گفتگویی درباره حقوق بشر؛ حقوقی که از آگاهی اجتماعی آغاز و در نظام حقوقی تضمین می‌شود

ß چه چیزی یک انسان را امروزی و مدرن می‌کند؟ آیا این لباس، تلفن همراه و ماشین اتوماتیک و الکترونیک است؟ خیر! اینها ظاهر قضایا هستند و پاسخ اساسی آنست که انسان امروزی از خودش و جهان تقدس‌زدایی کرده. خود را موجود برتر نمی‌بیند و جهان را حول محور خود تعریف نمی‌کند؛ بنابراین حقی بیش از حد خود بر طبیعت را موجه نمی‌داند، به حیوانات و دیگر موجودات احترام می‌گذارد. همچنین برای دیگران هم حقی برابر با خود قائل می‌شود، نه برای مذهب و عقیده یکسان، یا هم‌قوم و هم‌قبیله‌ و همزبان و همرنگ و هفکر خود! بلکه صرفا به واسطه انسان بودن برای همگان حقوق برابر قائل است.

سه شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰ برابر با ۳۱ اوت ۲۰۲۱


دکتر آرمیتیس شفیعی در رشته علوم سیاسی و روابط بین‌الملل تحصیل کرده و مدرک دکترای جامعه‌شناسی خود را در فرانسه دریافت کرده است. وی در کنار مطالعات دانشگاهی به پژوهش‌هایی در زمینه‌ی ادبیات فارسی و همچنین هنر نقاشی و سینما پرداخته است. این جامعه‌شناس درباره توجه خود به حقوق بشر توضیح می‌دهد «جدی‌ترین ارتباط من با حقوق بشر وقتی بود که در کلاس‌های حقوق بشری که با دعوت «تریبون آزاد» لندن با مدیریت زنده‌یاد خانم گیتی کاوه و تشویق لرد مک نر با استادی آقای محمود حیدری برگزار می‌شد  شرکت کردم. هزینه کلاس، آموزش در دوره بعدی بود که پس از آن به عنوان آموزگار دو دوره آموزشی حقوق بشر را برای فارسی‌زبانان ادامه دادم.»

دکتر آرمیتیس شفیعی

از این جامعه‌شناس همچنین کتابی با عنوان «من ژاکت هستم» که یک سفرنامه است در سال ۲۰۱۴ منتشر شده. کیهان لندن با دکتر آرمیتیس شفیعی درباره حقوق بشر و مبارزه برای آن به ویژه در ایران گفتگو کرده است.

-خانم شفیعی، از یکسو مبارزه برای حقوق بشر به موفقیت‌هایی می‌رسد از جمله برگزاری دادگاه حمید نوری که از دهم اوت امسال در استکهلم آغاز شده ولی از سوی دیگر شاهد نقض آشکار حقوق بشر در ویدئوهایی هستیم که از داخل زندان اوین پخش شده. بازگشت طالبان در افغانستان نیز به معنی زیر پا گذاشتن بیشتر این حقوق در همسایه شرقی ماست. اهمیت مبحث حقوق بشر را چگونه می‌توان توضیح داد؟

-پرسش گسترده‌ایست و اجازه بدهید گام به گام پیش برویم. توجه داشته باشیم که حق با قانون دو قضیه متفاوتند. هر آدمی‌ به واسطه تفکر و زبان و تعقل و قوه استدلال می‌تواند اندیشه‌ای داشته باشد و آن را تبیین، تکمیل، تعویض و یا تخریب کند. بشر است و این حق او و در طبیعت اوست: تعقل و گفتار. ولی آیا همه این حق را طبیعی می‌دانند و آن را مراعات می‌کنند؟ خیر! شما حرفی می‌زنید، عقیده ای دارید، ولی امنیتی بعد از آن در برخی از کشورها وجود ندارد. زندان می‌سازند تا کسی که مثل خودشان فکر نمی‌کند و حرف آنها را نمی‌زند در آن حبس کنند و برای تغییر اندیشه یا لو دادن دیگری یا اعلام پشیمانی شکنجه می‌کنند و مقام و شأن انسانی را زیر پا می‌گذارند و همه اینها را نیز تحت لوای قانون مرتکب می‌شوند! به این ترتیب، حق وجود دارد ولی قانونی برای حمایت از آن نیست. نه تنها قانونی نیست بلکه برعکس، قانونی وضع می‌شود برای برحق جلوه دادن آن کسانی که قانون را نوشته‌اند آنهم با صفت‌ها و تعاریفی که بسیار خوب می‌شناسیم: نماینده خدا روی زمین، سایه خدا روی زمین، حجت خدا روی زمین و غیره.

