چین در مسیر سلطه بر جهان؛ خیال یا واقعیت؟!

- انقلاب فرهنگی چین تجاوزی بی‌رحمانه علیه مخالفانش بود. از لحاظ ایدئولوژیک نیز انقلاب فرهنگی تسویه حسابی بود علیه کنفوسیوس‌گرایی (کنفوسیانیسم)؛ فلسفه ای با قدمت 2000 ساله برای ثبات و هماهنگی به منزله‌ی ایده‌آل و آرمان کنفوسیوسی. آنچه سنت کنفوسیوسی به آن اهمیت می‌داد، این بود که شاهزادگان شاهزاده‌اند و پادشاهان پادشاه‌اند، و نبایستی تلاش کرد آنچه طبیعی است سرنگون گردد.
- اما چندین دهه‌ی بعد، رییس جمهور کنونی، شی جینپینگ در سال 2014 به مناسبت 2565 سالگرد کنفوسیوس سخنانی ایراد کرد. او اعلام کرد که اکنون حزب کمونیست میراثدار آن فیلسوف است. به این ترتیب کنفوسیوس از کنج تنبیه تاریخ بیرون کشیده شد و عضو برجسته تیم پروپاگاندا و تبلیغات ایدئولوژیک حزب گردید.
- در چین شمار مردان تقریبا 40 میلیون نفر بیشتر از زنان است. ترس از ایجاد انفجارهای اجتماعی به دلایل گوناگون باید رهبری این کشور را نگران کرده باشد. شورش‌های بزرگ احتمالی جایگاه چین را به عنوان کارخانه‌‌ای با کار ارزان برای جذب سرمایه‌های خارجی تضعیف خواهد کرد.
- نگرانی از بروز و دامن زدن به ناآرامی‌ها در چین تداوم خواهد داشت و پکن می‌داند که این پاشنه آشیلی است که دشمن از آن سود خواهد جست. چین همچنین در محاصره کشورهایی است که منتقد و مخالف بلندپروازی‌های جدید آن هستند و به لحاظ تاریخی با چین درگیر بوده‌اند.
- نشانه اندکی دلالت بر این دارد که آن کشور بلندپرواز متکی بر نیروی سیاسی و نظامی، ظرفیت تبدیل شدن به مرکز امپراتوری جهانی را داشته باشد. چینی‌ها به بزک کردن خود برای قطب‌های کاپیتالیست در غرب ادامه خواهند داد. رشد اقتصادی آن کشور شدیدا وابسته به غرب است. چینی‌ها فعلا علاقمند به ثبات در نظم کنونی جهان هستند ولی در عین حال تلاش دارند در مناطق نزدیکی که فکر می‌کنند متعلق به چین است کنترل داشته باشند.

شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹ برابر با ۰۵ دسامبر ۲۰۲۰


تریه تِوِت (روزنامه نروژی آفتن‌پست) – در اواخر پاییز ۲۰۱۹ یک «مرد کهنسال» در دستگاه سیاست خارجی آمریکا از چین دیدار کرد. هنری کیسینجر ۹۷ ساله به میزبان خویش از خطر جنگی بزرگ بین آمریکا و چین هشدار داد. کیسینجر گفت اگر چنین جنگی دربگیرد، بسیار وحشیانه‌تر از دو جنگ جهانی قرن بیستم خواهد بود.

در میانه بحران کرونا در بهار، فرماندار نیویورک، آندریو کومو، اعلام کرد: بجای آنکه همه به دنبال آن باشند که چگونه از چین خرید کنند، بایستی خودمان سرنوشت‌مان را کنترل کنیم.

