ا.ل.ج. – دوستان در پرده میگویم سخن/ گفته خواهد شد به دستان نیز هم! آیا هرگز به این موضوع اندیشیدهاید که سخنان پردهپوشی شده حافظ چه میتواند باشد؟ بیشک آنچه حافظ نمیتوانسته به صورت آشکار بگوید یا در رابطه با اسلام و قرآن است و یا در رابطه با صاحبان قدرت آن زمان.
این سخنان اگر درباره صاحبان قدرت زمان حافظ میبود تا حال کشف شده بود! عدم شناسایی مطالب پردهپوشی شده حافظ توسط حافظشناسان و حافظدوستان طی ششصد و اندی سال میتواند به دو دلیل عمده باشد.
نخست اینکه اکثر حافظشناسان بر این باورند که او مسلمانی متعهد و قرآندوست بوده که این خود پردهای بر تمام ابیات او میاندازد. این نوع تفکر حتا تصور بیان برخی مطالب در رابطه با اسلام و قرآن توسط حافظ را بسیار دشوار و شاید ناممکن میکند.
دوم اینکه اکثر حافظشناسان نیز خود مسلمانانی متعهد و قرآندوست بودهاند و باورهای مذهبی آنها مانع از آن شده است تا ابیات حافظ را بدون تعصب مورد مطالعه قرار دهند. اگر در گذشته افرادی بودهاند که با وجود این دو مانع موفق به شناسایی پیامهای پنهانی حافظ شدهاند، آنها نیز در ادامه همان مصلحتاندیشی که مانع از بیان آشکار و بیپرده برخی از مطالب توسط حافظ میشد، از بازگو کردن این پیامها خودداری کردهاند.
«در قرآن» و نه «به قرآن»!
در اینجا از شما دعوت میکنم تا با هم با ذهنی باز و خالی از هر نوع تعصب و بدون پیشداوری در باره اعتقادات مذهبی حافظ، به مطالعه یکی از ابیات حافظ که به باور من معنایی کاملاً متفاوت از معنی ظاهری آن دارد بپردازیم. حافظ در یکی از دو بیتی که در آنها ادعای از بر بودن قرآن میکند میگوید:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
اکثر شارحان بر این باورند که حافظ در این بیت به قرآن قسم میخورد که خوشتر از شعر خودش ندیده است.* این بیت اگرچه یادآور ابیات بسیار دیگریست که حافظ در آنها از اشعار خود تعریف میکند اما در حقیقت چیزی جز یک گزافهگویی نیست و معنی ظاهری آن نمیتواند معنای مورد نظر حافظ باشد. اگر یکی از شعرای معاصر چنین ادعایی میکرد در باره او چگونه قضاوت میکردید؟!
مخاطبی همعصر حافظ را در نظر بگیرید که شاید چند غزل او را هم خوانده است. برای اینکه این بیت صرفاً یک گزافهگویی از طرف شاعر نباشد این خواننده باید از منابع مورد مقایسه حافظ اطلاع دقیق داشته باشد. این شخص، که برخلاف ما نه از کتابهایی که حافظ خوانده است اطلاع و نه به آسانی به آنها دسترسی دارد، انتظار دارد که حافظ نشانهای از این منابع بدهد. این نشانه میبایست در همین غزل گنجانده شده باشد زیرا حافظ نمیتواند از خواننده این بیت انتظار داشته باشد که به تحقیق گسترده بپردازد تا بلکه منابع مورد استفاده و مقایسه او را پیدا کند. از آنجا که ابیات دیگر این غزل هیچگونه اطلاعی در اینباره نمیدهند پاسخ به پرسش خوانندهی شعر را بایستی در همین بیت جستجو کرد.
او در مصراع دوم میگوید که قرآن را از بر دارد، پس منبع مقایسه باید قرآن باشد. حافظ در این مصراع به بهانه قسم خوردن به قرآن دارد درواقع منبع مقایسه را با گفتن اینکه این کتاب را از بر دارد، مشخص میکند. در نتیجه معنی درست و منطقی و قابل قبول این بیت این است: «حافظ، قسم به قرآنی که در سینه داری، خوشتر از شعر تو در قرآن ندیدم» و نه «حافظ، قسم به قرآنی که در سینه داری، خوشتر از شعر تو ندیدم»!
اگر هنوز نسبت به معنی مورد نظر حافظ در این بیت شک دارید بیایید این مطلب را از طریق دیگری نیز بررسی کنیم. حافظ هر جا که لازم ببیند مقصود واقعی خود از یک بیت را از طریق استفاده از ایهام در لایه زیرین آن پنهان میکند. این وظیفه خواننده است که ایهام موجود در برخی از واژهها، یعنی معانی دو یا چندگانه آنها را در نظر بگیرد تا بتواند از معنی مورد نظر حافظ پرده بردارد. در این بیت «به قرآن»، همانگونه که مثالهای زیر نشان میدهند، میتواند «در قرآن» هم معنی بدهد:
بسی دیدم به گیتی مهربانان (اسعد گرگانی)
از این خوبان که من دیدم به هر بوم (سلمان ساوجی)
کس ندیدم به همه شهر که دیوانه نبود (فروغی بسطامی)
چنین نگار ندیدم به هیچ اکوانی
چنین متاع ندیدم به هیچ دکّانی (فروغی بسطامی)
پیری دیدم به خانه خمّاری (خیام)
و از خود حافظ:
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی
که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
پس هیچگونه تردیدی درباره معنی مورد نظر حافظ در این بیت وجود ندارد. او به خودش میگوید: «از شعر تو خوشتر در قرآنی که از بر داری ندیدم». حافظ مصراع دوم را آنگونه میسراید که قرآن هم به معنی موجود مقدسی است که به آن قَسَم میخورد و هم متنی که در آن خوشتر از ابیات خودش ندیدهاست. معنی ظاهری این بیت اگر با تفکر و تأمل خوانده شود تا صرفاً یک گزافهگویی نباشد، با معنی لایه عمیقتر آن که با در نظر گرفتن ایهام موجود در «به قرآن» کشف میشود یکی است.
