ارامنه ایران در پیریزی پایههای موسیقی ملی ایران بر اساس تئوری و تکنیکهای موسیقی کلاسیک غربی و پیشرفت آن خدمات ارزندهای در ایران داشتهاند. در این زمینه اسم دو آهنگساز، روبن گریگوریان و امانوئل ملیک اصلانیان، به عنوان پیشگامان در این عرصه بیشتر بر سر زبانهاست.
در گفتگو با آهنگساز نامآشنای ایرانی مقیم لندن، فرنوش بهزاد، مروری داریم بر خدمات و سهم این دو آهنگساز در موسیقی ملی- کلاسیک ایران. ناگفته نماند که فرنوش بهزاد حدود بیست سال پیش شخصاً با ملیک اصلانیان در تهران گفتگوی مبسوطی داشته که این امر به شناخت بیشتر وی از این آهنگساز یاری رسانده است.
-آقای بهزاد، لطفاً توضیحاتی درباره رابطه بین موسیقی فولکلوریک و ملی از یکسو و موسیقی کلاسیک غربی و جهانی بدهید. برای یک شنونده علاقمند به موسیقی کلاسیک، آثاری که نغمههای آشنای فولکلوریک و ملی در آنها به گوش میرسد دلپذیرتر و گویا اینگونه آثار نسبت به آثار «انتزاعی» و «فاقد هویت ملی» گوشنوازتر به نظر میرسند.
– موسیقی «انتزاعی» و «فاقد هویت ملی» اساساً وجود ندارد. همه چیز در موسیقی سمبل و نماد است. ولی فاصله این سمبلها و یا ذهنیتها با فرهنگها، در نزد آهنگسازان مختلف و در بین ژانرهای مختلف موسیقی، از موسیقی پاپ گرفته تا موسیقی هنری، متفاوت است. اگر به موسیقی یک ملت نگاه دقیقی کنیم میبینیم که تمام ژانرهای موسیقی آنان با فرهنگشان پیوند دارد. هیچ آهنگسازی، حتی آهنگسازی که از فرهنگ خود خارج و وارد فرهنگ دیگری شده و شدیداً تحت تاثیر آن قرار میگیرد و از جمله تئوری و تکنیک موسیقی کلاسیک غربی را درونی میکند، زمانی که دست به آهنگسازی میزند نوع اندیشهاش، شیوه در کنار هم گذاشتن اصوات موسیقایی و نغمههای تولیدشده، آرایش آنها و در کل سلیقهاش در نهایت دربرگیرنده و بروزدهنده خصوصیات فرهنگیاش است. آهنگساز به نسبت فاصلهای که از جامعه خود میگیرد مخاطب خودش را پیدا میکند. به عبارت مشخصتر، تنها تعداد معدودی به موسیقی امثال ملیک اصلانیان میتوانند گوش دهند و آن را درک کنند. ولی آهنگسازی که در آثارش نشانههای آشنا را مدام از پیشینه فرهنگی خود بیرون میکشد و به اشکال مدرن موسیقی در میآورد، به واسطه همان نشانههای فرهنگی آشنا، مردم ارتباط بیشتری با کارهایش پیدا میکنند.
بنابراین خلاصه بگویم، یک آهنگساز، حتی مدرنترین آهنگساز، نمیتواند خارج از فرهنگ ملی خود و در خلاء دست به خلق آثار موسیقی بزند. بسیاری از آثار آهنگسازان مدرن ایرانی هم مملو از نغمههای فولکلوریک و یا موسیقی سنتی هستند. میتوانیم این را به خانه یک ایرانی تشبیه کنیم که تمام وسایل خانهاش غربی است، ولی نوع چیدمان آنها طوریست که یک متخصص به راحتی درمییابد که صاحب خانه ایرانی است. به نظر من آهنگساز ایرانی، حتی در خارج از فرهنگ خود، به این زودیها عوض نمیشود. باید نسلها بگذرد و رابطه نسلهای جدید با فرهنگ پیشینیان قطع شود تا آنها کاملاً عاری از حافظه و تاریخ گذشتگان خود شوند. تنها در این صورت، آثار موسیقی یک آهنگساز ایرانی تبار چند نسل بعد میتواند فاقد رنگآمیزی و فضای ایرانی باشد.
