مجله آلمانی «فوکوس» به تازگی در گزارشی با تأکید بر اینکه در آلمان دستکم هفتهای یک ازدواج اجباری کودکان انجام میشود، به بررسی «پدیده» ازدواج اجباری کودکان در آلمان پرداخته است.
اساس این گزارش دادههایی است که یکی از فعالین حقوق زنان از سازمان «سرزمین زنان» در اختیار این خبرنگار قرار داده است. اگرچه این گزارش ابعاد تکاندهندهای از ازدواج اجباری کودکان در آلمان را افشا میکند، اما از صراحت لازم برخوردار نیست. برای مثال از بیان اینکه این پدیده اساسا «خانوادههای مهاجر و مهاجرتبار» را شامل میشود، خودداری کرده است. همچنین توضیحی در مورد اینکه چگونه این ازدواجها در خارج آلمان شکل میگیرد، داده نشده است (خانوادههای مهاجر و مهاجرتبار به اسم مسافرت، با کودکان خود به کشور زادگاه برگشته و در آنجاست که ازدواج انجام میشود. در مورد اینکه «داماد» بعدا چگونه وارد آلمان شده و اقامت میگیرد نیز سکوت شده است. این کار معمولا با اجازه کارهای صوری که بین خانوادهها بر روی آن با هم توافق میکنند انجام میشود؛ درواقع یک سیستم پشت این «پدیده» قرار دارد.
مهمترین نکته اما آنجاست که در گزارش از این نکته صحبت میشود که باید سراغ «ریشهها» رفت و به درستی بر روی پدرسالاری نهادینه شده انگشت میگذارد اما هیچ اشارهای، تاکید میشود هیج اشارهای، به نقش مذهب در این اقدام نمیشود. حتی با وجود نام بردن از چند کشور، باز هم به اسلام و نقش شریعت آن در تشویق و ترویج کودکهمسری اجباری اشارهای نمیشود.
این گزارش نمونه روشنی است از نوع نگاه بخشی از جامعه آلمان که به دلیل درک سطحی و غلط از گفتمان و مقوله «رواداری فرهنگی»، عملا در مورد نقش و تاثیر آموزههای اسلامی در نقض حقوق بشر از جمله حقوق کودکان و زنان در آلمان سکوت میکنند. گزارش «فوکوس» حتی در این مورد سکوت میکند که در بسیاری از موارد برای ازدواجهای اجباری کودکان، نیاز به مسافرت به خارج از آلمان نیست، زیرا در بسیاری از مساجد در آلمان این عقد اسلامی انجام میشود!
با وجود همه ضعفها و ملاحظات محافظهکارانه، این گزارش بر برخی از واقعیتها از جمله درماندگی و ناتوانی سیستم اداری و قضائی آلمان در مواجهه با این موضوع روشنگری کرده که به شناخت بهتر ابعاد این پدیده در آلمان کمک میکند. مشکلی که میتوان گفت دیگر کشورهای غربی نیز با گسترش پدیده مهاجرت از کشورهای مسلماننشین با وضعیتی مشابه روبرو هستند. در زیر فشردهی این گزارش را میخوانید.
*****
ازدواج اجباری کودکان در آلمان؛ یا ازدواج، یا مرگ!
میخواهند کودکی کنند، ولی در قلب آلمان این حق از آنها گرفته شده است. آنها از سوی والدینشان زیر فشار هستند تا به ازدواج اجباری تن دهند و ادارهها هم درمانده از این وضعیت، کاری نمیتوانند بکنند.
مونیکا میشل از سازمان «سرزمین زنان Terre des Femmes» که برای حقوق زنان مبارزه میکند تخمین میزند که در آلمان هر هفته یک دختر زیر هجده سال به ازدواج اجباری داده میشود.
در آلمان در سال ۲۰۱۷ «قانون مبارزه با ازدواج کودکان» به تصویب رسید که مطابق آن ازدواج اجباری کودکانِ زیر سن قانونی ممنوع و حداقلِ سن برای ازدواج بدون هیچ استثنائی ۱۸ سال تعیین شد. در این قانون حتی پیشبینی شده که عقد ازدواجهایی از این دست که در خارج بسته شده میتواند در آلمان توسط یک قاضی فسخ شود، حتی اگر در زمان ازدواج، سن آن کودک ۱۶ یا ۱۷ سال بوده باشد.
