آرش یاوری – سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی یک بزنگاه تاریخی است که میتوان آن را از زوایای مختلف تحلیل کرد و بیتردید تحریم گسترده این انتخابات و روگردانی شهروندان عادی ایران نسبت به آن یکی از مهمترین نکات این رأیگیری است که در آینده در مورد آن بسیار خواهیم شنید.
اما از سوی دیگر عریان شدن حکومت جمهوری اسلامی از شعارهای عوامفریبانه در «حق انتخاب ملت» و تاثیرگذاری رای مردم در حکومت فقها نیز یکی دیگر از مهمترین وجوه این «انتخابات» است.
در این دوره حکومت ولایت فقیه حتی زحمت صحنهآرایی نمایش رقابتی بودن انتخابات را هم به خود نداده و کاملا روشن است که رهبر جمهوری اسلامی قصد دارد از این پس تک تک کارگزارانش را خود شخصا انتخاب کند و ابایی ندارد که در این مسیر جمهوریت ظاهری نظام هم فدا شود.
اما پرسش اصلی این است که چرا علی خامنهای چنین بیپرده بسیاری از وفاداران و حتا ویترین حکومتاش را که اصلاحطلبان هستند کنار میگذارد. چه شده که حضور حداکثری در «انتخابات» و نشان دادن مشروعیت نظام به جهانیان برای حکومت اولویت اول نیست؟
برای پاسخ به این پرسشها و پرسشهای دیگری از این دست باید به دنبال جوابی فرای انتخابات بود.
علی خامنهای از همان سالهای آغازین که بر کرسی رهبری جمهوری اسلامی نشست آرزوهای دور و درازی در سر میپروراند. او از همان سالهای ابتدایی مانند خمینی سودای یک امپراتوری و خلافت گسترده را داشت و هرچه قدرتش بیشتر تثبیت شد این رویای شبانه را بیشتر در عالم واقعیت دنبال کرد.
او در ۱۴ بهمن ۱۳۷۰ دو سال پس از اینکه به عنوان رهبر جمهوری اسلامی گزینش شد رویای خلافت خود را در غالب مفاهیمی مانند «دولت اسلامی» و «جامعه اسلامی» و «دنیای اسلامی» در یک سخنرانی عمومی بیان کرد؛ اما ۹ سال بعد در ۱۲ آذر ۱۳۷۹ بود که مراحل رسیدن به رویای خود را نیز تشریح کرد. علی خامنهای به دنبال رسیدن به یک امپراتوری اسلامی بود که نامش را «تمدن اسلامی» یا «امت اسلامی» نهاده است. او نقشه راهی را هم ترسیم کرده و پنج گام را تا رسیدن به آرزویش مشخص کرد که دو گام آن از پیش طی شده است.
رهبر جمهوری اسلامی این پنج گام یا مرحله را اینگونه عنوان کرد مرحله اول «انقلاب اسلامی» و مرحله دوم تشکیل نظام اسلامی؛ مرحله سوم تشکیل دولت اسلامی؛ مرحله چهارم تشکیل کشور اسلامی؛ و مرحله آخر تشکیل تمدن/ دنیای اسلامی! به عقیده خامنهای جمهوری اسلامی هنوز در مرحله دوم یعنی تشکیل نظام اسلامی است و به دولت اسلامی نرسیده است.
البته در آن زمان محمد خاتمی برخلاف پیشبینیها و توقع حکومت، بر مسند ریاست جمهوری اسلامی قرار گرفته و به هیچ عنوان شاخصههای دلخواه علی خامنهای برای دولت اسلامی مورد نظر وی را نداشت و برنامههای رهبر جمهموری اسلامی با تاخیر پیش رفت.
اما حکومت بیکار ننشست و به دنبال تقویت دیگر جنبههای خود برای دستیابی به «تمدن اسلامی» بود و درواقع از آن زمان، همه تصمیمگیریها در راستای رسیدن به آن هدف نهایی و در راستای همان راه بود و توجه ویژه به گسترش توان نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم به همین دلیل است. مگر ساخت یک امپراتوری بدون داشتن قوای نظامی قدرتمند قابل تصور است؟
به همین دلیل بود که برنامه هستهای ایران به صورت مخفیانه و برای دستیابی به بمب هستهای با کمک باند عبدالقدیر خان (پدر هستهای پاکستان) شروع شد و تا چندین سال جمهوری اسلامی توانست این فعالیتها را به دور از چشم جامعه جهانی پیش ببرد.
