انتخابی برای نجات جهان

- اگر باور داشته باشیم که بدون وجود یک آمریکای قوی، سرنوشت جنگ جهانی دوم می‌توانست به سود فاشیسم هیتلری و توحش ژاپنی پایان پذیرد، سرنوشت جنگ سرد می‌توانست به بقای شوروی و استوار ماندن دیوار برلین بیانجامد و دیکتاتوری صدام نیز می‌توانست تا همین امروز، مانند بشار اسد، آدم بکشد و حکومت کند. پس باید اعتراف کنیم که پایان آمریکای بزرگ، نه تنها برای مردم آمریکا، بلکه برای همه جهان یک فاجعه است. فاجعه‌ای که امروز می‌توان جلوی آن را گرفت اما شاید از دست رفتن این آخرین شانس، هیچگاه فرصت جبران را به ما ندهد.

چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹ برابر با ۰۷ اکتبر ۲۰۲۰


پارسا مبینی – این روزها درباره آنچه پرزیدنت ترامپ و دولتش در چهار سال گذشته در جهان انجام داده‌اند، حرف‌های زیادی گفته می‌شود. امروز همه می‌دانند که اگر در آن صبح هفتم آوریل ۲۰۱۷ ناوهای یو اس‌اس‌راس و یو اس‌اس پورتر، موشک‌های‌ هاوک را به پایگاه الشعیرات شلیک نمی‌کردند، اسد هنوز هم دست از بمباران شیمیایی مردم بی‌گناه بر نمی‌داشت و البته همه می‌دانند که اگر کسی غیر از ترامپ در کاخ سفید می‌بود، آن موشک‌ها هیچگاه شلیک نمی‌شدند.

درباره داعش و نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در خاورمیانه و مادورو در ونزوئلا نیز همه چیز روشن است و واضح است که ضعیف‌ترین جمهوری اسلامی چهل سال گذشته و متزلزل‌ترین جایگاه نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در لبنان و عراق و یمن، بدون اجرای سیاست‌های سختگیرانه دولت ترامپ هرگز قابل تصور نمی‌بود. همچنین قدرت گرفتن اپوزیسیون مادورو در ونزوئلا و به رسمیت شناختن گوایدو از سوی پنجاه کشور جهان، بدون رهبری دولت ترامپ هرگز ممکن نمی‌شد.

از اینها که بگذریم، تازه به داستان چین خواهیم رسید که بدون شک بزرگترین تهدید آزادی، امنیت، حقوق بشر و اقتصاد جهانی در قرن ۲۱ است و تنها یک چشمه از توانایی مرگبار خود برای تهدید بشریت را با کووید۱۹ به نمایش گذاشته است. آیا باور می‌کنید که کسی جز ترامپ، توان، جسارت و اراده رفتن به جنگ اژدها و ایستادن در مقابل او را داشته باشد؟ آنهم در زمانی که اگر خیلی برای این کار دیر نشده باشد، حداقل زمان اندکی برای کشیدن ترمز این لکوموتیو وحشی باقی مانده و جهان محو تماشای جهانخواری اوست.

اما همه اینها و هزینه‌هایی که دولت ترامپ برای تنها ایستادن در طرف درست تاریخ در میان نزاع دیکتاتوری و آزادی و تقابل خیر و شرّ می‌پردازد، در مقابل آنچه او در سرزمین آمریکا به عهده گرفته، بسیار کوچک است.

داستان ایالات متحده و ستیز دائمی جهانیان با این سرزمین، سال‌هاست که به نقطه سرنوشت‌ساز نزدیک می‌شود. نقطه‌ای که یک اشتباه در آن می‌تواند آمریکای بزرگ و همه ارزش‌های سازنده آن را نابود کند. همان آمریکای بزرگی که دوباره ساختن‌اش، شعار و وعده اصلی ترامپ است.

ستیز با هویت آمریکا فصل مشترک تاریخی جریان‌های چپ و راست اروپایی و جریان‌های ناسیونالیسم اسلامی است که در سایه جنگ سرد، نیمی‌ از این جبهه، در تقابل با شوروی کمونیستی، بر نفرت خود از آمریکا چشم پوشید. اما پایان جنگ سرد، آغاز دوباره ائتلافی نانوشته علیه ایالات متحده بود.

بارزترین نمود این ائتلاف در هنگام حمله ایالات متحده به عراق و سرنگون ساختن دیکتاتوری صدام عیان شد.

جایی که بلر، به گفته بوش، صادق‌ترین دوست ایالات متحده بود و تمام اروپا و بریتانیا علیه بلر قیام کرد. جک استراو وزیر خارجه وقت بریتانیا در واکنش به حملات چپ و راست به بلر گفته بود: «آمریکاستیزی مبتذل، تبدیل به مد روز در انگلستان شده است.»

اما چرا آنها از آمریکا بیزارند؟

تونی بلر این آمریکاستیزی را ناشی از «حسادت» به جایگاه آمریکا می‌دانست. والتر راسل هم در نظری مشابه گفته که دلیل آمریکاستیزی، موفقیت آمریکا، قدرت آمریکا و توانایی آمریکا در تحمیل دستور کار خود به جهان است.