آنچه بطور خاص در خاورمیانه اتفاق می‌افتد اینست که به نام خداوند و به بهانه احکامی که گویا فرابشری و نازل‌شده در هزاره‌های قبل هستند، انسان به خود اجازه  از بین بردن انسان دیگری را می‌دهد چون مثل او- نماینده برحق خدا- فکر نمی‌کند. در افغانستان هم کسانی قدرت را به دست می‌گیرند که به دیگران می‌گویند چطور بپوش، ببین، بخواه، بپسند، حرف بزن- درست شبیه آنچه بر ما رفته و می‌رود- این باید نبایدها از تفسیر کتاب الهی می‌آید و دریافت هر کدام از  این گروه‌ها از این کتاب است که  اتفاقا بین خودشان هم متفاوت است. بنابراین با توجه به  ادراک متفاوت از کتاب و خدای مشترک، ما شاهد تفسیرهای متفاوت و در نتیجه ادعای عدالت‌های متفاوت در جهان هستیم.

اما حقوق بشر یکسری اصول برگرفته از ذهن بشر با توجه به تجربه‌‌ای دردناک پس از جنگ جهانی اول و دوم است و یک راه حل عمومی‌ است که از طرف انسان برای انسان در نظر گرفته شده و منشأ الهی و فرازمینی ندارد؛ ادعای قداست ندارد؛ ادعای کافی و تکمیل بودن هم ندارد. ولی آیا قانون شده؟ ضمانت اجرا دارد؟ خیر!
الزام حقوقی برای اجرای آن در کشورها وجود ندارد مگر آنکه خود کشورها در قوانین جاری خود آنها را تدوین کنند و خود را ملزم به اجرای آن بدانند. دلیل اینهم که تا حال و بطور جامع حقوق بشر در تمام کشورهای جهان اجرا نشده همین است: نداشتن ضمانت اجرا. به این ترتیب از حرف تا عمل فاصله بسیار است.

اجرایی شدن این حقوق و به شکل قانون در آمدن آنها کار آسانی نیست. انسانی که همواره شنیده که این قوانین از آسمان نازل شده، منشأ الهی و قداست دارد و عدم اجرا و تمکین از این قوانین، سبب عذاب ابدی و دوزخ می‌شود، توان ذهنی روانی لازم را دارد تا از قوانینی الهی تبعیت بکند. پس به شرایطی نیاز دارد که با اطمینان بتواند بگوید قوانین برآمده از انسان و قراردادهای اجتماعی را قبول و اجرا می‌کنم نه قوانین الهی را!

علت بازداشت حمید نوری (عباسی) هم همین بود. کشوری که بنا بر ادله و نص صریح قانون می‌بیند که انسانی در جایی- حتا خارج از مرزهای جغرافیایی سیاسی خودش- مرتکب عملی ضدانسانی شده، کشوری که معتقد است انسان صرف نظر از گذرنامه‌اش انسان و فراتر از مرزهای جغرافیایی است، پس اجرای قوانین انسانی نیز فراتر از این مرزهاست.
ما هر چه بیشتر از حقوق بشر بدانیم و بخوانیم ، قطعا جهان امن‌تری خواهیم داشت. تدریس حقوق بشر و آگاهی از آن عین الفبا و ریاضی دیگر دروس لازم است.

-پس جهان‌شمول بودن اصول حقوق بشر در همین نداشتن مرزهای جغرافیایی است که در همه جا می‌توان از آن برخوردار بود و نقض آنها را در هر جا مورد پیگرد قرار داد؟

– اصل «جهان‌شمول بودن حقوق بشر» یعنی هر انسانی در هر جای این کره خاکی دارای حقوق برابر است صرف نظر از جنس و رنگ و دیگر تفاوت‌ها و یا تبعیضات موجود در قوانین جاری هر کشوری. چنانکه مرزی برای حقوق انسان‌ها گذاشته نشده، برای اجرای آنها نیز مرزی وجود ندارد.