در تابستان معلوم شد که نروژ در پنج سال گذشته نیم میلیارد دلار کمک برای توسعه به چین داده است. داگ اینگه اولستین (Dag Inge Ulstein)  وزیر مربوطه از «حزب مردم مسیحی» بر این باور است که این کمک سیاستی درست است. اولستین به «نت آویس» می‌گوید که نروژ برای «ادارات محلی و کسب و کارها»ی خود «ظرفیت‌سازی» می‌کند و می‌خواهد به چینی‌ها از طریق داده‌ها یا کمک به « تحول در پلاتفرم اطلاعات در اینترنت» یاری رساند.

این موضوع نکات متفاوتی را درباره ارتباط با چین آشکار می‌سازد از جمله اینکه جهان‌بینی‌ها را برای سیاست‌های همکاری، منافع شکل می‌دهند. برای فاصله گرفتن از غلبه‌ی مسلط چشم‌انداز‌های فعلی، می‌خواهم  چین را در برخی از مسیرهای طولانی تاریخ مورد توجه قرار دهم.

مدیریت دولت و رهبری ایدئولوژیک

پس از یک سده که چینی‌ها به منزله  «سده حقارت» به آن می‌نگرند و متاثر است از فروپاشی آخرین سلسله سلطنتی، رفتن به زیر یوغ کاپیتولاسیون بازرگانان تریاک انگلیسی و کاپیتولاسیون بی‌رحمانه ژاپن، در سال ۱۹۴۹ مائوتسه تونگ و حزب کمونیست چین قدرت را به دست گرفت.

از این تاریخ یک دوره غیرعادی ثبات در رهبری زمامداری چین آغاز شد. «جهش بزرگ به جلو» و انقلاب فرهنگی رویدادهای آشفته‌ای بودند با میلیون‌ها کشته. اما هرج و مرجی که به وسیله حزب آفریده و کنترل شد، سبب گردید که در درازمدت دولت به یک دولت نامتعارف و غیرعادی تک‌حزبی پر قدرت تبدیل گردد.

انقلاب فرهنگی چین تجاوزی بی‌رحمانه علیه مخالفانش بود. از لحاظ ایدئولوژیک نیز انقلاب فرهنگی تسویه حسابی بود علیه کنفوسیوس‌گرایی (کنفوسیانیسم)؛ فلسفه ای با قدمت ۲۰۰۰ ساله برای ثبات و هماهنگی به منزله‌ی ایده‌آل و آرمان کنفوسیوسی.

تاکتیک «انقلاب مداوم» بیشتر علیه کسانی بود که زیر عنوان وابستگان به نظرات بورژوازی و کنفوسیوسی محکوم به نابودی می‌شدند. مائو گویا به برادرزاده‌اش گفته بود، در آن روزی که حزب، پای کنفوسیوس را به میان بکشد، فاتحه حزب کمونیست خوانده شده است.

منظور مائو شورش علیه اتوریته‌های مخالف خودش بود. آنچه سنت کنفوسیوسی به آن اهمیت می‌داد، این بود که شاهزادگان شاهزاده‌اند و پادشاهان پادشاه‌اند، و نبایستی تلاش کرد آنچه طبیعی است سرنگون گردد.

تهدید علیه ثبات و هماهنگی

اما چندین دهه‌ی بعد، رییس جمهور کنونی، شی جینپینگ در سال ۲۰۱۴ به مناسبت ۲۵۶۵ سالگرد کنفوسیوس سخنانی ایراد کرد. او اعلام کرد که اکنون حزب کمونیست میراثدار آن فیلسوف است. این سخنان اظهاراتی نمادین بود و آشکار می‌ساخت که تا چه اندازه حزب کمونیست از مائوئیسم دور شده است.

هدف شی جینپینگ به عنوان رییس جمهور مادام‌العمر، ثبات و هماهنگی با دستگاه عظیم و گسترده دولت به منزله یک ابزار است. به این ترتیب کنفوسیوس از کنج تنبیه تاریخ بیرون کشیده شد و عضو برجسته تیم پروپاگاندا و تبلیغات ایدئولوژیک حزب گردید.

