بهنام محجوبی زندانی ۳۳ ساله محبوس در زندان اوین شنبه ۲۵ بهمنماه درپی آنچه «مسمومیت دارویی» اعلام شد از زندان اوین به بیمارستان لقمان تهران منتقل شد. مسئولان زندان بدون هیچ توضیح و اطلاعاتی از استفاده زیاد دارو صحبت میکنند.
بنا بر گزارشها، پس از مراجعه بهنام به بهداری زندان اوین به دلیل بدحالی و بیخوابی، قرصی به او داده شده که بلافاصله پس از مصرف دهانش کف کرده و وی بالا آورده و استفراغ وارد ریهاش شده و با کاهش سطح هوشیاری او پس از دعوا و تهدید زندانیان، مسئولان زندان با اعزام او به بیمارستان موافقت کردند.
اکنون پزشکان بیمارستان از دادن هر توضیحی به خانواده محجوبی خودداری میکنند. آنچه خانواده میدانند اینست که فقط ۳۰ درصد علائم تنفس دارد و اگر دستگاهها را جدا کنند او میمیرد.
بهنام محجوبی در مهرماه ۹۹ پس از اعزام به بیمارستان اعصاب و روان امینآباد در یک پیام صوتی گفته بود: «من را به شکل صلیب به تخت بستند. آمپول و قرص میدادند، روی من ادرار میکردند و کارهای خلافی که رویم نمیشود بگویم. به من گفتند باید به حمام بروی. اما همه را لخت کردند و مسخرهبازی درمیآوردند. من در امین آباد افول انسانیت را دیدم.»
https://kayhan.london/1399/11/28/%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%82%d9%88%d9%87%e2%80%8c-%d9%82%d8%b6%d8%a7%db%8c%db%8c%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d9%88%d8%a6%db%8c%d8%aa%db%8c
عدم تفکیک جرائم، شکنجهی مضاعف
جدا از هزاران نفری که تا کنون در زندانهای جمهوری اسلامی با اتهامات مختلف اعدام شدند و یا در قتلهای زنجیرهای جان باختند، دستکم ۴۶ نویسنده، روزنامهنگار و فعال سیاسی در این سالها در زندان به «مرگ مشکوک» جان خود را از دست دادند بدون آنکه نهاد یا سازمانی بتواند به صورت مستقل علت جان باختن این افراد را پیگیری کند. این فاجعه جدا از محکومان غیرسیاسی است که در بازداشت و بازجویی و زندان ممکن است کشته شده باشند. از تعداد این افراد اطلاعی در دست نیست.
علیاکبر سعیدی سیرجانی نویسنده و ادیب، سعید زینالی دانشجو، فرشته علیزاده دانشجو، اکبر محمدی فعال دانشجویی، امیرحسین حشمتساران فعال سیاسی، زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی- کانادایی، امیدرضا میرصیافی وبلاگنویس، رامین پوراندرجانی پزشک بازداشتگاه کهریزک، ستار بهشتی وبلاگنویس، هدی صابر فعال مدنی، علیرضا شیرمحمدعلی بازداشتشده اعتراضات سراسری، امیر جوادی فر دانشجو تنها نمونههایی از جانباختگان در زندانها هستند.
یک وکیل دادگستری در گفتگو با کیهان لندن علت جان باختن این افراد را در دو بخش مورد بررسی قرار میدهد: «بخشی از این افراد از زمان بازداشت تا هنگامی که به بند عمومی منتقل شوند جان خود را از دست دادهاند مثل جوانان زندان کهریزک یا ستار بهشتی و زهرا کاظمی. این افراد از لحظهی بازداشت و دوران بازجویی در اختیار نهادهای امنیتی هستند و برای همین سازمان زندانها درباره آنها مسئولیتی بر عهده نمیگیرد. در زمان بازجویی هم بسته به اینکه متهم کیست وعلت و مقطعی که بازداشت شده چیست، مثلا آیا در تظاهرات دستگیر شده یا اتهام جاسوسی دارد، برخورد نهادهای امنیتی چه وزارت اطلاعات باشد، چه اطلاعات سپاه یا پلیس فتا متفاوت است. متاسفانه در این مقطع نه وکیل و نه خانواده به هیچ عنوان به متهم دسترسی ندارند و متهم با زندانیان دیگر در بند عمومی نیست و در انفرادی نگهداری میشود. در این مرحله اگر اتفاقی برای متهم بیافتد، نمیتوان علت آن را بررسی کرد. در مواردی دیده شده متهم بعد از مرگ مشکوک در زندان، حتی اگر پزشکی قانونی مثلا سکته یا خودکشی را علت مرگ نوشته باشد، با درخواست خانواده و وکیل برای کالبدشکافی مخالفت میشود و زندانی را سریع به خاک میسپارند.»
