ساسان رضائی – ایران عزیزمان، این زیباوطن، روزهای سرنوشتسازی را از سر میگذراند و ایام سرنوشتسازتر و تاریخسازی را هم پیش رو دارد. مردم این سرزمین همیشه پایدار و سربلند، اخیرا در روز ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ و در گرماگرم معرکه «انتخابات ریاست جمهوری» رژیم منحوس ملاها، حرف آخر را با این نظام ضدایران و ایرانی به قاطعانهترین شکل و در قالب تحریم گسترده این نمایش مسخره و مضحک بیان کردند: «نه به جمهوری اسلامی»! میماند اقدام آخر برای در هم پیچیدن طومار ننگین این نظام که آنهم به وضوح و به گواهی بسیار شواهد، در چشمانداز است!
در چنین شرایطی است که سازمان مجاهدین خلق ایران، به رسم هرساله، با انتشار یک فراخوان در یوتیوب و همچنین در وبسایت «همبستگی ملی» وابسته به «شورای ملی مقاومت ایران» خبر از یک گردهمایی مجازی تحت عنوان «اجلاس سه روزه ایران آزاد» داده است که در روزهای ۱۹ تا ۲۱ تیرماه ۱۴۰۰ برگزار خواهد شد.
به عنوان یک ایرانی وطندوست که همواره دغدغه رهایی مردم میهن را از این جهنم چهل و سه ساله در سر داشته و دارد و با عنایت به بسیار نکاتی که در این فراخوان تبلیغاتی نهفته است، همچنین با در نظر گرفتن شرایط کنونی جامعه ملتهب ایران و بخصوص وظایف و رسالت تاریخی اپوزیسیون برانداز برای نجات وطن و مردم رنجدیده این سرزمین، ضروری دانستم مواردی را به عنوان یک منتقد و نه یک معاند، در ارتباط با پیام سیاسی این فراخوان و عملکرد این سازمان در قبال سایر نیروهایی که صادقانه خود را در ردیف همین اپوزیسیون ردهبندی کرده و مردم ایران را با تمامی گوناگونی آن نمایندگی میکنند، خطاب به رهبران این تشکل سیاسی مطرح کنم.
به این امید که صراحت بیان در طرح انتقادات و سوالات نسبت به رفتار و روشی که بیش از چهار دهه است پرسشبرانگیز بوده، به رسم همیشه، موجب عصبیت و مشاجره لفظی نشده و پاسخ را از متن به حاشیه نبرد چرا که جستجوی درد اولین گام در مسیر تشخیص درست درمان رنج ملتی است که امروز با تحریم تاریخی نمایش «انتخابات ریاست جمهوری اسلامی» به همه آنهایی که ادعای پرچمداری نهضت سرنگونی این رژیم منحوس را دارند، به روشنی پیام اتحاد و پرهیز از بیماری انحصارطلبی را میدهد. پیامی که پاسخ مثبت به آن جز با استطاعت استماع و پذیرش انتقادات و اتخاذ تصمیمات سیاسی شجاعانه برای دست زدن به اقدامات عملی ضروری در راستای ایجاد وحدتی پایدار میسر نخواهد شد.
و اما نکات مورد نظر:
۱- مردم ایران «نه تاریخی» خود را به زبان تحریم سراسری و بیسابقه انتخابات نمایشی «ریاست جمهوری» نظام و با «رای من سرنگونی است» که شعار مادران شهدای آبان ۹۸ هم بود، به تمامیت «جمهوری اسلامی» اعلام کردند و نه آنطور که شما مطرح میکنید، به «حکومت خامنهای- رئیسی»! از شعار فراگیر و مردمی «نه به جمهوری اسلامی» که پیشدرآمد و فراخوانی به این تحریم گسترده و تاریخی بود، نگران و هراسان نباید بود و در نفی آن یا به سایه بردنش نباید کوشید! این شعار مخرج مشترک خواستهای تمامی اقشار مردمی و تشکلهای سیاسی سرنگونیطلب است که نابودی «جمهوری اسلامی» را اولین و ضروریترین قدم در راه تضمین نجات ایران و استقرار آزادی به معنای دقیق کلمه در این مرز و بوم، که تاریخی کهن و هزاران ساله دارد، میدانند.