اما، آیا چنین رفتار رسمی‌ به مثابه مارکسیسم ملی و اتکا بر کنفوسیانیسم و یک دولت اقتدارگرا برای حفاظت از «ثبات و هماهنگی» در درازمدت کفایت می‌کند؟

رهبران چین در برابر چالش‌های ژرف ساختاری که به وسیله خودشان ایجاد شده قرار دارند. رشد سریع چین به ویژه مبتنی است بر بزرگترین مهاجرت تاریخ که طی آن حدود ۱۵۰ میلیون نفر از روستاها مهاجرت کرده اند. میلیون‌ها کارگر در مناطقی کوچک از شهرهایی که به سرعت رشد می‌کنند  و شبکه امنیت اجتماعی محدودی دارند زیست می‌کنند. آنها می‌توانند تهدیدی علیه ثبات و هماهنگی، به ویژه به دلیل سیاست تک‌فرزندی، باشند.

در چین شمار مردان تقریبا ۴۰ میلیون نفر بیشتر از زنان است. ترس از ایجاد انفجارهای اجتماعی به دلایل گوناگون باید رهبری این کشور را نگران کرده باشد. شورش‌های بزرگ احتمالی جایگاه چین را به عنوان کارخانه‌‌ای با کار ارزان برای جذب سرمایه‌های خارجی تضعیف خواهد کرد.

کمبود یگانگی و دوستان

تاریخ دراز چین متاثر از تضاد بین مرکز و نواحی این کشور وسیع بوده است. نیاز به دولتی نیرومند، به ویژه برای آنکه بتواند رودها را کنترل کند، سبب گردید که چین نتواند فئودالیسم را مانند نظام فئودالیسم در اروپا تکامل دهد.

تبت در سده هجدهم تحت سلطه سلسله کینگ (Qing) درآمد و رابطه پیچیده‌ای با پکن دارد. ناسیونالیست‌های تبتی عقیده دارند که آنها در سال ۱۹۵۰ اشغال شده‌اند. این سرزمین منبع آب چین محسوب می‌شود زیرا مهمترین رودهای کشور از آنجا جاری می‌شوند. برای پکن باورنکردنی است که به خواست تبت برای خودگردانی واقعی تن دهد. سلسله کینگ، شیانگجیانگ (سین کیانگ/ ایغورستان) را نیز تصرف کرد. ناحیه‌ای که امروز به دلیل مقاومت ایغورهای مسلمان علیه پکن در جهان معروف شده است. آخرین بار در ۱۹۱۱ بود که همه نواحی به آخرین امپراتور پشت کردند، و به سقوط نهایی سلسله کینگ یاری رساندند. اقتصاد و اکولوژی چین به شکل‌های خودویژه‌ای وابسته به آن است که نواحی غیرمرکزی بطور فشرده تحت قدرت مرکزی باشند. از این رو، بروز درگیری‌ در این نواحی پیامدهای ژرف خواهد داشت.

نگرانی از بروز و دامن زدن به ناآرامی‌ها در چین تداوم خواهد داشت و پکن می‌داند که این پاشنه آشیلی است که دشمن از آن سود خواهد جست. چین همچنین در محاصره کشورهایی است که منتقد و مخالف بلندپروازی‌های جدید آن هستند و به لحاظ تاریخی با چین درگیر بوده‌اند. این موضوع با عدم موافقت‌های امروزی درباره مرز دریایی و رودهای مهم و حیاتی که مورد استفاده چندین دولت هستند و از چین سرچشمه می‌گیرند، تشدید می‌گردد.

