۲۷ ژانویه، روز جهانی یادآوری فاجعه هولوکاست و زندانیانی که خواب نان می‌دیدند…

- ۲۷ ژانویه ۱۹۴۵، لشکر ۳۲۲ ارتش سرخ قدم به اردوگاه مرگ آشویتس، در جنوب لهستان، گذاشت و ۷۶۰۰ یهودی که از قتل عام رژيم نازی جان سالم به در برده بودند را آزاد کرد.
- در سه اردوگاهی که با نام آشویتس- بیرکنائو در تاریخ سیاه دوران نازیسم به ثبت رسیده‌اند بین یک میلیون تا یک و نیم میلیون در کمی بیش از ۳ سال در اتاق‌های گاز کشته و در کوره‌های آدم‌سوزی تبدیل به خاکستر شدند.
- در بسیاری از کشورهای اروپایی در طول سال تحصیلی دانش‌آموزان دبیرستانی را با قطار به بازدید اردوگاه‌های دوران نازیسم به ویژه آشویتس در لهستان و داخائو در آلمان می‌برند تا این جنایت هولناک و بی‌سابقه از حافظه جمعی حذف نشود.

چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ برابر با ۲۷ ژانویه ۲۰۲۱


احمد رأفت – ۲۷ ژانویه ۶۶ سال پیش، لشکر ۳۲۲ ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی که از اوکراین وارد خاک لهستان شده بود، قدم به سه اردوگاهی گذاشتند که نازی‌ها برای قتل عام یهودیان، مخالفان سیاسی رژیم هیتلری، همجنسگرایان، معلولین روانی و جسمی و همچنین سینتی‌ها و روما‌ها (که در زبان عامیانه آنها را «کولی» می‌خوانند) در شهر آشویتس برپا کرده بودند.

آنان که زنده ماندند…

ارتش سرخ ۷۶۰۰ اسیری را که هنوز در قید حیات بودند نجات داد. در سه سال و نیم عمر این اردوگاه بین یک تا یک ‌و نیم میلیون نفر روانه اتاق های گاز و کوره‌های آدم‌سوزی شدند و یا در پیامد سرمای شدید، گرسنگی و بیماری جان سپردند. در دوران نازیسم بر مبنای برخی تحقیقات حدود ۱۳ میلیون نفر که ۹۰ درصد آنها یهودی بودند کشته شدند. بزرگترین جنایت تاریخ معاصر با نام هولوکاست (مصیبت همه‌سوزی به زبان یونانی قدیمی) شهرت یافته است.

۲۷ ژانویه، از سال ۲۰۰۵ میلادی بر اساس مصوبه مجمع عالی سازمان ملل متحد به عنوان روز «حافظه جمعی» یا بزرگداشت قربانیان هولوکاست و نسل‌کشی یهودیان توسط رژیم هیتلری نامگذاری شده است. از آن سال همه ساله در این روز و روزهای قبل و بعد از آن مراسمی در بسیاری از کشورها برای حفط این «حافظه جمعی» برگزار می‌شود که از جمله می‌توان به سفرهایی برای نوجوانان و دانش‌آموزان به اردوگاه‌هایی که نماد این جنایت بی‌سابقه و هولناک هستند اشاره کرد.

در سالی که محمود احمدی‌نژاد برای اولین بار از حذف اسرائیل از نقشه جهان  صحبت کرد، از من دعوت شد همراه بیش از یکصد دانش‌آموز ایتالیایی شهر فلورانس با قطار به اردوگاه‌ آشویتس- داخائو سفر کنیم. بازدید از این اردوگاه‌ تجربه‌ای فراموش نشدنی است که تا ابد در خاطره باقی می‌ماند و هرگز زدوده نمی‌شود. قطار ما همان مسیری را طی کرد که بیش از نیم قرن قبل هزاران یهودی و ضد فاشیست ایتالیایی مجبور به پیمودن آن شده بودند. اگر ما در قطارهای مدرن و با تمام امکانات راهی آشویتس شدیم، آنها این مسیر را در واگن‌های باری و بدون آب و غذا و در سرمای زیر صفر زمستان و یا گرمای شدید تابستان طی کرده بودند.