این «نه تاریخی» به معنای حمایت از هیچ تشکل و نیروی سیاسی خاصی نیست بلکه پیام آن فقط و فقط نفی کلیت «جمهوری اسلامی» است. هرگونه اقدام فرصتطلبانه برای غصب یا مصادره این دستاورد عظیم مردمی در جهت منافع گروهی، بیشک حرکتی است غیرمسئولانه که بطور جدی به تلاش برای ایجاد وحدت ملی بین نیروهای سرنگونیطلب که نجات ایران و مردم به اسارت گرفته آن از یوغ این استبداد مذهبی را ماموریت و اولویت تاریخی خود میدانند، لطمه خواهد زد.
این مردم زخمدیده در ادامه راه و انتخاب آگاهانه خود، «آری» را به کسانی خواهند گفت که ارائه کننده یک «جایگزین» مشروع، مقبول، فراگیر و نمایندگی کننده تمامی اقشار و طیفهای گسترده فکری، سیاسی، فرهنگی، قومیو… در سطح جامعه ایران باشد و نه «ویترین سیاسی» این یا آن گروه که متشکل از افرادی است که همه یک حرف را میزنند و یا باید یک حرف را بزنند. آیا سازمان یا «شورای ملی مقاومت» شما میتواند بدون هیچگونه تناقضی و با صداقت ادعا کند که دارای چنین خصلتی است؟ آیا تمامی مردمی که در انتخابات شرکت نکردند و با این حرکت خود به «جمهوری اسلامی» نه گفتند، فقط به درخواست شما پاسخ گفتند؟ اگر پاسخ منفی است که قطعا چنین است، موضع شما در قبال اقشار گستردهای که با نقطه نظر سیاسی دیگری غیر از آنچه مربوط به شما است، از رفتن به حوزههای رایگیری خودداری کردند، چیست؟ قرار است با آنها چه رفتاری در پیش بگیرید؟
در نظر داشته باشید که جامعه امروز ایران از جبهه اپوزیسیون سرنگونیطلب انتظار «ایجاد اراده واحد» و «خرد جمعی سیاسی» در درون خود را دارد چیزی که نافی خط و مشی مبتنی بر «آرمانگرایی کور» است. اگر به این انتظار تاریخی پاسخ مناسب و درست داده نشود، مردم آگاه و به جان آمده ایران از این اپوزیسون نیز، چنانچه از درک صحیح و بهموقع شرایط آنها ناتوان باشد، مانند رژیم جمهوری اسلامی عبور خواهند کرد و به هیچکس اجازه موجسواری نخواهند داد.
۲ – در پی بیش از چهار دهه تجربه تاریخی تلخ و خونین زندگی تحت حاکمیت این فاشیسم مذهبی، مردم ایران اکنون خواهان یک نظام لائیک و سکولار هستند. آنهم نه تنها برای برقراری یک نظام واقعی «دولت– ملت» مبتنی بر جدایی مطلق دین از دولت، بلکه برای ایجاد حاکمیتی با نهادها و ساختارهای سدکننده راه هرگونه مداخله دین در سیاست.
مردم خمینیگزیده و «جمهوری اسلامی» دیده ایران دیگر حاضر نیستند همچون بهمن ۵۷ به شعارهای کلی از قبیل «جمهوری دمکراتیک» و قول و قرارهای ده مادهای «زیر درخت سیب» دل خوش کنند به ویژه که در اسناد «شورای ملی مقاومت» شما، «جمهوری دمکراتیک» همچنان پسوند «اسلامی» را هم یدک میکشد و تا کنون هیچ سندی که حاکی از اتخاذ یک تصمیم رسمی«شورایی» و اعلام شده مبنی بر حذف قطعی این پسوند باشد ارائه نکردهاید.
