علاوه بر خدعه و «تقیه» و عوامفریبی ملایان و مشروعهخواهان، دستکم دو گروه به آنها کمک کردند تا آنچه را که سواد و هوش آن را نداشتند، تئوریزه کنند و با تکیه بر دستگاه بیامان سرکوب بر قدرت بمانند.
یکی، چپ سنتی و تفکر تودهای بود؛ دیگری، آنچه به غلط «لیبرال» و یا «ملّی» نامگذاری شد اما در واقعیت چیزی جز تفکر مذهبی با کراوات و بدون روسری نبود.
ایندو به همراه رهبری انقلاب اسلامی که سواد و دانش او را از حرف زدن وی میشد دریافت در دو نکته مشترک بودند: پهلویستیزی (و نه الزاما سلطنت چرا که به قاجار التفات داشتند!) و آمریکاستیزی (و نه الزاما غربستیزی زیرا از مواهب غرب چشمپوشی نمیکنند!) با اینهمه هیچ چیز سبب نشد تا آنکه قدرت را به انحصار خود درآورد، آندو گروه دیگر را سرکوب و یا مفتضح نکند! چنانکه هم چپ سنتی و هم «لیبرال»ها را که ریشههای مذهبیشان عمیقتر از آن بود که بتوانند «چپ دمکرات» و یا واقعا «لیبرال» باشند پس از تار و مار، به عناصر بیاختیار و تبلیغاتچی خود تبدیل کرد و بعدها فرزندان آنها در داخل و خارج همان راه توجیه جمهوری اسلامی را در پیش گرفتند! اگر نسل جدید لابیگران رژیم را در غرب پیگیری کنید، در مورد اغلب آنها به خانوادههای آخوند و مذهبی و تودهای میرسید! در سال ۵۷ نیز «ارتجاع سرخ و سیاه» نه به عنوان یک «برچسب» و یا فحش و ناسزا، بلکه به مثابه یک واقعیت به قدرت رسید. لازم نیست به کسی بربخورد زیرا چپهای دمکرات و لیبرالهای واقعی ایرانی اگرچه سالها بعد ممکن است ظهور کرده باشند، اما آنچه در ایران به قدرت رسید، در عمل ثابت شد که چیزی جز ارتجاع سرخ و سیاه نبود!
دوگانهسازی و دوگانهسوزی جمهوری اسلامی که در پروژه امنیتی اصلاحات پس از پایان جنگ و دوران ناکام سازندگی اکبر رفسنجانی به میدان آمد نیز مبتکرش نه امثال سعید حجاریان بلکه نورالدین کیانوری بود! او بود که تا پیش از آنکه درست چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر شود، در جلسات هفتگی و ارگان حزبش دوگانهی «کِه بر کِه» را ترویج میکرد و آن را حتا نه آنگونه که بعدها رایج شد، به عنوان «بد و بدتر» بلکه به مثابه «خیر و شرّ» نیروهای درون حکومت تئوریزه میکرد و از آنجا که تفکر تودهای همان زمان هم در نهادهای مختلف کشوری و لشکری نفوذ داشت، طبیعتا خود را «خیر» میدانست و از اقدامات «شرّ» در حذف دیگران استقبال و به آن یاری نیز میکرد. وگرنه چطور میتوان دفاع از جنایتکاری مانند خلخالی را توضیح داد؟!
البته چپ سنتی و اعقاب آن تا امروز از «مذهبی بودن» جامعه برای توجیه فرصتطلبیها و کرنش خود به حکومت اسلامی استفاده میکنند. اصولا فرصتطلبی رایجترین و آسانترین و سودآورترین خصوصیت بشریست! پروژه اصلاحات، چه بسا بدون آنکه مخترعانش بدانند، بر بستر همین فرصتطلبی توانست بیش از بیست سال جامعه را معطل اصلاحات ادعایی خود کند که یکبار از آن احمدینژاد بیرون آمد و بار دیگر رئیسی و قالیباف و اژهای! آنهم بر فرشی «سرخ» از خون مخالفان و دگراندیشان و معترضان که زیر پای همهی زمامداران رژیم بر خاک «سیاه» ایران پهن شده است!
