مسعود نقرهکار – فرافِکنی درسادهترین و رایجترین تعریف و برداشت «خطای خود را ندیدن و آن را به گردن دیگران انداختن» است. در معنای واژگانی، فرافکنی معناهای متعدد به خود دیده و به انواع گوناگون نیز تقسیم شده است.
در این یادداشت منظور از فرافکنی نوعی «بیرونسازی» حسها و رفتارها به ویژه حسها و رفتارهای ناخوشایند و ناپسند است، پرتاب و بیرون انداختنِ لغزشها و خطاها با هدف راضی کردن خود و کاهش احساس گناه، اضطراب و استرس ناشی از فکر و عملی که انجام شده است، و نیز نوعی تلاش برای کنار آمدن و توجیه حسها و عاطفههای آزاردهنده، خواستها و انگیزهها و رفتارهایی که مورد پذیرش فرد و گروه فرافکن نیستند. فرافکنی میتواند به شکل سهیم کردن دیگران در حسهای ناخوشایند خود و یا نسبت دادن آن به دیگری برای کم کردن آزار ناشی ازحس آزاردهنده و ناخوشایند و استرس ناشی از آن نیز باشد.
این واژه و این نشانه بیش از هر جای دیگر در عرصه روانپزشکی، روانشناسی و روانکاوی و علوم اجتماعی به عنوان یک مکانیسم دفاعی مطرح و کاربرد دارد. فرافکن نه فقط عیب خود را به گردن دیگران میاندازد بلکه حتا عیبها و نقصهای طرف مقابل را نیز بر پایه خواست و میل خود بزرگ و غیرواقعی جلوه میدهد. فرافکن وقتی لغزش و خطایی مرتکب میشود، به ویژه آنهنگام که لغزش و خطا برملا میشود، سعی میکند طرف مقابل و مخالف خود (و حتا موضوع و فاعلی خیالی) را خطاکار نشان دهد و او را همسان و همسنگ خود یا بدتر از خود وانمود کند.
فرافکنی با پارهای از مکانیسمهای دفاعی– روانی مثل انکار کردن، تحریف کردن، تهاجم انفعالی، واپس زدن و تلاش برای به فراموشی سپردن، نزدیکی و شباهت دارد. روش «فرار به جلو» که در عرصه سیاست و میان سیاسیون رایج است، یعنی در موضع خطاکاری و ضعف قرار داشتن اما از بیخطایی و بیلغزشی، و از قدرتمند بودن سخن گفتن. تلاش برای نشان دادن کنترل و مدیریت از موضع ضعف، با فرافکنی همخوانیهایی دارد. «تئوری توطئه» و توطئهبینی و بدگمانی نیز در بطن خود نوعی فرافکنی نهفته دارد.
عوامل متعددی میتوانند سبب بروز «فرافکنی» شوند که به چند نمونه اشاره میکنم:
۱- برخی از بیماریهای روانی (اختلالهای اضطرابی، اختلالهای شخصیتی مثل شخصیتهای مرزی، خودشیفته، پارانوئید، اجتنابی یا دوریگزین و…)
۲- برخی عوامل فردی و اجتماعی (محیطی) مثل ناآگاهی، تلاش هدفمند برای به انحراف کشاندن افکار و اذهان مردم و سمت و سو دادن آنها به مسائل، موضوعها و عوامل غیرواقعی
۳- عقبماندگی فرهنگی و سیاسی همراه با غلبهی تفکر دینی و ایدئولوژیک، و ناکامیهای عقیدتی، آرمانی و باورهای اجتماعی و سیاسی
۴- پیشداوریهای اعتقادی (دینی– مذهبی، ایدئولوژیک و…)
این مقدمه را آوردم تا به فرافکنی درباره انقلاب بهمن ۵۷ اشاره کنم؛ فرافکنیهایی نه فقط پیرامون انقلاب اسلامی بلکه در رابطه با سایر جنبشهای اجتماعی و سیاسی که در جامعه ما دیده و تجربه شدهاند؛ تجربههای تلخی که از انقلاب مشروطه، رخدادهای سال ۳۲ و شورش خرداد سال ۴۲ برجای ماندهاند.
فرافکنی را در همه عرصههای زندگی فردی و اجتماعی بخشی از مردم میهن ما و به ویژه در اهل سیاست و فرهنگ که به این «بیماری» و اختلال فردی و جمعی مبتلا هستند میتوان دید. آن رخدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را که مورد قبول و پذیرش نیستند، فرافکن ناشی از خطای دیگران میپندارد، بی آنکه در اثبات ادعایش بتواند دلایل، مدارک و شواهدی قابل اتکا ارائه دهد؛ این همان ویژگی و فکر و رفتاریست که مانع شناخت واقعیت میشود.
در حوزه سیاست، تجربه انقلاب بهمن ۵۷ (انقلاب اسلامی) نمونه خوب و قابل تأملی ست. صاحبنظران و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی ایرانی و خارجی دهها علت برای وقوع انقلاب بهمن ۵۷ به عنوان یکی از تضادمندترین رخدادهای قرن بیستم برشمردهاند. آنان به روشنی نشان دادهاند که در شکل گرفتن انقلاب سال ۵۷ عوامل گوناگون سیاسی، اقتصادی ، فرهنگی و مذهبی، و نیز نیروهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی مختلف نقش ایفا کردهاند.
خطاها و لغزشهای رژیم پهلوی، خطاها و لغزشهای بخش بزرگی از روشنفکران سیاسی و فرهنگی، خدعه و فریبکاری روحانیون و آخوندها، نقش مخرب و فاجعهآفرین بسیاری از حزبها، سازمانها و شخصیتهای سیاسی چپ، میانه (ملی) و راست، و عوامل بیرونی و بینالمللی در پیدایی انقلاب اسلامی سهم داشتهاند. اما کیست این واقعه را همهجانبه و بدون تعصب بررسی کرده باشد و نقش خویش را نیز در بروز این واقعه دیده باشد؟
هر کس و هر جریانی وقوع این انقلاب و نکبتهای ناشی از آن را به گردن دیگری میاندازد و این همان راه و روش و روندیست که مانع شناخت دقیق این پدیده و درس گرفتن از آن شده است. فرافکن راه بررسی و نقد سازنده را میبندد و به دلیل عدم علاقمندی به شناخت واقعیت و دست یافتن به حقیقت، فقدان حوصله و صبوری لازم و نیز تعصب ورزیدن به نظر و اعتقاد و میل و خواست خود امان نمیدهد پدیده انقلاب بهمن ۵۷، و یا هر رخدادی که بر وفق مراد او نبوده و نیست، به درستی و واقعی بررسی و شناخته شده و از لغزشها و خطاها درس گرفته شود.
شکستخوردگان و غرضورزانِ عرصههای سیاسی، عقیدتی و آرمانخواهیهای اتوپیائی غیرمسؤلانه و با نادیده گرفتن پیوندهای تنگاتنگ پدیدههای تاریخی و اجتماعی، فرافکنی میکنند و علل رخدادها و حوادث را بیرون از خود، فقط به عوامل داخلی و خارجی نسبت میدهند. این نوع نگاه نه فقط راه درس گرفتن و تجربهآموزی نیست بلکه سبب تشدید درگیریهای اجتماعی و بروز و تشدید خشم و خشونت و خصومت میان افراد و گروههای اجتماعی میشود.
نکاتی را که دکتر نقره کار بر شمردند قابل تعمق و جوابگو به بسیاری از چرا های ذهن من بود. بر رسی همه جانبه علمی، روانشناختی و کنکاش در بافت و باور های یک جامعه . سپاس