ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیس جمهوری اسلامی در ایران، روز شنبه ۱۷ مهرماه ۱۴۰۰ در سن ۸۸ سالگی پس از یک دوره طولانی بیماری در بیمارستان سالپتریه پاریس درگذشت.
خانواده وی اعلام کردهاند وی پس از یک بیماری طولانی روز ۱۷ مهرماه ۱۴۰۰ در بیمارستان درگذشته است.
ابوالحسن بنیصدر زاده فروردین ۱۳۱۲ در شهر همدان بود؛ پدرش سیدنصرالله بنیصدر یکی از مجتهدهای پرنفوذ همدان بود که با روحالله خمینی رابطهای دوستانه داشت.
ابوالحسن بنیصدر در رشته اقتصاد و حقوق اسلامی در دانشگاه تهران تحصیل کرد و نماینده دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران در کنگره «جبهه ملی ایران» در سال ۱۳۴۱ و مسئول سازمان دانشجویان «جبهه ملی» در دانشگاه تهران بود. او پس از سالها مبارزه علیه حکومت پهلوی، در سال ۱۳۴۲ به فرانسه رفت و با حسن حبیبی از اعضای برجسته «نهضت آزادی» و حزب جمهوری اسلامی، فعالیت سیاسی خود را علیه پهلویها ادامه داد و همزمان همراهی با روحالله خمینی را که با هر حرکت و جنبش ترقیخواهانه از جمله در ارتباط با حقوق زنان مخالفت میکرد، در پیش گرفت. بنیصدر همچنین با ابراهیم یزدی نیز روابط نزدیکی داشت.
ابوالحسن بنیصدر از جمله کسانی بود که در تاریخ ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ با پرواز اختصاصی «ایرفرانس» به همراه روحالله خمینی به کشور بازگشت. بنیصدر در بهار ۱۳۵۸، پس از تشکیل دولت موقت و خارج شدن اعضایش از شورای انقلاب با موافقت روحالله خمینی به عضویت این شورا درآمد.
او در تیرماه ۱۳۵۸ معاون وزیر اقتصاد شد و در امرداد در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی «به فرمان امام» در فهرست آن قرار گرفت و به عنوان یکی از نمایندگان تهران وارد این مجلس شد.
وی پس از استعفای دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان در آبانماه همان سال توسط شورای انقلاب و با تایید خمینی، همزمان به سمت وزیر اقتصاد و امور دارایی و سرپرست وزارت امور خارجه منصوب شد. بنیصدر همچنین تا پایان فعالیت شورای انقلاب در تیر ۱۳۵۹ در این شورا که عمده فعالیتهای آن به صورت مخفی صورت میگرفت عضویت داشت.
ابوالحسن بنیصدر در ۵ دیماه ۱۳۵۸ در نخستین انتخابات ریاستجمهوری ایران نامزد شد و با حمایت بخش زیادی از انقلابیون از جمله «جامعه روحانیت مبارز» و تأیید روحالله خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی پیروز انتخابات شد. بنیصدر همچنین یک ماه پس از پیروزی در این انتخابات، با حکم خمینی به ریاست شورای انقلاب که هیئت سیاستگذار و نظریهپرداز جمهوری اسلامی محسوب میشد، منصوب گشت. خمینی همچنین به منظور تثبیت موقعیت بنیصدر سمت فرماندهی کل قوا را نیز به او محول کرد.
در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب با تأیید خمینی و با هدف تصفیه دانشگاهها از استادان و دانشجویان و کارمندان دگراندیش، به گروههای سیاسی مهلتی سه روزه داد تا دفاتر خود را تخلیه کنند. در پی اعتراضاتی که چند روز پس از آن در دانشگاهها رخ داد تعدادی از دانشجویان کشته و صدها دانشجو مجروح و گروهی دستگیر شدند. سرکوب خشن و خونین این اعتراضات به سرآغاز روند خفقانآور انقلاب فرهنگی در جمهوری اسلامی تبدیل شد. بنیصدر که از حامیان جدی و اصلی انقلاب فرهنگی بود صبح روز دوم اردیبهشت همراه با انبوهی از طرفداران جمهوری اسلامی به دانشگاه تهران رفت و با سخنرانی خود مصوبه شورای انقلاب را ابلاغ نمود و بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکید کرد.
