نیکزاد سپاسگزار – با مطالعه و اندیشیدن پیرامون تاریخ معاصر ایران میتوان دریافت که دکان دین و در راس آن اسلام همواره مهمترین و تاثیرگذارترین عامل در جهتدهی و تغییر سرنوشت تصمیمهای کلان اجتماعی و سیاسی بوده و همچنان نیز متاسفانه نقش پلید خویش را ایفا میکند. روزگار دشوار و ناجور زندگی مردم امروز ایران از دیدگاه مادی و معنوی، پلیدی این نقشآفرینی را آشکارا نشان میدهد و زحمت نگارنده در اثبات آسیبرسان بودنِ پیروی از دستورات دکان دین را کم میکند. اما آنچه همواره مکمل زشتکاری تاریخی دین و سلطهجویی دهشتناک آن در جامعه ایران بوده و مانع پندآموزی و تغییر رویه تودههای مردم و ترک تقلید از دستورالعملهای اسلامی گردیده، توجیه و مماشات به ظاهر روشنفکران، تحصیلکردگان و ملاهای خوش خط و خال است که نقش مخرب دین را به عهده و شانه «دینداران متقلب و غیرواقعی» میاندازند و به مردم فریبخورده القا مینمایند: «چنانچه به اصل دین که از جانب پروردگار یکتا نازل گردیده رجوع گردد میتوان بهترین ساختار حکومتی و اجتماعی را پایهریزی کرد و به سعادت دنیوی و سپس اخروی دست یافت.»
حال آنکه این شعارهای فریبنده تا امروز نه تنها نتیجه و دستاورد سازندهای نداشته بلکه همیشه مردم را دچار گیجی و چنددستگی و سردرگمی اجتماعی نموده و نگذاشته تودههای مردم، پا را حتی اندکی فراتر از اختلافات بنیادی شریعت بگذارند و تجربه و دانش بشری را در جهت رفاه و آسایش جامعه به کار گیرند تا بتوانند قوانین کارآمد برای رسیدن به حقوق اجتماعی و فردی تدوین و نگارش نمایند.
از سالهای پیش از انقلاب تا کنون سه گروه اسلامگرا با تبلیغات و صرف هزینههای بسیار تلاش کردهاند از طریق اثبات حقانیت خویش، کنترل افکار و سلایق مردم را به دست گرفته و از ایشان به عنوان سیاهیلشکر دیندار بهره جویند و در بزنگاههای سیاسی تصمیمات خویش را هماهنگ با فقه و اصول دین به مرحله اجرا درآورند:
۱-دینداران مدرن: این گروه که از دل جامعه رو به ترقی پس از رضاشاه بزرگ ظهور کردند درواقع سردمداران و پیامبران فکلکراواتیاش همانهایی بودند که از میان پگر و پشگل و شپشهای مقدس زمان قاجار به دانشگاههای فرنگ فرستاده میشدند و تکنیسین و مهندس و خلبان و پزشک و صنعتگر باز میگشتند یا در دانشگاه و مدارس ایران صاحب سیکل، دیپلم و لیسانس میشدند و با ماسک ملی– مذهبی با همقطاران خویش مسابقه خیانت و خرمقدسمآبی میگذاشتند. وضو و خلوص و نماز اول وقت یا عزاداریهای شیک و «با کلاس» را حتی بیریاتر از پیرغلامان برگزار کرده و خود را بسیار برتر از مذهبیون صرف به حساب میآوردند. ایشان یا زیرکانه خویش را به ابلهی میزدند یا واقعا ابله بودند؛ در هر حال دین را موهبتی معجزه آسا از سوی خدایی مهربان و بخشنده و غایتا دموکرات میپنداشتند و پیامبران را دانشمندان و نوابغ زمان خویش معرفی میکردند. ایشان که اکنون نیز تعدادشان اندک نیست با نیرنگ «احترام به عقاید»، خشونت و اجبارهای دین خویش را (مانند حجاب اجباری) به زندگی تودههای مردم تحمیل میکنند و هرگز نمیپذیرند: «باوری قابل احترام است که خود به باورهای دیگر احترام بگذارد و منتقدین خویش را با نامهای منافق و مرتد و کافر اعدام و شکنجه و زندانی ننماید.» دینداران مدرن با آنکه از قشر تحصیلکردگان معرفی میشوند ولی در پذیرش و ترویج خرافات دست کمی از حتی بیسوادترین اقشار جامعه نداشته و بدون هیچ مدرک علمی و یافتهای، وحی و الهامات ماورائی و قدرتهای ماورائی را تایید میکنند و همزمان برای جا انداختن شخصیت دانشآموختهی خویش وقوع برخی از معجزات اصطلاحا خیط را نیز یواشکی و غیرملموس نفی و انکار مینمایند و چنین محبوبیت و اعتماد بیشتری را درمیان تودههای مردم به دست آورده و هرگاه خواستهاند دست به سوء استفاده نیز زدهاند.
