مبارزه کار سختی است اما ارزشش را دارد!

دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ برابر با ۳۱ مه ۲۰۲۱


دانیال د. – با ارزیابی‌ها و تحلیل‌های جامعه‌شناختی از پدیده‌ای به نام «جمهوری حکومت اسلامی» چشم‌انداز مثبت یا امیدوارکننده‌ای تداعی نمی‌شود. تجربه نشان می‌دهد هرگاه آدم‌ها در تقابل با سیاست دچار دلزدگی مفرط می‌شوند، به نوشتن روی می‌آورند. نوشتن برای آدمی‌ راه فراری می‌شود تا با وقاحتِ سیاست‌بازی و سیاسی‌کاری کنار بیاید؛ بپذیرد که در پیرامو‌ن‌اش لجنزارهایی هست که آبشخور سیاستمداران هرزه می‌شود، سیاستی که با آنچه در مکتب افلاطون، ارسطو و فارابی شنیده فاصله‌‌ی بسیار دارد، آنقدر که برای بیانش به مقیاسی چون سال‌های نوری نیاز است.

درواقع از منظر جامعه جهانی نیز مستمسک قرار دادن «سیاست» در رژیم جمهوری اسلامی‌ دور از ذهن نیست. سیاست در جمهوری اسلامی‌ نوعی به سُخره گرفتن مفاهیم کهن سیاسی است، چنانکه بیشتر معنی لغوی سیاست در ادبیاتِ عرب به معنای «رام کردن اسب» به ذهن متبادر می‌شود.

وقتی جایگاه «پلیتیک» را در فرهنگ روم باستان از نگاه متفکرینی چون افلاطون و ارسطو که در «یوتوپیا» تجلی می‌یافت مطالعه می‌کنیم, یا آنگاه که اندیشه متفکرین پارسی چون فارابی را در «عصر طلایی اسلام» مرور می‌کنیم با «مدینه فاضله» مواجه می‌شویم. ناکجاآبادی که اندیشه‌های غنی فلسفی در آن موج می‌زند، چنانکه هر انسان آزادی‌خواهی دوست دارد آن را تجربه کند. در قرن شانزدهم اما نوبت به غرب می‌رسد، وقتی متفکری چون توماس مور «آرمانشهر» را به عنوان یک نظام سیاسی- اجتماعی بی‌عیب و نقص توصیف می‌کند. در همه این نوع ساختارهای حکومت سیاسی، آنچه به جدّ به چشم می‌آید، فضیلت‌هایی چون عدالت، حکمت، صلح و خویشتنداری است. و انسان امروز از این بهتر چه می‌خواهد؟!

هرچند در این میان کژفهمی‌ قشری متعصب، آفتی است که به سادگی نمی‌توان از آن گذشت. افراطی‌گری و تعصب‌هایی که خودشان را صرفا وامدارِ فرهنگ و آموزه‌های صرفِ اسلامی‌ می‌دانند، مردمکان سوزنی آنان از درک بسیاری از مفاهیم انسانی و البته جهانی عاجز و قاصرند.

مثلا در دهه ۶۰ خورشیدی کژسلیقگانی با افراطی‌گری‌های رایج در نظام جمهوری اسلامی‌ در صدد تبیین «اُم‌القرای» خویش برآمدند. تلاش‌های ذلیلانه‌ای برای تبیین نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی‌ که یکی از وجوه آن صدور انقلاب اسلامی‌ به گوشه و کنار دنیا بود! اعتبار و عنوانی پوشالی که هیچگاه، هیچیک از کشورهای عربی و اسلامی‌ آن را به رسمیت نشناختند.

تفکر افراطی شیعی با هلالی از حکومت اسلامی‌ نقش بوم‌رنگی را پیدا کرد که جز نفرت‌پراکنی کارکرد خاصی ندارد. بوم‌رنگ هلال‌گونه‌ای که بدون تردید پیامدهای منطقه‌ای و جهانی برایشان کم نداشته است. در این نگرش سیاسی و افراطی مذهبی، رفتارهای سیاسی چقدر که سطحی، کم‌دامنه و سخیف‌اند؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست.

ناتوانی این سنخ در تحلیل مسائل روز تا آنجاست که از درکِ وفاق علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و اقتصاد با هم در می‌مانند. نمی‌فهمند که جامعه رویکرد خاص خودش را به رخدادها دارد. جامعه حتا شخصیت دارد؛ فرهیخته، معقول، شکیل و یا برعکس، سخیف، بی‌رحم، بی ارزش و خرافات‌زده می‌تواند باشد. جامعه یک موجود زنده است، نفس‌اش من و توییم، جان‌اش قانون است، کالبدش همین کوچه و خیابان‌های شهر و روستاست، دشت و دامانی که همه و همه سلول‌هایی از کالبد آن هستند.

حال داستان این «سقوط» خود پرسشی است که گاه به گاه ذهنِ هر انسان فکوری را می‌کاود، گاهی مثل اسید ذره ذره آمال طلایی ما را می‌خورد. چه شد که «سیاست» بجای رفاه بشریت، ابزاری شد برای قدرت، قدرتی که پول می‌آورد، پول‌های کثیف؛ بی‌شک هرچه هست در همین پیرامون ماست، در خلال همین روزهایی که سخت دارد می‌گذرد. می‌دانیم گذر عمر ماست، اما گاهی بدمان نمی‌آید که سریع بگذرد، چه پارادوکس عجیبی، عمری که آرزو می‌کنیم زود بگذرد!