حافظِ رند این بیت را به گونهای سروده که هم در صورت لزوم بتواند با قبول اتهام گزافهگویی دهان متشرعین و منتقدان را ببندد و هم منظور خود را به آنهایی که با ذهنی فارغ از تعصبات مذهبی آن را میخوانند بفهماند. مصراع نخست هر حافظدوستی را خوشحال میکند و مصراع دوم علاقمندان به قرآن را!
علاوه بر این، خواننده در موقع خواندن این بیت، حافظ را مخاطب قرار میدهد و شعر او را با اشعار سایر شعرایی که میشناسد مقایسه میکند و شاید به همین علت است که به نظر میرسد تا حال کسی به جستجوی منبع مقایسه نپرداخته است.
در اینکه مقصود حافظ از سرودن این بیت مقایسه خوشی حاصل از خواندن آیات قرآن و ابیات خود اوست شکی نیست. حافظ استاد صنعت ایهام است و استفاده او از این ایهام، یعنی معنی دوگانه «به قرآن» نمیتواند تصادفی باشد. شما خوب میدانید که حافظ اگر اراده میکرد میتوانست چنان با صراحت به قرآن قسم بخورد که جای هیچ پرسشی باقی نماند. او در این بیت با مقایسه ابیات خود با آیات قرآن این کتاب را تبدیل به یک اثر زمینی و در نتیجه انتقادپذیر میکند. نمیدانم تبعات شرعی این ادعا چه میتوانست باشد ولی او این مطلب را به صورت شعر میگوید و در امان میماند. این هم معجزه کلامی حافظ! به گفته سعدی «حد همین است سخندانی و زیبایی را». به عقیده من این بیت یکی از برجسته ترین و رندانهترین ابیات حافظ است.
https://kayhan.london/1399/07/18/%d8%a8%d8%b1%d8%ae%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b9-%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b4%d8%b9%d8%a7%d8%b1-%d8%ad
حافظشناسان و بهخصوص شارحان ابیات او هر بیت را مانند گوهری مینگرند که بایستی از زوایای مختلف مشاهده شود و معنی آن با توجه به تمامی صنایع شعری مورد مطالعه قرار گیرد. اینکه در بیش از ششصد سال که از درگذشت حافظ میگذرد توجهی به ایهام موجود در این بیت نشده است میتواند به علت وجود یکی از دو پردهای باشد که در ابتدای این مقاله به آنها اشاره شد. دینداران مسلمان چنان از قسم خوردن حافظ به قرآن و ادعای حفظ آن توسط شاعر به وجد آمدهاند که نیازی به مطالعه دقیقتر این بیت ندیدهاند. آندسته از حافظدوستان و حافظشناسان نیز که به وجود این ایهام پی بردهاند یا گستاخی حافظ را باور نکردهاند و یا ترجیح دادهاند به خاطر مصلحتاندیشی سکوت اختیار کنند.
دو نکته دیگر در این بیت قابل توجه است. یکی اینکه او از صفت «خوش» برای مقایسه استفاده میکند و دیگر اینکه او به گفتن این بسنده میکند که آیههای قرآن از ابیات او خوشتر نیستند. ولی هدف او از این مقایسه چیست؟ اینکه حافظ میگوید آیات قرآن را خوشتر از اشعار خودش ندیده است یادآور چالشی است که خداوند در مقابل ناباوران میگذارد. یکی از این آیات که کافران را به آوردن سورهای مانند سورههای قرآن دعوت می کند آیه ۳۸ از سوره یونس است: أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ یعنی «بلکه کافران میگویند قرآن را (محمد) خود بافته است. بگو: اگر راست میگویید شما خود و هم از هر کس نیز میتوانید کمک بطلبید و یک سوره مانند آن بیاورید (ترجمه الهی قمشهای)».
تلاش برای آوردن سورهای مانند یکی از سورههای قرآن، هرچند هم کوتاه، طبیعتاً تلاش بیهودهای است زیرا معیارهای مقایسه از قبل مشخص نشدهاند و هر پیشنهادی را میتوان با مطرح کردن ایرادهای مختلف و به این بهانه که مانند سوره قرآن نیست رد کرد. بهخصوص که خود قرآن میگوید که این کار شدنی نیست و در نتیجه عاملان استبداد دینی که پارهای از قدرت را همیشه در دست دارند، هر نوع ادعایی را با شدت عمل جواب خواهند داد. حافظ اما جواب رندانهای برای این چالش دارد. او مورد مقایسه را از آیات قرآن به خوشی حاصل از خواندن آن تغییر میدهد و میگوید که آیات قرآن از اشعار من خوشتر نیستند. اما همین را هم مجبور است رندانه در قالب بیتی که در ظاهر مانند دهها بیت دیگر او که در آنها از اشعار خودش تعریف میکند است پنهان کند وگرنه ممکن بود متهم به کفرگویی شود.
اینکه حافظ معیار مقایسه را «خوشی» تعیین میکند حاکی از نبوغ سرشار اوست. این تنها معیار منطقی مقایسه است زیرا احساس «خوشی» یک تجربه شخصی است و در نتیجه نیاز به هیچ نوع توضیحی ندارد! فرض کنید حافظ بجای «خوشتر» گفته بود «بهتر»! در اینصورت آنچه مورد مقایسه قرار میگرفت خود آثار میبودند، یعنی آیات قرآن و ابیات حافظ. حافظ رند در دام دینداران متعصب نمیافتد و به این مقایسه که نتیجه آن از قبل معلوم است تن در نمیدهد.