باری، ارتجاع سرخ و سیاه ناسزا نیست بلکه عبارتی بسزا برای یک «تز» است که به بهایی سنگین در آزمون واقعیت به اثبات رسید! «سیاهیِ» مذهب میبایست از حکومت جدا شود و «سرخی» چپ میبایست با دموکراسی درآمیزد تا شاید «ارتجاع» آنها همراه با جمهوری اسلامی به تاریخ سپرده شود.
الاهه بقراط
۲=
= این نامه حزب خائن توده قبل از دسیسه سال ۵۷ بر علیه ایران و ایرانی به خمینی معلوم الحال است :
. پس از راهپیمایی تاریخی عید فطر، که رفراندوم گویایی در جهت تأیید هدفهای اساسی جنبش ملی میهن ما بود، حزب تودۀ ایران در اعلامیۀ ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ خود، پیشنهاد روشنی دربارۀ نکاتی که میتواند بهعنوان برنامۀ مبرم مورد پذیرش همۀ نیروهای اصیل مبارز ملی قرار گیرد و خط فاصل بارزی میان مبارزان و سازشکاران با رژیم شاه و امپریالیسم بکشد، تدوین و مطرح کرد. از این پیشنهاد، که بهضمیمۀ این نامه بهنظر آیتاﻟﻠﻪ میرسد، دیده میشود که بین آنچه که حضرت آیتاﻟﻠﻪ تاکنون بیان داشتهاید و آنچه که حزب ما خواستار است، در مهمترین و عمدهترین جهاتش، انطباق و یا لااقل نزدیکی بسیار زیاد موجود است با تکیه به همین واقعیات است که حزب تودۀ ایران از حضرت آیتاﻟﻠﻪ بهعنوان برجستهترین شخصیت ملی جنبش کنونی ایران انتظار دارد که نفوذ و اعتبار بزرگی را که در میان مبارزان راه استقلال و آزادی دارید، در راه تحکیم بیشتر امر اتحاد همۀ نیروهای ملی و آزادیدوست به کار اندازید و به نیروهایی که به سخنان آیتاﻟﻠﻪ ارج فراوان میگذارند.
= عرفان کسرایی می گوید؛ در سال ۱۳۵۳، مجید شریف واقفی (یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق) به همراه لیلا زمردیان (از اعضای زن سازمان مجاهدین خلق که در سال ۱۳۵۴مارکسیست شد) در جنرال الکتریک بمب گذاری کرد و سرایدار آنجا را که حتی نامش نیز مشخص نیست در خون خود غلتاند، مجید شریف واقفی که نامش بر سر در مشهورترین دانشگاه ایران یعنی دانشگاه صنعتی شریف قرار داده شده ـ کمی بعد قربانی اختلافات درون گروهی شد و شیوه قتل او نشان میدهد که این گروه از مخالفان محمدرضا شاه پهلوی، چندان میانهای با آزادیخواهی و دموکراسیخواهی نداشتهاند.
همگروهیهای سابق او، یعنی خاموشی و سیاه کلاه جنازه شریف را سلاخی کردند و بر آن، محلول بنزین و کلرات و شکر ریختند و آتش زدند، پس از سوزاندن جسد، آن را قطعه قطعه و در چند نقطه دفن کردند.
اگر خواستید نمونه های فراوان دیگری از این ارتجاع سرخ و سیاه که بنیان ایران نوین را ویران کردند در صدها صفحه برایتان ترسیم میکنم تا دیگر پای تاریخ منقل نشینان قجری و مخموران همیشه ودکا خور توده ای ننشینید .