گفتنی است که در آن روزها جدا از خمینی، سه چهره در جمهوری اسلامی بسیار شاخص بودند: ابوالحسن بنیصدر، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده. حزب توده که خود از مدافعان انقلاب علیه پادشاهی پهلوی و همچنین از طرفداران سرسخت خمینی و جمهوری اسلامی بود، این سه تن را از آنجا که آنها را ضدکمونیست میدانست، «مثلث بیق» نامیده بود!
بنیصدر در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران سخنرانی کرد و از وجود شکنجه در زندانهای ایران خبر داد. این سخنرانی باعث جنجالهای زیادی در فضای سیاسی ایران شد و چندی بعد با اعتراضاتی که حامیان و همراهان انقلاب اسلامی و خمینی و همچنین مدافعان جمهوری اسلامی از جمله سازمان مجاهدین خلق که از قدرت بینصیب مانده بودند برگزار میکردند در خرداد ۱۳۶۰ بنیصدر به دستور خمینی از سمت فرماندهی کل قوا برکنار شد.
در همان روزها ابوالحسن بنیصدر با نزدیک شدن به سازمان مجاهدین خلق سرنوشت نهایی خود را نیز رقم زد. ۲۹ خرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی رهبر این سازمان به همراه بنیصدر که دیگر در خفا بسر میبرد، مردم را به قیام فراخواندند و از هوادارانشان خواستند تا علیه حکومت در خیابانها حضور پیدا کنند. این فراخوان در چند شهر ایران به ویژه در تهران منجر به تظاهراتی شد که با به خیابان آمدن حزباللهیها و دیگر انقلابیونی که طرفدار خمینی و جمهوری اسلامی بودند به درگیری شدید و خونین انجامید که طی آن دهها نفر کشته و صدها نفر زخمی و بازداشت شدند.
یکروز بعد در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ مجلس شورای اسلامی بر عدم کفایت بنیصدر رأی داد و او در ششم امرداد ۱۳۶۰ برای همیشه از ایران گریخت و به پاریس رفت و تا آخر عمر در فرانسه سکونت داشت.
وی در سالهای دور از ایران نیز به گفتارهای خود علیه رژیم کنونی ایران ادامه داد و تا مدتها روزنامهی خود به نام «انقلاب اسلامی» را منتشر میکرد.
بنیصدر با مشارکت در دادگاه «میکونوس» و همکاری با دستگاه قضایی برلین نقش مؤثر در افشای ترورهای خارج کشور توسط جمهوری اسلامی و ساختار تشکیلاتی گروه تصمیمگیرندهی این ترورها در بالاترین سطوح مقامات رژیم ایران داشت.
ابوالحسن بنیصدر با وجود اینکه در چهار دهه مهاجرت علیه «جمهوری اسلامی» که وی را از خود رانده بود، سخن گفت و قلم زد، اما نام وی به عنوان یک انقلابی مؤمن و معتقد به «جمهوری اسلامی» و «انقلاب اسلامی» (که نام روزنامه وی بود) و مهمتر از همه، نخستین رئیس دولت مورد تأیید خمینی، در این نظام ویرانگر در تاریخ ثبت شده است.