فعالیت هستهای جمهوری اسلامی چنان برای رهبر نظام بااهمیت و ضروری است که تحریمهای سخت و کمرشکن بینالمللی را به جان میخرد اما از این برنامه دست نمیکشد. او حتا به قیمت نابودی اقتصاد ایران، نارضایتیهای گسترده اجتماعی و هدر رفتن ۴۰۰ میلیارد دلار برای دور زدن تحریمها در دوران احمدی نژاد و روحانی از برنامه هستهای دست نکشید.
پیشبرد برنامه موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حتا آزمایش موشکهای ماهوارهبر که میتوانند مبنایی برای ساخت موشکهای قارهپیما باشند را هم باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد بهخصوص اینکه بسیاری از فعالیتهای جمهوری اسلامی در این زمینه نیز سالها مخفیانه پیگیری میشد مانند همکاری سپاه پاسداران با کره شمالی برای توسعه موتور موشکهای قارهپیما با رانش ۸۰ تن که تازه در سال ۲۰۱۶ افشا شد.
اما تحقق رویاهای علی خامنهای بجز موشک و بمب هستهای الزامات دیگری را هم میطلبد و به همین دلیل نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و سازماندهی و تقویت گروههای شبهنظامی که نقش بازوهای حکومت در خارج از کشور را بازی میکنند با سرعت پیگیری شد و همزمان نقش سپاه قدس هم در تحولات منطقهای و حتا داخلی پررنگتر شد.
با پایان دوران ریاست محمد خاتمی بر قوه مجریه و روی کار آمدن محمود احمدی نژاد، رهبر جمهوری اسلامی تصور میکرد که دولت جدید همان «دولت اسلامی» است که او میپندارد و البته شعارها و وعدههای محمود احمدی نژاد هم این تصور را تقویت کرد.
احمدی نژاد خود را فردی ارزشی و مطیع رهبرش میخواند و حتا دریکی از سفرهای انتخاباتی خود در ۹ خرداد ۸۴ در جمع تعدادی از دانشجویان دانشگاههای بندرعباس، تلاش برای تشکیل «دولت اسلامی» را یکی از اهداف خود عنوان کرد. به همین دلیل بعد از اعتراضهای گسترده سال ۸۸ هم علی خامنهای به قیمت بدنام شدن انتخاباتش از احمدی نژاد حمایت کرد و بسیاری از طرفدارانش را رنجاند و باعث شد بسیاری از یاران پیشین از قطار انقلاب پیاده شوند. علی خامنهای در ۲۴ مهر ۹۱ در کرمانشاه باز هم از آرزوها و رویاهایش گفت و اینبار با شرح تفصیلی هر آنچه را در تخیلاتش پرورانده به زبان آورد.
اما بعد مشخص شد که او اشتباه کرده و احمدی نژاد همان فرد مطیع و گوش به فرمان سال ۸۴ نیست و او هم برای خودش آرزوهایی در سر دارد و به دنبال «دولت بهار» و قدرت بیشتر است و نتوانست «دولت اسلامی» مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی را متحقق کند.
تحریمهای شدید و لزوم نشان دادن چهرهای متعادل از حکومت فقها خامنهای را مجبور کرد که باز هم به قواعد حداقلی بازی انتخابات حکومتش پایبند بماند و فردی را که بتواند برای رفع تحریمها گامهای اصولی بردارد به بازی انتخابات راه دهد و اینگونه شد که حسن روحانی دو دوره به ریاست جمهوری اسلامی رسید.
اکنون اما شرایط برای شخص علی خامنهای بسیار متفاوت شده است. او بعد از ۳۲ سال زمامداری هنوز نتوانسته رویا و آرزوهایش را تحقق بخشد؛ پیر و فرسوده شده و گزارشهای فراوانی از بیماریهای متعدد وی منتشر میشود و بسیاری مرگ وی را نزدیک میدانند.