دانش‌آموزانی که مرا در این سفر همراهی می‌کردند بین ۱۳ تا ۱۶ سال سن داشتند. جوّ حاکم بر این سفر که ۱۸ ساعت به طول انجامید، در رفت و برگشت کاملا متفاوت بود. اگر در مسیر رفت، صدای گاهی آزاردهنده موسیقی و فریادهای این نوجوانان در واگن‌ها طنین انداخته بود، در راه بازگشت اما سکوت مطلق حکمفرما بود. اگر در مسیر رفت، دانش‌آموزان اندکی به صحبت های آموزگاران‌ گوش می‌داند که تلاش داشتند برای آنها آنچه بیش از نیم قرن پیش در اروپا اتفاق افتاده بود توضیح دهند و از قتل عام یهودیان صحبت کنند، در راه بازگشت، تنها از من که یکی از سخنرانان بودم، بیش از ۱۰۰ سؤال پرسیدند.

من در مدارس بسیاری برای دانش‌آموزان همین سن و سال در مورد ایران و جمهوری اسلامی و حرکت‌های اعتراضی مردم صحبت کرده بودم، ولی هرگز نتوانسته بودم اینطور توجه آنها را جلب کنم چرا که در موارد قبل اگرچه سکوت را رعایت می‌کردند ولی بسیاری حواس‌شان جای دیگری بود و در دنیای نوجوانی‌ شناور بودند. من از دلایل شعار حذف اسرائیل و نفی هولوکاست از اولین روزهای تشکیل جمهوری اسلامی گفتم. از حذف دگراندیشان و «متفاوت»‌ها در نظام حاکم بر ایران گفتم. آنچه اما در راه بازگشت از شهر آشویتس به فلورانس برای آنها می‌گفتم، پس از بازدید از این اردوگاه‌های مرگ بیشتر قابل لمس و تصور بود. با چشمان خودشان دیده و با دستان‌شان لمس کرده بودند که حذف «دیگری» چیست و چگونه یک نظام غیرانسانی می‌تواند دست به کشتار جمعی بزند. اهمیت «فراموش نکردن» و لزوم «حفط حافظه جمعی» دیگر یک شعار نبود، واقعیتی بود که آنها دیده و پذیرفته بودند.

خودم در مورد این جنایت هم خوانده بودم و هم نوشته بودم، ولی دیدن یک میلیون و ۶۸۰ هزار لباس یا ۵۵ هزار جفت کفش و بیش از ۸ تن مو، بسی بیش از یک کتابخانه در مورد این جنایت هولناک تاریخی صحبت می‌کنند. صحبت‌های لیلیانا سگره، که در کودکی همراه با خانواده‌اش از میلان، در شمال ایتالیا، به آشویتش برده شده بود در اتاق گازی که پدربزرگ و مادربزرگش آخرین لحظات زندگی را در آنجا گذرانده بودند، بیش از صدها کتاب و نوشته روی من و البته این نوجوانان تاثیر گذاشته بود. لیلیانا سگره که روی بازویش هنگام ورود به آشویتس شماره ۷۵۱۹۰ را خالکوبی کرده بودند، امروز به عنوان سناتور مادام‌العمر در پارلمان ایتالیا حضور دارد.

در ساعت آخر این سفر فراموش‌نشدنی از برخی دانش‌آموزان خواستم که از این تجربه بگویند. نام‌های آنها در خاطرم نیست، ولی تک تک جملات این دانش‌آموزان را هرگز فراموش نخواهم کرد. دختری گفت که با دیدن این کوه کفش «که در بین آنها کفش‌های میهمانی و شیک هم دیده می‌شود روشن می‌شود که بسیاری از آنها هنگام بازداشت هنوز هم به آینده‌ای که در انتظارشان بود خوشبین بودند و هرگز فکر نمی‌کردند که این سفر به اتاق گاز ختم می‌شود، وگرنه چنین دقتی در انتخاب بهترین کفش نمی‌کردند!» دیگری می‌گوید «تصور اینکه در فضای محدود چند ده متری اتاق گاز صدها نفر را هر بار تنها برای متفاوت بودن می‌کشند، برایم  غیرقابل قبول بود.» اتاق گاز بیرکنائو می‌توانست هربار ۱۵۰۰ نفر را در خود جای دهد. گاز سیکلون-بی تزریق شده در عرض ۲۵ دقیقه همه کسانی را که در این اتاق جای داده شده بودند می‌کشت.

