در ماه مه ۲۰۰۲ تازه چند ماهی از سقوط طالبان در نوامبر ۲۰۰۱ پس از حمله نظامی آمریکا به افغانستان در اکتبر همان سال گذشته بود. دولت جرج بوش در ایالات متحده و کشورهای اروپایی پس از حمله تروریستی القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برجهای دوقلوی نیویورک و همچنین ساختمان پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) «جنگ علیه تروریسم» را اعلام کردند که با کمتر از یک ماه بعد با حمله همهجانبه به افغانستان آغاز شد. بخشی از رهبران و اعضای طالبان و القاعده دو گروه تروریستی فرقهای و سُنّی به جمهوری اسلامی پاکستان و جمهوری اسلامی ایران فرار کردند.
افغانستان که تحت پنج سال حکومت سرکوب خشن و بیامان و قرون وسطایی طالبان، از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، از پای در آمده بود، نفسی تازه میکشید و با کمکهای مالی و آموزشی و امنیتی کشورهای غربی شروع به بازسازی خود میکرد.
آن زمان نازنین انصاری خبرنگار بینالمللی و مدیرمسئول کنونی کیهان لندن و کیهان لایف (کیهان لندن به زبان انگلیسی) به نمایندگی از این نشریه هفتگی به افغانستان سفر کرد تا از نزدیک درباره موقعیت این کشور همسایه شرقی ایران که پیوندهای عمیق تاریخی و فرهنگی با هم دارند گزارش بدهد.
مرور این گزارشها حالا که پس از بیست سال با خروج آمریکا از افغانستان این کشور رنجدیده دوباره به دامان طالبان افتاده است خالی از اهمیت نیست و درسهای تاریخی دارد.
*****
کابل آهسته از ویرانه خود بر میخیزد
[بازنشر از کیهان لندن شماره ۹۰۶؛ ۱۶ مه ۲۰۰۲ / ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۱]
نازنین انصاری – سفر ما به کابل از لندن ۲۶ آوریل [۲۰۰۲] آغاز شد. پس از تعویض هواپیما در دوبی به کراچی سفر کردیم. در فرودگاه کراچی توسط مقاما مسلح امنیتی به پایگاه نیروی بینالمللی کمکهای امنیتی (ISAF آیسف) هدایت شدیم. آیسف به دنبال «توافق بُن» برای حکومت آینده افغانستان ایجاد شد و پایگاه آن در کراچی مرکز برنامهریزی و آمادگی عملیاتی در کابل است.
این پایگاه که در ناحیه «شاه فیصل کلنی» قرار دارد، دارای یک پایگاه هوایی است. همچنین خانه موقت ۱۸۰ سرباز و افسر انگلیسی، یونانی، بلژیکی، رومانی و پرتغالی است. خطر حملات تروریستی و عملیات خشونتآمیز در شهر کراچی همچنان بالا است. ناحیه «شاه فیصل کلنی»نه تنها پناهگاه مطمئنی برای طرفداران طالبان به شمار میرودلکه این پایگاه در ماه فوریه مورد حمله موشکی مخالفین قرار گرفته بود.
هواپیمای سی-۱۳۰ روز ۲۷ آوریل به کابل پرواز کرد. مانند سایر مناطق افغانستان، فرودگاه کابل نیز در اثر جنگهای داخلی بین ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ که به ظهور طالبان و قدرت گرفتن آنها منجر شد، کاملا ویران شده است. دو طرف باند فرودگاه هنوز پر از مینهای آن زمان است. در حال حاضر نیروهای حافظ صلح انگلستان و فرانسه برج مراقبت فرودگاه را تحت کنترل خود دارند.
هنگام ورود ما وضع امنیتی کال بسیار حساس بود زیرا که قرار بود روز بعد به مناسبت پیروزی افغانها بر نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق که در سال ۱۹۹۲ روی داد، جشن و رژه برگزار شود. این رژه برای مجاهدین سابق موقعیت مناسبی بود که نسبت به احمد شاهمسعود رهبر مجاهدین که گفته میشود توسط نیروهای شبهنظامی القاعده در ۹ سپتامبر [۲۰۰۱] کشته شد، ادای احترام کنند. این نخستین سان و رژه پس از شش سال بود. حکومت طالبان برگزاری چنین جشنهایی را ممنوع کرده بود.
مواضع کنترل خیابانی زیاد شده بود و حرکت وسایل نقلیه به کندی صورت میگرفت. عکسهای احمد شاه مسعود همه جا دیده میشد. نیروهای مختلط نظامی با یونیفورمهای متفاوت، مسلح به سلاح و سوار بر تانک در خیابانها دیده میشدند.
پس از عبور از هفت خوان مواضع کنترل خیابانی سرانجام به هتل اینترکنینتانتال کابل رسیدیم. این هتل اقامتگاه موقت بسیاری از وزرای حکومت موقت افغانستان و روزنامهنگاران خارجی است.
