مریم مؤذنزاده – «وقتی که مردم با شمشیر وارد دین میشوند، وقوع اینگونه جنایات، تعجبآمیز نخواهد بود. دینی که بر پایه « بُعِثت ان اقاتلکم حتی تقول لااله الا الله” منعقد شده است، داعش و طالبان، گلهای باغ آن هستند.» (از دروس دینی بروجردی)

جنایت وحشیانه بریدن سر ساموئل پتی آموزگار تاریخ در کشور مهد تمدن و آزادی توسط یک مسلمان جوان چچنی ذهنها را به گذشته دور میبرد. به چهارده قرن قبل، به زمانی که منادی اسلام برای ترویج، استیلا و قدرت گرفتن دین خود، حکم جهاد داد و با زور شمشیر بسیاری را وادار کرد که تسلیم دین و خدای او شوند. حتی اگر بپذیریم که پیامبر اسلام فرمان «الله» را اجرا کرد و برای قدرت گرفتن یک دین الهی چنین اقدامات خشونتباری انجام داد، اما باید بدانیم که نتیجه به کار بردن خشونت، ایجاد نفرت و خشونت بیشتر است. آنکه باد میکارد، توفان درو میکند.
پس از ۱۴۳۰ سال از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه توسط پیامبر اسلام، تاریخ همچنان گواه بروز جنگها و درگیریهای خونین مذهبی است که امنیت و جان انسانها را با نام خدا به خطر انداخته است. امروزه عملیات تروریستی و خشونت به نام مذهب حتی در کشورهای سکولار و لائیک اروپایی نیز همچنان ادامه دارد. انتشار یک کاریکاتور یا آتش زدن یک کتاب موسوم به مقدس، موجب تحریک احساسات مهاجمان «باورمند» میگردد و پیامد آن، ترس، وحشت و نفرت از یکطرف و ایجاد مرزبندیهای جدید از سوی دیگر است که نهایتا منجر به اتخاذ سیاستهای سختگیرانه مهاجرتی و سوء ظن به انسانهای بیگناه و اثرات اجتماعی در جوامعی با تنوع فرهنگی خواهد شد که نهایتا آرامش و صلح همگان را مورد تهدید قرار خواهد داد.
به راستی چه انگیزهای پشت این ماجراهای هدفمند وجود دارد؟ اگر علت را از آن تروریست ۱۸ ساله جویا شوند، بیشک نام خدای خودش را به میان خواهد آورد و رضایت او و انتظار پاداش وعده داده شده را نتیجه جنایت نفرتانگیز خود برخواهد شمرد. این خدا همان خدایی است که بروجردی کاشف توحید بدون مرز سالهاست در مورد آن هشدار میدهد. خدایی که ادیان ساختند و تحویل بشر دادند. خدایی بسیار کوچک و حقیر که به تعبیر بروجردی، ناکارآمد است و به وعدههای خودش هم عمل نمیکند. خدایی که با نام او برای مردم از جهنم، خط و نشان کشیده و یا با وعده پاداش بهشتی، در آینده دوردست آنها را به دنبال او کشیدهاند و یا شرایع سخت مذهبی را به زور و با ترس از مجازات شرعی به نام او بر مردم تحمیل کردهاند، هرچند که او را رحمان و رحیم و نوازشگر نیز خواندهاند! پیامبران ادیان در مورد این خدا بسیار سخن گفتهاند و همواره او را پایین کشیده و در همه کارها حتی جزئیات زندگی انسانها دخالت دادهاند، در نهایت هم پیروان مذاهب برای رضایت آن خدای کوچک شده، مردم را سرکوب یا شکنجه و به حقوقشان تجاوز کردند و جنایتها نمودند.
کاش روزی برسد که همه باورمندان ادیان، به ویژه مسلمانان بدانند که خدایی ندارند تا کسی را برای او قربانی و رضای او را جستجو کنند. اگر وجدان مرده، عدالت وجود ندارد، انصاف نیست، جرم و جنایت فراگیر است و انسانها بدبخت و بیچاره هستند، تمام این فجایع نتیجه دیدگاه توحیدی غلطی است که ادیان به انسانها ارائه دادند و عینکی که به چشمها زدند و گفتند خدا را با این عینک ببینید.