حافظ با سرودن این بیت نه تنها قرآن را از آسمان به زمین میآورد بلکه محتوای آن را نیز به چالش میکشد و رقابت خود با آن را آغاز میکند. حافظ خواننده را بر میانگیزد تا اشعار او را با آیات قرآن مقایسه کند. نتیجه این مقایسه البته بستگی به درجه ارادت و اعتقاد خواننده به قرآن دارد. حافظ میگوید که خوشتر از اشعارش در قرآن ندیده است، اما این به این معنی نیست که ابیات او نمیتوانند خوشتر از آیات قرآن باشند. شواهدی مبنی بر این رقابت در چند بیت دیگر از حافظ نیز دیده میشود. برای مثال، او که ادعای از بر داشتن قرآن را میکند خواننده ابیاتش را هرگز به این کار دعوت نمیکند. او آنها را به شیوهای دلپذیر به از بر کردن اشعار خودش دعوت میکند:
پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن
حافظ در ظاهر اشعریمذهب است و اشاعره بر این باورند که قرآن حادث نیست و همیشه وجود داشته است. او در رقابت با قرآن ادعا میکند که اشعار او نیز از روز اول خلقت زیباییبخش طبیعت بودهاند:
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
ادعای او مبنی بر آسمانی بودن اشعارش نیز مبتنی بر همین رقابت است:
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
حافظ در بیتی که در آن ادعای از بر بودن قرآن ر ا میکند و میدانسته که به همین دلیل مورد توجه همه و بهخصوص مسلمانان قرآندوست قرار خواهد گرفت، خوشی حاصل از خواندن ابیات خود و آیات قرآن را مورد مقایسه قرار میدهد و با این کار، آسمانی بودن قرآن و برتری آن را زیر سؤال میبرد.
*شرح بیت «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ/ به قرآنی که اندر سینه داری» توجه داشته باشید که برخی از شارحان بر این باورند که حافظ اشعار سایر شعرا را با اشعار خودش مقایسه میکند، در صورتی که او در این بیت منبع مورد مقایسه را به شعر محدود نکرده است.
ابهری: «حافظ! قسم به آن قرآنی که از بر داری، بهتر از غزلیات تو شعری نیست.»
استعلامی: «قرآنی که حافظ در سینه دارد، علاوه بر حفظ متن آیات، همراه با دانش وسیع او از چهارده روایت قرائت قرآن و آشنایی او با تفسیرها و کشّاف و شرح کشّاف است.»
برزگر خالقی: «ای حافظ، قسم به قرآنی که در سینه داری، از شعر تو زیباتر و دلنشینتر ندیدم.»
ثروتیان: این غزل را در شرح خود آورده است بدون آنکه ابیات را معنی کند.
جلالیان: «حافظ، سوگند به قرآنی که در سینه و از بر داری، از شعر تو دلپذیرتر چیزی ندبدم.»
حمیدیان: این بیت را معنی نکرده است.
خرمشاهی: غزل را در حافظنامه ندارد.
خطیب رهبر: «ای حافظ سوگند به آن قرآن که از بر داری، دلپذیرتر از سخن منظوم تو شعری نیافتم.»
رستگار فسایی: «به قرآنی که در سینهام محفوظ است سوگند یاد میکنم که سخن هیچ شاعری زیباتر و خوبتر از شعر من نیست.»
سودی: «ای حافظ قسم به آن قرآنی که در سینه داری شعری بهتر از شعر تو ندیدم. یعنی به حق قرآنی که در سینهات مستور است من شعری لطیفتر از شعر تو ندیدم.»
فرشادمهر: «حافظ، قسم به قرآنی که در سینه دلت حفظ کردهای، از شعر و غزل تو، خوشتر و دلپذیرتر چیزی ندیدهام.»
قیصری: «ای حافظ! سوگند به همان قرآن که از حفظ میخوانی، هیچ شعری از شعر تو خوشتر و دلنشینتر ندیدم.»
هروی: «حافظ، به قرآنی که در سینه خود داری سوگند که از شعر تو دلپذیرتر چیزی ندیدم.»
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.
شخصی که خودش را «بهرام پارسی» مینامد، به مردم ایران توصیه میکند که: «ما ایرانیها نیازداریم که کتاب مقدس را بطورکامل بخوانیم». اوبوضوح متوجه نیست که با چنین برنامهٔ زندگی باقی مانده از دوقرن پیش، راهی که نشان میدهد به قلعه های تنگ وتاریک «خدا» ختم میشود.
درعصری که دانش بشر مشغول «تسخیرفضا» وکشف رازهای «زندگی» درلابلای ساختمان مولکولی ژن ها ست، او راز زندگی را درگذشته های تاریک «ایمان راستین مسیحیت» و «مقام الوهیت» میجوید.
امروز، بشرخرافات دینی را از زندگی خود بیرون انداخته و راه خرد را انتخاب کرده؛ دانش فیزیک قلب ماده را شکافته، قوانین کیهانی را ازدل ذرات بنیادی ـــ در داخل «شتاب دهنده»ها ـــ وازکلاف سردرگُم تار و پود درهم تنیدهٔ «فضا» و«زمان» دراعماق میلیارد سال نوری قلمروکهکشانها بیرون کشیده ـــ دو مقیاس «بینهایت کوچک» و «بینهایت بزرگ» ، کوانتیک ونسبیت، را بهم پیوند زده وراز پیدایش کیهان را بدست آورده است. درآن ابعاد میلیارد سال نوری «فضا ـ زمان» اخترشناسان ودر«وایوی کوانتیک» فیزیک دانان, یافتن جائی برای « خدا » کاری دشوار وحتی غیرممکن بنظر میرسد.