جان لیوید هم معتقد است که آمریکاستیزی تنها نقد سیاست‌های ایالات متحده نیست بلکه فراتر از آن، نماینده روایتی است که منتقدان چپگرا از این کشور ارائه می‌دهند. در روایت آنها، آمریکا غارتگری امپریالیست است که همه اقداماتش با این جنبه از وجودش پیوند خورده است.

اما دقیق‌ترین تحلیل از آمریکاستیزی را رابرت سینگ ارائه کرده و گفته «ملی‌گرایی مدنی (civil nationalism) ریشه آمریکاستیزی در جهان است. باور عمومی‌ آمریکایی‌ها به استثنا بودن آمریکا در شکل‌گیری بر مبنای مجموعه‌ای از آرمان‌ها و ارزش‌های سیاسی و شهروندی و تمایز سرزمین و آرمان‌هایشان با سایر کشورها چیزیست که از نگاه سینگ، «ریشه خصومت سایر ملت‌ها با آمریکاست.»

این شاید توضیح بهتری باشد برای آنچه بلر با عنوان «حسادت» بیان کرده بود.

آمریکایی‌ها بیش از همه مردمان جهان به ملیت خود افتخار می‌کنند و آنچه باعث این میل شدید به آمریکایی بودن می‌شود، «هویت ملی آمریکایی» است.

هرگاه این هویت با تهدیدی جدی مواجه شود، نظیر تهدید کمونیسم در دوران جنگ سرد و تهدید تروریسم، پس از ۱۱ سپتامبر، آنها در دفاع یکپارچه و همه‌جانبه و حداکثری از هویت خود تردید نمی‌کنند و در این مسیر یک اصل پذیرفته شده دارند: «یا با مایید، یا بر ما!»

پس آنها که می‌خواهند بعد از شکست کمونیسم و تروریسم، تدارک حمله‌ای دیگر به آمریکا را ببینند، اگر از دو شکست قبلی درس گرفته باشند، باید ابتدا فکری برای مقابله با هویت ملی آمریکا کنند.

مک کارتنی در مقاله‌ای که با عنوان «ملی‌گرایی آمریکایی و سیاست خارجی، از ۱۱ سپتامبر تا جنگ عراق» نوشته، به این نکته اشاره کرده و گفته است: «تا زمانی که مؤلفه‌های تعیین کننده هویت ملی آمریکا تغییر نکند، منافع ملی آمریکا هم نمی‌تواند تغییر کند.»

آمریکاستیزان جهان که بخشی از شهروندان ایالات متحده نیز به دلیل عدم باور به مولفه‌های هویت ملی آمریکایی، جزو آنها هستند، در دوره هشت ساله باراک اوباما این فرصت را یافته‌اند تا از درون کاخ سفید و با همراهی وابستگان خود در آکادمی ‌و رسانه، هرآنچه در توان داشته‌اند برای تغییر ساخت جمعیتی، ترکیب اجتماعی و باورهای فرهنگی مردم آمریکا به کار گیرند تا در حمله آخر خود با دیوار محکم هویت ملی آمریکایی مواجه نشوند.

این تصور که چهره مهربان و آشتی‌جوی دولت اوباما با همه دشمنان آمریکا و دشمنان ارزش‌های آمریکایی، تنها شفقتی برای ایجاد دوستی و اتحاد با متحدان سنتی آمریکاست، فریبی بزرگ است. والتر کولائر در کتاب «جنگ پایان ندارد» به خوبی این وضعیت را توصیف کرده است:«منفور بودن، یکی از پیامدهای بزرگ و قوی بودن است و تنها زمانی از بین می‌رود که آن موجود قدرتمند، نه مهربانتر بلکه ضعیف‌تر شود.»

دلیل حمایت همه آمریکاستیزان از جریان‌های اسلامی تا چپ‌ها و راست‌های اروپایی و حتی چین و روسیه از ادامه مسیر اوباما توسط هیلاری کلینتون در انتخابات ۲۰۱۶ دقیقا همین نکته بود. آنها از ضعیف شدن ایالات متحده استقبال می‌کنند و دموکرات‌ها تنها مجریان این سیاست در سرزمین آمریکا هستند.

آنها به دنبال پایان دادن به «آمریکای بزرگ» هستند و شعار ترامپ یعنی اعلام جنگ با همه آنها در داخل و خارج ایالات متحده است که تنها به پشتوانه مردمی‌ست ‌که هنوز هویت ملی آمریکایی و ارزش‌های آمریکایی را مایه فخر خود می‌دانند.