بر سردر اردوگاه آشویتس نازی‌ها نوشته‌اند «کار [انسان را] آزاد می‌کند». یکی از دانش‌آموزان گفت «با توجه به شرایط کار و زندگی در این اردوگاه بهتر بود می‌نوشتند مرگ انسان را آزاد می‌کند!»

در آشویتس آن ۲۰ درصدی را که چون لیلیانا سگره بلافاصله پس از  ورود روانه اتاق گاز نمی‌شدند، مجبور می‌کردند روزانه حداقل ۱۵ ساعت کار کنند. لیلیانا سگره در پاسخ به دانش‌آموزی که پرسیده بود «شب‌ها چه خواب می‌دیدی؟» گفت «خواب نان تازه می‌دیدم.» دانش‌آموز دیگری در راه بازگشت از آشویتس به ایتالیا گفت «برای دوستان و مادر و پدرم خشم سوغاتی خواهم برد چون آنچه دیدم چنان خشمی در من انبار کرده که تخلیه آن اگر نه سال‌ها، حداقل ماه‌ها طول می‌کشد.»

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=228374

3 دیدگاه‌

  1. اصغر

    احمقی نزاد و اراذل واوباشی مثل او بزودی فرصت قائم شدن توی سوراخ موش را هم از دست خواهند داد و مثل نوچه های هیتلر مورد تعقیب بین المللی خواهند بود.
    اظهارات واهی و پوچشان هم روز کثیفشان را به همه نشان میدهد.

  2. دوران پهلوی، آنتراکت (استراحت) بین دو پرده فیلم ترسناک در سینما بود "ن .ی"

    شاید در نهان همۀ ما رذالتی پنهان است که با سخنان فاشیست ها و کمونیست ها و مذهبیون افراط گرا آشکار می شود (هیتلر، موسولینی، … استالین, مائو، هوشی مینه، پل پوت ینگ ساری … خمینی و انصار، اخوان المسلمین، ) و در تخریب زندگی دیگرانی ظاهراً متفاوت به کار می افتد (یهودیان، کولی ها، ناقص الخلقه ها، هم جنس گرایان و یا سرمایه داران و یا کفار به هر شکل هدف هستند).
    من تلاش می کنم که بشناسم و بشناسانم. بسیار مشکل است.

  3. توماس جفرسون

    بنظرم آموزش تاریخ هولوکاست باید در مدارس همه کشورهای جهان اجباری شود.‌ هولوکاست نهایت شرارت و جنایت گونه بشر است.

    متاسفانه، بسیاری از روشنفکران و تحصیلکردگان خاورمیانه از طیفهای مختلف فکری، گرفتار ویروس نژاد پرستی و یهود ستیزی هستند. یا هولوکاست را کلا انکار می کنند، یا آن را فاجعه ایی عادی جلوه می دهند، یا آن را توجیه می کنند و یا از آن بدتر، در راستای راه حل نهایی، آن را ناکافی می دانند.

    بویژه برای مردم ایران که گرفتار تشیع و روشنفکران فاشیست شیعه اثنی عشری و کوتوله های نژاد پرست هستند و سابقه هولوکاستهای کوچک بر ضد گروههای دینی و قومی و فرهنگی را در تاریخ خود تجربه کرده اند، باید هولوکاست بیش از پیش مورد تحلیل و کنکاش قرار گیرد.

    به طبقه الیت و روشنفکر امیدی نیست. بنظرم روزنامه نگاران متعهد و آزاد اندیش و فعالان حقوق بشر باید به این قضیه بپردازند.
    شاید لازم باشد در رژیم آینده، منتخبان سیاسی مردم در آغاز کارشان از هزینه دولت به یک تور یک روزه از اردوگاه آشوویتس اعزام شوند،

Comments are closed.