علاوه بر این، بطور کلی ازدواج غیراجباری زیر ۱۶ سال نیز به رسمیت شناخته نمیشود. با وجود این قوانین اما مونیکا میشل فعال حقوق زنان میگوید که خیلی از ادارات اصلا نمیدانند که در عمل چطور باید این قوانین را به اجرا بگذارند. سازمان «سرزمین زنان» در سال ۲۰۱۹ پژوهشی را شروع کرد تا جزئیات این پدیده را مستند کند. بیلان تکاندهندهای نشان میدهد که از زمان به اجرا در آمدن این قانون در آلمان، ۸۱۳ مورد ازدواج کودکان زیر ۱۸ سال گزارش شده که از این تعداد فقط ۱۰ مورد از سوی دادگاهها فسخ شده است.
برآورد این است که تعداد واقعی ازدواجهای اجباری در آلمان از این رقم بسیار بیشتر است. حتی وزارت دادگستری در ارزیابی رسمی خود که در ماه اوت ۲۰۲۰ منتشر کرد، در این مورد تصریح میکند: «بر اساس گزارش وزارت دادگستری ایالتها، در بررسی حدود ۱۰۴ مورد ازدواج اجباری کودکان، تنها در ۱۱ مورد، حکم فسخ آنها صادر شده است.»
سازمان «سرزمین زنان» بر این باور است که تعداد واقعی کودکانی که در آلمان به ازدواج اجباری داده شدهاند، بسیار بیشتر از مواردیست که تا کنون شناسایی شده. مونیکا میشل میگوید: «همه این ازدواجها در بیاطلاعی ادارههای مربوطه و درون جامعه بسته گروههای مهاجر و مهاجرتبار انجام میشود. برای چنین ازدواجهایی تنها کافیست که چند شاهد حاضر باشند تا بتوان عقد ازدواج را بست و اصلا نیازی هم به موافقت هیچ ادارهای ندارند.» جدا از همه اینها، ایالتها هنوز هیچ سیستم آماری برای ثبت چنین مواردی راهاندازی نکردهاند. موارد مربوط به ازدواج کودکان، معمولا زمانی علنی میشود که یکی از این کودکهمسران، خودش بچه به دنیا میآورد و برای تهیه شناسنامه نوازدِ تازه به دنیا آمده مجبور است به اداره ثبت احوال مراجعه کند.
کودکهمسران از حقوق خود بیخبرند
نتیجه و پیامد چنین ازدواجهایی اغلب سخت و سنگین است. مونیکا میشل در این مورد میگوید: «بعد از ازدواج، این دختران به شوهر تعلق دارند و وظیفه آنان این است که نقش زن خانهدار و مادر آینده بچهها را به عهده بگیرند. به همین دلیل خیلی از آنها ترک تحصیل کرده و تماسهای اجتماعی خود را قطع میکنند.» وی اضافه میکند: «بسیاری ازاین دختران که اینک عروس شدهاند به شدت از سوی شوهرانشان در معرض خشونت جسمی قرار دارند. علاوه بر این، بارداری در نوجوانی خطراتی به همراه دارد که سلامتی این دختران را تهدید میکند. ازدواج برای این دختران به معنی پایان ناگهانی و یکبارهی دوران کودکیشان است. کودکانی که بیش از بقیه در معرض ازدواج اجباری قرار دارند از کشورهای سوریه، عراق، افغانستان، ترکیه و حتی بلغارستان هستند.»
در عین حال دخترانی هم که تن به ازدواج اجباری دادهاند، نمیخواهند ازدواج آنها لغو شود، چون میدانند تحت این عنوان که «ناموس» خود را از دست دادهاند، با خطرهای زیادی روبرو خواهند شد و با وجود قوانینی که در آلمان در حمایت از کودکانی که به ازدواج درآمدهاند وجود دارد، آنها به سادگی حاضر نیستند از این ازدواجها خارج شوند. در این مورد دو دلیل مهم وجود دارد: اول آنکه آنها از وجود چنین قوانینی بیخبرند و دوم اینکه نگرانند که با بیرون آمدن از چنین ازدواجی، نام و چهره خانوادهشان آسیب ببیند. مونیکا میشل فعال حقوق زنان در این ارتباط میگوید: «دخترانی که به ازدواج درآمدهاند، میدانند که بیرون آمدن از چنین ازدواجی یعنی چه و «بیناموس» شدن چه خطراتی برای آنها به همراه میآورد.»