چین خود را برای غرب بزک می‌کند

کشورهای همسایه در عین حال علاقمند به همکاری اقتصادی با چین هستند. اخیرا یک قرارداد بازرگانی بین ۱۵ کشور آسیایی از جمله چین منعقد گردیده است.

https://kayhan.london/1399/09/07/%d9%be%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%aa%d8%ac%d8%a7%d8%b1%db%8c-%da%86%db%8c%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%db%b1%db%b4-%da%a9%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%a2%d8%b3%db%8c%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%86%d9%88

این می‌تواند منجر به همکاری‌های فشرده‌تر و اتحاد‌های نظامی در آینده گردد. اما فعلا شواهد اندکی وجود دارد که بیانگر آن باشد که چنین چیزی در ابعادی بزرگ رخ دهد. فقط در سال ۲۰۲۰ مثال‌های فراوانی ضد آن را نشان می‌دهد:

-نا آرامی‌در هنگ‌کنگ و تایوان
-برخورد بین هند و چین در مرزهای هیمالیا
-اختلاف بین ژاپن و چین برای کنترل جزایر غیرمسکون
-تقابل فزاینده بین چین و فیلیپین در مناطق دریایی که آنها را از هم جدا می‌کند.

هراس از چین از اینکه می‌آید و «ما را می‌گیرد» به دلیل شواهد تاریخی می‌بایست تعدیل گردد: چین فاقد تجربه لشگرکشی و جنگ با قاره‌های دیگر است. این کشور فقط در مناطق نزدیک به خودش مداخلات جنگی داشته است.

نشانه اندکی دلالت بر این دارد که آن کشور بلندپرواز متکی بر نیروی سیاسی و نظامی، ظرفیت تبدیل شدن به مرکز امپراتوری جهانی را داشته باشد. چینی‌ها به بزک کردن خود برای قطب‌های کاپیتالیست در غرب ادامه خواهند داد. رشد اقتصادی آن کشور شدیدا وابسته به غرب است. چینی‌ها فعلا علاقمند به ثبات در نظم کنونی جهان هستند ولی در عین حال تلاش دارند در مناطق نزدیکی که فکر می‌کنند متعلق به چین است کنترل داشته باشند.

چنین معضلی است که مسئله جنگ و صلح آن در چارچوب منطقه‌ای مطرح خواهد شد.

«مأموریت آسمانی» و تغییرات آب و هوایی و اقلیمی

در تاریخ طولانی چین شاخصی ساختاری وجود دارد که حتی رژیم جدید نمی‌تواند از آن دوری گزیند. این کشور برای تغییرات آب و هوایی و سیستم‌های آب و آبرسانی، آسیب پذیری‌های خودویژه‌ای دارد. چندین سلسله در طول تاریخ در جریان فاجعه‌آمیز طغیان آب یا خشکسالی فرو پاشیدند. هنگامی ‌که رودها و باران‌های موسمی‌ «هماهنگی و ثبات» را نابود می‌کنند، نشانه‌ای برای این است که «مأموریت آسمانی» فرمانروایان پایان یافته و  مردم حق شورش یافته‌اند!

حزب کمونیست چین با صحنه‌سازی خودش را میراثدار امپراتور یو (yu) جا می‌زند؛ امپراتوری اسرارآمیز که ۴۰۰۰ سال پیش توانست با زهکشی و استفاده از بستر رودخانه‌ها، چین را طوری بیافریند که قابل کشت گردد.

«رودخانه زرد» بیانی است از «مادر چین» و نیز « سوگ چین» و تعبیری است از دوآلیسم (دوگانه‌انگاری). در دهه ۱۹۳۰ همین روخانه به دلیل طغیان و گسست سد، جان نیم میلیون انسان را گرفت. هنگامی ‌که حزب کمونیست سرانجام آن را مهار کرد، به  نوعی این رویداد را به امپراتور یو (Yu) و دوران وی ربط داد. جایگاه نیرومند امروزین رژیم چین به ویژه پیوند دارد به اینکه برای کشاورزان آب بیشتر و برای صنعت انرژی بیشتر تامین گردد و صدها میلیون شهروند در مقابل خشونت رودها حفاظت شوند.

