پروفسور هرمز فرهت متولد ١٩۲٨ نخستین ایرانی هنرمندیست که موسیقی را در ایالات متحده و در دانشگاه یوسیالای کالیفرنیا آموخته. وی مدارک لیسانس را از این دانشگاه و فوق لیسانس را از کالج میلز دریافت کرد و همزمان تز خود را با نظارت داریوس میو آهنگساز برجسته فرانسوی با خلق «سمفونی کنسرتانته» به پایان رساند و سپس مطالعات خود را درباره آهنگسازی ادامه داد. موضوع دکترای پروفسور فرهت در دانشگاه یوسیالای مطالعه در مورد ساختار موسیقی سنتی ایران و تمرکز بر مفهوم «دستگاه» بوده است. بعدها این تحقیق در سال ١٩٩۰ با عنوان «مفهوم دستگاه در موسیقی ایران» توسط انتشارات کمبریج منتشر شد و یکی از مهمترین منابع به زبان انگلیسی درباره موسیقی سنتی ایران به شمار میرود. کتاب دیگر پروفسور فرهت که بیشتر جنبهی خاطرات و اتوبیوگرافی دارد حدود دو سال پیش با عنوان Present Past (گذشته پایدار) منتشر شده و در حال ترجمه شدن به فارسی است.
پس از سالها تدریس در دانشگاه یوسیالای پروفسور فرهت در سال ١٩۶٨ راهی ایران شد و در دهه هفتاد میلادی به عنوان رئیس و استاد دپارتمان موسیقی دانشگاه تهران به خدمت پرداخت. وی در همین دوره به عنوان سرپرست شورای موسیقی در سازمان رادیوتلویزیون ملی ایران فعالیت میکرد.
از سال ١٩٧٩ دکتر فرهت ساکن کشور ایرلند است. وی از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۵ ریاست دپارتمان موسیقی دانشگاه «ترینیتی» دوبلین را بر عهده داشت. دکتر فرهت نخست به عنوان استاد مهمان در دانشگاه «کوئینز» بلفاست تدریس میکرد و سپس به کرسی استادی موسیقی و نیز ریاست دانشکده موسیقی در دانشگاه دوبلین، کالج ترینیتی، رسید. پروفسور فرهت اگرچه در سال ١٩٩۵ بازنشسته شد ولی به عنوان استاد ممتاز و عضو کالج ترینیتی به همکاری خود با این نهاد آموزشی ادامه داده است.
پروفسور فرهت علاوه بر کالیفرنیا و تهران و دوبلین و بلفاست در دیگر دانشگاههای اروپا و آمریکا از جمله دو ترم (۱۹۷۳-۱۹۷۲) در دانشگاه هاروارد تدریس کرده است.
پروفسور فرهت مجموعه ارزشمند و قابل توجهی از قطعات موسیقی شامل سمفونی، کنسرتو، موسیقی مجلسی، آوازهای کُر، ترانهها و موسیقی پیانو نوشته است. برخی از ساختههای وی بطور گسترده در کشورهای مختلف از جمله ایالات متحده، بریتانیا، ایران، رومانی، فرانسه، لهستان، ایرلند و فیلیپین اجرا شده است.
دکتر فرهت در زمینه آهنگسازی متن فیلم هم فعالیت داشته و با کارگردانهایی مانند فرخ غفاری، داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی همکاری کرده است. از جمله این آثار میتوان به موسیقی متن فیلمهای «جنوب شهر»، «گاو»، «پستچی»، «آقایهالو»، «دایره مینا» و «آرامش در حضور دیگران» اشاره کرد.
بعد از مدتها فرصتی پیش آمد تا با این آهنگساز و موسیقیدان برجسته ایران گفتگو کنیم از جمله در مورد نگرش وی به کار هنری آهنگساز، دوره اقامت در آمریکا و دلایل بازگشت وی به کشور و همچنین درباره تجارب این موسیقیدان در کمیته برگزاری جشن هنر شیراز.