دوست عزیز جناب دیده بان این آقای بنی صدر از غروری بسیار عجیب برخوردار بود. اصلا اینکه از نوجوانی خودش را موسیور پاریزندانت می خوانده نشان از غرور بی حد و مرز اوست. بنده در این جنوب شهر تهران پشت کامپیوترم هستم دو تا شغل هرروزه دارم و یک شغل سوم که روزهای جمعه کار می کنم تا اموراتم به زور بگذرد. اگر اندکی تملق میگفتم کارم می گرفت. پس خرف بیخود نزن خانم یا آقای محترم. بنی صدر تازه در صدد بود تا انقلاب اسلامی را از هجرت کفرستان پاریس به اسلامشهر تهران تنقیه کند! او در این ۴۰ سال حتا یک ذره از اسلامیاتش که ما را به روز سیاه نشده کوتاهع نیامد. در صورتی همه فساد و تباهی و کثافات العالیه از قرآن و محمد و علی و اسلام و تشیع بوده و هست و خواهد بود. و اما کسی نوشته که پدربزرگش بهائی بوده. لطفا سندش را هم بدهد تا ما هم آنرا داشته باشیم. در هر حال من به خانواده اش تسلیت می گویم و درخواست می کنم تا اینهمه بدون پشتوانه او را بزرگمرد تاریخ ایران ندانندش! او از اروپا و فرانسه هیچ نیاموخت و رفت. او اصلا دکتر اقتصاد از دانشگاه فرانسه نبود که نبود. این از آن دروغهائی ست که سیدعلی شریعتی هم گفته بود. شریعتی دروغکی گفته بود که دکترجامعه شناسی دارد در صورتی که او فقط یک شعر از قرن دوازدهم یا سیزدهم را از عهد بوق ترجمه کرده بود. همین.
با درود بر خوانندگان دو مطلب را که من شخصا به آقای ابوالحسن بنی صدر گفتم را در اینجا تکرار می کنم. یکم اینکه آقای بنی صدر هرگز هرگز دکترای اقتصاد از دانشگاه سربون نگرفته. بروید بررسی کنید. او شاید لیسانس یا فوق لیسانس گرفته بود آگر لیسانس گرفته بود، او برای فوق لیسانس همان چیزی که در فرانسه به آن DEA میگفتند نام نویسی کرده بود و اگر فوق لیسانس گرفته بود برای دکتر که خب انقلاب شد. در هر حال یا نامش را برای فوق لیسانس نوشته بود یا برای دکترا که انقلاب شد. و البته او هرگز خودش خودش را دکتر نمی دانست، اما از اینکه به او دکتر بگویند بسیار خوشحال بود. بدبختانه اگر در میان بازاریها و ملاها و مداحان و طلاب «حاج آقا» و «حاج خانم» بودن ریشه دار یا الکی مد است، در میان دیگران «خانم دکتر» و « آقای مهندس» و «آقای دکتر» ریشه دار یا الکی هم بسیار مد است. و اما بدبختی ایران و ایرانی در این است که روشنفکرانش هم تا مغز استخوانشان مذهبی و شیعی هستند. این آقای بنی صدر چنان در این ۶۰ و ۷۰ سالی که در فرانسه زندگی کرده بود در اسلام و اسلامیاتش غرق بود که هرگز نتوانست لائیسیته فرانسه این دستاورد بزرگ عالم را و عصر روشنائی فرانسه و ولتر و دیدرو و روسو و…را درک کند. تا جائی که دخترش خانم فیروزه بنی صدر در عزا و رسای او سرسپردگیش را به امام حسین برخ کشیده. در صورتیکه تسلط اسلام بر ایران با کشتار حیرت انگیز ایرانیان و تجاوز سیستماتیک همراه بوده، بروید سخنان یک طالب افغانستانی را و یک حجت الاسلام ایرانی یعنی آقای قرائتی را در مورد مجوز تجاوز به اسیر غیر مسلمان بخوانید. این واقعا دردآور است که تازه آقای