توسل به خرافات «کتاب مقدس» کار گذشته هاست ، برای من تنها چیز «مقدس» مقام «زندگی» است، هدیهٔ میلیونها سال «تحول وتکامل» روی کرهٔ زمین.
تنها تکیه گاهی که برای مردم محتاج به یاری دررنج وغمهای زندگی باقی مانده ، توسل به معنویت عرفانی است ؛ عارف بزرگ ما مولوی میگوید:
زعشقش برسما رفتم ، مه خود برسما جستم
ندا آمد که آن مه رو نه درسفل وعلا باشد
دراین عشق ودراین سودا، گذراز زیر واز بالا
درون جان بجوی او را که بیجا را نه جا باشد
با درود به جناب رستگار ! سپاسگذارم و حتما در این مورد که گفتید مطالعه خواهم کرد.
همای عزیز ! این همه خشم و تنفر از کجا می آید؟
اگر من از پدران پایه گذار و علاقه و عشقِ حافظ به مسیحا می نویسم فقط برای شما نبود . برای خوانندگان و هموطنانم می نویسم تا ببینید چپ گرایان و ایمان ستیزان چیزی در چنته ندارند .تا بگویم ایمان و خردگرایی و ایجاد هارمونی بین این دو است که شاهکارهای ماندگار ادبی و سیاسی و فرهنگی و… را رقم می زند و بی ایمان ها و خدا ستیزان در تاریخ محو می شوند زیرا نمی توانند انگیزه ای اصیل برای زندگی پیدا کنند .
به قول سورن کی یرکگارد ؛ ایمان والاترین شور و شوق در آدمیان است . در هر نسل ، بسیاری نمی توانند به آن برسند ، ولی کسی بالاتر از آن نخواد رفت .
ما ایرانی ها نیاز داریم دوباره دیوان حافظ و شاهنامه و اوستا را بخوانیم .مانی را بشناسیم .عیسی مسیح را بشناسیم و کتاب مقدس را به طور کامل بخوانیم و دوباره جنبش باب و بهاییت را بشناسیم و با دقت مشروطه ی ایرانی و پادشاهی پهلوی را مطالعه کنیم.ما اگر میراث پدران پایه گذار امریکا را بشناسیم می بینیم چقدر همسانی است بین عرفان و ادیان ایرانی و تمدن ایرانشهری با میراث آن بزرگمردان .این ها مبنای جناح محافظه کار و مشروطه خواه ایران بوده و خواهد بود .همانطور که محمدرضاشاه و رضاشاه و مشروطه خواهان ِ راستین بر این سنگ بنا ها، ایران نوین را بازسازی کردند.
جناب همای ! از ادبیات و لحن شما به راحتی می شود حدس زد به کدام جریانات تعلق دارید .تنفر و خشمی که چپ گرایان دارند ، عاملی است برای توهم و پریشانی آنها .نام ِ “رستگار” نام جعلی من نبوده و نیست .من دلیلی نمی بینم پشت نام کسی پنهان بشوم .پیام جناب رستگار هم نشان داد قضاوت دیگران در مورد نظرات شما چیست .به نظر من تمام حرف ها بیان شده و خوانندگان خواهند خواند و قضاوت خواهند کرد و دیگر کامنتی نخواهم گذاشت . در پایان امیدوارم آرامش پیدا کنید و خشم و تنفر و توهمتان آرام بگیرد .
به کمنت نویسی با نام جعلی «رستگار» :
شخصی که ابلهانه با نام قلابی رستگار، بزعم خودش به من تهمت وتوهینی بصورت « مارکسیست استالینیم توده ای » میزند باید بگویم که خواندن نوشته های بی پایهٔ سبک «روحانیت»دغلباز تو وآگاه شدن ازطرزتفکرت، برایم ثابت شد که راست گفته اند : از کوزه همان برون تراود که دراوست.
جا دارد به بهرام پارسی تبریک گفته شود که در سایهٔ تعلیماتش طبقهٔ رمال وفال بین هم رستگار دنیا وآخرت شده وبه مسیحیت گرویده است.
این شخص که خودش را «رستگار» مینامد ولابد بکمک رمل واسطرلاب کشف کرده که من ماکسیست «استالینیم» توده ای هستم دغلبازی را ازهمپالگی های اسلامی اش یاد گرفته است.
برای اینکه نحسی سیزدهمین کامنت که با نام جعلی همای – شکسته شود ٬
میگویم .. گفتار و نقطه نظرات این شخص مارکسیست استالینیم توده ای پشت ماسک همای .. دقیقا از انشا و املا بلوشیویکی مدرن تراوش میکند .
هرچند با جناب پارسی در همه نقطه نظراتشان مشترک نیستم ٬ ولی با فاکتور های ایشان راجب حافظ و عیسی مسیح متفق القول میباشم .
البته فاکتورهای دیگری هم از عیسی مسیح و پیروانش در اروپا موجود است که به اموزه های مسیح در مورد تولد دوباره یا دو نا دون برمیگرد .
که در نسل جدید و دانشگاهی ۶۰٪ پیرو دارد .
به بهرام پارسی
ببین آقای محترم ، من نه گواتمالائی ومکزیکی طالب مهاجرت به ایالات متحده ونه درجستجوی شناختن «مقام الوهیت» مسیحیت هستم که بمن طرز «آمریکائی خوب» بودن با داستانهای «پدران بنیانگذار آمریکا» یا مزایا و« ریشه های مسیحی ـ یهودی تمدن امروز غرب» را درس بدهی.