آیا این پنهانکاری و دوگانگی در گفتار نمیتواند توجیه کننده یک تردید منطقی از جانب افکار عمومی نسبت به حسن نیت شما و محتوای «جمهوری دمکراتیک» پیشنهادیتان به مردم ایران باشد؟
مردم ایران امروز به خوبی و با گوشت و پوست خود دریافتهاند که پایهریزی بنیادهای آزادی به معنای واقعی کلمه (یعنی آزادی توأم با آگاهی) دیگر هرگز با دنبالهروی از تشکلهایی که به هر طریق پیام استقرار یک نظام ایدئولوژیک (مثال: جامعه بیطبقه توحیدی) را با خود حمل میکنند، میسر نمیشود چرا که این مسیر نهایتاً با حذف کامل دگراندیشان، به تمامیتخواهی ختم خواهد شد. به سرنوشت و ترکیب فعلی«شورای ملی مقاومت» تان اندکی بنگرید، به یقین شما را به تفکر وا خواهد داشت.
فراموش نکنیم که شما پیشاپیش رئیس جمهور این «جمهوری دمکراتیک» را هم برای مدت شش ماه تا دو سال اول بعد از سرنگونی، بدون هیچ نظرخواهی از مردم انتخاب کردهاید تا تدارک استقرار نظامی را فراهم کند که باید جایگزین رژیم منحوس «جمهوری اسلامی» شود! به این ترتیب، نتیجه از هماکنون قابل پیشبینی است.
علاوه بر این، خاطرنشان باید کرد که دمکراتیک بودن یک نظام جمهوری را عنوان آن تضمین نمیکند بلکه این نهادهای تشکیل دهنده و ساختارهای آن هستند که متضمن ماهیت و کارکرد دمکراتیک آن میباشند. ریاکاری بس است، با کلمات بازی نکنیم! نظام حاکم بر کره شمالی هم عنوان «جمهوری دمکراتیک» را طبق «قانونی اساسی» خود، برای خویش برگزیده است. آیا رفتار این نظام هیچ سنخیتی با معیارهای مربوط به یک جامعه دمکراتیک دارد؟ در عوض، هیچیک از کشورهای واقعاً دمکراتیک اروپایی که به شکل جمهوری اداره میشوند، پسوند «دمکراتیک» را دنبال نام خود یدک نمیکشند. آیا فقدان این صفت خدشهای به ماهیت دمکراتیک این نظامهای سیاسی وارد کرده است؟
همگان به خاطر دارند که این «جمهوری دمکراتیک» شما همین چند ماه پیش، برای اولین بار، در یکی از سخنرانیهای عمومی «رئیس جمهور منتخب شورای ملی مقاومت» متولد شد، بطوری که ظهور آن حتی اعضای همین «شورا» و هواداران خودتان را غافلگیر و به گونهای «دمکراتیک»! انگشت به دهان کرد. در حالی که آنها به دنبال دلایل و توجیهات حذف پسوند «اسلامی» این «جمهوری دمکراتیک» بودند، برای سایر ناظرین سیاسی بسیار روشن بود که این اقدام فقط یک تلاش تبلیغاتی برای مقابله با موج ایجاد شده بخ دنبال شعار فراگیر «نه به جمهوری اسلامی» و به سایه بردن آن است. به لحن این سخنرانی و زمان ایراد آن خوب دقت کنید. برای انکار این واقعیت با مشکل روبرو خواهید شد.