– شاید شما نیز شاهد نوعی انزواطلبی و اصرار بر حفظ فاصله در اقلیت ارمنی نسبت به اکثریت «مسلمان» ایران و تمایل قوی آنها به نگهداری فرهنگ و هویت ملی خود بودهاید. استثناها البته زیادند ولی در مجموع اقلیت قومی ارمنی با وجود صدها و چه بسا هزاران سال تاریخ در ایران از درجه به مراتب کمتری از همپیوستگی در جامعه ایران در مقایسه با اقلیتهای قومی در کشورهای غربی- با وجود تاریخ نه چندان طولانی آنها در آن کشورها- رسیدهاند. آیا دو آهنگساز موضوع بحث ما تلاش کردهاند پا فراتر از فرهنگ قومی و ملی خود بگذارند و با فرهنگ و هنر جریان اصلی در جامعه ایران بیامیزند؟
-فعالیت این دو آهنگساز خود گویای آن است که آنها با فرهنگ جامعه بزرگتر در فراسوی فرهنگ قومی خود توانستهاند ارتباط برقرار کنند. مثلاً ملیک اصلانیان به موسیقی سنتی ایرانی نزدیک شده و نظام آن را در برخی از آثارش به کار بسته. این درحالیست که بدون شک به واسطه اقامت طولانی در اروپا و تحصیلات موسیقی کلاسیک غربی و نیز همان انزواطلبی فرهنگی موجود درمیان ارامنه ایران، که شما به آن اشاره کردید، طبیعتاً فاصله فرهنگی و سلیقهای با موسیقی سنتی ایرانی داشته. یا روبن گریگوریان که به کار ارزنده جمعآوری نغمههای محلی ایرانی و تنظیم آنها برای چهار صدا- بر اساس تئوری و تکنیک موسیقی کلاسیک غربی– همت گذاشته است.
ارامنه همیشه نقش خاصی را مانند یک کاتالیزور در فرهنگ ایران ایفا کردهاند زیرا غرب به دلیل مسیحیت برای آنها پدیده ناآشنایی نبوده و از زمانهای بسیار دور در فضای موسیقی مذهبی مسیحی زیستهاند و طبیعتاً به موسیقی کلاسیک غربی هم بسیار زودتر آشنایی پیدا کردهاند. از سوی دیگر، برای آنکه در جامعه میزبان ایران جایگاهی برای خود کسب کنند و مورد قبول واقع شوند باید در جامعه و فرهنگ آن ایفای نقش موثر و به پیشرفت آن خدمت میکردند. ملیک اصلانیان با پسزمینه عمیق از موسیقی کلاسیک غربی، از موسیقی دستگاهی ایرانی بهرهبرداری میکند و قطعهای مانند «پروانه» برای پیانو میسازد و به راستی که تجربه و شکل نوینی خلق میکند. کاری که ملیک اصلانیان کرده احتمالاً به ذهن بسیاری نیز خطور کرده بود ولی ملیک اصلانیان با ذکاوت و شناخت عمیقی که نسبت به تئوری و تکنیک موسیقی کلاسیک غربی داشت در این راه موفقتر عمل کرده است.
من نت قطعه «پروانه» را هم برای پیانو و هم تنظیم ارکستری آن توسط او دارم که خود ملیک آصلانیان به من داده. با مطالعه آن متوجه میشوم که چقدر در این راه تخصص و سلیقه به خرج داده. ولی در نهایت به یاد داشته باشیم که این آثار ملیک اصلانیان به شدت تکنیکی است و مخاطبان گستردهای در زمان خودش نداشت و هنوز هم ندارد.
-آیا شما که در محیطی پرورش یافتهاید که موسیقی سنتی و موسیقی محلی ایرانی حضور قوی داشته و بخشی از فرهنگ مادری شماست، وقتی به اثری مانند «پروانه» گوش میدهید، متوجه میشوید که کارآهنگسازیست که بیرون از فرهنگ موسیقیی ایرانی بار آمده؟
-فکر میکنم ملیک اصلانیان در این کار سعی کرده به فرهنگ جامعه بزرگ بیرون از اقلیت قومی خود نزدیک شود و در این راه بیشتر آگاهانه و کمتر خودبخودی عمل کرده است. ساختار و آرایشی را نیز که به اثر خود داده مبتنی بر دانشی است که از موسیقی کلاسیک غربی و نیز از بستر فرهنگی جامعه بزرگ خود اندوخته است. شما در این قطعه حضور تئوری موسیقی تونال و آتونال غربی را میبینید. در عین حال، در همان ابتدای ورود به قطعه، ملیک اصلانیان از دستگاه چهارگاه موسیقی سنتی ایرانی استفاده میکند. در حرکت بین اصوات نیز ذهنیت آهنگساز در درون نظام موسیقایی سنتی ایرانی است. ولی اصوات همراه کننده گام چهارگاه، کاملاً بر اساس تئوری موسیقی کلاسیک غربی است. بنابراین من شنونده ایرانی در همان لحظه اول گوش دادن به این قطعه متوجه ایرانی بودن فضای آن میشوم.
