فیروزه رمضان زاده (+عکس، ویدئو) – فرزانه کابلی بالرین، طراح رقص و بازیگر تئاتر و سینمای ایران است که تا پیش از انقلاب یکی از مشهورترین بالرینهای ایران به شمار میرفت. وی بعد از انقلاب ۵۷ با وجود ممنوع شدن رقص و همه محدودیتها و ممنوعیتهای موجود در جمهوری اسلامی تلاش کرد به طراحی و آموزش این هنر البته نه با عنوان «رقص» بلکه به زبان حکومت، «حرکات موزون و فرم»، به فعالیت هنری خود ادامه دهد.
این رقصنده که بین خانوادهای نوازنده و هنرمند در محله شاهآباد (حوالی میدان بهارستان) تهران به دنیا آمد و رشد کرد از کودکی با موسیقی میرقصید. بعد از چند سال دوره قهرمانی در پرش از ارتفاع به پشتوانه پدرش به هنرستان ملی فولکلور ایران رفت و در گرایش رقصهای ملی و محلی تحصیل کرد و نزد استادش رابرت دوواره و همسرش رقص را آموزش دید.
در آستانه نهم اردیبهشت ماه، روز جهانی رقص، کیهان لندن با فرزانه کابلی گفتگو کرده است.
-خانم کابلی با وجود دو بار بازداشت و زندان، چه عاملی باعث شد که تن به مهاجرت ندهید و در ایران بمانید؟
-من عاشق این سرزمینم، عاشق کارم و شاگردانم در اینجا هستم. کار من متفاوت با تمام کارهاییست که در دنیا در حال انجام است، هر جا بروم کار من، تماشاچی و مخاطب را بسیار خوب جذب میکند و میتوانم کارم را به راحتی در هر جا به صحنه ببرم. اینجا هم میتوانم به روی صحنه بروم ولی محدودم فقط برای خانمها! ولی اینجا را دوست دارم، بچهای که ۳ سالش بوده با من شروع کرده الان ۲۵ ساله است، برای من مهم است که اینهمه زحمت کشیدهام، یا آن کسی که ۲۹ سال است هنوز پیش من میآید، برایم بسیار مهم است که اینها بسیار خوب پیشرفت کردند، پس برایم خیلی اهمیت دارد که اینجا بمانم.
البته یک بار ۹ ماه به آمریکا رفتم چون خودم، همسرم (هادی مرزبان) و مادرم شهروند آمریکا هستیم، آنجا کلاس داشتم و با بچهها کار میکردم، کلاسهایم هرکدام دو ساعت با هم فاصله داشتند، سالن اجاره میکردم، شاگردانم در ایران به من زنگ میزدند میگفتند «نمون، بیا اینجا فرزی جون!» من بسیار احساساتی هستم، نمیتوانستم آنجا بمانم، الان هم خیلی خوشحالم اینجا هستم، با تمام شرایط کرونا که الان در همه دنیا وجود دارد، ولی شرایطی که من برای کار کردنم دارم از شرایط دیگران شاید سختتر باشد، گرچه خیلیها با شرایط کرونا کارشان را عوض کردند ولی خوشبختانه من همان کار را انجام میدهم، همچنان هم تدریس میکنم و فقط پارسال نشد که در تالار «وحدت» (رودکی) به خاطر کرونا اجرا داشته باشیم، ولی امسال من ۴ برنامه برای خانمها در تالار «وحدت» رزرو دارم و امیدوارم با بهتر شدن شرایط کرونا بتوانم اجرا داشته باشم، اجرایی که میدانم خانمها بسیار استقبال میکنند، کارهایی استثنایی از نظر حرکت، موسیقی و لباس.
