تنظیم مناسبات «سوشیال مدیا» یا «رسانههای اجتماعی» با جامعه و همچنین نظام حقوقی که پیش از آن وجود داشته، مانند هر دستاورد جدیدی طول میکشد و شاید از همین رو در مواردی با «تناقض» روبرو میشویم از جمله در اهداف اعلامشده و یا متوقع از این پلاتفرمها (آزادی بیان و ارتباطات) با مقررات آنها و همچنین با حقوق دمکراتیک.
اِعمال حذف و سانسور از سوی این شرکتها به ویژه در زمانی که نه تنها اقدام به بستن اکانتهای ترامپ رئیس جمهوری پیشین ایالات متحده (۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰) کردند بلکه حسابها و مطالبی را که به موضوع تقلب در انتخابات سوم نوامبر آمریکا میپرداختند، حذف کردند، بیغرضی مدیران این شرکتها را که نقش و سود آنها مشابه کارتلهای انرژی و اسلحه پیش میرود، به شدت زیر سؤال برد آنهم در حالی که اکانتها و مطالب مربوط به نظامهای سرکوبگر و جنایتکار و گروههای تروریستی و فرقهای همچنان فعال ماندند!
درست است که هربار این شرکتها هزاران اکانت جعلی و فیک از سوی این رژیمها و گروهها را پاکسازی میکنند اما فضای مجازی نیز ویروسها و پارازیتهای خود را دارد و این پلاتفرمها بر اساس آنچه درباره «فیکنیوز» و «عدم خشونت و نفرتپراکنی» ادعا میکنند، میبایست قادر به پیگرد این اکانتها باشند و یا اساسا از ابتدا امکان فعالیت به آنها ندهند. این کار قطعا ناممکن نیست!
نکته مهم دیگر در ارتباط با حقوق کاربران است. اگرچه این پلاتفرمها اطلاعات مربوط به کاربران را در اختیار دارند یا قادر به داشتن آن هستند، اما مراودهی عمومی بخش مهمی از کاربران با اطلاعات پنهان برای مخاطبان صورت میگیرد که به خودی خود نه تنها ایرادی ندارد بلکه به ویژه در نظامهایی مانند جمهوری اسلامی سبب محافظت از کاربرانی میشود که مورد هجوم مأموران امنیتی قرار میگیرند، دستگیر و زندانی میشوند و حتا جان خود را از دست میدهند. اما از سوی دیگر، هم سایبریهای این نظامها و هم افرادی که در خطر و تیررس آنها نیستند میتوانند از این امکان برای پیشبرد اهداف خود، با هر انگیزهای، به هر تخریبی از جمله در ارتباط با مخالفان این نظامها دست بزنند. به دلیل ابعاد میلیاردی و بینالمللی این پلاتفرمها، در حال حاضر راهکاری برای پیشگیریِ سوء استفاده از «مخفی»بودن در فضای مجازی به نظر نمیرسد اگرچه این نیز ناممکن نیست.
از سوی دیگر میبایست به مبحث «تناقض» مقررات این شرکتها با حقوق دمکراتیک از جمله آزادی بیان دامن زد. کدام قانون به این شرکتها حق داده که «مرجع» تشخیص «آزادی بیان» باشند؟! آیا آنها هراندازه هم که عظیم و سودآور و پولساز و کارآفرین باشند، حق چنین مرجعیتی را دارند؟! آیا نباید همانطور که این شرکتها برای پیشگیری از انحصارطلبی و یا فرار از مالیات زیر ذرهبین قرار دارند، آنها را برای رعایت حقوق دمکراتیک کاربران تحت فشار قرار داد و مسئولیت را به گردن کاربران نینداخت که: شما خودتان با قبول مقررات این پلاتفرمها به آنها میپیوندید! در حالی که مقررات آنها نباید مرجعی برتر از قوانینی باشد که برای مثال آزادی بیان کاربران را تأمین میکند! «سوشیال مدیا» نیز مانند هر کالای دیگری با کاربران و مصرفکنندگانش زنده است و نه برعکس! این شرکتها سودهای میلیاردی خود را از کاربران و اطلاعات آنها دارند! روی گرداندن کاربران از این پلاتفرمها مانند تولیدکنندگان هر کالای دیگری، این شرکتها را با بحران روبرو میکند! برای یک شهروند فرقی نمیکند که حقوق وی توسط یک دولت در فضای واقعی زیر پا گذاشته شود یا شرکتهایی که در فضای مجازی، با وجود فراهم آوردن امکانات بینظیر، اما این حقوق را زیر پا میگذارند! حقوق بشر و حقوق شهروندی میبایست در صدر سیاست (حکومتها و دولتها) و اقتصاد (شرکتها و مدیران تکنولوژیهای جدید) قرار داشته باشد تا هم گروههای افراطی منزوی شوند و هم جهان جای بهتری برای زیست و همزیستی باشد.
الاهه بقراط
بحث در این مورد بسیار است.
جهان در حال ورود به دورانی تاریک است. مفاهیمی همچون حقوق بشر، برابری، کرامت انسانی، آزادی، ، انسان محوری، سکولاریسم، فردگرایی ، عدالت و دیگر دستاوردهای حقوقی،معرفتی، سیاسی و فلسفی دوران عصر روشنگری بی معنا شده اند.
در مقایسه با تاریخ بشر، لیبرال دمکراسی دورانی به کوتاهی یک چشمک بود،
مفاهیم رایج در جهان کنونی چون نسبیت گرایی فرهنگی، نسبیت گرایی اخلاقی، هویت محوری فرهنگی، ومارکسیسم فرهنگی همگی آنتی تز آن دستاوردها هستند و بزرگترین قربانی حقیقت است،
در جهان پست مدرنیسم امروز،، حقیقت یا دست نیافتنی است، یا خاکستری، یا تار و مبهم، یا بلا موضوع، یا سیال و یا نسبی.
این فرآیند را حتی نمی شود واپسگرا نامید، زیرا حتی در اعصار تاریک گذشته نیز چنین مفاهیم پلیدی وجود نداشتند.
انسان در حال تبدیل شدن به موجودی بلا موضوع و اضافی است که دیگر حتی ارزش استثمار شدن و بردگی را هم ندارد.
قدرت و ثروت طبقه کوچکی از نخبگان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی جهان،محور اصلی و نیروی رانش این فرایند است. طبقه نخبگان، ،علی رغم تفاوتهای ظاهری شان همگی ،سرشان در آخور این پلیدی هاست .
تکنولوژیهای نوین و الگوریتمهای جهان مجازی ابزار تمامیت خواهان است.
بنابراین، بر خلاف سرمقاله، این کامنتگزار تناقضی در رفتار قدرتمندان نمی بیند.