او با بیان اینکه «متهمانی که به بند عمومی منتقل میشوند در این زمینه وضعیت بهتری دارند چون دستکم همبندیها میتوانند شاهد باشند و فشار بازجوییهای اولیه نیز پایان یافته» میگوید: «اما در بند عمومی در دوران محکومیت نیز همچنان آزار و اذیت زندانیان و حتی تهدیدهای جانی ادامه دارد که یکی از مهمترین آنها رعایت نکردن «تفکیک جرائم» است یعنی متهمان سیاسی را در کنار محکومان خطرناک قرار میدهند تا فشار حبس افزایش پیدا کند. ضمن اینکه عدم رسیدگی پزشکی کافی و بهموقع نیز از دلایل رایج مرگ زندانی در بند عمومی است که نمونه آن هدی صابر است.»
آنچه این وکیل دادگستری میگوید درباره علیرضا شیرمحمدعلی نیز اتفاق افتاد؛ جوان ۲۱ سالهای که به دلیل فعالیت تلگرامی علیه نظام بازداشت و به زندان محکوم شد اما خرداد ۱۳۹۸ توسط دو زندانی خطرناک زندان فشافویه کشته شد.
فجایع پنهان آنسوی دیوارها
عدم تفکیک جرائم در زندان زنان هم ابزار فشار علیه زندانی است. یکی از متهمان سیاسی زن که اوایل دهه ۹۰ در زندان قرچک دوران محکومیت خود را گذرانده به کیهان لندن میگوید: «سیلوهایی که به زندان قرچک تبدیل شده بود به شدت غیربهداشتی و پر از انواع بیماری بود. در سیلویی که من حبس شدم تنها زنی بودم که به اتهام سیاسی بازداشت شده بود، بقیه اتهامات مختلف از مواد مخدر، قتل و بدهی داشتند. هیچگونه تفکیکی وجود نداشت. دختر ۲۰ سالهای بود که همسرش چک او را به طلبکار داده و برای هشت میلیون تومان افتاده بود زندان! امثال ما در کنار دو زنی بودیم که جانی و محکوم به اعدام بودند و دو ماه بعد از ورود من به زندان، آنها یک زن را در حمام زندان کشتند. آن زن هم یک انسان به شدت تنگدست بود که به جرم جابجایی مواد گرفته بودنش و به طرز بسیار فجیعی کشته شد. چوب «تِی» را از داخل رحم تا دهانش فرو کرده بودند! زنان دیگر میگفتند، محکومان به اعدام یک قتل انجام میدهند تا با رسیدگی به پرونده جدید، چند سال دیرتر اعدام شوند!»
این زندانی سابق میافزاید: «شرایط برای من که با آنها متفاوت بودم و اسم «فکلی» رویم گذاشته بودند، رنج زندان را مضاعف میکرد. در آنسوی دیوارهای زندان روزانه فجایعی از سوی کادر زندان و زندانیان دیگر در جریان است که به ندرت خبری درباره آنها منتشر میشود. درباره قتل همین زن در زندان قرچک وقتی آزاد شدم کل خبرهای حوادث را پیگیری کردم و حتی یک خبر از آن قتل تکاندهنده در جایی منتشر نشده بود!»
تبعیض در زندانها با آمدن «گربههای اشرافی»
یکی دیگر از رنجهای زندانیان سیاسی، تبعیض بین آنها و زندانیانی با برچسب «سیاسی» و معتقد به نظام است. به گفته برخی زندانیان، سالهاست که تبعیض و «خودی و ناخودی» در زندانها هم رایج شده و زندانیان اصلاحطلب از امکانات و شرایط بهتر قضایی برخوردار میشوند.