-از چه زمانی متوجه شدید که به رقص علاقمندید؟
-خیلی کوچک بودم نمیتوانستم بایستم، یادم هست لبه کرسی را میگرفتم با ریتم موسیقی بالاپایین میرفتم، پدرم سنتور را خیلی خوب میزد، مادرم هم آکاردئون مینواخت، دایی بزرگم آقای گرمسیری استاد مدرسه هنرپیشگی بود، شاگردانشان علی نصیریان و اساتید فقیدی چون عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی بودند. دایی دیگر من در رادیو آواز میخواند. در حقیقت در یک خانواده هنرمند به دنیا آمدم و این هنر به نظر من ژنتیک بود. وقتی در دبیرستان رفتم روزهای مهم سال را مثل روز مادریا تولد شاه به من میگفتند برنامه با تو باشد، البته قهرمان پرش ارتفاع هم بودم. همیشه موهای کوتاه داشتم و پسر میشدم و با یکی از دخترها که دوستم بود رقص دختر و پسر روی صحنه طراحی میکردم، البته آنموقع نمیدانستم دارم طراحی میکنم. در مسابقات مختلف رقص که بیشتر در تالار فرهنگ اجرا میشد از طرف دبیرستان شرکت میکردم، حتی لباسهای آن اجراها را هم خودم طراحی میکردم و همیشه بین گروههای مختلف شرکت کننده از دبیرستانهای شهرهای مختلف، رقص گروهی که من طراحی میکردم اول میشد. مشوقم پدرم بود. اولین بار که مجله «زن روز» آگهی افتتاح هنرستانی برای رقص را منتشر کرد پدرم که از بچگی مرا «عروسی» صدا میزد، به من پیشنهاد کرد: «عروسی، این تبلیغ رو ببین، فکر میکنم جای درستی باشه برای کسی که اینقدر علاقه و استعداد داره». رفتم و اسم نوشتم. خیلی از دختران و پسران در آنجا اسم نوشتند، یک عده از آنها را نخواستند چون همه خوب نبودند، بعد از مدت کوتاهی، سولیست گروهی شدم که رقصهای محلی همه استانهای ایران را اجرا میکرد در حالی که قبل از ما گروههایی از استانهای مختلف این رقصها را اجرا میکردند، مثلاً خانمی خانهدار یا یک کفاش یا کارمند، این رقصها را اجرا میکردند ولی ما که به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمدیم، همه دختر و پسرهایی با بدنهای آماده از نظر فیزیکی، باریک و بلند و خوشسیما؛ آموزش دیدیم که همه این رقصهای محلی را اجرا کنیم. ما به بیشتر کشورهای دنیا میرفتیم برای شناساندن و اجرای نه فقط رقصهای محلی و فولکلوریک ایران بلکه رقصهای ملی با موزیک اساتیدی چون پایور، حیدری که آن موقع کارشان زبانزد بود.
-شما جزو گروه پنجنفره رقصهای محلی بودید که برای جشنهای ۲۵۰۰ ساله انتخاب شدید و در برابر پادشاهان و رؤسای کشورهای مهمان در آن جشن اجرا داشتید.
-۵ نفر بودیم که انتخاب شدیم و قرار شد روی موسیقیهایی که به ما دادند طراحی کنیم، آن چهار نفر نتوانستند و من کار طراحی را بر روی موسیقی که به من داده بودند انجام دادم، جزو گروه باله هم انتخاب شدم و در جشنهای ۲۵۰۰ساله اجرا کردم، هر نفر چند سولیست داشتند که هر کدام برای یک رئیس جمهور اجرا میکرد بعد جاهایمان عوض میشد. آن طراحی خودم را دوست داشتم. خانمهایده احمدزاده از معلمان خوب من که رقصهای ملی را به من یاد داد میگفت خیلی خوب طراحی کردی. شاید شروع طراحی من در آن زمان شکل گرفت.
-بعد از انقلاب، شما و دیگر رقصندگان چطور به فعالیتهای خود ادامه دادید؟
-ما چون در استخدام وزارت فرهنگ و هنر بودیم ما را به اداره تئاتر منتقل کردند و پستهای خالی را به ما دادند. فقط یک پست بازیگر خالی بود که آن را به من دادند، چون طی آزمونی که از ما رقصندهها کردند آن یک پست را به من دادند و از این بابت خیلی خوشحال شدم، من از تئاتر شروع کردم آمدم و از آن طرف، در روز ۵ کلاس ایروبیک داشتم که آخر کلاس برای اینکه بچهها خسته و کلافه نشوند آهنگهای ایرانی میگذاشتم و با آنها کمی ایرانی میرقصیدم بعدها دو سه کلاس در یک روز داشتم ولی دیدم خیلی خسته میشوم؛ نامههای پدرم که از آمریکا میآمد ۱۰- ۱۵ صفحه فقط دو سه صفحهاش را میخواندم، از کلاسهای خسته میشدم به خانه میرفتم و بقیه نامه بابام را میخواندم. جواب نامههای بابایم را لحظهای مینوشتم، حتی در موشکباران یا در بمباران، لحظه لحظه او را در جریان زندگیم در تهران قرار میدادم و بعدها کلاسهایم را در خانه برگزار میکردم. فقط کلاس رقص و همیشه خصوصی بود، هیچوقت گروهی کار نمیکردم، الان اگر کلاس گروهی دارم برای زمانهای اجرا و در سالن بزرگ با بچهها کار میکنم. در آن سالها که در خانه کار میکردم بعد از پایان هر سال مثلا ۳۵ نفر از بچههایی که پیش من میآمدند را در خانهام جمع میکردم و نتیجه آن یک سال را فیلم میگرفتم، خودم آرایششان میکردم، از قبل لباسهایشان را طراحی میکردم، همه رقصهای سولو داشتند. اوایل دهه هفتاد بود، چهار پنج روز بعد از یکی از این اجراها، یک روز مصاحبهای با یک مجله داشتم. از چند روز قبل به مخاطبانشان اعلام کرده بودند که قرار است در دفتر مجله حاضر شوم، آن روز خیلیها از همه نقاط ایران زنگ میزدند و میپرسیدند «خانم کابلی خوبید؟ اتفاقی براتون نیفتاده؟» از یکی از آنها پرسیدم «مگه چه اتفاقی افتاده؟» گفتند «فیلمتون رو دیدیم» اول فکر کردم یکی از فیلمهای سینمایی بوده که بازی کردم، بعد متوجه شدم یکی از شاگردان بیمبالات من آن فیلم خصوصی از رقص بچهها در خانه مرا داده به دوستش و آن فیلم در همه جای ایران دست به دست شده بود. بعد از مدتی به خاطر انتشار آن فیلم یک ماه و نیم به زندان اوین رفتم. در زندان هر روز ورزش میکردم و سعی کردم هیچ رابطهای با آدمهای آنجا برقرار نکنم. بعد که آن دوران تمام شد، دوباره کلاسهایم را شروع کردم، چون کلاسهای من سیاسی نیستند، بعد هم روی یکسری موزیکهایی که به ذهن یا گوش هر کسی نرسیده کار میکنم. البته آن زمان بعد از آزادشدن از اوین در تلویزیون و سینما ممنوعالکار شدم، تنها جایی که میتوانستم کار کنم تئاتر بود، البته از تلویزیون خیلی خسته شده بودم. دو سال پیش حراست تلویزیون مرا خواست و پرسید خانم چرا برای تلویزیون کار نمیکنید؟ حالا همه را میخواهند تا بهشان بگویند تو نباید کار کنی! من گفتم: «دوست ندارم کار کنم برای اینکه ۵ سال مرا ممنوع الکار کردید بدون اینکه دلیل خاصی داشته باشد فقط برای این که فیلم کلاس من آمده بیرون!»
در سینما جور دیگری اذیت شدم، چندین پیشنهاد هم از سینما داشتهام، ولی در سینما آسیب روحی زیاد دیدهام از کارگردانهای مختلف، مثلا پلان یا سکانسهای مختلفی میگیرند که موقع پخش یا مونتاژ به دلیل مشکلات مالی یا نبود وقت حذف میکنند.
https://youtu.be/up47WyA9i78
-شما دو سال پیش هم بر سر ماجرای کنسرت سالار عقیلی در مرداد ۱۳۹۸ به دادگاه احضار شدید.
-بله، اول که به من پیشنهاد شد این کار همراه با موسیقی به روی صحنه برود خوشحال شدم، چون میدانستم میتوانم این تابو را بشکنم، کاری که تا به حال در تهران اجرا نشده بود، به هر حال کار با شاگردان دختر و پسرم اجرا میشد، پسرها در کارهای همسرم، هادی جان، در تئاتر هم اجرا میکنند. موزیکهایی که سالار قرار بود آنجا به روی صحنه ببرد ۱۰ قطعه بود. دو سه تا از آنها ریتم شاد شش و هشت داشت که سراغشان نرفتم، سراغ موزیکهای آرام رفتم چون خطوط قرمز جمهوری اسلامی را میشناسم. قبلاً هم بر روی آن موسیقیها طراحی داشتم. حرکات را به خاطر خطوط قرمز گرفتم و گفتم هرقدر حرکت کمتر و در زمینه باشد بهتر است و کمتر اسیر میشوم. بر روی ۵ اثر سالار طراحی کردم، دو بار از طرف شورای نظارت بر نمایش وزارت ارشاد اسلامی آمدند کار را دیدند، از لباسها عکس گرفتند، لباسهای دخترهایی را که سولو میرقصیدند خودم انتخاب کردم، لباسهایی گشاد که به همه اجراها میخورد با حجاب کامل و روسریهای خیلی زیبا با پولک. قرار بود دو تا اجرا در یک روز در سالن «میلاد» نمایشگاه اجرا شود، یکی ساعت ۷ و یکی ساعت ۹، بچههایم میدانستند ساعت ۶ باید پشت صحنه باشند، بعضی از آنها از لواسان و شهریار و نقاط مختلف تهران میآمدند، ساعت ۵ همسر سالار عقیلی زنگ زد که «فرزی جون این برنامه کنسل شده» پرسیدم: چرا؟ گفت «رئیس سالن گفته از روی نعش من رد بشن که بخوان اجرا کنند چون زن داره میرقصه!» خیلی ناراحت شدم. باید به بچهها اطلاع میدادم، چون در راه بودند، خبر دادم که نیایند. فکر کنید با چه مشکلاتی چندین روز با آنها تمرین کرده بودم، خانم سالار که از ۴ سالگی شاگردم بوده و میرقصیده و خیلی خوب میفهمد که وقتی میگویند کنسل شده یعنی چه! در ساعت ۶ دوباره زنگ زد که «خواهش میکنم اگر اجرا به ۷ نرسید ساعت ۹ اجرا کنید.» او دنباله این کار را از هر کسی که نفوذی داشت، گرفت. با توجه به اینکه با خانم سالار و خانوادهاش و همچنین خود سالار و خانوادهاش آشنا هستم قبول کردم وگرنه هر کس دیگر بود نمیرفتم. میگفتم کنسل کردید و نمیآیم! به هر حال دوباره به بچهها اطلاع دادم که خودتان را برسانید. آنها از وسط راه برگشتند و به اجرای ساعت ۷ رسیدیم و همینطور ساعت ۹. اجرا عالی بود، تماشاچی باورش نمیشد، از من دعوت کردند که بروم ردیف اول سالن بنشینم، موقعی که نوبت بچهها شد سالار مرا معرفی کرد و اعلام کرد که مدیریت برنامه حرکت امشب، برای چه کسی بود، من رو به تماشاچیها بلند شدم و به تشویق و ابراز احساساتشان جواب دادم. بعداً ویدئوی این برنامه بیرون آمد. صبح فردای آن شب از دادسرای تهران زنگ زدند گفتند «خانم باید بیایید اینجا آقای قاضی میخوان راجع به برنامه دیشب با شما صحبت کنند.»