حادثه پاریس اولین جنایت نبود و آخرین هم نخواهد بود. اما این سوال مهم وجود دارد که چه کسی پشت این فجایع است؟ آیا این مافیای دین و سیاست نیست که از نام همان خدا بهره برده و چنین درندگانی را برای روز مبادا پرورش دادهاند و خشونتگران را فریفتهاند تا برای مردمی که میخواهند در صلح و آزادی و عدالت زندگی کنند، خط و نشان بکشند و برای آینده آنها آنطور که لازم میدانند، سیاستگذاری و برنامهریزی کنند.
نتیجه این اقدامات افراطگرایانه نه تنها باعث ایجاد شوک در جوامع سکولار غربی و غیرمسلمانان میشود، بلکه حتی برای مسلمانان هم نتایج و هزینههای سنگینی در پی خواهد داشت زیرا مسلمانان که جمعیت قابل توجهی را در سراسر جهان به خود اختصاص دادهاند، خودشان قربانیان اولیه سیاستهای استعماری و مافیایی هستند؛ همانهایی که با اعمال سیاستهای منطقهای مخرب و معامله تجاری و حمایت از حکومتهای مذهبی، موجب عقبافتادگی جوامع و کشورهای اسلامی شدهاند. همانهایی که بودجههای کلان صرف کردند که چنین دین پر خطری را که دارای پتانسیلهای فراوان جهاد، انتحار، رجم، نفی، نفرت و تبعیضهای گوناگون، آنهم در عصر تمدن و آزادی است، برای این جوامع تجویز کنند.
این همان اسلامی است که در اروپا فرش قرمز برای آن پهن شده و بودجههای کلانی هم از سوی دولتها و هم از سوی نهادهای غیردولتی مدافع آزادی، دموکراسی، عدالت و حتی حقوق بشر برای مطالعات اسلامی و ترویج این دین صرف شده و کرسیهای تحصیل و تدریس اسلامی در پایتختهای خود برپا ساختهاند و عقبافتادهترین مغزهای متحجر را تحت عنوان استاد و پژوهشگر از همین کشورها جذب نمودهاند. همان جریانی که سال ۵۷ با ظهور خمینی، افراطیگری و جنایت دینی را در ایران برپا ساخت و خونها ریخت، ولی همچنان مورد حمایت قرار گرفته و میگیرد و به رسمیت شناخته میشود.
امروز اگر خوب بنگریم، به ویژه با نگاه به جنایاتی همانند تراژدی قتل ساموئل پتی، آشکارا به اهمیت کار کسی که در عرصه روشنگری و بیان حقیقت فعالیت میکند و کارزاری در نقد موثر دین اسلام به راه انداخته است، پی میبریم. در روزگاری که یک معلم تاریخ، با نشان دادن کاریکاتوری در کلاس درس یک مدرسه راهنمایی در یک شهر کوچک، آنهم در یک کشور آزاد و لائیک اروپایی، امنیت ندارد، معلمی چون بروجردی در حصر و زیر رصد دائم یک حکومت اسلامی در یک کشور اسلامی، چنین شجاعانه به انتقاد از این دین و اسناد و کتاب مقدس آنان میپردازد و در این راه چنان اسناد و مدارک دینی را با رفرنسهای مورد قبول دینمداران اسلامی بررسی و تحلیل میکند که کسی را یارای پاسخگویی به انتقادهای او نیست. چنانکه لاجرم به واکنشهای حذفی و تخریبی پی در پی علیه وی میپردازند.
پس از اینهمه سال اتخاذ سیاستهای غلط و خطرناک توسط سیاستمداران اروپایی، اکنون غرب با بنبستهای زیادی مواجه است. حتی سیاستهای سختگیرانه علیه پیروان اسلام هم چارهساز نیست و به گمان من فقط به آتش خشم و کینه دامن میزند. تنها راه برونرفت از این بن بستها، کمک و حمایت از افراد و پژوهشگرانی است که با زبان خودِ دین، با این جماعت گفتگو کنند. دردآشنایانی که میدانند سکولاریسم به تنهایی پاسخگو نیست و باید خود دین لایروبی و پاکسازی شود و باید خدای ادیان را به چالش کشید.
*مریم موذنزاده، نماینده بروجردی، کاشف توحید بدون مرز
خانم مؤمن زاده ممکن است دربارهٔ نوشته تان: « بروجردی کاشف توحید بدون مرز» یک کمی توضیح بدهید؟
واژهٔ «توحید» مگردر واقع خاصیت همان دیکتاتورمطلقی نیست که پیروان ادیان سامی را بجان جهانیان انداخته؟