«مشروطهی نوین» چهارمین کتاب رامین پرهام نویسنده و پژوهشگر ایرانی ساکن فرانسه است. نجات ایران به گفته او باید سرلوحهی جنبش نوین و مشروطهی نوینی باشد که در آن پادشاه قانون نیست بلکه قانون پادشاه است! قانونی برخاسته از ضرورتهای آنچه از ایران پس از جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند.
احمد رأفت با رامین پرهام گفتگویی در ارتباط با کتاب وی انجام داده است.
جناب آقای رأفت گرامی با تشکر از برنامه های تحلیلی شما که به خوبی همۀ گوشه های مبهم و یا ناپیدا را باز و مورد بررسی قرار می دهید. من سواد علمیِ سیاسیِ سطحی دارم و بنابراین اظهار نظرم هم سطحی ست، یعنی جوهر علمی چون شما و یا آقای پرهام را ندارم. ایشان مطالب شنیدنی و مقبول گفتند که برای من بسیاری بخش هایش منطبق با واقعیت بود مثلاً هوش و ذکاوت رضا شاه کبیر که ایران نوین را در ۱۶ سال ساخت و این کشور تازه پا گرفته را تحویل ملت ایران داد. رضا شاه سال ۱۳۰۰ (۱۹۲۱) یعنی ۴ سال بعد از قدرت گیری حکومت بلشویک ها در شوروی سپه سالار شد و بعد از اعزام محصلین به اروپا و برگشت آن ها به وطن (۵۳ نفر) عقاید مارکسیستتی، ملی مذهبی، و … شکل گرفت. رهبر کمونیست ها زندانی شد و بر اثر حصبه فوت کرد. اکثریت جوانان تازه مدرسه رو شده بودند یعنی جوانان با سواد که جذب این گروه ها شوند آرام، آرام در اواخر دوران رضا شاه چشم و گوش باز کرده بودند تا جذب رویاهایی شیرین شوند، که بعضی ها شدند. جنگ جهانی دوم شروع شد و ایران لقب پل پیروزی گرفت و …
دوران ۱۲ ساله ابتدای پادشاهی محمد رضا شاه یکی از آزادترین دوران در خاورمیانه آن زمان بوده است. پدرم تا سال اول دبیرستان درس خوانده بود ولی اهل مطالعه بود. مجلات و کتاب هائی را که آن زمان خریده بود نگه داری می کرد، و بعد ها ما بچه هایی که بزرگ می شدیم آن ها را می خواندیم، ترقی، بامشاد، مرد امروز، تهران مصور و … و دلیل آزادی که گفتم در نوشتارها می دیدم و از پدرم و بقیه می پرسیدم. آن آزادی برای آن جامعه با همسایگی استالین و رفقایِ ریشه دوانده در کشور شاید نابجا بود.
دوران محمد رضا شاه دوران هجوم کمونیسم در سراسر جهان بود، آیا در این شرایط مبارزه با مذهب در ایران می توانست صحیح باشد؟ چون اگر مثل رضا شاه کاملاً آن ها را به حاشیه می راند آیا زمینه برای رشد حزب توده مناسب تر نمی شد؟ اکثر آیات عظام در آن زمان حامی شاه بودند و مخالف تفکر خمینی. شاه ایران دوست بود و برنامه انقلاب سفید ایشان را چرا هیچ کدام از احزاب و فرقه ها حمایت نکردند؟ لج بازی بود یا ضعف اندیشه سیاسی؟
آقای پرهام فرمودند که پادشاه قانون نیست و قانون پادشاه است و نیز گفتند که پادشاهی و شایستگی موروثی نیست.پس پادشاه بعدی چگونه انتخاب خواهد شد؟ با انتخابات؟ پادشاهی که مشروطه است و حق دخالت در امور را ندارد چه نیازی به اجرای چنین اتلاف وقت و پول دارد؟
با روی کار امدن شترگاوپلنگ جمهوری اسلامی، سلطنت در ایران از بین نرفت، فقط شکل و فرومش تغییر کرد
مگر سلطنت چیست؟
کلمه سلطنت ریشه عربی دارد، همخانواده کلماتی مثل سلطه/تسلط بر کیان و امور جان و مال و ناموس عموم مردم یک کشور است. یعنی شخصی یا گروهی به صورت دائمی و مادام العمر بر تمام امورات کشوری تسلط داشته و از مزیتهای سه گانه حاکمیت(=قدرت-ثروت-منزلت) استفاده یا سواستافده نامحدود کند.