یکی از مخالفان جمهوری اسلامی که اواخر دهه ۸۰ مدت طولانی در اوین زندانی بوده میگوید: «زندانیان سیاسی که بعد از اعتراضات ۸۸ به زندان میآمدند دو دسته بودند: اصلاحطلبان و غیراصلاحطلبان. غیراصلاحطلبان از چپ و پادشاهیخواه و مجاهد و دانشجو و… را شامل میشدند. آنها هم در زمان بازجویی شرایط بهتری داشتند هم در مدتی که در بند عمومی بودند. البته در بین همان اصلاحطلبان هم تفاوت بود؛ مثلاً مصطفی تاجزاده و بهزاد نبوی اصلاً به بند عمومی منتقل نشدند و سوئیت اختصاصی داشتند. در بین همان اصلاحطلبانی که در بند ۳۵۰ بودند هم تفاوت بود، مثلاً ابوالفضل قدیانی زیر فشار بود و مرخصی به او نمیدادند اما محمدعلی ابطحی را از زیر بازجویی بردند تولد دخترش و آوردند!»
این زندانی میافزاید: «بند ۳۵۰ دو طبقه بود. حدود ۲۵ اصلاحطلب بالا بودند و بقیه ما یعنی حدود ۲۰۰ نفر پایین بودیم. آنها به همه زندانیان سیاسی حتی ملی- مذهبیها که با آنها همسویی داشتند از بالا نگاه میکردند. شاید باورش سخت باشد اما همان جوانانی که در جنبش سبز به خیابان میرفتند و گلوله میخوردند و بازداشت میشدند هم به چشم آنها نمیآمدند! به آنها میگفتند «کف خیابونی» و حتی آنها هم وقتی به زندان محکوم میشدند و به ۳۵۰ میآمدند در جمع آنها راه نداشتند و همان «کف خیابونی» میماندند!»
او در ادامه میگوید: «این جوّ آنقدر سنگین بود که ما زندانیان «خودی» نظام را تحریم و ضایع میکردیم. مثلا یکبار زمان هواخوری یکی دو نفرشان آمدند با ما والیبال بازی کنند اما همه از زمین خارج شدیم و آنها ماندند و یک توپ! این برخوردهای متقابل باعث شد کمی از آن نگاه خودبزرگبین فاصله بگیرند اما در نهایت تبعیض سنگین تا آخر ادامه داشت. ما به زندانیان اطلاحطلب میگفتیم «گربههای اشرافی»!»
زندانی دیگری که سال ۹۰ در بند ۳۵۰ اوین بود میگوید حقوق طبیعی زندانیان از جمله «حق مرخصی» به ابزار فشار و یا امتیاز به زندانیان تبدیل شده است. او میگوید: «شما کاملاً متوجه برخورد متفاوت مسئولان زندان با اصلاحطلبان میشدید. مثلاً من طی دهها ماه که زندانی بودم یکبار از مرخصی استفاده نکردم. یعنی به من مرخصی ندادند، اما جواد امام که یکی از اصلاحطلبان زندانی در بند ۳۵۰ بود تقریباً شش ماه از یک سال حکمی که گذراند را بیرون از زندان بود! درواقع رانت داشت! حسن خمینی و محمد خاتمی از دوستان نزدیکش بودند و در زندان هم همین رانتها به دادشان میرسید. اگر بخواهم در یک جمله توصیف کنم، زندانی که تقریبا سی نفر اصلاحطلب گذراندند خیلی راحتتر از زندانی بود که ما گذراندیم؛ از جمله در خرید و امکانات. مثلاً هر اتاق سه جعبه خرما سهمیه داشت. یک روز دیدیم دعوا در بند راه افتاده که چرا سهمیه خرما درست توزیع نشده، متوجه شدیم به هر اتاق بالا شش جعبه دادهاند و به اتاقهای پایین کمتر رسیده است.»