۱=
برای آگاهی شخصی که خانم یا آقای سیمین نام دارد ( چون در فضای مجازی بسیار مشاهده کردم که گروه های مخالف پادشاه ایران ساز از ستمی که بر زنان ایرانی میرود سو استفاده نموده و با اسامی خانمها ظاهر میشوند تا مقاصد خود را برسانند نمونه آنها آخوندی به نام میلانی بود که در چت روم مشهور پالتالک با اسامی : مهوش , دختر رویائی , پری ایرانی و غیره ظاهر میشد و فحاشی میکرد که با پیگیری ای پی ایشان آبرویش رفت ) باید گفت : عدم آگاهی لزوما عیب نیست ولی با عدم آگاهی اظهار نظر معمولا گوینده صاحب شخصیت نمیشود که هیچ اعتباری هم برایش باقی نمیماند که مورد توجه دیگران قرار گیرد .
این بی احترامی به شهبانو و اصولا خاندان پهلوی کار پای منقل نشینان قجری و نمونه بارز ان مشیری فاسد اخلاق میباشد و توزیع ابلهانه ان در جامعه هم به وسیله پای منقل نشینان این دور منقل نشینان انجام میشود .
کسانیکه خدمات شهبانو مدرن و حامی مردمان محروم را نمیبینند و افسانه توده یهای قجری را در برآمدن این رژیم منحوس برای توجیه مشارکت خود در دسیسه خمینی تکرار میکنند البته که حیف وقت است جواب هم دریافت کنند . جالب اینجاست هنوز هم جامعه ایران از خدمات گرانقدر شهبانو چه در بیمارستان جذامیان مشهد که خود ایشان بارها در آنجا حضور یافت و چه به صورت خرید تبلوهائی مدرن که امروزه میلیارد ها دلار برای کشور ثروت ایجاد کرده و چه به صورت کمک دفتر ایشان که تعداد بیشماری افراد کم درآمد را در تحصیل و حتا اعزام به خارج کشور کمک کردند بهره میبرد آنوقت آدم بیکار و ,,,با نام مستعار به خود اجازه بی احترامی به همچین شخصیت والائی که خود آبروی ایران بود میدهد . در پایان چون احتمالا ایشان مطالعات زیادی ندارند دو نمونه از دسیسه های این ارتجاع سرخ و سیاه را در در قسمت دوم این نوشته میاورم و سوال میکنم این هم از کارهای شهبانو و شاه و صدر بود ؟؟!! هرچند که آب در هاون کوبیدن است .
هنوز مرتجعین بدنبال سقوط نظام شاهنشاهی در ایرانند.
آری سیاست در بار پهلوی و شاه فقید در حمایت موضعی از ارتجاع سیاه در مقابل ارتجاع سرخ اشتباه بود،
آری خطر ارتجاع سیاه نادیده گرفته شد و نامه منتشره در روزنامه اطلاعات در باره ” ارتجاع سرخ و سیاه ” در قبل از عنقلاب به قلم مشاور هویدا هم اشتباه بود،
آری شاه فقید و دربار طبق قانون اساسی مشروطه ایران بایستی از مذهب شیعه در ایران حمایت میکردند و…، اما
راه افتادن مرتجعین سرخ ( مارکسیستهای اسلامی، توده ای ها، میلی مذهبی ها، مصدقی ها و ” روشنفکران ” …برهنه و… و نوکران اجنبی) بدنبال ارتجاع سیاه و شوراندن مردم نا آگاه نیز نه تنها اشتباه بلکه خیانت و جنایت بر علیه ملت و سرزمین ایران بود… و اکنون مرتجعین هر دو بر خرابه های ایران نشسته و هو هو و کوکو سر داده اند!
پاینده بماند ایران
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا میداری
این خانم سیمین شلنگ تخته زیاد می اندازد و همیشه دنبال بهانه است تا هر جا صحبتی از نظام پادشاهی و شاهنشاه آریامهر باشد شروع به لجن مالی کند و موضوع مقالات و گزارشها را به انحراف بکشاند. کینه خمینی گرایان نسبت به خاندان پهلوی تمامی ندارد، وقاحت بسیاری لازم است تا وقوع انقلاب اسلامی به شاهنشاه آریامهر و شهبانو فرح نسبت داده شود. فرقی هم ندارد توده ایی باشد یا مارکسیست اسلامی، کینه اش نسبت به پهلوی بعد از ۴۳ همچنان زنده است.