با رهبری شی جینپینگ رودها در ابعادی عظیم  و بی‌سابقه کنترل می‌شوند و به ویژه به نحوی رادیکال بین نواحی تقسیم می‌گردند. «دولت آبرسان» رودها را کنترل می‌کند و آب را بطور مصنوعی به مناطق مختلف می‌فرستد. این امر متضمن آن می‌گردد که پروژه‌های فوق‌العاده عظیمی ‌که برای رفاه و هماهنگی بسیار مهم هستند، مانند توپی به درون منازعات منطقه‌ای پرتاب گردند. علاوه بر آنکه آنها توسط تغییرات آب و هوایی و اقلیمی نیز تهدید می‌شوند.

گویاترین آنها گسترده‌ترین پروژه آب در تاریخ جهان است. پنج درصد از رودخانه معروف یانگ تسه (Yangtse) در سه آبراه مصنوعی تخلیه می‌گردد و ۱۸۰۰ کیلومتر به سوی شمال فرستاده می‌شود. دو رشته از این کانال‌ها در زمان ریاست جمهوری شی جینپینگ به بهره‌برداری کامل رسیده است. حزب کمونیست بر این باور است که این پروژه، توسعه‌ی چین را بیشتر متحول و تجدیدپذیر می‌کند، به این طریق که بی‌عدالتی طبیعت بین جنوب «مرطوب» و شمال «خشک» را از بین می‌برد.

دیگر آنکه حفره آب زیرزمینی در دشت شمالی چین که به نظر می‌رسد در اثر گرمایش هوا وضع هشدار‌دهنده‌ای پیدا کرده از آب پر خواهد شد. علاوه بر این، رودخانه زرد که به دلیل مصرف بیش از اندازه، هنگام رسیدن به دریا مرتب از میزانِ آن کم شده است، باید نجات یابد. افزون بر اینکه باید به شهرهای ۴۰ میلیونی هم آب آشامیدنی بدهد.

دوران امنیت آب

در ۱۴۸۷ حکیم کوئینگجین آسیب‌پذیری پیچیده‌ترین پروژه مهندسی آن عصر- کانال امپراتور- را در قیاسی فشرده بیان کرد. آبراه دیگری نیز بین یانگ تسه و پکن وجود داشت که فقط برای قایق‌های حمل غذا و سربازان پایتخت مورد استفاده قرار می‌گرفت. او نوشت: «این پروژه قابل قیاس با گلوی مردی است که اگر فقط یک روز نتواند غذا را ببلعد می‌میرد».

بنای همان کانال ۲۰۰ سال پیش بر اثر سرعت تغییرات آب و هوایی در هم فرو ریخت. آن حادثه چنان ضربه‌ای به سلسله کینگ وارد کرد که دیگر نتوانست از عهده‌ی جبران آن برآید آنهم درست در همان سال‌هایی که غرب صنعتی می‌شد و چین را به حاشیه می‌راند.

اگر پروژه شی جینپینگ به همان سرنوشت دچار شود، کشور چین آنگونه که ما می‌شناسیم، دیگر قادر نخواهد بود سر پا بماند. در اینجا یک ناسازه‌ (پارادوکس) وجود دارد: رژیم چین هرچه بیشتر از رودها بهره‌برداری کند تا همزمان برای ادامه‌ی «مأموریت آسمانی» خود مشروعیت به دست آورد تا از «شورش مردم» جلوگیری کند، به دلیل همین بهره‌برداری برای جلوگیری از آنچه نمی‌خواهد پیش بیاید، اتفاقا بیشتر از تغییرات آب و هوا و نوسانات طبیعتِ آب آسیب خواهد دید!

رشد چین از جهت بنیادی متکی بر آن است که جامعه با ثبات و هماهنگ باشد. و همچنین مبتنی بر آن است که نیروهای بزرگی که بر طبیعت فرمانروایی می‌کنند و بر آن تاثیر می‌گذارند، با ثبات و هماهنگ باشند. اما دوره‌ی عدم امنیت آب منجر به آن می‌گردد که رهبران چین در آینده نیز می‌بایست در درجه اول به توسعه درونی و ثبات چین مشغول باشند.