تبعیض در رسیدگی پزشکی و درمانی
یکی از ابعادی که در گفتههای این زندانیان سابق نمایان است، رسیدگیهای پزشکی و درمان در زندان است و حتا پس از اعتراضات سراسری دیماه۹۶ نیز برخی از زندانیان از دادن قرص متادون به معترضان زندانی خبر میدادند.
https://kayhan.london/1396/11/10/%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4-%d9%88-%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88%db%8c-%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%b5%db%8c-%da%a9%db%8c%d9%87%d8%a7%d9%86-%d9%84%d9%86%d8%af%d9%86%e2%80%8c-%d9%85%d8%b3
یکی از زنان زندانی که سال گذشته در زندان اوین بوده میگوید: «دقیقاً میان زندانیان تفاوت قائل میشدند. البته زندانی اگر میگفت درد یا مشکلی دارم او را به بهداری میبردند اما بهداری یک اتاق است با یک پزشک عمومی که امکاناتی در حد کمکهای اولیه و نهایتا پانسمان و بخیه دارد. مشکل زمانیست که زندانی بیماری حاد یا پنهان داشته باشد. اعزام به بیمارستان بیرون از زندان یا کلینیکهای تخصصی نیازمند اجازه قوه قضاییه است که بسته به اینکه زندانی کیست، این اجازه داده میشود یا نمیشود! مثلاً به یک خانم که زندانی سیاسی بود راحت اجازه میدادند برای درمان به بیرون از زندان مراجعه کند اما من سمانه نوروز مرادی را دیدم که چند بیماری همزمان داشت و دکتر وجود توده مشکوک در سینهاش را تأیید کرده بود و همزمان بیماری قند و درد شدید رماتیسم داشت و میدیدم شب تا صبح نمیخوابد. یک چراغ شارژی کوچک داشت، شب روی تختش روشن میکرد و چون نمیتوانست بخوابد تا صبح بافتنی میکرد اما نمیگذاشتند برای درمان به بیمارستان اعزام شود.»
این زندانی میگوید: «پارسال میدیدم که برای دادن مرخصی به زندانیان به شدت سختگیری میکردند و فقط بعضی از زندانیان به مرخصی عادی یا مرخصی درمانی میرفتند. البته کُرونا که آمد شروعکردند به مرخصی فرستادن زندانیان!»
تبعیض درمانی را زندانی دیگری که اوایل دهه ۹۰ در زندان اوین بوده نیز تأیید میکند. او میگوید «ما زندانی داشتیم که درد شدید کلیه داشت اما او را به بیمارستان منتقل نمیکردند که سونوگرافی و آزمایشهای لازم انجام شود. در همان زمان زندانی نورچشمی داشتیم که برای ایمپلانت دندان مدام به کلینیک نزد دندانپزشک خودش و نه جایی که زندان تصمیم بگیرد، میرفت! این مشکلات برای زندانیانی که بیماریشان نشانههای ظاهری نداشت خیلی زیاد اتفاق میافتاد و در مواردی وقتی مسئولان قضایی با اعزام زندانی به بیمارستان موافقت میکردند که کار از کار گذشته بود.»
سرایت تبعیض به روزنامهنگاران و نهادهای حقوق بشری!
یک فعال سیاسی که چند سال در یکی از شهرستانها زندانی بوده از تبعیضی میگوید که بیرون از زندان از سوی روزنامهنگاران و برخی نهادهای حقوق بشری اعمال میشود: «من در همه سالهایی که زندان بودم تبعیض آشکاری را میدیدم که رسانههای خارج از ایران، روزنامهنگاران و حتی نهادهای حقوق بشری در حق زندانیان قائل میشوند. ما زندانی داشتیم که شش سال حکم زندان داشت، مخالف جمهوری اسلامی بود و هیچ حرکت تروریستی یا مسلحانه نکرده بود که حساسیت نسبت به آن وجود داشته باشد (اگرچه حقوق بشر درباره آنها نیز باید رعایت شود) اما کاملاً بایکوت خبری بود و در عوض مدام خبر زندانیانی کار میشد که واقعاً شرایط بدتری از بقیه نداشتند. این تبعیض واقعاً ویرانکننده است. تصور کنید شما برای مخالفت با جمهوری اسلامی زندانی شدی، خانوادهات دچار انواع مشکلات مالی و روحی شدهاند و در زندان هم برای ظلمهای دیگر اعتصاب غذا میکنی، بعد میبینی یک زندانی دیگر برای خواسته شخصی مثلاً ممنوعالخروج بودن بچهاش اعتصاب غذا کرده و خبرش همه دنیا را بر میدارد! در نهایت با لابی فعالان حقوق بشر به او جایزه هم میدهند! اما از تو در جایی خبری نیست!»