در پاسخ به بانو سیمین:
۱- نه هویدا و نه فرخ رو پارسا را شاه به چنگ آخوندها نیانداخت. شادروان فرخ رو پارسا در هنگام شورش ۵۷ در ایران نبود و پس از آن و با همه هشدارهای دوستانش، خود به ایران بازگشت. شادروان هویدا نیز پیشنهاد شاهنشاه برای رفتن از ایران و کار در جایگاه سفیر ایران در یک کشور اروپایی را نپذیرفت و خود خواست که در کشور و پیش مادرش بماند.
۲- شاهنشاه و شهبانو، همچون هر ایرانی دیگر آزاد بودند که به دین خود باشند و آنرا بجا بیاورند. شما و هیچ کس دیگر نباید و نمیتوانید به دیگران، چه شاه و چه رفتگر، خرده بگیرید که چرا نماز می خواندند و روزه می گرفتند و به مکه می رفتند.
تربچه های سیاه درون همانگونه که خویی درباره سیاه اندیشان سرود
ﺳﻔﯿﺮ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ، ﻗﺘﻞ میرزا تقی خان فراهانی (امیرکبیر) ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ “ﺣﻘﻮﻕ ﺑﮕﯿﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ” ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ:
امیرکبیر ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺮﯾﻢ.
ﻫﺮ ﺭﺷﻮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻭ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ، ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ، ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﻣﯿﺪﺍﺩ…
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺎﻟﯿﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ… ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪ، ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﻌﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺟﻬﺖ ﻋﻮﺍﻣﻠﺶ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺗﮑﻔﯿﺮ ﮐﻨﻨﺪ…ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ: ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ… ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺎﻩ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﺰﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺘﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﺁﻥ ﺑﺰﺭگﻣﺮﺩ، ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﺒﯿﻨﻢ. ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺑﻠﻪ ﻓﺮﻭﻣﺎﯾﻪ ﺑﺴﺎﻥ ﺷﺐ ﻋﯿﺪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﻠﺤﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ…
?ﺣﻘﻮﻕ ﺑﮕﯿﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ
✍️ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺭﺍﺋﯿﻦ
ﻧﺎﺷﺮ : ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﺟﺎﻭﯾﺪﺍﻥ
ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻧﺸﺮ : ۱۳۴۷
چهل چهار مگس سرخ و سیاه .
برخاست ز چاه فاضلاب ارتجاع .
بستن به زنجیر رستاخیز ما .
از حیله و مکر دیو لندن سیاه .
با سپاس از خانم بقراط عزیز و با عرض تاسف از بیشتر کامنتهایی که جز فحش دادن به زمین و زمان و تکرار واضحات حرف تازهای ندارند و، بیشتر بدون خواندن مقاله، اصل موضوع را مخدوش میکنند.
در مورد کیانوری بد نبود اشارهای هم به این میکردید که او از اعقاب آخوند فضل الله نوری بود از نواده های همان ملا هم سید حسین نصر است که افتخار ریاست دفتر مخصوص شهبانو فرح را داشت. تدوین واژههایی مانند ارتجاع سرخ وسیاه توسط شاه فقید بسیار بجا است ولی شواهد بر این است که در همان حال ایشان و شهبانوی عزیز از وابستگان ارتجاع سیاه بودند. چه کسی هر سال زیارت امام رضا میرفت؟ شاه فقیدچند بار مکه رفت؟ و ایشان با کسی مانند نصر در دفتر شهبانو مشکلی نداشت. آخر کار هم تحویل دادن یک مملکت و خدمتگذارانی مانند هویدا و فرخ رو پارسا به خمینی و خلخالی شاید در خط همان وابستگی قلبی ایشان و بانو به آخوندها بود.
کجای ارتجاع سرخ و سیاه، تک حزبی است؟!!!
مانند آمریکا و اروپای غربی دوحزبی است.
