مسعود علیزاده- برای رامین پوراندرجانی مینویسم، پزشکی که مظلومانه کشته شد، پزشکی که به اجبار در بازداشتگاه کهریزک فعالیت میکرد. صدایش را بریدند تا در مورد نبض گرفتن ماموران کهریزک با پوتین به کسی حرفی نزند، از گونیهای سفید حرفی نزند. او را کشتند و خانوادهاش را داغدار کردند فقط به این دلیل که شاهد فجایع کهریزک بود.
سال ۸۸ زمانی که در بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک اسیر بودیم متوجه شدیم در آنجا یک کادر پزشکی مشغول به کار است. اگر اشتباه نکنم روز سوم بود شرایط جسمانی چند نفر از بچهها خیلی بد بود از جمله امیر جوادیفر که شرایط جسمی خوبی نداشت. در آن زمان چند نفر از بچهها به همراه امیر جوادیفر نزد پزشک کهریزک رفتند تا مداوا شوند ولی به گفته آنها پزشک کهریزک آسیبدیدگان و امیر را به صورت جدی معاینه نکرد. او به امیر فقط چند تا قرص داد و کمی او را دلداری کرد. بعد از آن دیدار، ما بازداشتیهای کهریزک دیگر پزشک را ندیدم و از سوی هیچ پزشکی هم معاینهای نشدیم و در نهایت سه نفر از همبندیهای ما به نامهای محسن روحالامینی، محمد کامرانی و امیر جوادیفر به خاطر ضرب و جرح و شرایط سخت نگهداری در کهریزک جان خود را از دست دادند.
پس از آزادی از زندان اوین، من به همراه چند نفر از بچههای کهریزک توانستیم در سازمان قضایی نیروهای مسلح از مامورین بازداشتگاه کهریزک و پزشک کهریزک شکایت کنیم. شکایت ما از پزشک کهریزک به این خاطر بود که او به آسیبدیدگان توجهی نکرده بود و زمانی که مرا در آنجا شکنجه کرده بودند و تمام زخمهای بدنم عفونت کرده بود و از تب شدید میسوختم از طرف او به عنوان پزشک کهریزک معاینه نشدم. حتی امیر جوادیفر که حال وخیمی داشت و بینایی یکی از چشمهایش را از دست داده بود را به بیمارستان اعزام نکرده بود.
https://kayhan.london/1395/03/30/%d8%a7%d8%b3%d8%a7%d9%85%db%8c-112%d8%aa%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%b4%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d9%be%d8%b3-%d8%a7%d8%b2-22-%d8%ae%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%af-88
یک روز برای تکمیل پرونده به دفتر آقای حسینی بازپرس پرونده کهریزک رفتم که آنجا چند نفر از بازداشتیهای کهریزک هم حضور داشتند. آن روز برای اولین بار پزشک کهریزک (رامین پوراندرجانی) را ملاقات کردم. رامین به همراه پدرش آمده بوده و خیلی هم نگران و مضطرب بود، وقتی متوجه شدیم او پزشک کهریزک است به او گلایه کردیم و گفتیم که چرا به دیدن ما در قرنطینه کهریزک نیامدی تا ما را معاینه کنی یا چرا امیر جوادیفر را به بیمارستان اعزام نکردی؟
رامین از ما خواهش کرد تا از شکایتمان صرف نظر کنیم ولی به او گفتیم که به هیچ عنوان از شکایت صرف نظر نمیکنیم و تو باید محاکمه شوی. رامین میگفت: شما دارید در مورد من اشتباه فکر میکنید، من آن آدم بدی نیستم که شما فکر میکنید. ما از شدت ناراحتی به حرفهایش توجهی نمیکردیم. بعد از گذشت یک ساعت گفتگو، من و یکی از بازداشتیهای کهریزک (حمید حجارها) به همراه رامین پوراندرجانی و پدرش به بیرون ساختمان سازمان قضایی نیروهای مسلح رفتیم تا بهتر بتوانیم با هم صحبت کنیم. رامین شروع کرد از خودش دفاع کردن که من مثل خودتان به میرحسین موسوی رای دادم و از جنس خودتان هستم پدرش هم دائم تکرار میکرد رامین انسان خوب و شریفی است و از بدشانسی او بوده که برای خدمت سربازی به کهریزک فرستاده شده. من و حمید به رامین گفتیم چرا بهامیر جوادیفر که حال وخیمی داشت خوب رسیدگی نکردی و او را به بیمارستان اعزام نکردی؟ رامین در جواب ما گفت: «اتفاقاً من همان زمان که دیدم امیر حالش خوب نیست به او دلداری دادم و بعد با سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک تلفنی تماس گرفتم که وضعیت یکی از بازداشتیها اصلا خوب نیست و بقیه بازداشتیها هم در وضعیت خوبی نیستند ولی سرهنگ کمیجانی به صحبتهایم کوچکترین توجهی نکرد.» رامین در ادامه صحبتش گفت «بعد از تماس با سرهنگ کمیجانی با ستاد فرماندهی ناجا تماس گرفتم ولی آنها هم به صحبتهایم کوچکترین اهمیتی ندادند و من نتوانستم امیر را به بیمارستان اعزام کنم. سوال بعدی ما از رامین این بود که چرا بهامیر که حال خیلی وخیمی داشت فقط چند عدد قرص مسکن درد تجویز کردی؟» رامین در پاسخ گفت: «در بازداشتگاه کهریزک من اصلاً دسترسی به دارویی نداشتم که بخواهم در اختیار بازداشتیها بگذارم فقط چند تا قرص مسکن درد از قبل مانده بود که همان چند تا را به او دادم.»