اما این اصل بی‌مرزی برای کشورهایی قابل اجراست که حقوق بشر را قبول کرده و آن را در نظام حقوقی و قوانین خود تثبیت و تضمین کرده‌اند و برای آنها لازم‌الاجراست. همانطور که گفتم حق و قانون دو قضیه جدا هستند. زمانی که خود را ملزم به رعایت و اجرای حق می‌بینیم، وارد نظام حقوقی و حوزه قانون می‌شویم. بدیهیست کشوری که حقوق بشر را به رسمیت نمی‌شناسد- یا فقط آن را امضا کرده ولی در عمل اجرا نمی‌کند و با قوانین خودش آن را زیر پا می‌گذارد، پس خود را ملزم به اجرای آن نیز نمی‌بیند. ولی کشورهایی که حقوق بشر را به قانون تبدیل کرده‌اند، می‌بایست آن را رعایت و اجرا کنند. در این صورت کنوانسیون‌های بین‌المللی و قوانین داخلی با هم تناقضی ندارند. وقتی می‌توان افسران ارتش یوگسلاوی را در کشورهای مختلف بازداشت کرد و به نام جنایت جنگی به دادگاه کشاند یعنی ما وارد همین وجه حقوق بشر و اجرای آن در پهنه جهانی شده‌ایم. محاکمه راتکو ملادیچ «قصاب بوسنی» در همین راستا بود. ارتشی که خود را وطن‌پرست و بسیار متعهد می‌دید، در دادگاه لاهه عامل قتل بیش از ۷۰۰۰ مرد و پسر مسلمان بوسنیایی در منطقه سربرنیتسا  در سال ۱۹۹۵ شناخته شد. توجه کنیم که برای قاضی پرونده، مذهب و ملیت متهم و یا قربانیان یا محل و سال ارتکاب جرم مهم نیست بلکه نفس عمل اهمیت دارد که علیه حقوق بشر بوده است. قضیه حمید نوری (عباسی) هم در همین چارچوب می‌گنجد و البته مرجع رسیدگی نه دادگاه بین‌المللی لاهه بلکه دادگاه یک کشور است.

-در برخی کشورها به ویژه در خاورمیانه و از جمله در ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی، خودِ قوانین ناقض آشکار حقوق بشر هستند. آیا این به موضوع آگاهی جامعه از حقوق بشر مربوط نمی‌شود؟

– بله، نظام‌هایی که خود را تابع قوانین الهی می‌دانند، معتقد و متعهد به اجرای قوانینی که منشاء انسانی دارند نیستند مثل حکومت فعلی ایران که در ظاهر حتا از حقوق بشر هم حرف می‌زنند ولی این حقوق در نظام‌هایی که خود را ملزم به اجرای آن نمی‌دانند، امکان اجرا ندارند.

در مورد آگاهی جامعه باید بگویم ما جامعه‌ای چند لایه داریم. تفاوت و فاصله عمیق و جدی بین اکثریت جامعه و حاکمان آن قضیه را به مراتب پیچیده‌تر می‌کند. جامعه ایران هشیار، تحصیلکرده و مطلع است، حتا بخش محروم و به اصطلاح کم‌سواد نیز دارای ادراک و فهم عمیق نسبت به مسائل اجتماعی و معضلات آن است چرا که با آنها دست و پنجه نرم می‌کند. ولی هیئت حاکمه با تفاوتی آشکار در تقابل جدی با این ادراک قرار دارد. جامعه ایران در عمق و معنا، مایل به دیده و شنیده شدن و احترام به حقوق انسانی خویش است. ولی حکومت اسلامی در ایران مایل به اجرای قوانینی است که آنها را الهی می‌داند و تفسیر به رأی می‌کند و هیچ درک امروزی از مفاهیم ندارد. در اجرای قوانین خودشان هم  سلامت و اجرای عادلانه دیده نمی‌شود. قانون برای همه در همه حال نیست. در محضر قضاوت هم باز مردم ناامید از سیستم هستند چرا که آن را عادل، بی‌طرف و قابل اعتماد نمی‌دانند. بی‌شک یکی از عمده ترین معضلات حکومت ایران بخش قضایی و حقوقی آن است. فیلم‌های مربوط به زندان اوین مؤید مستند این مطلب است. شهروند ایرانی می‌داند که گرفتار یک آپارتاید سیاسی و حقوقی است. نه در حقوق و قانون و نه در اجرا و نه در قضاوت، انسان‌ها با یکدیگر برابر نیستند، پس عدالتی هم در کار نیست.