شما در کمنتی حافظ را به عیسی مسیح تشبیه کردید ومن پاسخ شمارا دادم ؛ بقیهٔ حرفهای تکراریتان درمداحی از«پدران بنیانگذار…» و از «ایمان راستین مسیحیت»، بیمورد واضافی اند وبرای من ارزش خواندن ندارند.
بشما توصیه میکنم مخاطب قراردادن مرا بس کنید چون بقول حافظ شیراز :
عِرض خود میبری وزحمت ما میداری
همای عزیز!
فردگرایی تمدن امروزین غرب ، ناشی از مقام ِ الوهیت قائل شدن برای انسان است که در تثلیث مسیحیت بیان شده است .این نقل قول از جوردن پیترسون است که تاکید او بر ریشه های مسیحی-یهودی تمدن امروز غرب است . و به همین دلیل اخطار می دهد که فاصله گرفتن از این فرهنگ و ایمان ، برای اروپایی ها و امریکایی ها ، نتیجه های هولناکی داشته و خواهد داشت .
خرافات و خفقان بیشتر ناشی از ساختارهای کلیسای کاتولیک بود نه خود عهد جدید و ایمان راستین به مسیح .زیرا در امریکا خداباورانی که باورهایشان ریشه در ایمان مسیحی داشت پایه گذار آزادی ایمان و مذهب در دنیای مدرن امروزی بودند .می توان به آزادی ایمان و دین در ویرجینیا و پنسیلوانیا اشاره کرد که باعث و بانی آن توماس جفرسون و کوئکر ها بودند .(هر چند ایجاد تعادل و هارمونی میان ایمان و خردگرایی نکته ای است که باید درنظر داشت و این نصیحت پدران پایه گذار است.)
پدران پایه گذار الگوی پدران پایه گذار ایران بودند .انقلاب مشروطه و پادشاهی پهلوی ما در همان مسیر و بر همان خطوط ادامه پیدا کرد .علوم انسانی بویژه جامعه شناسی در این چند قرن در حال درجا زدن هست و خطوط فکری و اندیشه های پدران پایه گذار امریکا ،سنگ بنای جهان براساس نظم نوین است .پس جا دارد همه ی ما شیفته ی این بزرگان باشیم.
به «بهرام پارسی»
جناب، سفسطه را تو میکنی جائیکه مینویسی « ایمان مسیحی زیر بنای تمدن امروز بشری است» ؛ هرکودک دبستانی میداند که برعکس عقیده تو، هنگامی دانش وتمدن بشری در اروپای قرن ۱۶ میلادی پایه گذاری شد که انقلاب رنسانس خفقان مذهبی وخرافات دین مسیحی را از زندگی شهروندان بیرون انداخت.
درمورد شیفتگی تو به « پدران پایه گذار آمریکا » پاسخ من یک اندرز سادهٔ زبان فارسی است بدین قرار که :
گیرم پدر تو بود فاضل
ازفضل پدر ترا چه حاصل
جناب همای عزیز !
برای سفسطه کردن نیازی به پاسخگویی به نظرات مخالف نیست ، کافی است با ادعاهایی طرف مقابل را بی اعتبار جلوه دهیم و با این حربه وانمود کنیم تمام دلایل و پاسخ های طرف مقابل بی اعتبار شده است.
پاسخ تمام استدلال ها و پاسخ های من و در خواست های من برای آدرس دقیق دادن از ادعاهایتان ، به این سفسطه ختم شد که :
۱٫کامنت نویسی نباید طولانی باشد ، انشاء نویسی عمل ناپسندی است .
۲٫حرف های من شبیه موعظه ی اونجلیک ها است (در صورتی که اصلا چنین است و اونجلیک ها بر اساس آیه های کتاب مقدس استدلال می کنند ) (دومین عمل بد)
۳٫طرف مقابل شما به قول فرانسوی ها (از ما بهتران) انحرافِ شغلی دارد .(واه واه! چه آدم بی ادب و بی تربیتی )
۴٫اصلاح فرانسوی را ذکر کردید که نشان دهید واقعا با کلاس هستید .
۵٫کامنت نویسی طرف مقابل شما چقدر شبیه انشاء نویسی دبیرستانی ها است .
اینجا شما سعی می کنید با حمله به شخصیت و اعتبار طرف مقابل ، دلایل و پاسخ های او را بی اعتبار کنید .این نوع برخورد ، بسیار شبیه برخورد چپ های جدید در امریکا و اروپای این روزها است .شاهکار های ادبی تنها با لیبل های (آثار مردان سفید پوست و مسن ِ اروپایی ) و یا ( ادبیات پدرسالارانه ) بی اعتبار انگاشته می شود تا به سرعت شعارهای چپ گرایانه را فریاد بزنند و خود را پیروز میدان بحث ها بیانگارند .
دوست عزیز .شما هم از برج عاج نشینی خارج شوید و به جای اتکا به نوشته های از ما بهتران و دیدن دنیا از عینک از ما بهتران ، رفرنس ادعاهایتان را با ذکر کتاب های مشخص در میان دست نوشته های دریای میّت ، و همینطور تاریخی نبودن عیسی مسیح ذکر کنید .(البته اگر واقعا مطالعاتی در این زمینه داشته باشید)
به نظرم ، سفسطه کردن و بی اعتبار سازی طرف مقابل ،بیشتر به خود شخص آسیب می رساند و او را در دنیای توهمات خود غرق می کند .مثلا یادی کنیم از فردی به نام میشل فوکو که به خاطر رنج های زندگی ، انشاء های چرندی نوشت و توسط دیگران ستوده شد و البته در عشقش به خمینی و انقلاب سیاه اسلامی غرق بود .انقلابی که امثال او را به جرم همجنس گرایی اعدام می کرد .حال روزگاری است که در امریکا و اروپا نتیجه ی انتشار ِ چرندیات او را به خوبی مشاهده می کنیم .