-دکتر فرهت، شما بعد از دو دهه تحصیل، تدریس و تحقیق به ایران برگشتید. آن زمان چه چیزی شما را به ایران برگرداند؟
-من در سال ١٩۶٨ به ایران برگشتم. چند سال قبل از آن تدریسم را در دپارتمان موسیقی دانشگاه یوسیالای کالیفرنیا، یعنی همان دانشگاهی که تز دکترای خودم را گذرانده بودم، شروع کرده بودم. البته قبل از ١٩۶٨ هم در سال ١٩۵٧ یک بورس گرفتم و برای تحقیق روی موسیقی سنتی به ایران رفتم که همان تحقیق منجر به تز دکترای من شد. یعنی در فاصله سالهای ١٩۵٧ و ١٩۵٨ در ایران بودم. سپس یک ماه رفتم به ترکیه برای ادامه تحقیقات تطبیقی خودم بین موسیقی سنتی ایرانی و موسیقی درباری عثمانی. به آمریکا که برگشتم برای چهار سال از ١٩۶۴ در یوسیالای استادیار بودم. با حمایت این دانشگاه برای فرصت مطالعاتی ۶ماهه در سال ١٩۶٨ به ایران رفتم ولی نه برای اینکه در ایران بمانم بلکه برای مطالعه روی تعزیه که یک تحقیق بسیار گسترده بود. من در این پروژه از همکاری صمیمانه وزارت فرهنگ و هنر و شخص آقای مهرداد پهلبد برخوردار شدم که فیلمبردار و صدابردار تمام وقت در اختیار من قرار داد تا بتوانم از اجراهای تعزیه در شهرهای مختلف ایران صدابرداری و فیلمبرداری کنم. اگر حمل بر خودستایی نباشد علاقه به مطالعه در مورد تعزیه به عنوان نوعی از نمایش سنتی ایران را من در کشور زنده کردم. یک نمایش کامل تعزیه به نام «حُر» را نیز به تهران آوردم و فیلمبرداری کردم.
در حین این کار تحقیقاتی در ایران پیشنهادهای بسیار خوبی برای کار در کشور به من شد از جمله ایجاد یک دپارتمان درست و حسابی موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا. البته به هر حال زندگی در سرزمین خودم هم در اینجا نقش داشت ولی پیشنهادهای کاری بسیار خوب بودند. در نتیجه بعد از تحویل تحقیق و یک ترم تدریس از دانشگاه یوسیالای استعفا دادم و به ایران برگشتم.
– شما سرپرست بخش موسیقی رادیوتلویزیون ملی ایران هم شدید.
-بله، مسئول برنامههای مربوط به موسیقی بودم در زمانی که تلویزیون ملی ایران در ایران نسبتاً تازه تاسیس شده بود. من با مدیرکل تلویزیون آقای رضا قطبی هم که آدم بسیار فهمیدهای است در آن زمان همراه شدم که تاثیر مهمیدر زندگی من گذاشت.
– شما عضو کمیته اجرایی جشن هنر شیراز نیز بودید. کار و وظیفه شما چه بود و چگونه و با چه معیارهایی گروههای موسیقی را برای شرکت در جشنواره انتخاب میکردید؟
-من چند دوره شرکت فعال در این کمیتهی جشن هنر شیراز داشتم. جشن هنر بنیانگذارش شهبانو فرح بود و آقای رضا قطبی مشاور و مدیر هنری آن هم آقای فرخ غفاری بودند. همسر آقای قطبی، خانم شهرزاد نیز موسیقیدان خوبی بود و برای قسمت موسیقی زحمت زیادی میکشید. من یک موسیقیدان حرفهای هستم و میتوانم ارزش هنری یک موسیقیدان و یا قطعات موسیقی را تشخیص بدهم. بر همین اساس توانستم در مورد انتخاب گروههای موسیقی و موسیقیدانها به جشن هنر مشاوره بدهم. در سالی که موضوع اصلی موسیقی در جشن هنر سازهای کوبهای بود به یک سفر دور دنیا رفتم و با سازمانهای معتبر موسیقی در کشورهای مختلف آشنا شدم تا گروههای شرکت کننده را انتخاب کنم.