با اقتصادی دائم قوی‌تر (هرچند نرخ رشد کاهش می‌یابد) اهداف گلوبال (جهانی) نیز افزایش می‌یابند. اما آن اهداف نیز برای زمامداران چین ادامه‌ی «ماموریت آسمانی» را تضمین نمی‌کند. چین می‌تواند آتن را «بگیرد» و راه ابریشم  جدید خود را تا قلب اروپا بکشد. با اینهمه اما رهبری دولت، مانند سلسله‌های سلطنتی گذشته می‌بایست بیشترین توجه خود را معطوف به کنترل داخلی، ثبات و هماهنگی کند. با وجود این تجارب، آینده همواره ادامه‌ی گذشته و الزاما همانی نیست که گذشته به آن رهنمون می‌شود. بر اساس این پیشینه و شواهد واقعیست که می‌توان گفت، تصویری از چین به عنوان قدرتی خشن که در پی امپراتوری جهانی است، در حال حاضر خیالپردازی است.

تصویرهایی از چین

من در این نوشته تنها برخی خطوط  را از زمان گذشته و زمان حال مطرح کرده‌ام تا به برداشت‌هایی از تصویرهای چین قدرتمند در زمان کنونی روشنایی انداخته باشم. این موضوع بطور ژرف در کتاب «تصاویر جهان، با گذشته چون آیینه» مورد بحث قرار گرفته است. توصیف‌های غربی از چین عمدتا متاثر از پروژه‌های سیاسی بوده است تا تصویری واقعی از چین.

برای ولتر، چین در سده ۱۸ یک جامعه آرمانی (idealsamfunn) بود زیرا  چین فاقد کشیش‌های روحانی بود که او آنها را در فرانسه نمی‌پسندید. منتسکیو چین را «نامتمدن» معرفی می‌کرد زیرا آن کشور فاقد نظام تقسیم قوا بود که مشغله‌ی فکری منتسکیو و در پی تحقق آن در اروپا بود.

در آن هنگام که کاپیتالیسم ‌پوینده در اروپا سر بر می‌آورد، تصویر ذهنی از چین به گونه‌ای بود که اروپا نمی‌پسندید. برای کارل مارکس انقلابی و ماکس وبر بیشتر محافظه‌کار، چین به ترتیب بیانگر اقتصاد راکد و رکود فرهنگی بود.

در آغاز سال‌های ۱۹۰۰ در پیوند با شورش بوکسرها (Bokseropprøret) و مهاجرت به آمریکا، چین برای غرب به «خطر زرد» تبدیل و در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تصور از چین کاملا برعکس شد.

در آن زمان در گروه‌های بزرگ دانشجویی در غرب، آن کشور به عنوان رهایی‌بخش تاریخ تلقی می‌گردید و در رأس مبارزه کشورهای فقیر علیه امپریالیسم غرب قرار داشت. در چینِ زیر رهبری مائو همبستگی نوین بشریت خلق گردید!

حالا چه؟

چند دهه پیش، پس از مائوزدایی چین به وسیله دنگ شیائوپینگ، خیلی معمول گردید که چین به عنوان کشوری توتالیتر که به سوی آزادی و دمکراسی غربی می‌رود، توصیف گردد. اینگونه وانمود می‌شد که چینی‌ها در خفا، آمریکایی هستند. و اما امروز چه؟

ده سال رشد خارق‌العاده، صدها میلیون چینی را از فقر بیرون آورده است. همزمان حزب کمونیست تسلط خود را بر دولت و مرم تشدید کرده است. چین از سوی سیاستمداران آمریکایی از هر دو حزب مرتب به عنوان دولتی خشونت‌گرا و از حیث جهانی تهدیدی ذاتی علیه موقعیت آمریکا و خطری مرگبار برای آزادی و دمکراسی  توصیف می‌گردد.