یک شهروند عادی، خواه آگاه باشد یا نباشد، حقوق بشر خوانده باشد یا نه، در زندگی خواسته‌هایی دارد که کمابیش همه در منشور جهانی حقوق بشر آمده؛ بنابراین طبیعی است که یک شهروند ایرانی نیز خواستار تحقق آنها در عمل باشد.

نگاه کنید به حقوقی که فعالان اجتماعی و سیاسی ایران در پی کسب آنها هستند: حق آزادی و برابری انسان‌ها (ماده یک حقوق منشور حقوق بشر)، حق برابری بین زن و مرد از هر قوم و نژاد (ماده دو)، حق امنیت و آزادی (ماده سه)، حق بهره‌برداری و برخورداری از حمایت قانون (ماده شش)، حق آزادی فکر، اعتقاد و دین (ماده ۱۸)، حق آزادی بیان (ماده ۱۹)، حق داشتن زندگی با رفاه نسبی (ماده ۲۵). به این ترتیب باید گفت شناخت از حقوق بشر و نیاز و اهمیت آن در مردم  عادی هم وجود دارد حتا اگر ندانند همه اینها در منشوری به نام حقوق بشر تدوین شده!ولی هیئت حاکمه‌ای که باید آن را اجرا کند با ایدئولوژی‌زدگی به مانع بزرگی در برابر تحقق آن تبدیل شده. آموزش حقوق بشر در مدارس و مراکز مختلف کمک می‌کند تا شناخت «غریزی» و طبیعی مردم از این حقوق و نیازها، شکل عمیق‌تر و منظم‌تری پیدا کند. اگرچه این امر در طرح مطالبات حقوقی مؤثر است ولی متاسفانه معضل اصلی که همان نداشتن ضمانت اجراست تا زمانی که این اصول در قوانین داخلی تضمین نشوند باقی می‌ماند.

-نقض فاحش حقوق بشر در قوانین جمهوری اسلامی آشکار است. خود این قوانین اسناد نقض حقوق بشرند! اما این حقوق توسط خود مردم نیز درباره خودشان رعایت نمی‌شود؛ از قوانین راهنمایی و رانندگی گرفته تا حقوق مؤلف و یا حتا ایستادن در صف و یا رعایت پروتکل‌های بهداشتی در دوران کرونا و… اینها ریشه‌اش در کجاست؟

-تصور بفرمایید جمعیت زیادی در ایستگاه قطار می‌خواهند سوار قطاری به سوی مقصدی واحد بشوند. همه بلیت دارند، ولی جمعیت زیاد است. همه می‌دانندکه این قطار برود قطار بعدی و بعد از آن دیگری به فاصله کمی‌ می‌آید. می‌دانند قیمت بلیت در این فاصله تغییر نمی‌کند و هیجکس مانع سوار شدن آنها نمی‌شود. پس همه صبور می‌مانند و با اینکه خسته‌اند و می‌خواهند زودتر به مقصد برسند اما در صف می‌ایستند و به نوبت سوار می‌شوند. سکوی قطار هم بعد از مدتی خالی می‌شود و قطارهای بعدی می‌آیند و می‌روند. مسافران این واقعیت را هر روز و هربار تجربه می‌کنند؛ به همین دلیل نه کسی می‌ترسد که به مقصد نرسد و نه فریاد می‌زند و نه نظم را زیر پا می‌گذارد. اما تصور کنید مردمی‌ را که منتظر قطاری هستند که اصلا نمی‌دانند می‌آید یا نه؛ سر ساعت می‌آید یا نه؛ آیا بلیت آنها مورد قبول است یا نه؛ آیا مأمور آنها را سوار می‌کند یا نه؛ کسی بی دلیل جلوی آنها و سفرشان را می‌گیرد یا نه؛ یکباره قیمت بلیت اضافه می‌شود یا نه و… معلوم است که در چنین حالتی همه عجول و نگران و عصبانی و ترسیده‌اند! نه به مأمور قطار اعتماد دارند نه به بلیت خود اطمینان! از زمین و زمان می‌ترسند و هر کدام دیگری را به شکل رقیبی می‌بیند که ممکن است جای او را بگیرد! نه طاقت صف دارند و نه امیدی به رسیدن! پس نسبت به دیگران کم لطف‌اند؛ و چون این اتفاق نیز هر بار و هر روز می‌افتد، پس هر فرد به دنبال پیدا کردن راهی برای به در بردن جان خود و سوار شدن و رفتن است.