– در مورد ارکستر مجلسی مسکو با رهبری رودلف بارشای که در جشن هنر شرکت داشت آیا شما اقدام کردید یا ارکستر از راهی دیگر در جشنوارده شرکت کرد؟
-درست است که ما انتخاب میکردیم ولی این به آمادگی و دسترسی به هنرمند هم بستگی داشت. در آن سال که بارشای با ارکستر مجلسی مسکو در جشن هنر شرکت کرد او برای چندین اجرا به ایران آمده بود. بنابراین ما برنامههایی را در کمیته دنبال میکردیم ولی این به امکانات و دسترس بودن هنرمند و مخارج هم بستگی داشت.
– شما در مصاحبهای گفتید که جشن هنر شیراز این امکان را فراهم میکرد تا شهرنشینان ما با موسیقی محلی مناطق مختلف ایران آشنا شوند…
-…بله، موسیقی سنتی ایران تنها متعلق به شهرهای تهران، اصفهان، کاشان و شیراز است. به کردستان، خراسان و بلوچستان تعلق ندارد. در حالی که ایران کشور پهناوریست و دارای انواع و اقسام موسیقی محلی که هنوز هم اطلاعات زیادی در مورد آنها نداریم. دهها ساز محلی هست که کسی آنها را هنوز نمیشناسد. خدمات زندهیاد روبن گریگوریان در این زمینه بسیار ارزشمند است زیرا چندین قطعه موسیقی محلی را جمعآوری و با سلیقه بالا و کاری تمیز برای کُر چهار صدایی تنظیم کرده است. آگاهیها ما در مورد موسیقی محلی ایران تا حدی مرهون همین کار و تنظیم چهار صدایی روبن گریگوریان است. ناگفته نگذارم که در ایران امروز هم افرادی پیدا شدهاند و روی موسیقی محلی کارهای با ارزشی کردهاند.
-نظر شما در مورد تلفیق سازهای سنتی ایران با ارکستر موسیقی کلاسیک غربی چیست؟
-من این را به آهنگساز محول میکنم و این تصمیم خودش است. آهنگساز اگر تمایل دارد از موسیقی سنتی و یا محلی- از ملودیها و ریتمهای محلی -استفاده کند این با خود اوست. نتیجه کار به هر حال ارزش خودش را نشان خواهد داد. ممکن است کاری در ابتدا نظرها را جلب کند ولی بعدها معلوم شود چندان کار با ارزشی نیست و بیمحتواست و فقط رنگ و لعاب آن گیرا بوده. من برای آهنگساز وظیفه قائل نیستم. او هر کاری را که تمایل دارد و در آن ذوق داشته باشد باید انجام دهد. اگر به بیان بسیار آوانگارد متمایل است، باید انجام بدهد. ولی کار با ارزش ماندگار است.
ببینید، مثلاً امروز آیا کسان زیادی اشتوکهاوزنی را که چهل پنجاه سال پیش بسیار سر و صدا کرد به یاد دارند؟! او در ابتدا در موسیقی انقلاب کرد و مورد پشتیبانی آنهایی قرار گرفت که در عرصه موسیقی فعال نیستند و فقط فکر میکنند که باید از کارهای هنری انقلابی و پُر سر و صدا حمایت کرد تا راهی نوین یافته شود و پیشرفتی حاصل شود. ولی من بر این باور هستم که اساساً موضوع پیشرفت در موسیقی معنا ندارد. مثلاً نمیتوان گفت که سمفونیهای گوستاو مالر نسبت به سمفونیهای موتسارت برتر هستند! تنها میشود گفت که آنها با همدیگر متفاوت هستند. البته از نقطه نظر گسترش سازهای ارکستر و پیشرفت تکنولوژی آنها، درست است، پیشرفت معنا دارد. ولی از نظر ارزش هنری آثار موسیقی ما برتر و یا پایینتر نداریم.
