محمدرضا شجریان هنگام انقلاب ۵۷ هنرمندی شناخته شده بود و در سنین سی سالگی جایگاهی در موسیقی ایرانی داشت.
او که همه به نام «سیاوش» میشناختندش بیشترین تصنیفهای به یادماندنی خود را در همان دوران خواند و در ۴۲ سالی که از عمرش باقی بود، به ستارهی درخشان موسیقی سنتی ایران تبدیل شد.
چندین نسل از موسیقی و ترانههای وی خاطره دارند. به ویژه آنکه هر آنچه به مذاق حکومت شرع خوش نمیآمد، در صدا و موسیقی «سیاوش» که دیگر «شجریان» نامیده میشد، بازتاب مییافت. از خیام نیشابوری و چهارپارههایش که انسان را به نوشخواری و شادزیستی و به سُخره گرفتن جهان و حاکمانش فرا میخوانَد تا نیمای یوشیج و «داروک»اش که هنوز و همچنان میپرسد: قاصد روزان ابری! داروَک! کی میرسد باران!
جالب است که هنرمندان پیش از انقلاب اسلامی در همهی عرصهها به نوعی تک هستند و سایهی آنها بر سر همهی هنرمندان جدید که از شوربختی در دوران نظام کنونی پا به عرصه نهادهاند، به شدت سنگینی میکند! از هنرهای تجسمی و شعر و داستان تا سینما و تئاتر و آواز و موسیقی! همه هنرمندانی که چون شجریان به خاطر هنر خود شهرت جهانی نیز یافتهاند، یا پیش از انقلاب در اوج بودند و یا بستر خیز آنها در سنین بیست و سی تا آستانهی چهل سالگی که با سد جمهوری اسلامی روبرو شدند، آماده شده بود و نام و جایگاهی در فرهنگ و هنر معاصر ایران یافته بودند.
همین، متن اصلی زندگی آنهاست: هنر و محبوبیت!
اکنون نیز اگر سدهای سانسور و سرکوب از برابر نسلهای جوان هنرمند برداشته شود، بیتردید هنر راه خود را خواهد یافت. اما این واقعیتی است که بین هنر و هنرمندان «آن نسل» با آنچه امروز هست، درّهای عمیق از استعدادهای سرکوب شده و هنرمندانی که جایگاه خود را نیافتهاند قرار دارد. عرصهای که بخش مهمی از آن به فساد و رانت و وابستگیهای مافیایی و حواشی جناحی آلوده شده است.
متن زندگی هنری و محبوبیت شجریان اما اجازه نداد تا در زمان بودنش از وی سوء استفاده شود. همراهی وی با مردم در «مرگ بر دیکتاتور» و مقابلهاش با صداوسیمای منفور نظام، روشنتر از آن است که به اثبات نیاز داشته باشد.
حواشی پس از مرگ اما در شرایطی پیش میآید که دست وی از همه جا کوتاه است و خانوادهاش «برنامه ریخته شده» را پیش میبرند. سادهانگاریست اگر گمان شود با این نیروی ضدشورش که جمهوری اسلامی برای مقابله با مردمی که سوگوار هنرمند خود هستند راهی خیابانها کرده، امنیتیها در «برنامه»ی انتقال پیکر «سیاوش» از بیمارستان جم در تهران تا مشهد و آرامگاه فردوسی در توس نقشی نداشتهاند! سوء استفادههای حاشیهای از این هنرمند از جمله از سوی جمهوری اسلامی و مقامات ضدهنرش که تا بود نتوانستند وی را به دستگاه تبلیغاتی خود تبدیل کنند بجای خود!
این روزها هم خواهد گذشت و مردم دوباره مجبورند به مشکل اصلی بیندیشند. مشکلی که حل آن از زندگان بر میآید!
الاهه بقراط
با درود به دوست گرامی “دوران پهلوی، آنتراکت (استراحت) بین دو پرده فیلم ترسناک در سینما بود “ن .ی””
به نظر من ، نویسنده و روزنامه نگارِ فرهیخته و خردمندی چون امیر طاهری خیلی رک و روراست بیان کرده اند که راه حل ما بازگشت به مشروطه است بعد از ۴۲ سال وضعیت ِ بی قانونی و تروریسم ِ فرقه ی تبهکار و جنایتکار و غارتگر . اینکه از خواننده ی بزرگی مثل شجریان بخواهیم یک عمام زاده درست کنیم ، خیلی خیلی احمقانه است .همانطور که شریعتی و آل احمد نیز عمام زاده های ما نیستند .شجریان جایگاهی در مسایل سیاسی نداشت و اشتباه های مهلکی کرده است در همکاری با شورش سرخ و سیاه و سکوت در دوران سرکوب دهه ی ۶۰ و ۷۰ . به همین دلیل قانون اساسی ایشان به درد خود آقای ملک زاده ی میلانی می خورد ، نه به درد ما.
