکای جدید فراهم خواهد آورد.

برای کشورهایی که خارج از این اردوگاه قرار بگیرند تنها امکانات نظامی‌ خودشان و یا متحدانشان برایشان امکان بازرگانی بین‌المللی در آبراه‌های جهانی را تضمین می‌کند.

این امر مستلزم هماهنگی و تشکیل اتحادیه‌های جدید با ابرقدرت‌های رقیب آمریکا از قبیل چین و روسیه است.

حکومت‌هایی مانند جمهوری اسلامی در این یارگیری جدید باید به فکر مخارج عظیمی ‌که بر آنها برای امکان تجارت آزاد در سطح جهانی تحمیل خواهد شد باشند.

هنوز این اردوگاه جدید شکل نگرفته چین به وسیله قرارداد ۴۰۰ میلیاردی که بر اساس آن همه امتیازات یک مراوده دو طرفه را خود قبضه کرده و منابع ایران را به تاراج برده و حتی حق حاکمیت ملی ایران را بر سرزمین خود مورد تجاوز قرار داده نشان داده که قیمت دشمنی جمهوری اسلامی و بیرون رفتن از اردوگاه آمریکا در سطح جهانی چقدر گزاف است.

با بردن پرونده جمهوری اسلامی به شورای امنیت و استناد به قطعنامه ۲۲۳۱ امریکا در یک ماه آینده سعی خواهد کرد که برای مردم ایران و جمهوری اسلامی این امر را که در راه حفظ منافع خود و مقابله با نظام‌های سرکش در تلاش آمریکا برای برقراری «نظم نوین جهانی» عزمی‌راسخ دارد بسیار روشن و مبرهن سازد.

با وجود اغواگری‌های چین و پیشرفت خیره کننده اقتصادی آن در چهار دهه گذشته علائمی ‌که در این ۴ دهه همانطور که در بالا رفت خود را عیان ساخته‌اند بر ملت ایران نهیب می‌زند که راه خود را در این مقطع حساس از جمهوری اسلامی و سرنوشت محتوم و شوم آن جدا سازند.

جدیت آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی در عین حال که از پارامترهای کلاسیک مانند نظرات متحدان منطقه‌ای آمریکا تاثیر می‌پذیرد ولی رأسا به وسیله عزم آمریکا برای بیرون کشیدن از نقش تامین کننده ساده‌لوح امنیت جهانی و ساختن اردوگاه دوستان راهبردیش هدایت می‌شود.

این راه در آینده نزدیک تغییر عمده‌ای نخواهد کرد و کشورهایی که خارج از این اردوگاه قرار گیرند قیمت بسیار گزافی که حتی وسایل تخمین آن را نیز امروز ندارند خواهند پرداخت.

ایرانیان در این برهه حساس با وظیفه خطیری روبرو هستند.

یا با پا به میدان گذاشتن برای تعیین سرنوشت خود جلوی جایگزینی «سیاست بقای نظام» جمهوری اسلامی بجای منافع ملی ایران را بگیرند و خود را سوار قطار «اردوگاه نوین» که به رهبری آمریکا و تعداد محدودی از متحدانش از قبیل کانادا، کره جنوبی، مکزیک و ژاپن بکنند یا اجازه دهیم با قطع طناب واصل ما به این اردوگاه و تداوم تضاد با آمریکا اکثریت قریب به اتفاق منابع ملی صرف پرداختن قیمت عضویت در «اردوگاه بازندگان» که به وسیله دو دولت کمونیستی و قلدر و ضدلیبرالیسم چین و روسیه شود.

انتخاب با ملت ایران است. ولی زمان برای این انتخاب بسیار محدود است.


*سیروس کنگرلو بنیانگذار موسسه دموکراسی برای پیشبرد دانش

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=211230