مصطفی فحص (تلویزیون الحره) – شاید در شرایط کنونی خیلی ضروری نباشد که تنش در خاورمیانه و خلیج فارس به یک درگیری اجتناب ناپذیر بین بازیگران منطقهای و قدرتهای بینالمللی حاضر در منطقه منجر شود. اما سطح تهدیدها و اتهامات متقابل به حدی رسیده که اگر یکی از طرفین در محاسبات تاکتیکی خود اشتباه کند، قواعد درگیری تغییر و تقابل را به سمت گزینههای استراتژیک و جدیتر سوق خواهد داد.
سخن درباره احتمال تغییر قواعد درگیری در این مرحله و عدم پیوند آنها با تنشها و برخوردهای خشن گذشته که بین نیروهای متخاصم در منطقه رخ داده بود، به تغییر ماهیت رویکردهای طرفین در حل اختلافات و یا رویارویی بستگی دارد. در گذشته بسیاری از تنشها میان طرفین آمریکایی و ایرانی از طریق چارچوبهای دیپلماتیک و مذاکره غیرمستقیم حل و فصل میشد. حالا در میان رویکرد قبلی که مبتنی بر مذاکره و تحریم اقتصادی و جنگ سایبری و حملات نیابتی بود و رویکرد جدید که خواستار تلافیهای روشن و صریح است، منطقه بیشتر به یک تقابل نظامی جدی نزدیک میشود.
البته این تقابل نظامی را میتوان نتیجهی رویکرد قبلی نیز دانست که عناصر ثابت آن دیگر برای طرف آمریکایی قانعکننده نیست. وضعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک منطقه باعث شده که منافع برخی از طرفین منطقهای فراتر از حد تعادل رفته و راههای قبلی برای پیشگیری از درگیریهای جدی دیگر کارساز نیست از همین رو رویکرد دیگری، هرچند پرهزینه، مطرح میشود.
در رویکرد قبلی، مدیران سیاستهای بینالمللی و منطقهای کوچکترین اهمیتی برای منافع ملی مردم و کشورهای منطقه در محاسبات خود در نظر نگرفتند. به همین دلیل کشورهای منطقه به بهانه همکاری با صاحبان پروژههای خارجی برای جلوگیری از نفوذ برخی کشورهای منطقه هزینه هنگفتی پرداخت کردند. این سیاست به برخورد ژئوایدئولوژیک و درگیریهای فرقهای و جنگهای داخلی و تهدید ثبات منطقهای و جهانی منجر شد. برای پایان دادن به این وضعیت و خروج از بنبست و بحران کنونی منطقهای، راهکارهای غیردیپلماتیک ضروری و اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
ولی در عین حال سوالی که مطرح میشود این است، آیا دیپلماسی بین تهران و واشنگتن به پایان رسیده؟ آیا مذاکرات هستهای وین به نقطه صفر بازگشته؟ آیا وضعیت ایدئولوژیک ایران به راستی تهدیدی برای منافع آمریکاست و در نهایت به مذاکره با آتش نیاز خواهد داشت؟
عناصر ثابت ژئوپلیتیک پس از سقوط رژیم صدام حسین تا قیام مردم سوریه در سال ۲۰۱۱ همکاریهای آمریکایی- ایرانی- اسرائیلی در منطقه را تحمیل میکرد و این سه کشور چارهای برای فرار از این نوع همکاری نداشتند.
واشنگتن هژمونی ایران بر عراق را تسهیل کرد و اسرائیل برای حفظ رژیم اسد که بیشتر از همه رژیمهای عربی به حفظ امنیت مرزهای اسرائیل پایبند بود، از حضور رژیم ایران در این کشور برای حمایت از اسد چشمپوشی کرد. بعلاوه توافق هستهای دوران باراک اوباما نیز به نفوذ جمهوری اسلامی ایران در یمن و دیگر مناطق مشروعیت بخشید. اکنون بسیار دشوار به نظر میآید که آمریکا بتواند تمام مسائل مورد اختلاف با تهران از عراق گرفته تا لبنان و یمن را از طریق اقدامات تنبیهی یا برخوردهای نظامی گذرا حل و فصل کند.
انسداد افق مذاکرات هستهای وین، خطر تداوم وضعیت بغرنج فعلی عراق، دشواری یافتن راهی برای خروج از بحران رژیم سوریه و نزدیک شدن لبنان به لحظه برخورد بزرگ، این باور را تقویت و تأیید میکند که برای پایان دادن به این بحرانها به چیزی بزرگتر از تحریم یا گوشمالی و حملات تنبیهی نیاز است. حتا تهران که خود را برای رویارویی با واشنگتن و لندن آماده می کند، در داخل خود معتقد است که یک درگیری همه را مجبور به بازگشت به میز مذاکره خواهد کرد!