او ادامه میدهد: «یکی از مهمترین دلایل این هست که لابی توسط اصلاحطلبان درست شده و خبرهای حقوق بشری را هم مدیریت میکنند. این لابی تصمیم میگیرد کدام زندانی زن یا مرد برجسته شود و کدام زندانی در بایکوت خبری بماند. این فضای مسموم به انگیزهی مخالفان نظام در ایران ضربه میزند. یک دلیل دیگر این است که ما فعال واقعی حقوق بشر یا روزنامهنگار بیغرض کم داریم. اگر اصلاحطلب باشم از روز بازداشتم انواع کمپین راه میافتد ولی اگر نوید افکاری یا زانیار مرادی باشم تا حکم اعدامم به اجرای احکام نرود، آنهایی که خبر داشته و حتی مصاحبه کردهاند، سکوت میکنند و بعد از اعدام سر و صدا میکنند! به نظر من این ابتذال محض است!»
روشنک آسترکی
درود یاران بجان پیوسته:
:خشت اول چون نهد معمار کج// تا ثریا می رود دیوار کج-مثل خیلی از گفتارو
کردارمون این ضرب المثل را با سطحی نگری وبی فکری به ضد خودش(منظور
شاعر صایب ) تبدیل کرده ایم هیچ کی هم نپرسید اگه کجه چگونه به ثریا می رسه
لابد تو این کجی حکمتی است که تو هزار راستی نیس؟؟؟؟؟؟؟.
((چون گذاردخشت اول برزمین معمار کج//گر رساندبرفلک باشد همان دیوار کج))
همه لطف ومعنا در همان اگر است بعبارت دیگر اگر کرور کرورمتفکرمسلمان کو
نود در سدشان هم پارسی زبان بوده اندتمام عمر وهم وغمشان ماله کشی اشکالات
ومطالب ضد عقل سلیم آموزه های وارده به زور وکشتارعمروعلی وسعد وقاص وو
نبود این دیوار کج هیچ راه ماندگاری نداشت .جالب است اوی سینا یا همان ابوعلی
خودمان حدود ۱۲۰کتاب داردکه همه در موضوعات دینی وفلسفه وماله کشی است
بجز یک جلد که در طب است که اوی سینا رابه دانشگاه های دنیا شنا ساند.فرض کنید
این شخص تمام وقت به طب می پرداخت ومی نوشت .عرض شدکه کوشش متفکران ما
در جهت درست بودن به آتش کشیدن کتابخانه ها(چرا که ما ام الکتاب داریم)و از بین
بردن تاریخ * وشوکت مجوسان (سفارش پیامبر)بوده است وتا جایی این کار ادامه یافت
تا به درست بودن دروغ واجر الهی دروغ که خلاف گفتار نیک وخواهش داریوش از
خداوند(مملکت را از دروغ دور بدار.کتبه) رسیدیم وبا همان سرعت تا بدانجای رسیدیم
که نام متجاوزان جنایتکار رارا برشهرهایمان(سعد وقاص** در استان همدان) و اتو بان ها
(فضل الله نوری طرفدار استبداد وحقوق بگیر از مستبد) ووو نام نهاده ایم.اگر هم
کسی حرفی ویا نظری بدهد در محضر دادگاه ودر حضور هیت منصفه با کارد سلاخی
تیکه پاره می شود چرا که خود خدا عاجز است وسربازان گمنام وپاسداران دزد میباید
با کشتن وزندانی کردن دین خدا را نگه دارند.این دیوار تا کجا بالا می من مانده ام گرچه
متفکری معاصر فرموده تنها بی نهایت فقط سطح بیشعوری عده ای از این انسان ها ست.
——————
* تقریبن هیچ کتاب تاریخ ایران قبل از اسلامی موجود نیست.
**سعد وقاص یکی از پولدارترین وخون خوار ترین صحابه است
در داخل زندان از زندانیانی که برای نجات خود به هر کاری دست میزنند استفاده میکنند برای ازار و اذیت و حتی شکنجه جسمی و روحی دیگر زندانیان.
در یک سلول زندان کمیته ایرانشهر یک زندانی اعدامی را به سلول ما اوردند. این شخص چوب کبریت لای انگشتان پای دیگران ، موقعی که خواب بودیم ، میگذاشت و انرا اتش میزد. البته ابن مسئله ناچیزی است در مقابل خیلی جنایات دیگر.