مبنای تفکری که پدران پایه گذار امریکا را شکل داد و ادامه یافت ، بسیار مستحکم تر از انشاء نویسی پست مدرن ها و کمونیست ها و چپ های ورشکسته و نیهلیست هایی است که در بن بست اوهام ها و ابهام ها به دنبال اتوپیا ها و توهم هایشان هستند .آنچه امثال شما در فرانسه و اروپا از آن بیزار هستید ، قدرتی بوده که توسط پدران پایه گذار شکل گرفته و به جهان امروز ، نظم بخشیده است .مبنای تمام اعتبارهای مالی امروز بر روی همان یک دلاری امریکا است .درک این مساله که تمام اعتبارهای مالی و سیاسی بر روی (In GOD we TRUST) بنا شده است نیاز به شهامت و روبرو شدن با حقایق زندگی دارد و این سفری سخت و بسیار زیبا است که کار هرکسی نیست .
باز هم به قول حضرت حافظ:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی/گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
جناب بهرام پارسی
با پوزش میخواهم بشما دوستانه گوشزد کنم که نوشته های طول ودراز شما «کمنت نویسی» نیست بلکه یکنوع «انشا نویسی» دبیرستانی وحتی گاهی شبیه موعظه های تکراری کشیش های اِوانژلیک کلیسائی است.
نمیدانم شغل شما چیست ولی شاید علتش بقول فرانسویان «انحراف شغلی = Déformation professionnelle» باشد
همای عزیز
کتاب های عهد عتیق و عهد جدید توسط نویسندگان بسیاری نوشته شده اند و حتی بخش هایی از آنها تغییر های اندکی یافته اما همان متون دریای مرده توسط خود یهودیان و مسیحیان بارها بررسی شده و همان متون سندی هستند از تغییرات بسیار اندک و سندیت ِ کتاب های عهد عتیق .
تا سه قرن قبل از رسمی شدن کلیسیا مسیحیت به شدت تحت جفا بوده است و بین مردم گسترش می یافته است و بعد از آن به خاطر استفاده ی قدرت های سیاسی ، رفتارهای خشونت آمیز به کار رفته است .اما همان کالون و مارتین لوتر که نام بردید کسانی بودند که بازگشت به کتاب مقدس و مخالفت با استفاده ی سیاسی و تشکیلاتی از مسیحیت را ، سرلوحه ی آثارشان قرار دادند .مسیحیت راستین چیزی است که در کتاب مقدس نوشته شده است و عهد جدید مبنای اصلی تفکر مسیحیان است که هرگز طرفدار زور و تحمیل نبوده و مبتنی بر محبت است .این مساله ای است که از حافظ تا مارتین لوتر بارها به آن اذعان کرده اند .خشونتی که قدرت های سیاسی برای حفظ قدرت خود استفاده می کردند بر اساس اصول ماکیاولی بوده است و ایمان مسیحی را تبدیل به مذهبی تشکیلاتی برای حفظ قدرت کرده بودند .همین مساله باعث خروج و اعتراض مارتین لوتر کشیش کاتولیک آلمانی شد و پروتستانتیزم بوجود آمد .همین امروز هم کلیسای کاتولیک امروز ، منتقد آن دوران کلیسای کاتولیک است .اما باید در نظر داشته باشیم که اقوام بربر ژرمن و پاگانیزم باعث جنگ های بسیار و کشتارهای فراوان در اروپا شده بود و ایمان یکپارچه ی مردم اروپا باعث صلح و ثبات در آن سرزمین ها شد و قرون وسطا زمینه ی بود برای دوران رنسانس .
من به شما توصیه می کنم حداقل یکبار متون عهد جدید را مطالعه کنید تا دریابید چرا شاعران بزرگی چون حافظ مسیحا را مظهر محبت و احیای مردگان می دانستند و روح القدس را همان جام جمی می دانستند که حقایق ازلی را برای ما بیان می کنند .
این توصیه ی شخصی است .برای درک زیبایی یک شاخه ی گل ، نیازی نیست که تخصص گیاه شناسی و دکترای فلسفه ی زیباشناسی داشت .زیبایی یک شاخه ی گل حقیقتی است بسیار عظیم که یک دختر بچه ی ۵ ساله کاملا آن را درک می کند و با قرار دادن آن شاخه در میان موهایش به ما نشان می دهد که درک او به مراتب از ما بالاتر است .
داستان ایمان به خدا و ایمان به مسیح همین است . نیازی نیست تخصص فلسفه و تاریخ داشت و تمام متون دریای مرده و متون نگ حمادی را مطالعه کرد و تمام فلسفه ی و تاریخ مصر و یونان باستان و قوم یهود را خواند .حقیقتی که در عهد جدید در مورد عیسی مسیح نوشته است آنچنان عظیم و تکان دهنده است که تا زمانی که چشیده و تجربه نشود ، خود را نشان نمی دهد .ایمان به مسیح است که حافظ و مارتین لوتر و گوته و فرانسیس بیکن را چنین افراد بزرگی کرده است که می شناسیم .حکمت زرتشت و دین مهرپرستی و بسیاری از ادیان دیگر مثل بودایی هم به درکی از بخش هایی از این حقایق رسیده بودند اما در عیسی مسیح این حقیقت ها به والا ترین حالت به بشریت عرضه شده و در عهد جدید ثبت شده است .
به بهرام پارسی
مسیحیتی که شما ازآن در نوشته هایتان با صفت دین مهر ومحبت نام میبرید، مسیحیت دوهزار سال پیش نیست که «مهرپرستان»؛ پیروان دین «میترائیسم»، را در آسیای صغیر قتل عام کرد و یهودیان را باتهام خیانت به مسیحیت از سرزمین خودشان آواره نمود.