این ترس و نگرانی باعث میشود که موارد کمی به دادگاه کشانده شده و یا به فسخ عقد ازدواج بیانجامد. به همین خاطر خیلی از این دختران تا ۱۸ سالگی از تائید اینکه ازدواج کردهاند، خودداری میکنند. در چنین وضعی، ادارهها هم دیگر کاری از دستشان بر نمیآید و برایشان مهم نیست که در چنین ازدواجهایی چه بر سر این زنان میآید.
این فعال حقوق زنان تأکید میکند: «بین زمان ازدواج تا ۱۸ ساله شدن این دختران، معمولا یک فاصله زمانی کوتاه وجود دارد تا بتوان آن را به دادگاه کشاند. همین باعث میشود وقتی مثلا دختری ۱۷ سال و ۸ ماه دارد، ادارهها اغلب، پروندهای را به جریان نمیاندازند و حتی اعلام میکنند که حاضرند ازدواج را تائید کنند. به این ترتیب لغو یا فسخ چنین عقدهایی منتفی میشود.»
«باید در مقابل پدرسالاری وارد عمل شویم»
با وجود همه مشکلات و جدا از اینکه دلیل ادامه ازدواجهای اجباری، بیخبری این کودکان از حقوق خود یا ترس از آینده و خانواده باشد، سازمان «سرزمین زنان» میخواهد از شکل گرفتن چنین ازدواجهایی جلوگیری کند. به همین دلیل خواستار آن است که بودجه ادارههای کودکان و نوجوانان و مراکز مشاوره که در این زمینه فعال هستند افزایش یافته و نیز خواستار آن است که کارمندان ادارههای دولتی مربوطه درباره این موضوع آموزش ببینند.
در این مورد مونیکا میشل میگوید: «خیلی از ادارهها بدون آنکه با افرادِ درگیر در این موضوع صحبت کرده باشند، پرونده را به دادگاه ارجاع میدهند. تعجبی هم ندارد که وقتی کار به دادگاه میکشد، دخترانی که به ازدواج اجباری درآمدهاند اصلا ازدواج خود را انکار میکنند، چرا که از سوی ادارهها در مورد اینکه اگر ازدواج آنها لغو شود چه در انتظارشان است و چه حمایتهایی از آنها صورت میگیرد، مطلع نشدهاند.»
این فعال حقوق زنان بر این باور است که برای مبارزه با ریشههای چنین رنج خاموشی که بر دختران نوجوان روا میرود، نه تنها باید ادارههای مربوطه آموزش ببینند بلکه لازم است «با پدرسالاری جاافتاده در گروههای مهاجر و مهاجرتبار مبارزه کرد و آن را از میان برچید.»
دفتر سازمان «سرزمین زنان» در برلین در راستای کار آموزشی و آگاهیرسانی، جلساتی برای روشنگری در مورد ناقصسازی اندام تناسلی زنان یا ازدواج اجباری برگزار میکند. برگزاری جلساتی در مرکز این سازمان یا در دبیرستانها، برای حساس کردن دختران جوان نسبت به این موضوع، از جمله فعالیتهای این سازمان است. همچنین از دیگر فعالیتهای این سازمان، آگاه کردن پسران نوجوان از خانوادههای مهاجر و مهاجرتبار با حقوق زنان است. مثلا با طرح این پرسش «در مورد اینکه خواهرت تنها از خانه بیرون برود یا در آینده خودش تنها و مستقل کار کند و صاحب درآمد باشد، چه فکر میکنی؟» آنها را نسبت به فرهنگ پدرسالار حساس میکند. با طرح چنین پرسشهایی و با بحث و گفتگو در مورد آنها میتوان نقشی را که در خانوادههای سنتی و مذهبی برای دختران در نظر گرفته شده و پسران جوان نیز در یک فرهنگ مردسالار در خانوادهی خود آموزش میبینند به چالش کشید. اگر بتوان نسل جوان را از پیشفرضهای کلیشهای در مورد زنان و نقش آنها نجات داد، آنگاه میتوان از ازدواج اجباری دختران نیز پیشگیری کرد.