سیستمی‌ که در آن قانون و عدالت و تساوی و اعتماد وجود ندارد، کل جامعه را دچار اختلال می‌کند و هر کسی سعی می‌کند فقط گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. امکانات با عدالت تقسیم و توزیع نمی‌شود، همه شتابزده‌اند و خودخواه؛ چون فکر می‌کنند اگر زرنگی نکنی، کلاهت پس معرکه است! اگر می‌توانی جلو بزنی و بروی و سوار قطار شوی، بکن! چون هیچ اعتباری به آمدن قطار و بلیت و مأمور نیست!

این شرایط جامعه ماست! ما می‌دانیم کارهایمان بد است ولی ناامنی و عدم اطمینان به حمایت از جانب قانون و همچنین عدم اطمینان به مورد بازخواست قرار نگرفتن، مارا ترغیب می‌کند که حق دیگری را پایمال کنیم و دیگران را آزار بدهیم تا «حق» خودمان پایمان نشود و آزار نبینیم! چون آزار می‌بینیم و حمایت نمی‌بینیم، پس آزار می‌دهیم بدون اینکه تنبیه شویم! مردم ما می‌دانند که جامعه ما چه چیز کم دارد. هر فرد با یک نگاه به خود، خانواده و جامعه و نهاد‌های آن، به مدرسه، به خیابان، به  محل کار و به روابط روزمره می‌تواند هزاران مورد نقض حقوق بشر را ببیند. او می‌بیند که در ایران  همه در برابر قانون و قاضی  برابر نیستند؛ می‌بیند که حق هوای آزاد، آب تمیز، پوشش آزاد، اظهار نظر آزاد، مذهب آزار از او گرفته شده؛ می‌بیند که از شرکت در مجامعی که در آنها از امکان آموزش درست و بی‌طرف از جمله آموختن زبان مادری برخوردار باشد محروم است؛ می‌بیند که از آزادی پوشش محروم است؛ تمام این محرومیت‌ها را با تمام وجود لمس می‌کند؛ رشوه و فقر و بی‌عدالتی را هر روز تجربه می‌کند و می‌بیند که قربانی بی‌عدالتی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و مذهبی و زبانی است. ولی آیا کسی هست که جلوی این بی‌عدالتی‌ها را بگیرد؟ نه! نیست! زیرا قانونگزار و مفسر قانون، خود، معضل اصلی و مسبب این بی‌عدالتی‌هاست. به این ترتیب ما در یک دایره شیطانی و یا دور باطل گرفتار شده‌ایم و فکر می‌کنم منتظریم تا روزی قانون مچ بالادستی ما را بگیرد تا ما هم از آزردن زیردستی خود دست برداریم!