بیشتر توضیح بدهم که موسیقی اساساً ارزشهای «انتلکتول» ندارد. موسیقی صرفاً با احساس و عاطفه سر و کار دارد. موسیقی نمیتواند حاوی پیامی باشد که دنیا را عوض کند زیرا موسیقی بیان ملموس ندارد.
-جالب است که شما این را میگویید زیرا میدانیم موسیقی از هنرهایی است که به علم فیزیک بسیار نزدیک است. ولی با همین ساختار علمی، موسیقی تنها میتواند در خدمت انتقال احساس و عاطفه قرار گیرد.
-بله، بر خلاف اینکه گفته میشود موسیقی یک زبان بینالمللی است من معتقد به این نیستم زیرا موسیقی اساساً یک زبان نیست! زبان انسان وسیلهی ارتباط اندیشه است. موسیقی اندیشه را نمیتواند القاء کند. علاوه بر این، احساس و عاطفه هم بین انسانها یکسان نیست. مثلاً کنسرتو ویلن «آلبان برگ» آن احساس و عاطفهای را که در من دامن میزند با احساس و عاطفهای که به شما در حین شنیدن به همان اثر دست میدهد یکسان نیست و کاملاً میتواند متفاوت باشد. با این واقعیتها هم نمیتوان جنگید.
-در مورد آثار خودتان برای خوانندگان ما بگویید…
-تز فوق لیسانس من که تحت نظارت داریوس میو آهنگساز معروف فرانسوی گذرانده بودم یک «سمفونی کنسرتانته» برای هفت ساز سلو و ارکستر زهی است. من تعدادی کارهای ارکستری دارم، مانند کنسرتو پیانو با همراهی سازهای زهی که در آخرین دوره جشن هنر شیراز در ١۳۵۶ اجرا شد. کنسرتوهای فلوت و کلارینت و کارهایی برای پیانو سولو دارم. سیدی چند کار اخیر من با عنوان «پاییز ایرانی» همین اواخر انتشار یافت.
در میان آثار متعدد زهی من کوارتتهای شماره ١ و ٢ و ٣ حدود ٣ سال پیش توسط موسسه «راوی» و کوارتت شماره ۵ و ۶ حدود ١٠ سال پیش توسط انتشارات مجله گزارش موسیقی منتشر شد.
آن کارهای من که با رنگآمیزی ایرانی و یا با تمهای ملی ایرانی ارتباط دارند تنها بخش کوچکی از آثار من هستند. میتوانم بگویم که موسیقی من رابطه عمدی با موسیقی ملی ندارد. بیشترین آثار من دارای تمها و ملودیهایی هستند که خودم خلق کردهام.
-دکتر فرهت، شما چند سال پیش نیز به ایران مسافرت کردید و از خدمات شما در زمینه موسیقی تقدیر شد…
-بله، من بعد از ۴۰ سال برای مدت تنها ١۰ روز به تهران رفتم که دیدار مطبوعی هم بود. موسیقیدانها در ایران به من لطف کردند و توجه نشان دادند. در طی این مسافرت متوجه شدم که با وجود کهنهگرایی رژیم، کارهای با ارزشی مانند موزه موسیقی ایجاد شده. این موزه در الهیهی شمیران و وسط یک باغ زیبا قرار دارد. موزه دارای ویترینهای بسیار تمیز و در دو طبقه است که در برگیرنده آلات موسیقی از مناطق مختلف ایران است. در این موزه صحبت از شصت هفتاد نوع ساز است که برای هر یک توضیحات خوب و مفیدی هم داده شده است.