*منبع: مجله فوکوس
*ترجمه و تنظیم: حنیف حیدرنژاد
Why Farsi media censor even this fact
جهان
صد سالگی کاگب؛ پوتین و جشن آدمکشی با سم و حمله سایبری
https://www.dw.com/fa-ir/%D8%B5%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%DA%AF%D8%A8-%D9%BE%D9%88%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%A2%D8%AF%D9%85%DA%A9%D8%B4%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%A8%D8%B1%DB%8C/a-56011782
جالب است بدانید در زبان فارسی “جدایی جنسی” وجود ندارد…؛
مثلا ضمیر سوم شخص “او” شامل زن و مرد میشود.
بر خلاف زبانهای لاتین و عربی…
در زبان فارسی، اگر جایی تاکید بر جنسیت باشد، اولویت با زنان است.
بر خلاف زبانهای لاتین و اروپایی…
ما میگوییم:
زن و شوهر
بجای:
husband and wife
ما میگوییم:
خواهر و برادر
بجای:
brother and sister
ما میگوییم:
زن و مرد
بجای:
men and women
حتی ما میگوییم:
زن و شوهر،
یعنی مرد در ارتباط با همسر هویت “شوهر” پیدا میکند. ولی هویت “زن” دست نمیخورد.
بجای اینکه بگوییم:
man and wife
ما نمیگوئیم: mankind،
می گوئیم: بشریت…
ما هرگز در تاریخ و ادبیات مان به جنسیت اهمیت ندادهایم.
اگر جایی لازم شده، زنان را در اولویت قرار دادهایم.
حتی در زبان فارسی، “زن” یک واژه و مفهوم مستقل هست.
نه مثل wo/man (زائدهای کنار مرد).
و اگر بدون تعصب و غرور ملی نیک بنگریم، در اکثر اقوام ایرانی، زن و مرد دوشادوش هم کار میکنند و نسبت به دیگری برتری ندارند…
در شاهنامه حکیم فردوسی نیز در بسیاری از ابیات استاد طوس، زنان را اکرام و تمجید کرده است و شاید به همین دلیل است که ما وطن را مادر(زن) و نام دخترانمان را (ایران) میگذاریم…
تکثیر کنید تا ایرانیان بدانند وقتی میگن فرهنگ ۷۰۰۰ ساله یعنی چی
باید سازمان های امنیتی آلمان این موارد شناسایی و افراد را بازداشت و محاکمه کنند
در اسلام اصولا مفهومی به نام پدوفیلیا و یا آزار جنسی کودکان وجود ندارد و ازدواج با دختران خرد سال کاملا شرعی است . در کشور دوست و برادر افغانستان و بویژه پشتونستان نیز ارتباط جنسی با پسر بچه ها کاملا شرعی و عرفی قلمداد می شود، جهان اسلام و تمدن غربی همچون دو کهکشان راه شیری و کهکشان اندرومدا از یکدیگر دور و بلکه نسبت بهم متضاد و متنافر هستند.
هیچ راهکار فرهنگی، سیاسی، حقوقی و اخلاقی برای جلوگیری از اینگونه جنایات در کشورهای غربی وجود ندارد.
جهان غرب رو به قهقراست و اسلام دین آینده اروپا خواهد بود،
از سویی از نقطه نظر صرفا تکامل داروینی، مسلمانان نسبت به اروپاییان اصلخ تر هستند و از ویژگیهای تکاملی برتری برخوردارند.
یک موجود زنده که در رقابت جنسی برای انتقال ژنهایش به نسل آینده موفق تر باشد، پیروز میدان تنازع بقا خواهد بود،
آمار ازدواج و زاد و ولد در بین اروپاییان کمتر است و همجنس خواهی در حال گسترش و یا اصولا لیبیدوی آنان در حال کاهش است.
اما از نظر داروینیسم، وضعیت مسلمانان بسیار مطلوب است !!!!