-یکی از نمونه‌های آزار دیگری تحقیر و توهین و الفاظ رکیک از جمله در مجادلات سیاسی است که چه بسا اگر شرایط مناسب باشد به برخورد فیزیکی هم تبدیل شود! آیا اینهم در حوزه حقوق بشر قرار می‌گیرد؟

-بله این برخورد نوعی نقض حقوق بشر و تعرض به حقوق دیگران است ولی جنبه‌های دیگری هم دارد. استفاده از الفاظ نامناسب در مباحثات حکایت از ضعف در استدلال دارد. کسی که می‌داند چه می‌گوید و مستدل صحبت می‌کند نیازی به بد و بیراه گفتن و یا ناسزاگویی ندارد. برعکس، نیاز به فضایی آرام، سالم و بی‌هیاهو برای زدن حرف‌هایش و شنیدن حرف‌های طرف مقابل دارد. استفاده از واژگان نامناسب در افرادی که داری هوش و سواد اجتماعی پایین هستند در همه ملت‌ها دیده می‌شود. پانویس پست‌های موجود در فیس بوک و اینستاگرام را ملاحظه کنید. معمولا کسانی که هتاکی می‌کنند بیشتر ابراز نارضایتی می‌کنند آنهم با دامنه کلامی‌ محدود و استدلال ضعیف. ضمن اینکه اصولاً فحاشی به نوعی از خشم سرکوب شده سرچشمه می‌گیرد و فکر می‌کنم اگر سرکوب‌های علنی و رسمی‌ در جامعه کمتر شود و کرامت انسانی ایرانیان رعایت شود، میزان چنین برخوردهایی حتما کمتر خواهد شد. البته بهتر است که این موضوع در حوزه روانشناسی توده‌ها بررسی شود.

-پس برای تضمین حقوق بشر هم به آگاهی اجتماع نیاز است و هم تثبیت آنها در نظام حقوقی و قوانین کشور؛ درست است؟

-بله، همانطور که گفتم، عمیق‌تر شدن شناخت جامعه از حقوق بشر نه تنها خوب بلکه بسیار لازم است ولی کافی نیست. اینکه اول حقوق بشر بخوانیم تا رعایتش کنیم یا چون نمی‌دانیم چه کنیم حقوق بشر بخوانیم هر دو چاره ساز است ولی در مواقعی که نیاز حقیقی حس شود، لزوم اجرای آن به شکلی حقیقی‌تر و عمیق‌تر احساس می‌شود. به عبارتی بهتر، از سطح زیرین یعنی آگاهی اجتماعی به سطح بالایی یعنی تضمین حقوقی و ضمانت اجرای قانونی می‌رسد.

به نظرم به عنوان انسان‌های آگاه و علاقمند به تغییر می‌توان از رعایت حقوق بشر در زندگی شخصی و خانوادگی شروع کرد. من بسیار دیده و شنیده‌ام که مثلاٌ در مورد ارث، افراد خانواده، به‌خصوص مردان، که به حق برابر بین خواهر و برادر معتقد هستند، اصرار به تقسیم برابر ارث بین خود و خواهرانشان دارند. موارد مشابهی را نیز در تعیین شروط توافقی در ازدواج و طلاق دیده‌ام؛ یعنی آگاهی فردی به این شکل وارد حوزه اجتماعی می‌شود. این در بلندمدت تبدیل به یک رفتار معمول و طبیعی می‌شود حتا اگر در قانون دیده نشود یا جور دیگری تبیین شده باشد. ولی آنچه ما به عنوان عدالت گسترده، جامع  و فراگیر می‌خواهیم تنها با ورود حقوق بشر در قوانین کشور است که ضمانت اجرایی پیدا می‌کند. به همین دلیل ضروریست که مجریان قانون در سطح کشور به رعایت حقوق بشر معتقد باشند و خود را موظف به اجرای آن بدانند.

-آیا شما موافق هستید که ریشه اعلامیه جهانی حقوق بشر به پیدایش تفکر انسانگرایی و جایگزینی خدامحوری با انسان‌محوری در حدود پنج قرن پیش بر می‌گردد؟

-خیلی زیاد. همانطور که می‌دانید تا قبل از رنسانس، معیار هنر و اندیشه خداوند بود. همه چیز در هنر‌ها از جمله در تصویرگری و پیکرتراشی تا قوانین و اجرای آنها به گونه‌ای به آسمان و الوهیت وصل بود. یکی از تحولات مهم فکری بشر آن است که هنر و فرهنگ و اندیشه به تدریج پا به زمین می‌گذارد و انسان در قامت خود ظاهر می‌شود و تمام نیازهای او با خدا و نیازهای ماورایی و آسمانی گره زده نمی‌شود.