۳ – شما از «موسسان پنجم ارتش آزادیبخش» سخن میگویید. ممکن است مشخص کنید که «موسسان پنجم» چه صیغهای است، چه معنایی دارد و تفاوت آن مثلاً با «موسسان چهارم» چیست؟ یا اصلاً این داستان تکرار انحلال و بازتاسیس «ارتش آزادیبخش» را مردم تشنه و منتظر آزادی در داخل ایران چگونه بایستی فهم کنند؟
همچنین میشود توضیح بدهید که این «ارتش آزادیبخش» شما بطور فیزیکی الان در کجاست؟ و اگر منظورتان مجموعه افراد مستقر در آلبانی است، کدام سند حقوقی چنین موقعیتی را با ماهیت نظامی برای آن جمع پناهنده و سالمند در خاک این کشور به رسمیت شناخته است؟ به این امید که تلاش نکنید تا با توسل به استدلالات نامعقول و دور از ذهن، به موجودی مجازی و خیالی جامه واقعی بپوشانید چرا که «ارتش» واژهای است شناخته شده با تعریف مشخص و دارای مشخصات ویژهای که حذف هر یک از آنها ما را از این عنوان دور و به تخیل نزدیک میکند.
۴ – شما به «کانونهای شورشی» اشاره میکنید و یکی از اهداف برگزاری مراسم خود را حمایت از همین «کانونها» اعلام میدارید. ممکن است توضیح دهید چرا در شرایطی که بسیاری جوانان دلاور ایرانزمین در سراسر مملکت از جمله با استفاده بهینه از فرصت ناشی از به اصطلاح «تریبونهای آزاد» برگزار شده در دوران «انتخابات ریاست جمهوری» توسط محافل فریبکار رژیم، یا در فضای مجازی، با چهره آشکار و جسارت تمام آنهم با پذیرش آگاهانه خطر دستگیری و شکنجه، تمامیت جمهوری جنایتکار اسلامی را افشا و محکوم کرده و میکنند، اعضای این به اصطلاح «کانونهای شورشی» شما بجای حضور در میان مردم و تهاجم به نظام و فریاد زدن نام رهبران و خواستههای خود، سر و روی خود را در پوشش پنهان کرده و در بیابانها یا مکانهای ناکجاآباد، با شلیک یکی دو تیر از تفنگهایی که سالهاست از رده خارج شدهاند، فقط یک «حاضر، حاضر» میگویند و بعد هم ناپدید میشوند بیآنکه فریادرس زنان و مردانی باشند که در نبرد عریان و رو در رو با رژیم، از نیروهای اپوزیسیون و از جمله از شما، فقط درخواست اندکی کمک میکنند؟ منظور همان مبارزینی هستند که شما در اطلاعیهها و موضعگیریها یا در «سیمای آزادی»تان از اشاره به اسامی و وضعیتشان با وسواس پرهیز میکنید همچون فاطمه سپهری، نرگس محمدی، گوهر عشقی، محبوبه رمضانی، ناهید شیربیشه، سکینه احمدی و یا دهها تن دیگر از مادران کشته شدگان آبان ۹۸ و دلاورانی مانند محمد خداپرست نیشابوری، امیر فتحی و بسیاری زندانیان سیاسی در بند دیگر (نسرین ستوده، محمد نوریزاد، محمد سپهری و سایر امضاکنندگان بیانیههای چهارده نفر، سهیلا حجاب، برادران افکاری، محمد جعفری یزدی و…).
آیا کسانی که بدون طرفداری از تشکیلات و نقطه نظرات شما، در داخل یا خارج از ایران صادقانه و با عشق به میهن برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، دستگیر، زندانی، شکنجه و گاه اعدام میشوند، شایسته آن نیستند که از حمایت بیدریغ شما برخوردار شوند؟ اگر پاسخ مثبت است چرا نسبت به سرنوشت آنها خاموشید و بهموقع به فریاد کمکخواهی آنها پاسخ نمیگویید؟ راستی چرا با سرنوشت فرزندان مبارز و راستین این سرزمین چنین گزینشی برخورد میکنید؟ با قضاوت تاریخ چه خواهید کرد؟
لطفا استدلال نکنید که هدفتان پرهیز از به خطر انداختن جان آنهاست چرا که آنها پیشاپیش مرگ را به جان خریدهاند تا در مقابل چشمان ما حماسههایی از وطنپرستی و ازخودگذشتگی بیافرینند. شما را به دفاعیات زندهیاد نوید افکاری در بیدادگاه جمهوری اسلامی ارجاع میدهم که شما پس از اینکه کار ار کار گذشت به یاد وی افتادید. او دلاورانه بر سر «قاضی» این بیدادگاه فریاد زد : «من از مرگ هراسی ندارم اما به خدا شما از اعدام من پشیمان خواهید شد چون من بیگناهم»!