مشکل گشای ما قانون اساسی مشروطه است ، ادامه ی مسیر قانونی و تاریخی ایران که از ۱۲۸۵ آغاز شد و در ۱۳۰۴ ، به صورت بنیادین پیش رفت .این از شعارهای مردم در این سه سال هویدا بوده است اما متاسفانه آقای ملک زاده میلانی خبر دار نشده اند هنوز.
ربنا آتنا یعنی چی؟
ـ َربَنا اتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِیالاخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّار. (البقره/۲۰۱) یعنی
ای الله پدر دنیا و آخرت به ما نیکی و احسان فرما و ما را از عذاب آتش دوزخ مصون بدار!
ای الله جان این ” اتنا دایمی” زن ایرانی را نیز که بدست نمایندگان جنایت کارت، آخوندها، به زندان افکنده شده است وهر روز زندگیش جهنم تازیان را بیاد می آورد لطفن نجات بفرما و این اخوندها را نیز ذلیل و به جهنمت هدایت بفرما دستت درد نکنه!
ای ربنا جون…این ایت الله های حرام لقمه را وردار ببر ما نمی خواهیم این جنایت کاران را …شکرا
بهرام پارسی گرامی ممنون از دیدگاه ایرانی و نیز نثر زیبای شما. در مورد این مطلبی که دکتر عباس میلانی راجع به طرح استاد شجریان برای ایران گفتند به نظر من باید صبر کرد چون حتماً حداقل فیلم با موبایل در این مورد گرفته اند که پس از دیدن آنها می توان نتیجه گیری کرد.
آیا ایشان کسی نبود که خود در مرکز کائنات هنر و موزیک میدید و ظاهرا نمیخواست بداند یا بگوید که که یک تصنیف یا قطعه موزیک تنها کار و اعجاز خواننده آن نیست و آهنگساز و ترانه سرا و تنظیم کننده و دست اندرکاران دیگری هم در خلق یک اثر به همان اندازه سهیمند؟
آیا در روز پیروزی انقلاب تمام موسیقی ایرانی در شجریان خلاصه میشد یا ایشان کسی بود که با خواندن سرودهای انقلابی و دعای ماه رمضان خود را عزیز ملاها و بالاخص خمینی کرد؟
آیا شجریان، شجریان نشد، چون هیچ رقیبی نداشت؟ در میدان خالی قهرمان شدن چقدر لیاقت میخواهد؟
بد نیست از سینه چاکان ایشان پرسید که به جز انباشتن مال، آیا ایشان به جز پسرشان چند نفر دیگر را آموزش داده اند؟
آیدین آریا یک رشته تویت در باره شجریان نوشته که به همه پیشنهاد میکنم بی طرفانه آنرا بخوانند
تا روزی که ایرانیان از بت سازی و شخص محوری نتوانند دست بردارند. در به همان پاشنه خواهد چرخید.
ثبت شد در جریده عالم نامت؛ سید علی خامنه ای ننگ الله!
خب حکومتگران جنایت کار زیادی در این عالم آمده و رفته اند خلفای اسلام، شاه اسماعیل، چنگیز، تیمور، آتیلا و هیتلر و…اما هیچکدام با جماعت اهل هنر و ادبیات جامعه این چنین نکردند که قزلباشان خلیفه منفور جابر خامنه ای آنهم در جلو چشم مردمان جهان انجام دادند. در ضمن هیچ دلیل و برهانی هم وجود ندارد که آرامگاه فردوسی را تبدیل به گورستان عمومی کنند هرچقدر هم عزیز و محترم باشند…
نگاه کنید به کینه و نفرت سید علی روضه خوان به هنر و ادب و سینما و موسیقی را:
https://youtu.be/iO45RBN1G38
بانگ ربنای استاد شجریان من را یاد گرسنگی و تشنگی وله له زدن برای یک پک سیگار و ترس از شلاق در ضیافت الله ماه مبارک رمضان و نفیر ضجه آلوده اش یاد بازجویی توسط نکیر و منکر در شب اول قبر می اندازد.
روانش شاد و یادش گرامی باد،
سایه هولناک طبقه الیت ایران بر نسل سوخته و نسل کنونی سنگینی می کند. خروج از/ ورود به دایره تنگ نخبگی ممنوع است. نگاه ها همه به گذشته است، به هزارتو های اسطوره ایی. آینده ، نه اینکه تیره و تار باشد، اصلا وجود ندارد.
نه اندیشه ایی نو، نه خلاقیتی، نه سوسوی امیدی، نه تحولی. در افق این برهوت معرفتی،فقط گودزیلاهای اسطوره ایی نمایان هستند، که هم جذاب اند و هم ترسناک. گودزیلاهایی که قرار بود در اعماق زمین در خواب ابدی باشند، اما بیدارند و پر انرژی.
در این دور باطل جامعه شناختی و روان شناختی، انسان به عنوان یک موجود مختار و محق و آزاد ، عنصری نامطلوب محسوب می شود. هر گونه تلاش برای رستن از زنجیر های هویتی جمع گرایانه محکوم به شکست است.