مسیحیت درنظراروپائیان اهل دانش و هنرمندان ونویسندگان اندیشمند امروزی، یک «فرهنگ اروپائی»، دست آورد یک انقلاب فرهنگی در همهٔ جنبه های علمی ، هنری ، فلسفی (سیاست، متافیزیک ، اِتیک) بنام «رنسانس» درسدهٔ ۱۶ میلادی است که توسط هنرمندانی چون داوینیچی و میکلانژ ، فیلسوفانی چون «اِراسم» و نویسندگانی چون دانته ورفورمیست های دینی چون کالوَن و لوتر، انجام گرفت.
«به همای»
لطفا این منابع مستقیم و غیر مستقیم تان را معرفی کنید.
در ضمن به نظر شما اگر کسی مسیحی باشد (در اروپا و هر جای دیگری) و اقرار کند که شخصی بنام عیسی واقعیت تاریخی ندارد، آیا دیگر مسیحی است؟!
شما به طومارهای دریای مرده اشاره میکنید لطفا جهت مطالعه لینک بگذارید.
*کتاب مسیحیان کتابمقدس نام دارد که شامل عهد عتیق و عهد جدید میباشد.
عهد عتیق شامل ۵ کتاب موسی و کتب انبیاست که جمعا ۳۹ کتاب است.
عهد جدید نیز شامل ۴ انجیل و اعمال رسولان و مکاشفه و چند کتاب دیگر مشهور به رسالات میباشد که جمعا ۲۷ کتاب است.*
همای عزیز ! به نظر من حافظ از متون مانوی و عهد جدید الهام می گرفته و ماخذ او چنین کتاب هایی بوده است .و اینکه حافظ به عیسی مسیح ارادت داشته است ، به خود حافظ مربوط است ، نه من و نه پرسوناژ تاریخی و این مسایل .در ذهن و نظر حافظ مسیحا ، روح القدس و محبت جایگاه والاترین جایگاه را داشته است و این تقصیر من نیست !!! .
دیگر اینکه حضور تاریخی عیسی مسیح را اسناد زیادی تاکید کرده اند من به کتاب تلمود استناد می کنم که البته گزارش زننده ای در مورد عیسی مسیح در آن آمده است اما با کمی جستجو می تواند مقاله های مفیدی در این زمینه در اینترنت پیدا کنید .
همای عزیز !ممنون می شوم به جای رفرنس دادن به اینکه (اروپایی ها در کشورهایشان می دانند که وجود عیسی مسیح سند تاریخی و علمی ندارد ) و یا کلی گویی در مورد متون دریای مرده ، آدرس های ادعاهایتان را به صورت دقیق بیاورید .تا هم ادعای علمی بودن نگاهتان اثبات شود و هم به دانش افرادی نظیر من افزوده شود.
مساله ی دیگری که هست این است که نابودی شهر ها مثلا نابودی اورشلیم بعد از عیسی مسیح باعث نابودی بسیاری از اسناد تاریخی شده است .هرگز نمی توان به صراحت علمی ، به نظر قطعی در این بحث ها رسید .
در ضمن ، به نظر بسیاری ، کتاب مقدس و بسیاری از متون دینی و شاهکار های ادبی ، از شاهنامه تا جنایت و مکافات ِ داستایوسکی و… ، همگی حقایق بسیار سترگ و ارزشمندی در آنها بیان شده است که فراتر از یک سری وقایع خشک تاریخی است .اما آنچه مشخص است این است که تعالیم و آموزه های رسولان و نویسندگان ِ کتاب عهد جدید و عهد عتیق ، بسیار رهایی بخش و تاثیر گذار بوده و هست و خواهد بود . و هرگز نباید این را از یاد ببریم که ایمان مسیحی است که زیر بنای تمدن امروز بشری است و پدران پایه گذار در امریکا همین میراث را بنیاد شکوفایی تمدن دنیای آزاد قرار داده اند .
می دانم و حق می دهم به بسیاری از سوسیالیست ها و شک گرایان وعینی گرایان و کسانی که از خدا متنفر هستند ، از عیسی مسیح و پدران پایه گذار متنفر باشند .زیرا کسی که زندگی و بودن را بی ارزش می داند هرگز نمی تواند دوست داشتن و مهر و محبت را به عنوان انگیزه ی اصلی زندگی انتخاب کند .توماس پین ، حافظ ، گوته ،مانی ، فرانسیس بیکن ، جرج واشنگتن و جان وزلی و… همگی عاشق بودند، عاشق حقیقت و زیبایی و محبتی که جهان هستی را لبریز کرده است .همه ی این افراد هم به عیسی مسیح ایمان داشتند و به بزرگی از او یاد کرده اند .حالا اگر ما برویم و هی حرص بخوریم از این مساله ، چیزی عایدمان نمی شود جز هرز رفتن عمر و محرومیت از حکمت و آموزه ها و میراث این بزرگان.
شاید به همین دلیل بود که پدران پایه گذار ، هر کسی را به انجمن های شان راه ندادند و اکنون هم راه نمی دهند .
به قول حافظ عزیزمان : هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
بهرام پارسی حافظ را به عیسی مسیح تشبیه میکند، طوری که گوئی عیسی مسیح یک «پرسناژ تاریخی» است. خود مسیحی ها در کشورهای اروپا اقرار میکنند که علیرغم تلاش پی گیر پژوهشگران دانشگاهی بین المللی در فلسطین و اسرائیل ، دانش باستان شناسی هیچ مدرک ونشانهٔ «واقعیت تاریخی» قابل پذیرش علمی، درمورد وجود داشتن شخصی بنام عیسی مسیح پیدا نشده است. همهٔ آنچه که کلیسای مسیحی ازگفتاروکرداربه عیسی مسیح نسبت میدهد ازمنابع غیرمستقیم گرفته شده است.