از سوی دیگر، میتوانید توضیح دهید که چرا عملیات این «کانونهای شورشی» مورد ادعای شما، پیوسته نه تنها از نگاه خبرنگاران خبرگزاریها و رسانههای خارجی حاضر در ایران، بلکه از دید پر عطش تلفنهای دستی میلیونها جوان ایرانی که منتظر شکار چنین لحظاتی هستند تا آنها را در فضای مجازی منعکس کرده و به مردم امید پیروزی بدهند، به دور میمانند و فقط این به ادعای شما، «هزاران خبرنگار سیمای آزادی» در داخل هستند که آنها را ثبت و ضبط کرده و برای شما ارسال میدارند تا بطور انحصاری از «تلویزیون ملی ایران»! پخش کنید؟
۵ – راستی دستاورد مشخص آن «کهکشان» مجازی سال گذشته شما برای پیشبرد مبارزات مردم در داخل ایران چه بود؟ ممکن است بیلان آن را در جهت سازماندهی این مبارزات و تقویت روحیه و کمکرسانی به مردم برای مقابله با بیش از یک دوجین دستگاههای سرکوب و ترور رژیم گزارش کنید؟ آیا نمیتوان ادعا کرد که این تکبرنامههای پرسروصدای سالانه آنهم با هزینههایی که تخمین آن چندان مشکل نیست، فقط و فقط با هدف بزرگنمایی و به منظور روحیه دادن به اعضای تشکیلات و در راستای حفظ انسجام آن برگزار میشوند؟ اینها سوالاتی است که بطور منطقی میتوانند چند ماه دیگر، در مورد همین «اجلاس سه روزه ایران آزاد» هم که تکرار متفاوت همان حرکت مطلقا تبلیغاتی و همچنان با هدف بزرگنمایی است، مطرح شوند.
خانمها و آقایان، پرهیز توأم با وسواس شما از همبستگی واقعی و وحدت با سایر نیروهای سرنگونیطلب و تلاشتان برای آلوده نشان دادن چهره آنها، نشان از یک انحصارطلبی دردناک دارد. عارضهای که چه بخواهید و چه نخواهید، ثمرهاش چیزی جز طولانیتر شدن عمر ننگین نظام ضدمردمی و ضدایرانی «جمهوری اسلامی» نخواهد بود.
لطفا بیهوده تلاش نکنید تا توضیح دهید که سالهاست شعار «جبهه همبستگی» میدهید و این دیگرانند که به دلیل «وابستگی به شاه و شیخ» واجد صلاحیت استخدام در «جبهه همبستگی» یا «شورای ملی مقاومت» شما نبودهاند! در آنصورت چارهای نمیماند جز اینکه توجه شما را به نکات اساسی زیر جلب نمود:
اولاً – به اعتراف دست اندرکاران سیاسی و امنیتی رژیم، حداقل هشت و نیم ملیون ایرانی مهاجر در خارج از کشور زندگی میکنند که یکی از تحصیلکردهترین، بافرهنگترین و ثروتمندترین جوامع خارجی مقیم کشورهای اروپا، امریکا و استرالیا را تشکیل میدهند. اینها عموماً مغزها و فرهیختگان میهن ما هستند که بهواقع یک سرمایه عظیم ملی را تشکیل میدهند و اساسا به دلیل شرایط خفقان و سرکوب ناشی از استقرار جمهوری اسلامی، کشور را ترک کرده و زندگی در تبعید خودخواسته را برگزیدهاند. به همین دلیل، در ردیف اقشاری از جامعه قرار میگیرند که به جمهوری اسلامی «نه» گفتهاند و به هیچوجه نمیتوان به آنها وصله «وابستگی» زد. بنابراین، اگر بعد از چهار دهه، این جامعه عظیم مهاجر اقبال چندانی به یک نیروی سیاسی نشان نداده و نگاه چندان مثبتی هم نسبت به عملکرد آن نداشته و ندارند، خود بازتاب دهنده وضعیت آن نیروی سیاسی در داخل ایران است و باید به آن گفت، «خود شکن آئینه شکستن خطا است»!