حتی مرگ نیز نمی تواند سنگینی بار نخبگان را از دوش این جامعه فلک زده بردارد. همه چشمها به آرامگاه ها و امام زاده هاست. ذهن ها با گره کور گوردیان Gordian Knot اسیر گذشته هستند. رهایی از آن یعنی مرگ در حفره سیاه آینده ایی که اصلا وجود ندارد .
با مصونیت گله ایی، ممکن است کشتار توسط ویروس های بیماری زا کاهش ویا حتی پایان یابد،
اما ذهنیت گله ایی Herd Mentality، صرفا ویروس های ذهن را تکثیر وتقویت می کند و راه نیستی و تباهی را کوتاه تر و هموارتر می کند.
نخبگان ترسناکند، چون واکسیناسیون مصونیت از ویروس ذهن را برای ‘ عوام’ ممنوع کرده اند. آنها مردم را نه انسان آزاد، بلکه زامبی هایی فاقد اراده می خواهند که هم دگر خوار هستند و هم ستایشگر نخبگان وهم بیمار ذهنی.
درود بر بانو الهه بقراط ،، چه زیبا واقعیتها را که در ظرف عظیم حقیقت می جوشند و از این جوشیدن ها و تبخیر ان نوش داروی حقیقت تاریخ را به جامعه بشریت تحویل میدهد ،، در مورد سیاوش اواز ایران و دهخدای موسیقی ملی ایرانیان نوشته اید .
درود بر شما بانو بقراط .
جالب اینجا است استاد دانشگاهی با سوابق توده ای می خواهد از شجریان به عنوان “امام زاده ” استفاده کند و متن قانون اساسی ای ناشناخته را برای “یک جمهوری دموکراتیک” به مردم ایران ارائه کند .
نکته ی اصلی این مساله نگاه ولایتمدارانه ی این استاد و دیگر استاتیدی است که در همه جا مثل “ولی فقیه ” و مثل یک ” مرجع تقلید” برای مردم تصمیم سازی می کنند .
متاسفانه در دوره هایی ملت ما با داستان هایی در مورد مردانگی!!!! علی و محمد و مظلومیت ائمه ی شیعه فریفته شده بودند و بوسیدن ضریح امامان و نذر و نیاز به امام زاده قل قلی و امامزاده بیژن و … برایشان یگانه راه برخورد با مشکلات زندگی بود .بعد از آن جوانان مثلا تحصیل کرده ای آمدند که استالین و مائو و مارکس و کاسترو و قاتل روان نژندی به نام چه گوارا ، جای مقدسین شیعه و اسلام را گرفت و از مردگان خودشان برایمان عمام زاده ساختند .
همانطور که جنون زدگان خمینی به دنبال بهشت و حوری ها و غلمان هایش بودند و می خواستند روی زمین جهنم مدینه النبی را بازسازی کنند ، این جماعت هم به دنبال تبدیل ایران به جامعه ی شوروی ، کره ی شمالی ، آلبانی انور خوجه و کوبا بوده و هستند .البته موفق شده اند و ایران امروز تبدیل شده به جامعه ای بین ونزوئلا و کره ی شمالی .
باید به این استاد و امثال او گفت بهتر است برود از حقوق بازنستگی امریکای کاپیتالیست ارتزاق کند و صدایش را ببندد .مردم ایران نسخه ی جمهوری دموکراتیکی را که ورشکستگان کمونیست و چریک های سابق به همراه ماله کشان و نان به نرخ روز خورهای ورشکسته ی جمهوری اسلامی بیاورند را نمی خواهند .۳ سال است این جماعت دچاری کوری و کری مزمن شده است در مقابل شعارها و تمایل مردم ایران به بازگشت ِ پادشاهی مشروطه به ایران . بارها این جماعت برای مردم نسخه پیچیدند و به خمینی دجال و استمرارِ خامنه ای ختم شده ، دیگر فریب ماله کشان را نخواهند خورد .ایشان بهتر است برود با فائزه جان هاشمی دختر آن قاتل بی نظیر و ریاکار هاشمی دغلکار مصاحبه کند.
ملت ما بیشتر از ۱۰۰۰ سال است با شاهنامه ، فرهنگ مهرپرستانه و مزدا پرستی و مانوی و مسیحی زیسته است و خودش را از سخت ترین مهلکه ها نجات داده است .نه این کمونیست ها و چریک های ورشکسته ، نه تروریست های اسلامی و نه نومارکسیست ها و پست مدرن های نسل جدید ، هیچ تاثیری نخواهند داشت .اکنون که ما ایرانیان ، جهنم تروریستی اسلام را پشت سر می گذاریم به دام این ورشکستگان ِ عاشقِ مائو و هاشمی نمی افتیم .
خواندن اهـنگ ربناى ((سیاوش )) یکى از مواردى است که او را یک هـنرمند متعهـد !!!! کرد ??