اصلاح طلبان اسب تروای نظام در میان مخالفانش هست
رژیم نکبت ج.ا. افسار گسیخته ، و بی عرف ترین حکومتی است
که در یک قرن اخیر بر سر کار آمده . یک سیستم “کاستی” با تمام
امتیازات ! پرا از “قوانین من در آوردی” برای ناخودی و خودی ها !
از بالا شروع می کنیم ؛ “ولی مطلقه” حاکمیت مادام العمر دارد،
انتخابی نیست بلکه “کشفی ” است . ارگانی که قرار به کنترل او
باید می داشت ، منتصب خود او و هر از گاه جهت بیعت مجدد
با وی تشکیل می گردد !
“روحانیون” ؛ قوه قضائیه و مجمع مصلحت در تحت مسئولیت
فرد منتصب از جانب ولی مطلقه است . چون انتصابی هستند
مانند ولی نعمت و ارباب خویش جوابگوی هیچ ارگان دیگری
نمی باشند .
وزرای ؛ دفاع آموزش و پرورش ، علوم ، نیرو ، نفت ، و فرماندهان
نظامی توسط روحانیت تعین میشود .
دو سوم اقتصاد در تصاحب آنان میباشد . از طریق اوقاف و
بنیاد مستضعفین بزرگترین مالک زمین و بنا هستند .
“دادگاه ویژه روحانیت ” این محکمه فقط برای رسیدگی به جرم
های کاست آخوند که آنهم در صورت شکایت یک خودی از آنان،
پشت در های بسته تشکیل میگردد .
“بودجه ” مخصوص مراکز تجمع روحانیت؛ جدا از وضع اقتصادی
حاکم بر مملکت و میزان دخل و خرج سالانه، صاحب مبلغی( رو
به افزایش) سالانه بطور رسمی، در جدول بودجه ارائه شده دولت
به مجلس قرار میگیرند . و “نمایندگان” نه حق سوال بلکه فقط قادرند میزان آنرا بالا ببرند .
“بیمه پزشکی مخصوص روحانیت” این بیمه ویژه و پرداخت آن
در جدول بودجه هر ساله دولت قرار دارد .
” مدارس و دانشگاه های مخصوص” این مدارس مانند آنچه که
حداد عادل دارد و دانشگاه امام صادق و الزهرا کلا برای روحانیت
و فرزندان آنها ایجاد گشته و کل مخارج آنها از جانب دولت پردا-
خت می گردد .
“سیستم رزرو جا در دانشگاه های معتبر دولتی ” برای فرزندان
آنان تحت عنوان فرزندان “معلمین حوزه وشهدا” در بخش لیسانس
۵۰ در صد و در رده های بالای فوق لیسانس تا ۹۰ در صد بدون
توجه به معدل آنها میباشد .
اگر اتهامی مالی غیر قابل کتمان و روپوشی به هر دلیلی، از جانب
“دادستان” علیه یکی از کارکنان و عمله های روحانیت زده شود .
این جرم “دزدی” نیست بلکه “فساد” نام دارد . دزدی برای مردم و
ناخودی ها بوده و در صورت محکومیت شامل “حد” یعنی اعدام
یا بریدن دست و پا می باشد . دومی “فساد” در صورت محکومیت
متهم شامل “قصاص” میگردد . در قصاص “میزان محکومیت ”
قابل خرید و در صورت “توبه مجرم” امر به آزادی وی داده میگردد.
“استصواب” روحانیت منتصب ” ولی مطلقه” در شورای نگهبان
با حمایت هر دو جناح حکومتی، جهت تنگ تر کردن دایره خود
تصمیم گرفتند که فقط آنها که با “ولی مطلقه” در عمل بیعت
نموده اند وارد مجلس شوند و دوما ریسک شنیده شدن صدای
کاندیدا های غیر خودی را قبل از !انتخابات” پائین بی آورند .
در مورد اصل موضوع کماکان اختلافی نیست، فقط در مورد
تفسیر اعضا این شورا که کاملا در اختیار “ولی مطلقه” است
اختلاف وجود دارد. به عبارتی دیگر همه بر نقش تعین کننده
“روحانیت” در مورد تعین اجزا مجلس و حق وتو آنان توافق
دارند .