ثانیاً – از زمان طرح شعار «جبهه همبستگی» تا کنون، شما نه تنها موفق به جذب هیچ چهره تازهای از بین این جامعه مهاجر کمنظیر که بطور واقعی نمایندگی کننده بخش یا بخشهایی از اقشار گسترده و متنوع مردم ایران باشد، نشدهاید بلکه بسیاری از شخصیتهای عضو «شورای ملی مقاومت»تان و همچنین صدها تن از اعضای سارمانتان را هم از دست دادهاید بیآنکه قادر به ممانعت از این ریزش مستمر نیرو بوده باشید! در این مسیر حتی فرزندان بسیاری از رهبران ارشد سازمانتان هم که قبلا در کادر تشکیلات فعالیت میکردند، از آن برای همیشه گریخته و گاه با شما به مخالفت برخاستهاند و شما هیچ توضیح دیگری جز توسل سیستماتیک به اتهام سخیف «آلت دست» شدن توسط «شبکههای وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی» برای توجیه این وضعیت دردناک نداشتهاید! روشی که هیچ پیامی غیر از توهین به شعور عمومی ندارد.
ثالثاً – شعار زنگزدهی «نه شاه و نه شیخ» که سالهاست از نظر بسیاری ایرانیان وطندوست هیچ مبنای سیاسی و جامعهشناسانه قابل دفاعی ندارد و نشاندهنده از فاصله شما با واقعیات اجتماعی امروز ایران است و به همین دلیل هم شما اخیرا و بعد از گذشت چهار دهه، ناچار شدهاید تفسیری جدید تحت عنوان «نه به استبداد و نه به وابستگی» از آن ارائه کنید، تنها و تنها موجب انزوای سیاسی روزافزونتان در بین مردم و بخصوص در سطح جامعه ایرانیان خارج از کشور شده است چرا که، نه جمهوری اسلامی، آنطور که شما میخواهید وانمود کنید، رژیمی مستقل است و نه حکومت شاه طبق ادعای شما، نظامی سرکوبگرتر از رژیم جمهوری اسلامی بود.
توجه داشته باشید که این انتقاد به هیچ وجه به معنی دعوت به دست دوستی دادن با کسانی نیست که در جنایات رژیم جمهوری اسلامی شرکت داشته و یا همدست و مالهکش آن در سطح بینالمللی بودهاند.
توسل به نیتخوانیهای بیپایه و اساس نیز برای طرد طیف گسترده ایرانیان وطنپرستی که در عین داشتن مواضع سیاسی مغایر با شما، عشق به میهن را در سینه دارند، چنانکه در بعضی از نشستهای «شورای ملی مقاومت» شما به عیان دیده میشود، روشی است که نشان از تمایل به انحصارطلبی دارد و جز موجب ادامه انزوای شما نخواهد شد.
بنابراین بهتر است با این شعارهای زنگزده و مطرود، بر چشمهای مردمی که اینک هم به ماهیت نظام جمهوری اسلامی و هم به عمق فاجعه فریب بهمن ۵۷ آگاه شدهاند، خاک نپاشید. زمان آن رسیده است که رنگینکمان افکار آزادگان، فرهیختگان و آزداندیشان وطندوست ایرانی را بعنوان یک واقعیت به رسمیت بشناسید و دریابید که به کار گرفتن این گنجینه ملی تنها ضامن نجات وطن و مردم ایران است.