حزبملا یا ابله ها را به جنگ می فرستند و حزب چپ جعلی عمامه بسر نوکر اروپا و دموکرات، اموال ایرانیان را غارت کرده و سپس برق ایرانیان را نیز غارت کرده و با بیت کوین پول های غارت شده را به حساب های بانکی فرزندان دزدتر از خودشان در غرب می فرستند.
بهزاد رحیمی عضو مجلس به شلیک عمدی پاسداران جنایتکار به قلب و سر کولبران اعتراف کرد و با اشاره به اینکه در دو هفته گذشته ۴کولبر کشته شدهاند، گفت: تذکر دادهایم که اگر به مواردی مشکوک شدند، این افراد را بازداشت کنند یا با گلوله پلاستیکی بزنند، اما مستقیم به قلب و سر آنها شلیک میکنند و این افراد کشته میشوند!.
وی افزود: کولبران مشخص هستند زیرا اسلحه ندارند، اما توجیه میکنند که چون شب بود فکر کردیم که اینها دشمن هستند! لذا به آنها شلیک کردیم! (سایت خبر فوری رژیم ۱۲تیر۱۴۰۰).
آقای بهرام پارسی اگر میخواهی به حقانیت اسلام و تشیع اثنا عشری پی ببری.کافی است که دعای کمیل از امام علی علیه السلام را بخوانی و همچنین ادعیه صحیفه سجادیه را بخوانی تا به حقانیت اسلام و تشیع پی ببری.اگر کسی ادعیه و دعاهای ائمه شیعه را بخواند در حق بودن ان ها شک نخواهد کرد
در تایید اسد خان ، درست با شروع انقلاب سفید شاه و برچیدن بساط خان ها و آزادی روستاییان از بند خوانین ، شروع دشمنیهای آشکار آخوند و بازاری و خوانین و اتحاد آنها بر ضد شاه فقید بود.
ارتجاع سرخ در دست حزب کمونیست و ارتجاع سیاه در دست حزب الله،هر دو تک حزبی و این وسط رژیم سلطنتی مشروطه پیداش میشه با تک حزب رستاخیز! آنوقت این میشه سرانجام کشوری چون ایران.
«ارتجاع سرخ و سیاه»
یاد نخستین گوینده اش گرامی!
اگر دین افیون توده ها است ، کمونیزم هم متا آمفتامین توده ها است .
جوردن پیترسون
خیلی ساده دلانه است که مذهب و دین را سیاه بنامیم و تفاوت های ادیان را نادیده بگیریم . پس از آمدن مارتین لوتر و جنبش اصلاحات دینی ، کاملا تفاوت ایمان راستین مسیحی و مذهب کاتولیک ِ رومی ، هویدا شد .جنبش اصلاح دینی به روشنگری و ظهور خداباوران و مسیحیان پروتستانی ختم شد که جمهوری امریکا را پایه گذاری کردند .
پس ایمان به خدا و پایبندی به اخلاق ، مساله ای سیاه نیست .همانطور که در بخش های مختلف انجیل بیان شده است ، هدف مسیح تاسیس حکومت نبود و پادشاهی او آسمانی است نه زمینی .پس در مسیحیت راستین جدایی دین از سیاست به صورت بنیادین مطرح شده است.(متی ۲۲ :۱۵-۲۲)( متی۲۶ : ۵۲)(یوحنا ۱۸ : ۳۳-۳۷)
اما استعمار سرخ و سیاه چیست ؟ استعمار سیاه همان اسلام مدینه النبی و سلسله جنایات و کشتارها و غارت ها و تجاوزاتی است که در مدینه النبی و صدراسلام انجام شده است و توجیه این جنایات و دستور دادن به انجام جنایات بیشتر در سوره های مدنی قرآن و سیره و احادیث آمده است .
استعمار سرخ هم حاصل تلاش کمونیست ها (بی خدایان و انسان گراهای سده ی پیش ) است .کسانی که می خواستند بهشت زمینی درست کنند و خانم بقراط هم روزگاری به این ایدئولوژی علاقه داشت .چون کمونیست ها به مطلق بودن اخلاق اعتقاد نداشتند ، برای رهایی و آزادی طبقه ی کارگر ، مخالفان و ثروتمندان و نخبگان جامعه را سلاخی کردند .حضرات استالین و مائو هم ید طولایی در آدمکشی داشتند .