علیرغم ویرانی ناشی از ۲۳ سال جنگ و ستیز که کابل را به ویرانه تبدیل کرده است، شهر آرام و در حال بازگشت به یک زندگی کاملا فقیرانه است. مدارس برای آموزش دختران و پسران باز شدهاند و زندگی تجاری در حد بسیار نازل آغاز شده است. اما زیربنای اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی شهر بسیار ضعیف است. ایستگاههای نیروی برق، آب و راههای ارتباطی احتیاج به مرمت فوری و عاجل دارند.
مزد روزانه پرداختی به نیروی کار بطور متوسط یک دلار در روز است و ۸۰درصد از مردم به آب لولهکشی و تصفیهشده دسترسی ندارند و بیشتر بخشهای شهر از داشتن برق محروم هستند. به همین جهت بهداشت و سلامتی افراد در سطحی بسیار پایین قرار دارد.
با اینکه در حال حاضر برخورد نظامی وجود ندارد، خطر بقایای نیروهای شبهنظامی القاعده و طالبان همچنان احساس میشود. امنیت و حفاظت کابل و حومه آن در قلمرو مسئولیت آیسف است که مأموریت آن جدا از عملیات آزادسازی نیروهای آمریکا در بقیه قسمتهای کشور است. موافقتنامه بُن مقرر داشته است که آیسف حکومت موقت افغانستان را که به صورت رسمی در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۱ تشکیل شد، همراهی و یاری کند.
آیسف در ۱۶ ژانویه ۲۰۰۲ برای اولین بار در کابل مستقر شد. در مدت یک ماه این نهاد با پنج هزار سرباز شروع به فعالیت کرد. ابتدا آیسف یک نهاد انگلیسی به شمار میرفت ولی اکنون از نوزده ملیت مختلف تشکیل یافته است. سربازان انگلیسی با ۱۴۲۹ نفر در رأس و پس از آنها سربازان آلمانی با ۱۰۲۱ نفر، فرانسویها با ۴۰۷ نفر و ترکها با ۲۷۱ نفر در مراتب بعدی قرار دارند. مقامات انگلیسی امیدوار هستند که ترکیه به عنوان تنها نیروی مسلمان عضو آیسف بتواند رهبری این نهاد را بطور مؤثر بر عهده گیرد. این اولین بار است که ترکیه در چنین عملیات سطح بالایی ایفای نقش میکند.
امروزه در غیاب یک ارتش متحد افغان و در فقدان یک سیستم قضائی واقعی و در حالی که افغانستان از داشتن یک نیروی نظامی واحد محروم است، نیروی آیسف نهاد مؤثری است که سهم ویژه تلاش مراجع بینالمللی را برای کمک به افغانستان بر عهده دارد. آیسف به نهادهایی مانند دفاتر سازمان ملل متحد، حکومت موقت و پلیس کابل یاری میدهد و نقش مهمی در ایجاد صلح و آرامش و امنیت در کابل و مناطق حومه آن ایفا میکند.
بدین ترتیب آیسف در زمینه خلع سلاح عمومی و جلوگیری از تجهیز مجدد افراد غیرمسئول و مسلح شدن آنها، آموزش دادن این افراد که در سطح گستردهای بیکار هستند کوشش میکند. به موازات این برنامه، آیسف به طرح اجرائی آمریکا شامل آموزش سربازان افغانی، متشکل از گروههای مختلف نژادی و قبیلهای نیز کمک میکند و امیدوار است که یک نیروی نظامی ملی ۶۰هزار نفری را برای افغانستان آماده کند.
امید میرود که بدین ترتیب آیسف بتواند اعتماد و تفاهم عمومی را جلب کند و بین جامعه افغان در کابل به عنوان یک نیروی کارساز و مطمئن به حساب آید. اما همچنانکه مقامات بالای آیسف میگویند: «ما نمیتوانیم به تنهایی این کشور را آباد کنیم. این کار خطیر از عهده سازمانهای بینالمللی و تشریک مساعی افغانها برمیآید.»
حامد کرزای ریاست حکومت موقت افغانستان را برای دو ماه دیگر تا تشکل جلسه فوقالعاده لویه جرگه که مجلس عالی سنتی افغانستان است، عهدهدار خواهد بود. او به نظر بسیاری از افغانها به عنوان تنها شخص برای اداره حکومت موقتی مورد توافق همه جناحها قرار گرفته است. او نه سربازی در اختیار دارد و نه یک پایگاه سیاسی مستقلی. فقط دارای یک امتیاز است و آن اینکه او یک افغان پشتون متکی به غرب و دارای پشتوانه خارجی است.