چه چیزی یک انسان را امروزی و مدرن می‌کند؟ آیا این لباس، تلفن همراه و ماشین اتوماتیک و الکترونیک است؟ خیر! اینها ظاهر قضایا هستند و پاسخ اساسی آنست که انسان امروزی از خودش و جهان تقدس‌زدایی کرده. خود را موجود برتر نمی‌بیند و جهان را حول محور خود تعریف نمی‌کند؛ بنابراین حقی بیش از حد خود بر طبیعت را موجه نمی‌داند، به حیوانات و دیگر موجودات احترام می‌گذارد. همچنین برای دیگران هم حقی برابر با خود قائل می‌شود، نه برای مذهب و عقیده یکسان، یا هم‌قوم و هم‌قبیله‌ و همزبان و همرنگ و هفکر خود! بلکه صرفا به واسطه انسان بودن برای همگان حقوق برابر قائل است. اگر من به همه انسان‌ها احترام بگذارم و همان حقی را که برای خود قائلم بر آنها قائل باشم، خود را برتر نمی‌بینم، دیگری را کمتر از خود نمی‌بینم. بنابراین با دیگران بر اساس انسانیت و نه خدا و مذاهب مختلف و یا معیارهای دیگر برخورد می‌کنم؛ بر مبنای قوانین و قراردادهای ساده انسانی و اجتماعی و با عدالت و با برابری؛ صرف نظر از اینکه من از کجا آمده‌ام و با چه رنگی زاده شده‌م و با چه زبانی حرف می‌زنم و احتمالا برای عبادت رو به کدام سو می‌ایستم و… هیچکدام از اینها نقشی در احترام انسانی بازی نمی‌کند.

-گاهی شنیده می‌شود از آنجا که ارزش‌های حقوق بشری در جامعه ایران شکل نگرفته‌ و از بیرون وارد شده پس همین باعث ضعف آگاهی اجتماعی در مورد حقوق بشر و آسیب‌پذیر بودن آن می‌شود. نظر شما چیست؟

-خیر! حقوق بشر در ایران وارداتی نیست. زندگی و تجربه کردن بی‌عدالتی ربطی به خطه جغرافیایی ندارد. لمس این رنج تنها بن‌های حسی می‌خواهد که هر انسانی دارد. ما ایرانی‌ها سده‌ها و چه بسا هزاره‌هاست که بی‌عدالتی طولانی و سختی را تحمل می‌کنیم. حقوق بشر کلاس دانشگاهی نیست که می‌توان با طی مدارجی به آن رسید. درست است که فراگیری  منظم  ودقیق آن برای تنظیم و تدوین مطالبات بسیار مهم است، ولی این  ضامن اجرایی‌اش نیست. من بسیار مایل بودم که در مدارس ایرانی لندن فرصتی می‌یافتم و حقوق بشر را آموزش می‌دادم، چنانکه مایل بودم بیش از اینها با بزرگسالان در مورد حقوق بشر صحبت کنم. این نه برای «آموزش» حقوق بشر بلکه برای جلب توجه آنها به تلاش‌های دیگران در این زمینه و واقف شدن به اینکه بیان منظم و مستدل و یادآوری مداوم حقوق بشر برای به دست آوردنش لازم است. مهم است که بدانیم در زمینه رسیدن به حقوق بشر تنها نیستیم و این حقوق در ملل دیگر نیز مطرح است. بسیار مهم است که بچه‌ها از کودکی بیاموزند به حق همکلاسی و خواهر و برادرشان احترام بگذارند. دانستن و آموزش در بلندمدت موجب نهادینه شدن این آگاهی و کمک به عملی شدن آن می‌شود. روزی این کودکان قانونگزار خواهند شد و حقوق بشر را در قوانین خواهند آورد. اما در حال حاضر، نه تنها لازم است در این مورد آموزش و گفتگو را افزایش دهیم بلکه حاکمان را نیز موظف و مجبور به خواندن و دانستن و به ویژه اجرای آنها بکنیم.