متاسفانه تنفر از خدا باعث می شود که ترس ها و وحشت های وجودی در اعماق روان انسان زنده شود و این ترس ها و هراس ها ، پیشرانه ی اعمال خشونت آمیز ِبی حد و مرز می شود .یا این خشونت نسبت به دیگران است و یا نسبت به خود فرد است .به همین دلیل بی خدایی مرگ آور است . اگر در غرب ، بی خدایی ترویج می شود ، ابزار خودتخریبی هم در اختیار افراد قرار می گیرد تا در فرایندی های خودتخریبی و خوش گذرانی ، فرد خود را از بین ببرد.
بسیار خنده دار است که ما در جهان بی کران پیش رویمان ، فکر کنیم نیازی به احترام به این بی نهایت و ارتباط حسی و عاطفی با آن را نداریم .
اگر زرتشت تمدن بزرگی راپایه گذاری کرد ، چون مستقیما با اهورامزدا خطاب قرار می داد و او را نیایش کرد (گاتاها) ، اگر فردوسی با شاهنامه ایران را نجات داد ، چون خود او و رستم (نماد قهرمانی خداپرست) همیشه یزدان پرست بودند و خداوند جان و خرد را پرستیدند .اگر کوروش امپراطوری اش را شکل داد ،چون به پرستش خدای یگانه و پدرآسمانی بشر پرداخت .اگر پدران بنیانگذار در امریکا ، امپراطوری نوین بشری را شکل دادند ، چون به آفریدگار و پروردگار که معمار بزرگ هستی است ایمان داشتند و همیشه او را می پرستیدند . آنها اعتبار برابری انسان ها و حقوق بشر را ناشی از اراده ی خدا در آفرینش انسان می دانستند(رجوع شود به بیانیه ی استقلال امریکا)
بدون ایمان به خدا نمی توان چیزی ساخت و اگر چیزی ساخته شود ، شوم و منحوس و موجب مرگ و نفرین است .مثل میراث کمونیست ها در روسیه و چین و میراث آدمکشان اسلامی (ضحاک پرستان ِ مدینه النبی ) .
تمام مصیبت ایران به دوره قاجار برمیگردد , با ظهور پهلوی ایران دوست و ایران ساز و قطع دست ملایان و زمینداران قجری مفتخور از زمینهای اوقافی و تیول که با زد وبند و پرداخت رشوه به پادشاهان بی لیاقت قجری تامین میشد این دو گروه کمر به دشمنی با پهلوی بستند آنها که مشروطه را مصادره و در قید خود درآورده بودند (سردار اسعد یکی از آنها بود که زمین فراوان در اختیار داشت ) بعد از سقوط قاجار برای انتقام از پهلوی دو دسته شدند که همان ارتجاع سرخ و سیاه معروف هستند . همانگونه که میدانیم در زمان قاجار اغلب کارکنان دربار قجری برای تامین منافع خود یا وابسته به انگلیس بودند یا سر سپرده روسیه تزاری که با خواندن دقیق کتب تاریخ قاجاری یا خطراتی که آنها مینوشتند این مسأله کاملا روشن است . دسته طرفدار روسیه با انقلاب کمونیستی شوروی طرفدار ان شده و حزب توده را تشکیل دادند به طوریکه بنیانگذار حزب توده یعنی عبدالصمد کامبخش فرزند فرزند شاهزاده قجری کامران میرزا بود وی درچهارده سالگی (سال ۱۹۱۵) برای تحصیل به روسیه اعزام شد. در سال ۱۲۹۸ کامبخش بار اول از روسیه به ایران بازگشت. در سال ۱۳۰۷ از طرف دولت ایران برای تحصیل مهندسی هواپیما به شوروی اعزام شد.