با نگاهی گذرا به زندگی اجتماعی چند دهه اخیر، مشاهده نوعی از زندگی فرسایشی توأم با گلایه، درد، ناامیدی و عدم امنیت به آینده به روشنی مشهود است. این نوعی از بدبینی یا اغراق در برجسته کردن معضلات اجتماعی نیست، این واقعیت ملموسی است که هر روز با آن مواجهیم. مدرسه‌هایی که سرشار از شوق و شادی و رقص و آواز بودند حالا بی‌شباهت به مکتبخانه‌هایی نیستند که در حجره‌هایشان درس‌های کهنه تحجّر تلمّذ می‌شود.

مطئنم به هر آدم روی کره زمین، این حس و حال ما را بگویی به دیده ترحّم به ما می‌نگرد، اما اینکه گناه ما نیست. ما ماهی‌هایی بودیم که فقط می‌خواستیم خیلی زود نهنگ شویم. قبول دارم شاید ماهی‌های صبوری نبودیم، آکواریوم شیشه‌ای خیلی زود دلمان را زد، از ابعادش خسته شدیم. رویای دریا خیلی زود سراغ ما آمد، بی‌آنکه بدانیم «مرد دریا» بودن یعنی چه! فراموش کرده بودیم که پیرمردِ دریادل، یک عمر با موج و دریا و توفان زندگی کرده. ما ماهی‌های حوضی بودیم که خیلی زود هوا برمان داشت. قصه ماهی سیاه کوچولو را با آن دشنه سرخ خیلی جدی گرفتیم، چنانکه برایمان اسطوره شد. یادمان رفت که اسطوره‌ها عمری چندهزار ساله دارند. ما چه بی‌مهری بزرگی کردیم به اسطوره‌هایمان حتا! هنوز هم شاید بخت با ما یار است که افسانه و اسطوره‌های پارسی‌زبان گلایه ندارند، یا عادت به گلایه ندارند، بی‌مهری‌های ما به آنان کم نبوده! شاید ما اولین نسل‌هایی نباشیم که به تاریخ و اسطوره‌هایش پشت کرده، اما بدون تردید از بدترینِ آنهاییم.

اما این گناه، تنها در دامان ما نبود! چقدر که به ما دروغ گفتند! اینان برای اثبات کذب‌شان پای ماه را هم وسط کشیدند. بیچاره ماه که فقط گاه به گاه رخ می‌نمود حالا باید بی‌هیچ مقاومتی تمثال «آقا» را هم به چهره می‌کشید. آن کدام انقلاب است که پای اجرام آسمانی را به سیاست و به زمین باز کند؟ باور کنید این سیاستی است که از ابتدا آبرو نداشت.

این علف هرزه حالا بیش از چهل ساله است، می‌دانم. شاید شیره درخت زندگیِ ما را دارد بی‌رحمانه می‌مکد، اما بدان که «هیج علف هرزی، درخت نخواهد شد». از این روست که من هنوز هم خوشبینم.

مبارزه کار ساده‌ای نیست، چنانکه نوشتن هم ساده نیست. نوشتن فرای دانستن حروف الفبا و فرهنگ لغات است. رُس آدم را می‌کشد، کلمه شیره جان آدم است. نوشتن مثل دریا، آدم را خیلی زود پیر می‌کند. آنچه روی کاغذ می‌آید، باور کن صرفا کلمه نیست، بخشی از خودِ ماست. چکیده‌ای از جان ما که رنگ جوهر به خود گرفته؛ جوهری که خیلی وقت‌ها به سرخی می‌زند…

نوشتن و مبارزه هیچکدام ساده نیست، اما ارزشش را دارند. نمی‌گذارد که درجا بزنیم، دچار آفتِ بی‌تفاوتی بشویم و بپوسیم. که بی تفاوتی، فاجعه‌ای است بلاهت‌گونه دوچندان فلاکتبارتر از شکست. همه اینها را گفتم که کم نیاوری، که بمانی، که با ما بمانی، که با اندیشه بمانی و با اندیشه‌ات دنیا را زیباتر کنی، تا دنیا جای خوبی برای همه آدم‌های دنیا باشد.

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=243109

4 دیدگاه‌

  1. بهتاش

    درود جناب دانیال
    بسیار عالی می نویسید .مطالب شما همچون مطالب جناب عنبرستانی هم در تئوری وهم در عمل بسیار تاثیر گذار هست .
    خشم بانو مریم دانا بجاست ایرانیان فهیم که این شرایط را درک می کنند یا لمس کرده خشمگین می شوند .
    با مهر وسپاس فراوان ازشما

  2. دانیال

    سرکار خانم مریم دانا,
    متوجه شدت خشم شما از نظام بلبشوسالار ملایان هستم. اما آنچه نظام از آن هراس دارد برخورد روشنگرانه و منطفی با مصائب است. همین که شما بی تفاوت نیستید, رحجان و برتری شما نسبت به خیلی از کبک هایی است که پاتوق شان کوچه ی علی چپ است.

  3. Maryam danaa

    تف به قبر خمینی ملعون. مرگ بر خامنه ای و تمامی جنایتکاران وهمدستان او در نظام فاسد وپلید جمهوری اسلامی .مرگ بر تمامی مزدوران وجیره خواران نظام خونخوار ودزد سالار جمهوری اسلامی

Comments are closed.