ابوالحسن بنی صدر«انقلاب اسلامی»ش در هجرت بود و میخواست با هجرتی دیگر یک حکومت اسلامی دوم را به ما هدیه کند. بدبختانه گروه های چپ همانند ملی ها و ملی مذهبی بار و بنه و توشه فرهنگی و علمی لازم را ندارند و دردٍ این دانستن را هم ندارند تا بروندبخوانند و ببینند این دستاوردهای عظیمی که بشر دارد از کجا آمده است. در یک کلام باید گفت که انقلاب ایران که به حق نوعی شورش کور بود منطقه و جهان را به آشوب کشید. ابدا بیراهه نیست اگر بگوئیم که روشن کردن چراغ راه «برخورد تمدنها»ی هانتیگتون را انقلاب اسلامی ایران زد. و البته بیخود نیست که تمامی حملات تروریستی از بیروت گرفته تا ۱۱ سپتامبر و حملات مادرید و لندن و پاریس و نیس و آمریکای لاتین و سربریدنها و قصابی های مسلمانان در اروپا و آمریکا همه و همه از پس ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ اتفاق افتاده و حالا تازه اول کار است، منتظر خبرهای هر روزه باشید. اینرا آیت الله های ایران ملاها و مداحان کلیدش را با نام تشیع زدند و نخست مردم ناآگاه و مومن ایران و سپس شیعیان را در هر کجای منطقه و جهان بودند را «بیداری اسلامی » بخشیدند و اهالی تسنن هم از روی چشم و همچشمی و رقابت خوابزده شدند و اینچنین شد که دارد میشود. آقای ابوالحسن بنی صدر حتما نماد بخشی از شکست اندیشه ی راهنما در ایران است. کسی که دهه ها در پاریس و حومه اش زندگی کرد اما هرگز نفوذ اندیشه راهنمای بشری را در ذهن هرمتیک و بسته اش راه نداد. برای همین بنی صدر به خودی خود یک شکست بود. شکستی هم برای خودش و هم برای ما. چرا که او شاید میتوانست با بیرون آمدن از پیله ای که با اسلامیات و تشیعجات دور خودش تنیده بود یک حرک مهمی را یجاد کند، وپ در پاریس مرکز اصلاعات آنهمه ایرانی را بدور یک تشکل ملی میهنی جذب کند. اما زبانش و اندیشه الکن بود. او آنقدر مغرور این پیله و مغرور خویش بود که هیچ روزنه ای را برای ورود نور مدرنیته در اتاق تاریکش ایجاد نکرد. در عین حال خیال می کرد که نبظ سیاست ایران جهان در رگهای اوست که جریان دارد. اینرا من یکبار در جلسه ای با احترام و البته با جسارت به او گفتم و او بسیار از من آزرده شد در پایان از او معذرت خواستم. با اینحال من به صداقت او بسیار احتر ام میگذارم صداقتی که زمینی بود که بر رویش ساختمانی بر اساس اندیشه راهنمای مدرنیته ساخته نشده بود… به نظر من او هرگز اولین رئیس جمهوری ایران نبود. او رئیس همان اداره ای بود که خاتمی که طرفدارانش بسیار هم بیشتر از او بودند آنرا «آبدارچی» می نامید. به امید دانشتن اولین رئیس جمهوری ایران. اینرا بنی صدر با انقلاب اسلامیش در هجرت امضاء و تصدیق می کند. و هم تسلیت به فرزندانش بسیار دوستانه از تهران
خمینی خود به حسن حبیبی رای داده بود.حزب جمهوری اسلامی هم از حبیبی حمایت کرد اما جالب است که جامعه روحانیت مبارز که سرانش سران حزب جمهوری بودند یعنی کسانی چون بهشتی ورفسنجانی و خامنه ای از بنی صدر حمایت کرد!لابد اربابان خواسته بودند.