یادم رفت بگویم وقتی برنامه ما را دوباره دیدند و عکس گرفتند از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ما مجوز دادند، به هر حال آن روز صبح با شوهرم رفتم، ولی پیش قاضی تنها رفتم. قاضی بعد از اینکه چند تا پرونده را امضا کرد و فرستاد گفت: «خانم شما دیروز روی صحنه رقصیدید» گفتم: «نه، خطوط قرمز جمهوری اسلامی را میشناسم و نرقصیدم. اگر ویدئو را نگاه کنید میبینید که در ردیف جلوی تماشاچیها بودم، من بلند میشم و به احساسات مردم جواب میدم، پس نمیتونم اون بالا باشم.» قاضی گفت: «خانم مگه شما برای خانمها اجرا نمیگذارید؟» گفتم: «چرا» گفت: «پس چه اصراری دارید برای خانمها و آقایون اجرا کنید؟» گفتم: «این کار منه و فکر کردم اشکالی نداره وقتی با مجوز کاری را روی صحنه میبرم.» البته قاضی فرد محترمی بود چون میتوانست هزار جور مشکل برای من ایجاد کند. آن روز یک کاغذ گذاشت جلویم که امضا کنم. گفتم: «امضا نمیکنم نمیدونم اون تو چی نوشتید.» گفت: «خانم همینهایی که شما گفتید من نوشتم.» بعد خواندم دیدم اظهارات خودم هست و امضا کردم. بعد گفت: «دوباره اجرا دارید؟ گفتم « بله هفته دیگه این دفعه دو تا اجرای دیگه در هتل اسپیناس تهران داشتیم» گفت: «باز هم میخواین اجرا کنید؟» گفتم: «با این وضع برای چی باید اجرا کنم؟»
به هر حال آمدم و البته قبلا جایی بدتر از آنجا رفته بودم؛ من دو بار به زندان اوین رفتم، یک بار یک ماه و نیم، یک بار یک شب، هر دو بار هم بدون دلیل قانونی.
هر دو بار، محکمتر و قویتر از اوین برگشتم. در مدت یک ماه و نیم که در اوین بودم خیلی اذیت شدم. به همسرم (هادی مرزبان) گفتم «منو ببر کلهام باد بخوره» سه روز به شمال رفتیم، بعد آمدم و کلاسهایم را شروع کردم. هادی جان گفت: «بابا تو دیگه کی هستی واسه همین رفته بودی اونجا» گفتم «من به کارم اعتقاد دارم؛ خودم ارائه رقص ندارم بلکه یک هنر دارم که به زنان سرزمینم یاد میدم، پس میتونم کارم رو دوباره شروع کنم.»
-شما در کنار رقص برای سلامت فیزیکی تا چه اندازه به تغذیه خودتان اهمیت میدهید؟
-رژیم غذایی ندارم، چون همیشه درست غذا خوردهام، سعی میکنم موادی که به سلامتیم لطمه بزند را نخورم، هیچوقت مواد مخدر یا سیگار را امتحان نکردم و همیشه سالم زندگی کردهام. این روزها هم مدام راه میروم، نمیگذارم بدنم بیتحرک بماند، در کنار سیستم غذایی، ورزش مرا درست نگه میدارد، ورزش در سنین بالا جواب میدهد. (میخندد) امیدوارم همه سلامت باشید و هزارمیلیون ساله شوید.