به تازگی در محدوده شمال غربی لندن یک گالری یا خانه هنر با نام «آسودگی خاطر» با امکاناتی نظیر فضا برای نمایشگاه آثار نقاشی، برگزاری جلسات و گردهماییهای هنری و فرهنگی و نمایش فیلم، آتلیه عکاسی، کلاسهای نقاشی و اجرای موسیقی افتتاح شده است که مدیریت آن را یک هنرمند نقاش به نام سهیلا گلستانی بر عهده دارد. وی در گفتگو با کیهان لندن درباره فعالیت هنری خود و این گالری توضیح میدهد.
-خانم گلستانی، تحصیلات و فعالیت حرفهای شما در چه رشتهای است؟
-من نقاش هستم و نقاشی را از کودکی شروع کردم و بیشتر با این هنر مأنوس هستم. عکاسی را بعدها که در ایران معماری و دکوراسیون داخلی خواندم به دلیل نیاز مبرم به عکاسی، کمی جدی به این هنر نیز پرداختم. وقتی هم که به بریتانیا مهاجرت کردم ساختن یک زندگی جدید با مسئولیتهای فراوان مدتی مرا از حرفه و علاقمندیهایم دور کرد. در زمینه رشته تحصیلیام مدتی طراحیهای روتین و اتوکد انجام دادم که توقع مرا از هنر ارضا نمیکرد. در نتیجه دوباره به عکاسی و اینبار جدیتر و با تمرکز بیشتر روی آوردم. خیلی زود عکاسی جای خاصی در زندگی من پیدا کرد. با گذر زمان و بزرگتر شدن دخترم و کم شدن مسئولیتهای مادرانه و مأنوس شدن با محیط جدید، دوباره شروع به نقاشی کردم و اینبار شریک زندگی اسکاتلندیم خیلی مشوقم شد تا به این باور برسم که هنر مرز نمیشناسد و مهاجرت نمیتواند انسان را از اهدافش دور کند بلکه برعکس انسان را قویتر و هدفمندتر میکند.
-گرایش شما به نقاشی آبستره یا انتزاعی از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا جنسیت تاثیری در آثارتان دارد؟
-در دوران کودکی علاقه به نقاشی در خانواده ما وجود داشت ولی من هنر را وارد تمام جنبههای زندگیم کردم. به مرور شرایط زندگی من تغییر کرد، ازدواج کردم و صاحب دختری شدم و مسئولیتهای خانوادگی آمد. با وجود این، هنر همیشه بخش بزرگی از زندگی من بوده. البته وقفههایی خارج از اراده من به وجود آمد از جمله یک بیماری طولانی و سپس مهاجرت به بریتانیا که به واسطه آنها امکان داشت هنر را ترک کنم ولی این کار را نکردم و از این بابت بسیار خوشحالم.
تا آنجا که به خاطر میآورم سبکهای رئالیسم و سوررئالیسم تا مدتی برایم خیلی جذاب بودند؛ یعنی بیشتر شبیهسازی وگاهی هم فراتر از آن. ولی پشت دوربین قرار گرفتن خیلی تغییرات در ساختار ذهنی من ایجاد کرد و دریافتم که وقتی عکاسی هست، دیگر شبیهسازی واقعیت لزومی ندارد. به تدریج در نقاشی شروع کردم به انتزاعی فکر کردن و پیاده کردن آن؛ ابتدا در طراحیهایم بود ولی عمق آنها را متوجه نمیشدم. سالهای طولانی بود که من دنبال پاسخ به پرسشهایی میگشتم که دغدغه بیشتر آدمهاست و این سردرگمی مرا وارد کوچه پسکوچههای تاریک و بنبست میکرد که نه تنها جوابهایم پاسخ داده نمیشد بلکه آشفتگیهای فکری بیشتری برایم به همراه داشت تا اینکه به وسیله یک دوره کلاس آموزشی با نحوه استفاده کاربردی از فیزیک کوانتوم آشنا شدم. این یک شروع جدید و تاثیرگذار در تمام جوانب زندگیم بود. در فیزیک کوانتوم شما به دنبال علت ملموس نمیگردید که معلول ایجاد شود. شما میتوانید طراح معلول باشید و علت خودش خلق میشود.
-در این نگرش آیا ناخودآگاه است که اثر را خلق میکند یا خودآگاه؟
-ببینید، علت اصلی که انسانها خودشان را نمیشناسند آنست که ما نود و پنج درصد در ناخودآگاه خود بسر میبریم. ولی وقتی میخواهیم چیزی را خلق کنیم باید خودآگاه باشیم. بیشتر ما انسانها در زندگی همیشه گلهمند هستیم که زندگی بسیار سخت است و یا این چه سرنوشتیست! دلیل این امر آن است که ما نمیدانیم که درواقع چه میخواهیم. دراین نگرش نوین شما یاد میگیرید که هرچه را که میخواهید باید خودتان در مورد آن تصمیم بگیرید و خلق کنید و زندگی خودآگاه داشته باشید.
-در ارتباط با زنان، یکی از نشانههای مدرن شدن جامعه آنست که زن بر شخصیت خود آگاه و متکی به خود شود؛ نظر شما چیست؟
-خلاصه بگویم که من در این گالری دقیقاً سعی کردم این را ثابت بکنم که میتوان کارهایی را که ابتدا نشدنی به نظر میرسند انجام داد. من توانستهام بسیاری از چیزهایی را که میخواستم در یکجا پیاده کنم.