دسته دوم هم که سرسپرده انگلیس بودند با عنوان های مختلف از قبیل جبهه ملی و نهضت آزادی و غیره به جنگ پهلوی آمدند چرا که مدرنیت و به قول خودشان پر رو شدن رعیت را بر نمیتافتند یعنی آنچه که امروز آخوند سعی میکند در مورد امت انجام دهد .
اینها یعنی همان ارتجاع سرخ و سیاه با انقلاب احمقانه ای که مردم نا آگاه و اگر تعارف را کنار بگذاریم کم سواد به عنوان سیاهی لشگر در ان شرکت داشتند دوباره به اهداف قجری خود رسیدند و اشاره محمد رضا شاه آگاه و دانا که بارها و بارها به مردم هشدار داد و این پیوند شوم و نا مقدس را گوشزد کرد در همین راستا بود .
و متاسفانه شد آنچه که نباید میشد .
میخواستم در پایان این اشاره زیبای خانم بقراط و در تأیید پیوند این دو گروه دشمن ایران یعنی ارتجاع سرخ و سیاه اسامی زمینها و دهات و حتا شهرهای کشور را که در زمان قاجار در تیول ملایان و شاهزاده های مفت خور قاجار بود با ذکر منبع و سند بیاورم که بسیار طولانی میشود .
کمونیستها و چپهای شیعه اثنی عشری ایرانی موجودات عجیب الخلقه ایی هستند.
مارکسیسم معتقد به جبر و تکامل تاریخی در شش مر حله ( کمونیسم اولیه، برده داری، فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم ، دیکتاتوری پرولتاریا) است.
از این منظر، نظام پادشاهی ایران تنها دو مرحله با دیکتاتوری پرولتاریا فاصله داشت و قاعدتا کمونیستهای ایرانی می بایست در اعتلای آن می کوشیدند، اما در اتحاد با اسلامیستها، ایران را به دوران برده داری پرتاب کردند.
از سویی دیگر، مارکس گفته دین افیون توده هاست، در حالیکه چپهای ایرانی ، اولا ذاتا مذهبی هستند و ثانیا در زیر عبای آخوندها دنبال اتوپیای مارکسیستی می گشتند ومی گردند.
حتی در ظاهر، امپریالیسم ستیز و کاپیتالیسم ستیز هم نیستند. بلا استثنا، به کشورهای امپریالیستی و کاپیتالیستی مهاجرت کردند و شهروندان آن کشورها شدند، حتی یک نفر از آنها تبعه کشورهای مارکسیستی نظیر کره شمالی، کوبا وونزوئلا نیست.
علاوه بر مذهبی بودن، بسیاری از آنها آخوند زاده یا قجر زاده و یا مداح زاده یا یا بازاری زاده یا سید هستند .
مذهبی ها و روشنفکران دینی و ملی – مذهبی ها و ملیون و مصدقی ها هم از طبقه الیت جامعه بودند و همگی معتقد به تشیع اثنی عشری. اکنون یا تبعه کشورهای لاییک و یا استعماری و یا امپریالیستی هستند و از مواهب حقوق بشر و لیبرالیسم غربی و مستمری بازنشستگی و کمک هزینه کووید ۱۹ از جیب مالیات دهندگان کافر و استعمارگر بهره مند.
ادعای امپریالیسم ستیزی و استعمار ستیزی و غرب ستیزی هیچیک از گروه های یاد شده جدی نیست. یک شامورتی بازی از مد افتاده است. اما همگی واقعا یهود ستیز و فاشیست هستند. همه آنها مخالف تغییر نظام ارباب-رعیتی قجری به نظام شهروندی پهلوی بودند و هستند.
ارتجاع سرخ و سیاه ایرانی-شیعی در مثلث کمونیسم جعلی- فاشیسم واقعی- اسلامیسم هرز آلود تبلور یافته است. این شارلاتانهای بی شرف و بی آزرم کشور را به فلاکت ونکبت کشاندند و رفتند و کماکان وقیحانه عرعر روشنفکر مابانه سر می دهند.