تا کنون گام سوم برای رهبر جمهوری اسلامی بسیار زمانبر بوده و ظاهرا او دیگر فرصت چندانی ندارد و با شتاب قصد دارد قطار انقلاب را تا ایستگاه دیگری که ریلگذاری کرده هدایت کند و امیدوار باشد وارثان وی راهش را ادامه بدهند.
به همین دلیل او اینبار تعارف را کنار گذاشته و حتا حاضر نیست به بهای نمایش مشروعیت ظاهری هم که شده اینبار خطر کند. علی خامنهای حتا فرمانبرداران معتمدی مانند علی لاریجانی را هم کنار گذاشت تا سیدابراهیم رئیسی رئیس دولت بعدی باشد تا بتواند «دولت اسلامی» مورد نظ او را متحقق کند.
علی خامنهای در سخنرانیهای متعددی در تبیین آنچه او تحقق اهداف انقلاب اسلامی نامیده تشکیل «دولت اسلامی» را فراتر از هیات وزیران دانسته و عنوان کرده که «دولت اسلامى» شامل همه ى کارگزاران نظام اسلامى است؛ نه فقط قوه مجریه؛ و این کارگزاران باید جهتگیرىها و رفتار اجتماعى و رفتار فردىِ خود و را با معیارهاى اسلامى تطبیق دهند.
اگر برنامهریزیهای رهبر حکومت فقها طبق برنامه او پیش برود، قدم به قدم حکومت ایران به یک حکومت تمامعیار دیکتاتوری بر مبنای مذهب تبدیل خواهد شد چرا که به گفته علی خامنهای بعد از تشکیل «دولت اسلامی» و برای رسیدن به «کشور اسلامی»، باید قوانین و مقررات، نظامات، تعاملات، ساختارها بر اساس نیاز «جامعه اسلامی» اصلاح شوند. به زبان سادهتر در آن دوره، خلیفه/سلطان حکمرانی میکند، کارگزاران اجرا میکنند و مردم فقط باید با «بیعت» کردن گوش به فرمان آنها باشند.
نمایش انتخابات ۱۴۰۰ در حقیقت پنجرهای است به آیندهای که جمهوری اسلامی در آن تداوم یافته و توانسته به اهدافش برسد. در آن دوران رای دادن و رای ندادن شهروندان نه تاثیری خواهد داشت و نه برای حکومت مهم است. در آن آیندهی خیالی مکتب افرادی مانند مصباح یزدی که معتقد بود قرار دادن هدفی به نام «جمهوری» در کنار اسلام نوعی شرک است و باید حکومت اسلامی را بپذیرید حتا اگر این حکومت به زور متوسل شده باشد، اجرا خواهد شد و به روشنی میتوان دریافت که مابهازای چنین حکومتی را جهانیان چند سال پیش در سوریه و بخشهایی از عراق به نام خلافت اسلامی یا داعش دیدهاند.
البته در آن زمان ائتلاف جهانی توانست خلافت اسلامی را سرنگون کند اما اگر آرزوی خامنهای در آینده تحقق پیدا کند، آیا جهان میتواند یک خلافت دیگر را که مجهز به موشکهای اتمی قارهپیما است و بازوانش در منطقه تا بن دندان مسلح و مجهز هستند و عملا اختیار منطقه را در دست دارد سرنگون کند؟!
درود به شما نویسنده گرامی
اگر شما و زبدگان ایرانی به این درک رسیده باشند که رژیم آن مرحله خلافت اسلامی و شاید عثمانی دوم قرن ۲۱ را هدف گذاری کرده و قدرتهای جهانی وبعبارتی صریح تر آنهائی که این رژیم را سرکارآوردند به چنین درکی نرسیده اند، این از محالات است. بنابراین یا آن را کنترل شده در این مسیر و روئا دارند تا مطامعشان برآورده شود ( کپی قاجاریه و ابقا نکبت در ایران زمین )، و یا ( همان کپی قاجاریه ولی در آغوش روس و چین )
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لف لف خورد گه دانه دانه
البته و صد البته بلا نصبت حیوانات بخصوص شتر!
حتى در مرحله اول ایجاد خلافت اسلامى ؛ خامنه اى مانند خَر در گِل گیر کرده و ممکن است مانند صدام حسین و یا مُعَمَر قذافى سرش را بباد بدهد.