-بین آثار امانوئل ملیک اصلانیان و روبن گریگوریان چه تفاوتهای عمدهای میبینید؟
-روبن گریگوریان دو جلد کتاب ترانههای محلیاش را دارد که نیاز زمانه بود. اگر بخواهیم موضوع را بازتر کنیم، داستان از آنجا شروع میشود که در قرن نوزدهم نهضت ملیگرایی در اروپا و از جمله در ملل اروپای شرقی، شدت یافت. در نتیجه نگهداری ارزشهای فرهنگی در مقابل هجوم فرهنگهای غالب اهمیت پیدا کرد. تاثیر این نهضت در عرصه موسیقی آن شد که آهنگسازانی پیدا شدند که وظیفه جمعآوری نغمههای محلی را بر دوش گرفتند. این آهنگسازان از فولکلور و افسانههای ملی خود الهام گرفتند. از جمله در روسیه، گلینکا و گروه پنج نفره (شامل بالاکیرف، ریمسکی کورساکف، بورودین، سزارکویی و موسورگسکی). در قرن بیستم بلابارتوک و زولتان کودای در مجارستان و کومیتاس در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در میان ارامنه و بسیاری دیگر. این نهضت و آگاهی ملی به ایران هم رسید و نتایج فرهنگی و هنری خود را نیز داشت.
اگر تنها بر دو جلد کتاب ترانههای محلی روبن گریگوریان متمرکز شویم باید بگویم که موسیقی فولکلوریک است مبتنی بر چهار عمل اصلی؛ یعنی گریگوریان هارمونی ملموس قرن ١٧ و ١٧ را زیر نغمههای جمعآوری کردهی خودش گذاشته است. البته در جاهایی هم از تکنیک قرن بیستم استفاده کرده. من گمان میکنم در پَس ذهن گریگوریان آن بوده که با جمعآوری وآرایش چندصدایی این نغمه آنها را به شکل موسیقی برتری در آورد. معتقدم این مهم را نیز بسیار ماهرانه انجام داده است. ناگفته نگذارم که گریگوریان یک کوارتت زهی، قطعهای به نام اسکرتسو برای پیانو، تعدادی آواز و قطعاتی با عناوین «فانتزی اورینتال» و «سوئیت ایرانی» نیز دارد که عناوین این آثار گویای ذهنیت شرقی اوست. گریگوریان این آثار را بعد از مهاجرت به آمریکا ساخته که من متاسفانه همه آنها را نشنیدهام. ولی چند اثری را که شنیدهام در آنها گریگوریان با ادغام موسیقی محلی و موسیقی چندصدایی کلاسیک مدرن غربی، فضای پیچیده هنری خلق کرده است.
باری، بر اساس فرهنگ غالب زمان پهلوی که اهمیت زیادی به پیشرفت اقتصادی و صنعتی و برابری جستن با فرهنگهای غالب میداد و با زمان زندگی کردن و بهروز بودن ارزش مهمیشمرده میشد، در زمینه موسیقی هم معمول بود که همپای آخرین تحولات موسیقی حرکت کنیم. آهنگسازانی مانند ملیک اصلانیان که در اروپا درس خوانده بود و یا گریگوریان که موسیقی را نزد اساتید ارمنی، روسی و بلژیکی فرا گرفته بود به خوبی از عهدهی آنچه از آنها انتظار میرفت بر آمدند و خدمات شایانی به پیشرفت موسیقی ملی- جهانی ایران کردند. ملیک اصلانیان در ضمن نه فقط آهنگساز موفقی بود بلکه پیانیست و معلم پیانوی برجستهای نیز بود. در قطعه «پروانه»اش معلوم است کسی آن را نوشته که به ساز پیانو تسلط کامل دارد.
با چند اثری که از این دو آهنگساز شنیدهام هر دو آنها موسیقیدانهای مدرن زمان خود هستند با این تفاوت که تاکید ملیک اصلانیان بیشتر روی موسیقی ملی- سنتی و توجه گریگوریان بر موسیقی محلی بوده است. گریگوریان از نخستین موسیقیدانهای کشور ماست که ترانههای محلی ایرانی را جمعآوردی و تنظیم کرده و به دلیل این کار ارزنده جایگاه والایی در حفظ و نگهداری موسیقی محلی و نیز در تاریخ موسیقی ایران دارد.
اینجانب با مفهوم فرهنگ غالب, مشکل دارم… و نیز اینکه فرهنگ را نمیتوان از بالای جامعه به توده ها تزریق کرد… نمیشود…
از دوستان نزدیکم قبل از اتفاق ۵۷ آذری و آشوری هم بودند. اهل آذربایجان شرقی و غربی. دوستان خوبی که این مشکل های کنونی بین روسای جمهور دو کشور همسایه و حامیان غدارشان را نداشتند. دیگر همدیگر را ندیدیم تا شنیدم که ادیسون چند سال پیش از بیماری فوت کرده است. خیلی برایش ناراحت بودم ولی در این چند روز فکر می کنم شاید برایش بهتر شد، نمی دانم. شاید!