رامین پوراندرجانی از اینکه در کهریزک بود رنج میکشید و خودش میگفت بارها تلاش کردم از آنجا به جای دیگری انتقالی بگیرم ولی نشد و خودم هم در این جهنم گیر کردهام.
رامین در ادامه صحبتش به ما گفت: «شرایط کهریزک برای خودم هم خیلی دردناک است، خودم همیشه از شرایط کهریزک عذاب میکشم و از بودن در اینجا خسته شدهام ولی متاسفانه راه خروجی ندارم. آن زمان که سردار رادان با تیماش و چندین نماینده مجلس به کهریزک آمدند بازداشتیهای به گفته آنها اراذل و اوباش را از داخل قرنطینه یک و دو به داخل حیاط میفرستادند و حسابی آنها را با لولههای پیویسی و چوبی شکنجه میکردند تا سر حد مرگ، حتی من که پزشک آنجا بودم به من اجازه نمیدادند نبض آنها را بگیرم که آیا زندهاند یا مرده و در آخر ماموران نیروی انتظامی با پوتین نبض کسانی که زیر شکنجه از هوش رفته بودند را میگرفتند و اگر تشخیص میدادند فردی مرده است آنها را در داخل گونیهای سفید میگذاشتند و اگر زنده هم بودند در همان گونیهای سفید جانشان را از دست میدادند.»
رامین در ادامه صحبتهایش اضافه کرد: «اگر اشتباه نکنم در چهارمین جلسه دادگاه متهمان کهریزک در سازمان قضایی نیروهای مسلح بود که سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک در دادگاه گفت: سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران پزشک کهریزک (رامین پوراندرجانی) و شخص خودش را به دفترش دعوت کرده بود و از آنها خواسته بود برگه مننژیت را امضا کنند.» نامهای که از سوی سعید مرتضوی تنظیم شده بود که بازداشتیهای کهریزک بر اثر بیماری مننژیت جان باختهاند ولی پزشک کهریزک با همه فشار و تهدیدها از سوی مرتضوی و نیروی انتظامی نامه را امضا نکرد و با آنها در لاپوشانی این جنایت شریک نشد.
به گفته رامین، او در آن زمان احساس امنیت نمیکرد و میگفت آقای کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک و نظام دوست دفتردار سرتیپ رجبزاده فرماندار و نیروی انتظامی تهران بارها مرا تهدید کردند که اگر اسم مقاماتی که در کهریزک میآمدند و شکنجه میکردند را بگویم با من برخورد میکنند. سرهنگ کمیجانی چند روز دستور بازداشت مرا داد تا با کسی صحبت نکنم.
آن روز دیدار ما با رامین پوراندرجانی و پدرش آنها به من و حمید قول همکاری دادند و گفتند ما در کنار شماها و خانواده کشتهشدگان کهریزک هستیم و از اینکه در این جهنم سه نفر کشته شدهاند به شدت ناراحت هستیم.
قرار بود رامین در کمیته حقیقتیاب مجلس شورای اسلامی در مورد کشتهشدگان و آسیبدیدگان بازداشتگاه کهریزک حاضر شود و با آقای دهقان، سروری و چندین نماینده مجلس و نماینده قوه قضاییه صحبت کند، ولی متاسفانه بعد از چند روز شنیدم پیکر رامین پوراندرجانی در ساختمان بهداری نیروی انتظامی پیدا شده که گویا خودکشی کرده و بعد از چند روز دیگر خبری شنیدم که به خاطر مسمومیت غذایی درگذشته است!
اما در اینجا به صراحت میگویم که مرگ رامین پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و امنیتی او را کشتند تا جنایتهایشان در بازداشتگاه کهریزک از زبان رامین برملا نشود. رامین میتوانست به راحتی با نهادهای امنیتی و انتظامی همکاری کند تا زنده بماند ولی این کار را نکرد. چون از جنس آنها نبود و نمیخواست دستش را به خون جوانان وطن آلوده کند. او میدانست با گفتن حقیقت در این راه کشته خواهد شد و در نهایت هم مرگ را پذیرفت و شرافت و وجدان خود را به دیکتاتور نفروخت.
بادرود.روی سخن من به اعضاع -محترم حکومت جمهوری اسلامی بخش اموزشی است. همانطوریکه اگاهی دارید یکی ازمبانی دین خودشناسی است. واگرجوانانراازسنین پاعین به خودشناسی نزدیک کنیدهم جامعه رااصلاح نموده اید وهم به اینده انهاکمک نموده اید.توضیح اینکه موضوع خودشناسی درمذهب مستتراست.ویکی ازوجوه دین است وازطرفی بابسته شدن درب زندنهاهزینه ایکه صرف این سازمان عریض وطویل میکنیدصرف هزینه اموزشی انهامیشود . انهامیشود.تصورنکنیداگرخودرابشناسند برعلیه شماقیام میکنند.برعکس اعتمادانهابه شماهاجلب میشود.ایادرجریان برنامه تحصیلی انهادرس خودشناسی منطورشده است ولی عمل نمیشود. بهرروی بسیارخوشحال میشوم پیرامون این مطلب توسط یکی ازمسولین اموزش وپرورش پاسخی داشته باشم. به امیدتداوم سلامتی وپیروزی برای شماوسایرهمکاران محترم شما.
روحش شاد و خونش گرم
مطمئن باش انتقام تک تک این سروهای رشید رو تا نفر آخر از این ارازل نگیریم آرام نمیشویم
بزودی زود اتفاقات خوبی در راه است