حزبالله لبنان نیز که بر فنون رویاروییهای تاکتیکی تسلط دارد، از فضاهای احتمالی در چارچوب قواعد درگیری جدید خود را آماده کرده تا وضعیت داخلی را پس از پیامدهای قیام اکتبر و جنایت ۴ اوت ۲۰۲۰ (انفجار بندر بیروت) دوباره تقویت کند.
آنچه در مورد بحران نفتکش «مرسر استریت» قابل توجه است این است که رژیم تهران از یک مظنون به متهم اصلی در این حادثه تبدیل شده. چند ماه پس از جنگ نفتکشها در آبهای خلیج فارس و دریای عرب، قدرتهای غربی ایران را به تهدید امنیت ناوبری بینالمللی متهم کردهاند.
پیش از این اتهام، وزارتخانههای خارجه ایالات متحده و بریتانیا در بیانیهای تهران را به پاسخ تنبیهی تهدید کردند اما خطرناکترین عوامل متغیر این است که ایالات متحده که پیشتر برای حفظ روند مذاکرات وین با تهران سرعت درگیری ایران و اسرائیل را کنترل می کرد، برای اولین بار، به صورت رسمی و علنی به اسرائیل چراغ سبز نشان داد تا علیه رژیم ایران اقدام کند. سخنگوی کاخ سفید در اینباره گفت :«اسرائیل این آزادی را دارد تا تصمیماتی را که درباره ایران مناسب میداند، اتخاذ کند».
از سوی دیگر بعید به نظر می رسد رژیم تهران در مواجهه با تهدیدهای جدی عقبنشینی کند. تهران کارت تنش مرزی لبنان (حزبالله) با اسرائیل و آنچه از ثبات و امنیت در عراق باقی مانده را در دست دارد. اما با اینهمه به نظر میرسد که دولت آمریکا و شخص جو بایدن که برای حفظ رویکرد قبلی آمریکا وارد عرصه مذاکره با ایران شد، نیاز به یک رویکرد جدید دارد حتا اگر این رویکرد برای ایالات متحده بسیار گران و پرهزینه باشد.
*منبع :وبسایت تلویزیون «الحره»
*نویسنده : مصطفى فحص
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن
آقای مصطفی فحص کارشناس بسیار دقیق و مطلعی هست ولی تحلیل این بار خوب ولی ناقص است. منطقه را که مورد بحث قرار داده در مورد هجوم طالبان به افغانستان با کمک دو یار حتماً موقت و همچنین میزبانی از سرِ اضطرارِ قطر بعلاوه روسیه و چین اشاره ای ندارد!
رژیم تروریستی جیم الف فرزند نامشروع رژیم تروریست پرور آمریکاست. مذاکره اهمیتی ندارد و جنگ هم بلا موضوع است. بند ناف رژیم، بدون مذاکره و دیپلماسی و روابط، به آمریکا متصل است، بقیه اش نظریات ملال آور ژئوپلیتیکی و جنبش خطرناک گلوبالیستی و چپگرایی اسلام پناه و رویکرد تهوع آور نسبیت گرایی فرهنگی-اخلاقی است که در مقال و مجال بخش کامنت و ظرفیتذ سواد و هوش وحوصله این کامنتگزار نمی گنجند.
در نیویورک تظاهرات ضداسراییلی صورت گرفت که در آن تعداد زیادی جوانان فلسطینی در یکی از خیابانهای بلند آن جمع شدند.
در آن خیابان تنها یک سوپرمارکت وجود داشت که مالک آن یهودی بود.
تعدادی از جوانان وارد سوپرمارکت شدند و در خواست پرچمهای فلسطینی کردند.
مالک آن با احترام و ادب گفت:
من یهودی هستم و فقط پرچم اسراییل دارم!
یکی از جوانان فلسطینی عصبانی شد و خواست بهآن یهودی حمله کند.
مالک گفت چرا عصبانیت؟
پرچم اسراییل بخرید و آنرا در زیر پا له کنید و سپس آن را به آتش بکشید.
جوانان از این ایده خوشحال شدند و ۲۰۰ پرچم اسراییل خریدند.
مالک یهودی هم هر پرچم را پنج برابر قیمت به آنها فروخت.
که در نتیجه آن؛
نه اسراییل آتش گرفت
نه فلسطین بهجای خود بازگشت
تنها آن فروشنده یهودی سود برد…
——-
اکنون ما قریب به چهل سال است فقط خودمان را گول زدهایم و خسته کردهایم
بگو مرگ بر آمریکا…
بگو مرگ بر اسرائیل…
بگو مرگ بر…
در حالی که مرگ زیر پای خودمان چمبره زده است…
خودتان قضاوت کنید چه کسی سود میبرد؟،،،