همه اینها در جمهوری اسلامی و در مقام شبه خدایی “ولایت فقیه مطلقه” جمع و مشهود است. پس “علی حسینی خامنه ای” سلطان بی چون و چرای ایران است.
اما ظاهرا مردمان ایران چندان بخت و شانسی ندارند از سلاطین، از معدود سلاطین که گفته شده فوایدی داشته معدود است، در شاهنامه شاهانی مثل کیومرث، فریدون و در اعصار تاریخی گرشاسب یا گشتاسب که آیین زرتشت رسمیت داد و اصلاحات اقتصادی اشو زرتشت در امور کشاورزی و همچنین اصلاحات اجتماعی اشو زرتشت.
خامنه ای سلطانی مستعمره گر است. او در ایران تا جایی زیرساختها بتواند موجب استثمار و امین برنامه های جاه طلبانه اش باشد پیش میبرد، اینکه ۹۰% مناطق جمعتی از زیرساخت برق-آب-گاز-ارتباطات مخابراتی-امنیت نسبی کاسبان-زیرساختهای صنعتی و استخراج معادن و غنی سازی پرهزینه و خساراور با دو تریلیون خسارت (البته قطعا این خسارت نمخواسته به مسعمره یعنی یران بخورد/ این صدها میلیارد دلار خسارت یعنی بر باد رفتن ثروت سلطنت او!)و.. است بخاطر سیاست کلونیاسیون سطلنت اوست، که میخواهد بر جهان حکومت جهانی کند.
خامنه ای اول چاره نداشت چون مشورعیت سلطنتش بر اساسا ایدئولوژی ولایت فقیه خمینی بود، اما بعد نتوانست ماکیاولیسم خوبی ارائه دهد، او دشمنی با غرب و اسرائیل و دوستی با شرقیان کمونیست سابق را شیوه سیاست خارجی کرد و این اشتباه او بود، به دلیل عدم درک درست ساز و کار پاندولی و موازنه مثبت (که هندی ها بعدا چینی ها بخوبی اجرا کردند) خامنه ای نتواست و نخواست موازنه مثبت اجرایی کند، در نتیجه خسارات سنگینی خورد، در باتلاق هسته ای است، نمیتواند اعلام ساخت بمب اتمی کند و در عین از مزایای اقتصادی رابطه با کمونیستهای سابق شرقی استفاده کند و از نعمات رابطه با غرب هم بی بهره است.
در این میان بازنده بزرگ مردمان ایران هستند چهار نسلشان سوخته و احتمالا چند نسلهای بعد هم میسوزند.
با تشکر از آقایان رافت و پرهام.
در مشروطه مد نظر شما یک پادشاه (ملکه) شایسته بعنوان نماد کشور قرار دارد. اگر این پادشاه (ملکه) قدرت اجرایی ندارد، چرا نگران موضوع موروثی بودن باشیم؟ آیا بعد از مرگ پادشاه (ملکه) دوباره باید دست به انتخاب زد و خانواده و دربار را عوض کرد و همه چیز آن خانواده را بگیریم بدهیم به یک نفر دیگر؟ غیر عادی و مسخره و پر هزینه به نظر می آید!
اگر نمادین است، چه کسی بهتر از آن که برای این منصب تربیت شده و شایسته است؟
اگر قدرت اجرایی دارد، مساله بطور کلی متفاوت می شود.