اکنون نبرد بر سر اینکه «چین حقیقی» چیست، آینده را تحت تأثیر قرار خواهد داد. داشتن بینش و آگاهی از مسیرهای دراز تاریخ موجب می‌گردد تا خطر تحت تأثیر تصاویر «معاصر» چین قرار گرفتن کاهش یابد. این موضوع در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ نیز وجود داشت و امروز نیز صادق است. صرف نظر از اینکه این تصاویر از سوی یک وزیر نروژی ترسیم شود و یا روایت قشرهای متوسط و میانی از زبان یک رئیس جمهور آمریکایی باشد.

*منبع: روزنامه نروژی Aftenposten
*نویسنده: تریه تِوِت Terje Tvedt استاد تاریخ و علوم سیاسی
ترجمه و  تنظیم: احمد تاج‌الدینی

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=221537

4 دیدگاه‌

  1. احمد تاج الدینی

    منتقد گرامی غلوم
    مرقوم فرموده اید:«چیزی به نام ایغورستان اصلا وجود ندارد و نداشته است». این اظهار نظر شما درست نیست. ایغورستان نامی کهن و قدیمی است. نام زیست گاه ایغورها به صورت ولایت ایغور ها و ایغورستان در منابع کهن ایرانی ثبت شده است. از جمله در جامع التواریخ اثر رشید الدین فضل الله که معتبر ترین کتاب تاریخ در باره مغول ها و سر زمین های آن سامان ها ست. ص ۱۱۰۴ از همان تاریخ«… بعضی ولایات بواسطه آنکه سرحد بود و عبور لشگر بسیار، بکلی خلق آنجا کشته شدند یا بگریختند، و بایر ماند، چون ولایات ایغورستان…».
    با مهر

  2. #دختر_آبى BlueGirl#

    چشم اسفندیار و پاشنه آشیل چین فقدان دموکراسی است. چین شاید اقتصاد و اشتغال را بهبود بخشیده باشد، اما مشارکت اجتماعی گسترش نیافته. با رشد اقتصادی و ارتقاع سطح زندگی‌ طبقه متوسط، جامعه خواهان آزادی‌های فردی و اجتماعی و اشتراک در تصمیم‌گیریها خواهد بود. رژیم چه به مردم آزادی بدهد و یا ندهد، نهایتا، فرو خواهد پاشید چون دموکراسی ندارد.

  3. آرش

    اروپاییهای حرامزاده و شیطان صفت لطف هایی رو که آمریکا بعد از جنگ جهانی در حقشون کرده فراموش کردن و میخان برن زیر پرچم چین!

  4. غلوم

    آقای تاج الدینی، ضمن سپاس از ترجمه ی شما، اما متاسفانه مزبور فرموده اید: «سین کیانگ/ ایغورستان» که نشان از ناآگاهی شما از این واژه است. چیزی به نام ایغورستان اصلا وجود ندارد و نداشته است. آن چه که بوده ترکستان بوده که در زمان روسیه تزاری به دو بخش ترکستان روس و ترکستان بعدتر ترکستان چین معروف گردید. واسه است که هر دو کشور اشغالگران این کشور باستانی و بزرگ اما کم جمعیت بوده اند. ایغورها اکثریت ساکنان ترکستان را تشکیل می دادند و می دهند و اقلیت هایی مانند تاجیک ها و مانند آن ها از ساکنان ترکستان هستند و زبان ایغورها درصد بالایی از واژگان فارسی را دارد و نوروز از مهم ترین عیدهای آنان است. از زمان اشکانیان، ترکستان مکان پناهندگان سیاسی و مذهبی از ایران بوده است.
    خلاصه: ایغورستان نداریم ترکستان درست است.
    موفق باشید.

Comments are closed.