-درباره فمینیسم چه نظری دارید؟
-در ایران زنان برای کسب ابتداییترین حقوق خود باید بجنگند. من کسی بودم که برای طلاق سالها جنگیدهام و خیلی اذیت شدم؛ بچهام را از من گرفتند ولی من سرسختانه مبارزه کردم. ولی معتقدم که فمینیسم تندرو باعث جبههگیری منفی مردان میشود. نگاه من این است که زن و مرد از نظر حقوقی برابر هستند و بدون هم و بدون عشق بین آنها زندگی زیبایی ندارد. برابری این نیست که من مردگریز باشم و یا بگویم همه جا زنان باید حق تقدم داشته باشند!
– به هر حال یکسری حقوق مهم در طول تاریخ همواره از زنان سلب شده. امروز نیز در همین دنیای پیشرفته غرب هم گاهی در مقابل کار و موقعیت مشابه، بین زن و مرد تفاوت گذاشته میشود…
-وقتی میگویم باید برابری باشد منظورم دقیقاً تمام جنبههای حقوق فردی و اجتماعی مردان و زنان به عنوان انسان و شهروند است. تبعیض جنسیتی مانند تبعیض نژادیست. ما علاوه بر برابری حقوقی زن ومرد، به حقوق هر موجود زندهای در این کره خاکی باید احترام بگذاریم.
قانونی در فیزیک کوانتوم هست به نام گرفتاری یا اتصال کوانتومی که میگوید شما با هر فکر و احساسی که «جفت» میشوید همان وضعیت را پیدا میکنید زیرا ما همه موج متراکم انرژی هستیم که همان ماده هست. روزهایی هست که میبینیم حال خوبی نداریم، و یا اتفاقاتی در زندگی ما میافتد که علتاش را نمیتوانیم بفهمیم! با درک این قانون، ابهامها کنار میرود.
این نوع تفکر در آثار من هم بازتاب یافته. با این تفکرمی توان نشدنیها را شدنی کرد. مثلاً من زن ایرانی مهاجر در این کشور بیگانه و در لندن به این بزرگی، ابتدا میترسیدم و به خودم میگفتم که چطور میتوانم موفق شوم. ما چون فکر میکنیم که نمیتوانیم، اصلاً سراغ خواستههای واقعیمان نمیرویم. ولی وقتی متوجه شویم که کائنات در خدمت ما هستند دیگر خواستههایمان را نادیده نمیگیریم.
-یعنی شما میگویید «خواستن توانستن است»؟ ولی آیا شرایط عینی خارج از ما نقشی بازی نمیکند؟!
-صد درصد؛ ما جزیی از پیرامون خود هستیم. ولی وقتی شما انرژیتان را تغییر میدهید، پیرامونتان نیز عوض میشود. من در کارهای هنری بیباکیهایی دارم و حرف و حدیثهای مردم تاثیری بر من نمیگذارد. در فرهنگ ما، بسیار دنبال تایید و یا تکذیب دیگران هستیم. وقتی ما به یکباره نیاز تایید شدن را از دوش خود برداریم و به خودمان متکی شویم کارمان پیش میرود. میگویند که «آبروی ما رفت». من میپرسم این آبرو یعنی چه؟ به نظر من بیمعناترین واژهای است که در زندگی وجود دارد. وقتی خودمان را از این بارها رها میکنیم دیگر سدی نمیماند. همه سدها خودمان هستیم.
-آیا این انرژی متراکم که از آن صحبت میکنید در آثار شما حضور دارد؟
-شما وقتی میخواهید مفهومی را با زبان بیان کنید، باید به دنبال کلمات بگردید. در نقاشی ولی باید برای خلق مفهوم از کلمات عبور کنید. نقاشی آبستره هم زیباییاش در همین نهفته است. وقتی شما عکس یک گلدان را میگیرید، معلوم است که این یک گلدان است. ولی وقتی وارد حوزه نقاشی آبستره میشوید تماشاگران برداشتهای مختلف از آن میتوانند داشته باشند.
-آیا به نظر شما یک اثر هنری مدرنِ موفق در کنار قابل تفسیر بودنش آیا میتواند همان پیامی را منتقل کند که هنرمند میخواسته برساند؟
-به نظر من اصولا موفقیت یک اثر هنری در ارائه و القاء پیام هنرمندش به بیننده است.
-شما این نمایشگاه را با نمایش آثار خودتان دایر کردید ولی فکر ایجاد این مرکز چگونه شکل گرفت؟
-خیلی وقت بود، حتا از ایران، که این ایده را داشتم ولی گمان نمیکردم که خودم شخصاً بتوانم چنین مرکزی را دایر کنم. اما وقتی به آن نگرشی که اشاره کردم رسیدم به خودم گفتم که چرا خودم چنین مرکزی را ایجاد نکنم. من در ضمن دو جنبه درآمدزایی و هنری را در این مرکز کنار هم قرار دادهام. در این مرکز، کافی شاپ، اتاق بازی، نمایشگاه نقاشی، فضا برای جلسات کاری، فرهنگی و هنری مانند، نمایش فیلم، شب شعر، رونمایی کتاب، آتلیه عکاسی، کلاسهای نقاشی و محل برای اجرای موسیقی در نظر گرفته شده است.
-اولین بازخوردها بعد از افتتاح این مرکز چگونه بود؟
-هر کسی از هر ملیتی که به اینجا آمده انرژی مثبت به من داده و بسیار تشویقم کرده است. الان وبسایت ما نیز در حال آماده شدن است که خودش کار مهمی است.