۶ – و سرانجام، لطف کرده برای افکار عمومی اندکی حرمت قائل شوید و این تناقض حیرتانگیز و غیرقابل توجیه را که دیر زمانی است در ارتباط با نقش رهبریتان در پیشبرد مبارزه سیاسی شما دیده میشود کمی روشن کنید و آن اینکه، چرا ایشان هیجده سال است در خارج از کشور یک زندگی مخفی را انتخاب کرده و به این ترتیب، با بیمسولیتی تمام، خود را از پاسخگویی مستقیم به هرگونه سوال در ارتباط با نظرگاهها و برنامههای خود و جنبشاش در ارتباط با اوضاع سیاسی و سرنوشت مملکتی که وی در نظر دارد، از موضع رهبری « تنها جایگزین مستقل و دمکراتیک»، پس از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، سکان هدایت آن را در دست گیرد، معاف کرده است؟
باور بفرمایید برخلاف آنچه شما بطور معمول ادعا میکنید، این سوال هیچ صبغهی امنیتی ندارد و فقط یک پرسش ساده سیاسی است چرا که از ابتدا فلسفه خروج ایشان از ایران و حضورش در خارج از مملکت، به گفته خود وی، چیزی جز امکان استفاده از فضای دمکراتیک جوامع آزاد برای کمک به انتقال پیام مبارزات مردم ایران با هدف به پیروزی رساندن آن نبوده است.
حال، سوال این است که چرا در این لحظات سرنوشتساز که رهبر این، به ادعای شما، «تنها جایگزین مستقل و دمکراتیک» بایستی هر روز در مقابل مطبوعات بینالمللی حضور یافته و علاوه بر گزارش جنایات مستمر رژیم بر علیه مردم ایران، تحلیل مشخص خود از این شرایط مشخص را در اختیار اقکار عمومی قرار دهد و فعالانه برای یاری رساندن به مبارزین داخل کشور و همچنین علیه ممانعت از همدستی و کمکرسانی سوداگران جهانی به این نظام منحوس و خونخوار تلاش کند، از نظرها غایب و پنهان است؟
آیا انتخاب این زندگی مخفی آنهم در شرایطی که دسترسی به مطبوعات و افکار عمومی برای ایشان کاملا میسر است، نقض غرض نمیکند؟ مگر اینکه با توجه به جایگاه ایدئولوژیک ایشان در سطح تشکیلات شما، این غیبت هم مانند آن داستان «ازدواج و طلاق» یک توجیه و پیام ایدئولوژیک داشته باشد که درک آن برای افکار عمومی ایرانیان و از جمله جامعه مهاجر بسیار فهیم و تحصیلکرده مقیم خارج از کشور بسیار مشکل است؟!
فراموش نکنید که مصدق، همان شخصیتی که شما به او تمسک میجویید، در سختترین شرایط، بهای پایبندی خود به الزامات مبارزه برای پیشبرد اهدافش را با حضور در صحنه و در میان مردم پرداخت و نهایتا هم کنج عزلت را بر گریز از وطن ترجیح داد. لطفا به این مصادره چندشآور چهرههای تاریخی و نیز جانفشانی و تلاش دیگران خاتمه دهید! چهرههای ماندنی و صادق مبارزات آزادی خواهانه ملت ایران نه میراث پدری این یا آن گروه سیاسی بلکه سرمایههای تاریخی تمامی ملتی هستند که با حفظ گوناگونی، تنوع و در عین حال یکپارچگی خود، نزدیک به یک و نیم قرن است برای ایجاد جامعهای آزاد، آباد، دمکراتیک و پیشرو مبارزه میکنند. آنهایی هم که در این مسیر صادقانه به خاک افتادهاند و جان خود را نثار این راه پر شکوه کرده یا میکنند، سرمایههایی نیستند که از حسابهای بانکی این یا آن گروه یا حزب سیاسی هزینه این راه شده باشند بلکه انسانهای آگاه و عاشق میهنی بودهاند که در برههای از تاریخ به پیامی اعتماد کرده یا دل بستهاند و آن را ضامن رسیدن به مقصد یعنی ایجاد یک جامعه آزاد و دمکراتیک تلقی کردهاند و به این ترتیب، با اعتماد صادقانه خود، جان را نثار و جز بر سنگینی بار مسئولیت رهبران و حاملین پیام نیفزودهاند.