درمورد کتاب مقدس مسیحیت ، انجیل جدید ، که ادعا میشود بیوگرافی و شرح آموزه های عیسی مسیح است ، کشفیات موسوم به « دست نوشته های دریای میّت = Manuscrits de la mer Morte» مربوط به پیش از صد سال تاریخ رسمی مسیحیت ، نشان میدهد که مطالب انجیل جدید مو بمو در این دست نوشته های قبیلهٔ فاریسی ها موجود است.
پیشنهاد من این است که قبل از مطالعه ی اشعار حافظ ، متون زیر می تواند راهگشا باشد :
۱٫فصل اشعار مانوی از کتاب بسیار پرارزش ِ “از اسطوره تا تاریخ ” استاد مهرداد بهار .همینطور کتاب هایی که در مورد آیین مانوی نوشته شده است
۲٫عهد جدید از بایبل .مخصوصا اولین نامه ی جان و انجیل جان .
مثلا در شعر :
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد/وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
در ابیات آخر جام جم را که راهنمای انسان ها است را روح القدس بیان می کند ، و شبیه مسیحا شدن را هدفی ارزشمند قلمداد می کند ؛
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید /دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
اینکه خدا محبت است ، محور نخستین نامه ی جان به ایمانداران است .و همینطور انجیل جان با کلمه ، نور بودن عیسی مسیح آغاز می شود .
حافظ می گوید :
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/یادگاری که در این گنبد دوار بماند
درواقع عیسی مسیح کلمه و نور و لوگوس خدا است .در عین همین نشانگر محبت خدا به بشریت است .و اینکه خود خدا نیز محبت است . صدا ، سخن ، یادگار واژه هایی است در توصیف لوگوس و اینکه عیسی مسیح کلمه ی خدا و کلمه ی محبت خدا است .
حافظ به دفعات نام عیسی مسیح را آورده اما یکبار هم نام محمد را نیاورده .از طرف دیگر حافظ طرفدار نظریه ی (با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا ) است .همینطور او به ما می گوید (مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان) .در واقع حافظ هیچ گرایشی به سرکوب و کشتار مخالفان ندارد .در صورتی که سوره های مدنی قرآن پر است از آیاتی که دستور به کشتار و سلاخی کردن مخالفان و تجاوز به زنان اسیر می دهد (سوره ی توبه و سوره ی نسا) .همینطور سیره ی رسولولا و علی در مدینه النبی چیزی نیست جز شرح حمله به کاروان های تجاری ، دزدی ها و به بردگی بردن زنان اسیر (حتی زنان شوهر دار) ، سرکوب و کشتار یهودیان ، کشتن اسیران ، تجاوز به دختر ۹ ساله ، تجاوز به زنان اسیر و زن پسر خوانده و …
در واقع حافظ ما به شدت طرفدار مدارا بوده است و وحشی گری های مدینه النبی ،سرکوب اجتماعی اسلام ، زهد گرایی و دشمنی ِ آخوندها با شادی و شراب را نکوهش کرده است .پیر مغان و پیرپیمانه کش می تواند مغ مانوی ، یا مغ مهرپرست و یا خود عیسی مسیح باشد در شام آخر .این پیر مقدس که شراب نوشی و محبت و مروت را ترویج می کند کجا و آن آدمخواران مدینه النبی و صدراسلام کجا .
اگر عصاره ی کلام قرآن مدینه را جمع بندی کنیم جز جهاد و کشتار و تحقیر انسان ها و بردگی زنان و همینطور مجازات های بسیار وحشیانه و ضدانسانی ، چیزی در آن نمی بینیم .کافی است نگاه کنید به کارنامه ی اجرا کنندگان اسلام در این ۴۲ سال در ایران و خاورمیانه .
اما کلام حافظ ، زیبایی اشعار این شاعر مهربان و انسان دوست و همینطور سخن های او از عشق و اخلاق و مروت و مدارا و شادنوشی ، گوته را مجذوب خود کرده بود . گوته ای که پایه گذار ادبیات آلمانی است و یک مسیحی ِ پروتستان بود .زیرا شعر حافظ مسیحا گونه است .جانِ مرده ی ایران را زنده کرد .در مقابل قرآن و اسلامی که جز جهاد و تروریسم و کشتار و بردگی میلیون ها انسان و ذلت و رذالت ، ارمغانی برای ایران عزیز ما نداشته و ندارد.
درود بر شما بسیار عالی ، چون نیک بنگریم حافظ را میتوان در زمره پیامبران راستین بشریت دانست.
اینکه آیا حافظ زبان عربی بلد بوده یا مانند کودکان مدارس مذهبی پاکستان فقط «قرائت» آنرا بطورصوتی از حفظ یاد گرفته بود جای تردید است. ولی احساسی که ازمجموعهٔ اشعارش در بارهٔ «شخصیت واقعی» اودرذهن خوانندهٔ دیوانش نقش می بندد همان کاراکتر رندانهٔ مطالب ابهام آمیز ودوپهلودرمتن همهٔ غزلیات اوست.
بطورمثال معلوم نیست درشعر:
عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قـرآن زبـر بـخـوانــی در چــارده روایــت
جملهٔ «عشقت رسد به فریاد» چه معنی دارد و منظور از «چارده روایت» کتاب قرآن چیست؟
درحقیقت حافظ بقول خودش یک «رند» بود وغزلیاتش انباشته از مطالب رندانه برای ریش خند اعتقادات مذهبی زمان خودش بوده.