-در کشورهای پیشرفته غربی هم بیش از هفتاد سال پس از انتشار اعلامیه جهانی حقوق موارد نقض حقوق بشر دیده می‌شود. تا اواسط دهه ۶۰ میلادی قرن بیستم در آمریکا سیاهپوستان از بسیاری از حقوق برخوردار نبودند. چگونه می‌توان با نژادپرستی و یا نابرابری‌های حقوقی بین زنان و مردان که نقض آشکار حقوق بشر است مقابله کرد؟

-با شما موافقم. باز می‌رسیم به این نکته که دانستن و آگاهی با اجرا دو مطلب متفاوت است. به نظر نمی‌رسد که این حقوق کاملا در سطح اجتماعی برای مردم تبیین و توضیح داده شده باشد تا بعدها محصلین کنونی در جایگاه قانونگزار، شارح، مجری و قاضی آنها را در عمل به کار بندند. هنوز کار زیادی برای نهادینه کردن مفاهیم مربوط به حقوق بشر و ضرورت حضور آنها در قوانین کشور باقی مانده. برای همین گفتم که تدریس حقوق بشر در مدارس ابتدایی بسیار مهم است. به همان اندازه‌ی تاریخ، جغرافیا، ادبیات، ریاضیات و فیزیک و شیمی‌ باید به خواندن حقوق بشر و حتا گذاشتن کارگاه‌های عملی برای آن اقدام کرد. همین امر باعث می‌شود که مبنا قرار دادن حقوق بشر در تدوین قوانین، راحت‌تر شود.

من فکر می‌کنم که اگر در جوامع غربی هم آموزش حقوق بشر در سطح عموم تحقق می‌پذیرفت دیگر امروز ما شاهد نقض حقوق رنگین‌پوستان نمی‌بودیم. این به آن معنی نیست که یکباره جهان گلستان می‌شود. نه؛ همواره امکان بروز خشم و خشونت در جامعه و تخلف از قوانین بوده، هست و خواهد بود. ولی در صورت آگاهی اجتماعی از حقوق بشر مانند باز کردن چشم انسان و هوشیار کردنش نسبت به اعمال خود و اتفاقات اطراف است.
اینکه در جوامع غربی اوضاع قابل قبول‌تر است به این علت است که بخش عمده‌ای از آنچه در منشور حقوق بشر مطرح شده در قوانین آنها تثبیت گشته، هرچند که هنوز نیاز به تقویت آنها به چشم می‌خورد.

https://kayhan.london/1400/05/16/%d8%ad%d9%82%d8%a7%db%8c%d9%82-%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%87%db%8c-%d9%88-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%d8%af%d8%b1-%d8%b9%d8%b5%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86

اجازه بدهید در پایان این نکته را مورد تاکید قرار دهم که منشور حقوق بشر هنوز ضعف‌هایی دارد و نیاز به تصحیح، به‌روزشدن و تکمیل دارد. خوبی آن هم همین است. به نظر من مهمترین قدرت و اهمیت حقوق بشر، منشاء زمینی داشتن آن است. الوهیت و قداست ندارد، همراه انسان می‌تواند رشد کند و بالغ شود. اینکه تأکید بر امکان اجرایش می‌شود برای اینست که حقوق بشر در دل خود امکان تحقق و تبیین قوانینی بنیادین دارد. اگر قرار است از رنج انسانیت در کشورهای مختلف جهان کاسته شود نقطه آغاز این حرکت بی‌شک رسیدن به این نکته است که ما، صرف نظر از مکان تولد و رنگ و جنسیت، از نظر حقوق انسانی و انسان بودن، همه با هم برابر هستیم و همه صاحب حق. این به معنای محدود شدن من است و من باید آن را هوشیارانه و با درایت قبول کنم.

اگر مردم در سطح جامعه بیشتر نسبت به حقوق خود آگاه شوند و در تحقق آن برای خود و دیگری بکوشند و قانونگزار را مجبور به رسمیت شناختن آن بکنند، شکل جوامع نیز تغییر خواهد کرد. تصور می‌کنم جامعه ایران بسیار آماده فهمیدن، گزینش و اجرای حقوق بشر و قانون کردن آن است و البته اضافه می‌کنم که چاره دیگری نیز وجود ندارد. نقطه حرکت نیز همین جمله ساده است که: همزمان با حق خود، حق دیگری را هم باید به رسمیت بشناسیم.

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=254361