بنابراین هیچکس، نه شما، نه سایر نیروهای سیاسی و نه، به طریق اولی، وارثان نظام منحوس و خیانتکار خمینی، نمیتوانند و حق ندارند با تمسک به خون جوانان صادقی که با اعتماد به این یا آن پیام دریافتی، شهید شده و جان را فدیه راه آزادی کردهاند، برای خاموش کردن رقبا و منتقدین خود و در انحصار گرفتن میدان مبارزه و سرانجام مدیریت یک ملت و مملکت تلاش کند. برعکس، آنها موظفند و بایستی هم به مردم صادقانه گزارش کنند که با این خونها چه کردند و نتیجه و حاصل کار چه شد، خدمت یا خیانت؟
اشتباه نشود، این یک پرسش فردی و مربوط به امروز نیست. پرسشی است رو به آینده و از زبان تاریخ؛ چنانکه در گذشته نیز بسیاری نیروهای سیاسی دیگر با آن روبرو شدند و از بد حادثه، گاه بعضیی رهبران کهنهکار آنها در سیاهچالهای همین رژیم جمهوری اسلامی و در تقلای پاسخگویی به آن، «از امام خمینی به خدا رسیدند» و بعضیهای دیگر هم لندننشین شدند و ماله به دست همچنان تلاش دارند تا در جهت عکس حرکت تاریخی مردم ایران، پارو بزنند و با مشاطهگری، چهره این رژیم منحوس را تطهیر کرده و تقصیر گزینش رئیسی جلاد به «ریاست جمهوری» نظام مودر علاقه قبله عقیدتیشان، یعنی مسکو، را به گردن آنهایی بیندازند که مردم را به تحریم این «انتخابات» دعوت و تشویق کردند.
این «ابلهان سودمند» و خائنین مردمفروش هم میتوانند با نگاهی به گذشته، مدعی لیست «شهدایی» شوند که با دل بستن به پیام سیاسی و ایدئولوژیک تشکیلاتی که چند صباحی تحت رهبری آنها بوده است، جانشان را، به تعبیر خویش، فدیه راه آزادی مردم ایران کردند! و اگر امروز زنده میبودند و به این صحنه دردناک مینگریستند؟
فقط برای تقویت حافظه و به نام همۀ جان باختگان و دربندان در راهِ ایران:
… زندهیاد نوید افکاری دلاورانه بر سر «قاضی» این بیدادگاه فریاد زد : «من از مرگ هراسی ندارم اما به خدا شما از اعدام من پشیمان خواهید شد چون من بیگناهم»!
جناب آقای ساسان رضائی
نوشته زیبا و منطبق برصد در صد واقیعت. دو نکته که به ان اشاره نگشته
۱ – منابع مالی فرقه مجاهدین خلق . از کجا می آورد و بکجا میبرد و مثلا یک قلم خرج مالی قابل ذکر پرداخت ۸۰۰ هزاریورو به یک حزب فاشیست اسپانیا می باشد………………..
۲- رفیق چریک فدایی لندن نشین از تحریم شدن انتخابات توسط مردم به ناله در آمده نه انتصاب ملا رئیسی. پدر زن ملا رئیسی ملا علم هدی خلیفه خراسان روابط خوبی با جمهوریهای مسلمان نشین روسیه دارد مانند تاتارستان. انتصاب قابل پیش بینی رئیسی رفیق چریک روسی لندن نشین را بسیار هیجان زده کرده.