به دنبال شکست طالبان، بسیاری از پشتونها در شرایط سخت سیاسی قرار گرفتهاند زیرا بیشتر مقامات مؤثر حکومتی در رژیم موقت از جمله وزارت دفاع در اختیار تاجیکها است که دومین قوم گسترده در بین اقوام و قبایل مختلف افغانند. بعلاوه در بسیاری از مناطق شمالی حملات علیه پشتونها که بیشتر از سوی تاجیکها بوده است، باعث دلسردی و روگردانی پشتونها از حکومت موقت شده است. بسیاری از پشتونهای مناطق جنوبی اکنون به ظاهرشاه که به مدت چهل سال از ۱۹۳۳ تا ۱۹۷۳ با صلح و امنیت و آرامش بر افغانستان حکم رانده بود، چشم دوختهاند.
جلسه فوقالعاده لویه جرگه درباره انتقال قدرت و سیستم آینده حکومتی افغانستان تصمیم خواهد گرفت. بسیاری تشکیل لویه جرگه را به مثابه نوعی رفراندوم برای تعیین حکومت موقت تلقی میکنند. حکومتی که بر اساس رأی لویه جرگه تشکیل خواهد شد، فقط به مدت دو سال به افغانستان حکم خواهد راند و امید میرود که پس از آن با انتخابات آزاد تکلیف حکومت دائمی افغانستان معین شود.
در مجموع بر اساس اوضاع و احوالی که در کابل مشهود است چنین به نظر میرسد که افغانستان آینده نیاز به یک حکومت قوی با تشکیلات و سازمانهای اداری مؤثر و کارساز دارد که بتواند با اتکای یک ارتش ملی و متحد در جهت وحدت قوی افغانستان پیش برود. در حال حاضر جناحهای مختلف در افغانستان هر یک قومی و انفرادی فکر میکنند. آیسف معتقد است که گسترش مأموریتاش به خارج از کابل از عهده این نهاد بیرون است و واقعیت نیز چنین است زیرا هیچیک از دولتهای شریک در مجموعه آیسف حاضر به قبول این مسئولیت مهم نیستند و معتقدند که بایستی در آینده که لویه جرگه حکومت آتی را معین و مشخص میکند، خود افغانها بتوانند از پوسته قومیتگرایی خارج شوند و دولت مرکزی در جهت وحدت ملی افغانستان گامهای مؤثر بردارد.
افغانستان زنده است و قلبش در ایالت پنچ شیر میتپد!
امید را هیچ وقت از دست نباید داد. احمد مسعود گفته است که “ما فرار نمیکنیم” و این را باید در نظر داشت که کوبانی دیگری ممکن است!
نه به طالبان!
نه به افراط گرایی!
نه به جمهوری اسلامی!
مولوی عبدالحمیدامام جمعه زاهدان تصرف افغانستان بدست طالبان رو صمیمانه تبریک گفته…
قبلا فکر میکردم این یکی یه ذره انسانیت سرش میشه ولی دیدم که این روحانیون مسلمان از هر فرقه ای که باشن پلیدن،رذلن،بیشرفن…
سرنگون باد آیین تازی
مردم افغانستان هم درست مثل مردم ایران هستند. همانطور که چهل و سه سال قبل مردم ایران حکومت مدرن خود را به یک حکومت واپسگرا و اشلامی فروختند مردم افغانستان هم به عینه مثل ما عمل کردند
دلیل عمده فلاکت مردمان آفریقا، جغرافیای زیستی واقلیم آن قاره است.
اما علتهای فلاکت مردمان خاورمیانه بزرگ مهلکتر هستند و در سه عامل مهم خلاصه می گردند:
۱- ژئوپلیتیک ، بخش جغرافیای این عامل، غیر قابل تغییر است، اما بخش سیاست آن در آینده بلند مدت، با فروپاشی و تجزیه کشور روسیه ( بر اساس نظریه هارتلند) و یا جذب آن در جهان غرب ، تعدیل خواهد شد وخاورمیانه از تبعات دیرپای آن خلاص خواهد گردید.
۲- ویروس اسلام، که یک پتو ژن pathogen ذهنی بسیار مزمن و حاد ومهلک است و رهایی مسلمانان از آن بسیار دشوار اما محتمل است. رفورم و مدرنیزه کردن اسلام غیر ممکن است ضمن اینکه واکسنی هم برای آن یافت می نشود. مسلمانان باید به هر طریق ممکن خود را از آن رها خلاص کنند.
۳- منابع طبیعی زیرزمینی و بویژه سوختهای فسیلی. در آینده میان مدت اهمیت این عامل کاهش و در بلند مدت کلا حذف خواهد گردید.
۴- برخی دلایل داروینی هم هستند که خلاف نزاکت سیاسی می باشند،ولی در آینده قابل حل می باشند،
انشا الله تبارک تعالی و فرجه و الشریف وبه نستعین ، شاید به حول و قوه الهی با طلوع اولین بارقه های قرن بیست و دوم میلادی و تغییرات ژئوپلیتیکی و تکنولوژیکی و فرهنگی و اخلاقی،کور سوی امیدی برای مردمان فلاکت زده و نکبت زده خاورمیانه گشوده شود( بشرطی که تا آنموقع منقرض نشده باشند).
آمین یا رب العالمین !!!