۲-دینداران ایدئولوژیک (بسیاری از چپهای اسلامی و غیراسلامی و دیگر شارلاتانهای نان به نرخ روز خور). ایشان به ویژه دستورات خشک و خشن دین را (مانند اعدام و قصاص) تا آنجا که هماهنگ با ایدئولوژی و یا منافع و قدرت اجتماعی و سیاسی خویش بود، میستودند و چه بسا خشنتر و متعصبتر از دینداران سنتی (دسته سوم) عمل میکردند و چنانچه امروز نیز شرایط ایجاب کند با آنکه هرگز اعتقادی به آموزهها و روایات خرافی و پوچ دینداران ندارند اما ممکن است بازیگرانه خودرا باورمند به مقدسات و خرافات جازده و مروج آن نیز گردند.
۳-دینداران سنتی: این گروه که در تاریخ معاصر ایران به رهبری روحانیت و آخوند شناخته شده هستند، همواره پیروزترین و خشکترین و منسجمترین گروه دینداران بودهاند و در شکل و شمایل گوناگون فقط و فقط خود را متصل به اصل آموزههای دینی بر اساس روایات و قرآن میدانند (اولی الامر) و پس از انقلاب ۵۷ توانستهاند ثمره دسترنج دو گروه دیندار نامبرده را نیز از آن خود کنند و از عقبماندگی تودههای مردم فریبخورده جیبها را پر پول و گردن خویش را کلفت و کلفتتر نمایند. و همانگونه که امروز مشاهده میشود توانستهاند ایران و در پی آن کل خاورمیانه را به آشوب و ویرانی بکشانند.
اکنون با این بخشبندی و بررسی آنچه دین و دینداران برسر ایران و اندیشه مردمش آوردهاند دشوار نیست دریابیم برای رسیدن به جامعه دموکرات و آزاد با هر ساختار و نام (مشروطه، پارلمانی، جمهوری و…) نه تنها هیچ نیازی به دکان دین و مقدساتش نداریم بلکه باید بدانیم تا زمانی که نتوانستهایم زنجیر دگماندیشی و دینپرستی را از دست و پای اندیشه خویش بگسلیم نه جنبشهای آزادیخواهانه منسجم خواهیم داشت و نه انقلابمان، انقلاب به دردبخوری از آب در میآید که در سایهاش بتوان قوانین نوین و متمدنانه تدوین نمود و ناگزیر میبایست باز هم به زیر علم یک امام و ولی و خلیفه و سلطان تازه برویم تا دستورات و احکام اسلام را به کمک مشتی آخوند و آیتالله دیگر بر سرمان مسلط گردانند…
مقاله ایی بسیا روشنگرانه.
چند نکته نیز بنظرم قابل تامل است.
ریچارد داوکینز، از هر نوع عقیده مخرب و واپسگرایانه و ضد انسانی بعنوان ویروس ذهن یاد می کند و معتقدان را بیماران مبتلا به ویروس ذهن می نامد. از نظر این اندیشمند، اسلام خطرناک ترین ویروس ذهن است.
با رجوع به نظریه ممتیک Memetics , همچنین می توان نتیجه گرفت که بدلیل رشد شتابان تبادل میم ها و انفجار اطلاعات، سرعت و شدت سرایت ویروسهای ذهن در حال افزایش است وحداقل در جهان اسلام بصورت پاندومی Pandemic غیر قابل کنترل در آمده است.
از سویی دیگر ، نرخ زاد و ولد این بیماران نیز نسبت به انسانهای سالم بیشتر است. احتمال تولد یک فرزند بیمار ذهنی از والدین بیمار ذهنی بسیار بالاست.
لذا کنترل این پاندومی مخرب و تولید واکسن برای آن کاری بس دشوار است.
متاسفانه، در جهان اسلام و بویزه ایران، علی رغم نکبت و فلاکت و تباهی و فساد و جنایات آشکار، پژوهش و تحقیق و مطالعه و روشنگری و تلاشهای معرفتی برای زدون و یا حداقل کاهش اثرات این ویروس بسیار کم هستند.
همیشه ، در مورد این بلای دهشتناک با ملاحظه کاری و تعارف، مصلحت اندیشی و عافیت طلبی صحبت می شود و انتقادات و روشنگریها بیشتر معطوف به حکومت ومعلولها و عوارض است تا اصل عامل بیماری زا.
نکته آخر اینکه ، بنظرم افرادی نظیر عبدالکریم سروش، سروش دباغ، آرش نراقی، بنی صدر، یوسفی اشکوری، محسن کدیور، ولی نصر، عبدالعلی بازرگان و دیگر شارلاتانهای شیعه اثنی عشری خطرناکتر از سنتگرایان و اصولگرایان هستند. از اینها بدتر، کمونیستهای شیعه اثنی عشری ساکن کشورهای کاپیتالیستی غربی هستند که در تلاش اند تا اتوپیای دیکتاتوری پرولتاریا را با مدینه النبی در هم آمیزند و آن را بر هیکل ملت ایران استفراغ نمایند.
یک تجزیه وتحلیل بسیار واقع گرایانه از طبقهٔ «دین خویان» ایرانی که روی کشورما پرده ای ازتاریک اندیشی و تباهی کشیده اند.
جملهٔ کوتاه : «باوری قابل احترام است که خود به باورهای دیگر احترام بگذارد» باید چکیدهٔ پیام هرانسانی به هردین وهر پیامبر و هر «رهبر» جوامع بشری دنیای امروز باشد.