دیک موریس و الن مک گان چهار سال پیش در کتاب «آرماگدون» که درواقع نقشه راه کمپین ترامپ برای پیروزی بر هیلاری کلینتون بود، این لحظه آخرالزمانی را اینگونه به مردم آمریکا هشدار داده بودند:

این انتخابات واقعا آخرین شانس ماست و باید در آن موفق شویم.
این آخرین شانس ما برای بازگرداندن حیات سیاسی آمریکاست.
این آخرین شانس ما برای جلوگیری از تشکیل دولت فاسد سوسیالیستی در آمریکاست.
این آخرین شانس ما برای توقف برنامه‌های اوباماست که بافت اجتماعی و ساختار اقتصادی آمریکا را به سمت نابودی برده است.
این آخرین شانس ما برای حفظ هویت ملی، حاکمیت ملی و تعادل اجتماعی است.
این آخرین شانس مردم آمریکا برای حفاظت از متمم دوم قانون اساسی است.
این آخرین شانس ما برای متوقف کردن اوباما و هیلاری در مسیر تغییر همیشگی آمریکاست. تغییری که اگر اتفاق بیفتد، بازگرداندن آرمان‌ها و ارزش‌های آمریکایی که به همه زندگی ما هویت و معنا داده، غیرممکن خواهد بود.

حالا چهار سال از آن روزها گذشته و انتخاب پرزیدنت ترامپ در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز، دشمنان هویت ملی آمریکایی را ناکام گذاشته است. دشمنانی که در این چهار سال، از اتحادیه اروپا تا روی صندلی‌های کنگره ایالات متحده، از چین تا روسیه و از تهران تا کاراکاس به هر ریسمانی برای توقف مسیر ترامپ چنگ زده‌اند و حالا در آخرین گام، لشکر اوباش خود را به کف خیابان‌ها آورده‌اند و کارگزاران پروژه نابودی هویت ملی آمریکا را هم پشت سر پیرمردی ناتوان به صف کرده‌اند تا کار ناتمام مانده دولت اوباما را تمام کنند.

آنها آمریکای مهربان را هم نخواهند پذیرفت و به چیزی کمتر از آمریکای ضعیف رضایت نمی‌دهند.

اگر باور داشته باشیم که بدون وجود یک آمریکای قوی، سرنوشت جنگ جهانی دوم می‌توانست به سود فاشیسم هیتلری و توحش ژاپنی پایان پذیرد، سرنوشت جنگ سرد می‌توانست به بقای شوروی و استوار ماندن دیوار برلین بیانجامد و دیکتاتوری صدام نیز می‌توانست تا همین امروز، مانند بشار اسد، آدم بکشد و حکومت کند. پس باید اعتراف کنیم که پایان آمریکای بزرگ، نه تنها برای مردم آمریکا، بلکه برای همه جهان یک فاجعه است. فاجعه‌ای که امروز می‌توان جلوی آن را گرفت اما شاید از دست رفتن این آخرین شانس، هیچگاه فرصت جبران را به ما ندهد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=214787

2 دیدگاه‌

  1. #دختر_آبى BlueGirl#

    آمریکا تا حالا از چندتا دیکتاتور حمایت کرده؟
    آمریکا تا حالا چندتا دولت و حکومت ملی‌ و مردمی رو با کودتا سرنگون کرده؟
    نصف بدبختیهای ما ایرونیها از کودتای آمریکایی است که دولت ملی‌ و مردمی مصدق رو سرنگون کرد.
    آمریکا تا حالا به چندتا کشور حمله کرده؟ چندتا جنگ راه انداخته؟ چندتا آدم کشته؟
    آمریکا با حمله به عراق یک میلیون آدم کشت؛ یک میلیون آدم کشت؛ یک میلیون آدم کشت!
    غرب حکومت ملی‌ و مردمی عراق رو سرنگون کرد و دیکتاتوری صدام رو روی کار آورد و حمایت کرد. تاریخ عراق رو بخونید.
    آیا مطمئن هستید که «چین … بدون شک بزرگترین تهدید آزادی، امنیت، حقوق بشر» است؟ وقتی‌ آمریکا به خیلی‌ از کشور‌های همسایه حمله کرده و مصادره کرده، چین هنوز به تایوان که جزئی از چین بوده و جدا شده، حمله نکرده.
    «توحش ژاپنی»؟ آیا منظورتون بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی است؟
    هزینه نظامی آمریکا چند دلار است؟ اگر این هزینه صرف آموزش، توسعه، رفاه، اشتغال زائی، میشد، بهتر نبود؟ آیا باز هم جنگ و فقر میداشتیم؟
    ای کاش آمریکا فقط ده درصد از بودجه نظامی‌اش رو صرف بهداشت عمومی‌ و رایگان میکرد. بی‌ دلیل نیست که آمریکا یکی‌ از آسیب‌دیده‌ترین کشورها از کرونا است.

  2. دوران پهلوی، آنتراکت (استراحت) بین دو پرده فیلم ترسناک در سینما بود "ن .ی"

    مقاله عالی نوشته اید و خیلی صریح نکات اصلی و مشکلات کنونی جهان را بیان کرده اید و خلاصه سخن از دل ما می گوئی، ولی دوست گرامی ترجیح می دهم به جای گفتن انگلستان بگویم طرف داران حزب کارگر یا محافظه کار و با کاربرد این که ملکه انگلستان این کار را کرد موافق نیستم. یا به جای این که بگویم آمریکا، تعیین کنم که حزب دموکرات یا حزب جمهوری خواه آمریکا مسبب این جریان بوده است.

Comments are closed.