طبیعی است که وقتی سیستم بر اساس تبعیض و ویژگی صنفی
بنا میگیرد، در هر مجمع اثرات آن را خواهید دید . حتی در
چگونگی روپوش زنان و مردان و آرایش آنان . ریش و ته ریش
یقه آخوندی ، مقنعه و روبند ، طرز بیان ،مسافرت تفریحی به
شمال یا “تفریحی” به مکه و مدینه ! در زندان اگر چنین نبود
باید به خود و سیستم شک کرد . عمله های رژیم اگر هم به
“زندان” بروند شامل عفو میشوند ، سلول های خصوصی با تمام
امکانات رفاهی و حق ورود به اینترنت و مکالمه از طریق تلفن
همراه دارند هر ماه سه هفته حق بیماری و استراحت در خانه !
مرخصی آنها نیز قطع نمی گردد .
البته همه اینها نه بیان از قدرت و اقتدار است ، بلکه بیان از
مردودی و نفرت مردمی میباشد . آیا یک روحانی درجه دو حتی
جرات دارد بدون محافظ در ملا عام ظاهر شود ؟ یک لشگر بنام
امام علی درست کرده اند فقط برای محافظت از عمله ها! بعلاوه
بیش از پنج هزار شرکت “محافظان شخصی ” .
زندان ها نیز بخشی از این سیستم حکومتی “کاست روحانیت”
و آپارتاید “خوک” های حاکم است .
دوستان عزیز در کیهان لندن: شما فراموش کرده اید خود ایران ۴٢ سال است که یک زندان بزرگ شده است. و این خود یک پله دیگر بسوی اسلام ناب محمدی است.
دوم اینکه اکثر زنان ایران خود زندانی محسوب میشوند.
بنابراین تیتر مقاله باید بخواند:
زندان در زندان در زندان در زندان …
نوشته ای که بیانگر حقایقی شبیه به فجایع رخ داده در آشوویتس و اردوگاه های استالین و شهر و روستاهای مائو و کامبوجِ پل پوت-ینگ ساری و ویتنام شمالی هوشی مین و کره شمالی شمالی و … است. ولی با این شرحی که درمتن است اوضاع در ایران بسیار مخوف تر است. بسیاری می گویند که ایرانیان چرا قیام نمی کنند، برای رسیدن به پاسخ این نوشته را بهتر است چند بار خواند. قصد تضعیف روحیۀ دوستان را ندارم ولی این حکومت بسیار هستۀ هوشمند و برنامه ریز دارد (البته رو به ۱۴۰۰ سال پیش) و با یک پوشش احمقانه!
( نمایشنامه غارت ایران : )
( نویسنده و کارگردان : سفارت انگلیس تهران )
بازیگران :
جماعت انگل صفتان ،، اخوند روح الله خمینی .. اخوند اکبر کوسه رفسنجانی ،، اخوند صادق خلخالی ،، اخوند سیدعلی گدا خامنه ای ،، و صدها اخوند باکتری دیگر از نطفه های صیغه خانه های ،، قم و مشهد ..
و دزدان و خیانکاران ملی مذهبی ،، مهندس افتابه ترمودینامیک مهدی بازرگان ،، سیتی زن امریکا جاسوس CIA ابراهیم یزدی ،، لات کنفدراسیون صادق قطب زاده ،، کریم شیره ای سنجابی ،، یدالله سحابی ،، صباغیان ،، داریوش فروهر ،، معین فر ،، و و و
عمله های استالینیسم ،، حزب توده ،، نورالدین کیانوری ،، احسان طبری ،، فرخ نگهدار ها ،، علی کشتگرها ،، و دهها ویروس چپ ناقل بیماری های خود پرستی انتر کمونیست . .
و خرابکاران و چریکهای ضد ایرانی ،، اموزش دیده در لبنان و لیبی و سوریه ،، مثل مصطفی چمران ،، محمد منتظری ،، ابو شریف و محسن سازگارا و مخملبافها عشق کلاشینکف و بنیانگذاران سپاه اخوندیسم ..
وقتی سر نخ عروسکهای نمایش غارت ایران ،،
در دست سفیر انگلیس در تهران میباشد ،، اوضاع و احوال ایران و ایرانی همین خواهد بود ،،
تا لانه عروسک باز ملعون یعنی لانه عقرب و مار و رطیل برسرش خراب نشود ،،
این عروسک گردان دست از سر ایرانیان بر نخواهد داشت .