با درود دو چیز در این مقاله باید مورد توجه قرار گیرد اول پدر بزرگ بنی صدر از بهائیان معروف همدان بود که به لقب صدر الصدور هم که لقبی در دین بهایی است ملقب گردید و بعدها به دین اسلام گروید ( البته این تذکر در نقی دین هم میهنان بهائی ما که بسیار هم ایران دوست هستند و به سبب رنجهای فروانی که در زمان قاجار و جمهوری اسلامی برده اند اسب فراوانی دیده اند نیست ) . دوم اینکه این حزب بد نام توده نبود که این لقب برازنده را به این سه جاسوس اروپائی و آمریکایی عطا کرد چون این حزب خائن در ان مدت ضمن سعی در تشویق نظام به کشتار ارتشیان و مقامات رژیم شاهنشاهی انقدر مشغول جا انداختن این نظام و در ضمن ان مبارزه با بقیه چپ ها بود که به این چیز ها فکر نمیکرد این مردم طنز پرداز ایران بودند و مطبوعات مختلف و نشریات ان دوران که این لقب را به این سه جاسوس و نوکران ایران فروش کنفدراسیون جاسوسان خارج از کشور عطا کردند . در مورد جنگ حزب توده با دیگر چپی ها هم که به ان اشاره کردم هم لازم است این نکته را برای کسانی که در ان دوران نبودند به عنوان خاطره نقل کنم تا شاید وقتی دیگر جریان خرید فراوان کتابهای که مورد تأیید آنها نبود یا ضد شوروی بود مانند ( نومانکلاتورا ) و یا کتاب ( یک روز زندگی سولژنستین در تبعید سیبری ) و امحاء آنها را بیاورم .
این حزب جدا سرسپرده شوروی در ان زمان با جریانات مایو یست “” طرفداران چپ چین ” به شدت بد بود به همین خاطر ضمن مبارزه قلمی در نشریه مردم ( چیزی مانند کیهان تهران شریعتمداری در دفاع از نظام ) با این گروه تعدادی از جوانان بیکار این حزب را با قوطی های رنگ به خیابانها میفرستاد تا هرجا شعاری از حزب طوفان میدیدند کلمه طوفان را به خوکان تبدیل کرده تا به قول خود نوشتجات این گروه را بر روی دیوار و بی اثر کنند که البته هر دو اینها که خود را حزب توده و حزب توفان مینامیدند رویهم دو هزار نفر هم طرفدار نداشتند وسرانشان از دو کشور چین و شوروی تغذیه شده و به ایران فروشی مشغول بودند . نتیجه ان روز مثلث بیق خمینی و جنگ شعار نویسی و میهن فروشی این دو جریان ابله را امروز در ویرانی ایران میبینیم .
پس از مرگ ابولحسن بنی صدر ..
تنها باز مانده منفور از فاجعه شورش ۵۷ ،،
در برپایی جمهوری متعفن غارتگران شتر گاو پلنگ ۵۷ اخوندیسم ،،
شخص ( جیمی کارتر ملعون میباشد ،، )
او هم بزوری باید به خمینی ملعون خدعه باز بپیوندد ..
کالاهان و هلموت اشمیت و ژیسگاردستن منفور ،،
و خمینی خدعه باز و ابراهیم یزدی جاسوس CIA و
صادق قطب زاده و این اخرین عمله ارتجاع سرخ و سیاه ،،ابولی بنی صدر ،، همگی به پدر خود شیطان الرجیم ملحق شدند .
باشد تا ارواح خود پرست انها جوابگوی ،، ۴۳سال ،، برپایی جمهوری ضد ایرانیت و ضد انسانیت ،، غارت و جنایت سرکوب کشتار و شکنجه ملت ایران و جنگ افروزی در منطقه در دادگاه الهی باشد ،،
لعنت و عذاب الهی بر مسببان برپایی جمهوری غارتگران و ادمکشان و دشمنان فرزندان کورش کبیر ،،
مسیح خدای قادر مطلق ،، * یهوه صبایوت * باد ..
زنده باد ازادی ،،
پاینده و جاوید باد ایران سرزمین کورش کبیر ..
رضا شاه روحت شاد ..
من تازه دبیری رسیده بودم که که انقلاب ایران شروع شدو به پیروزی رسید همچون جبر تاریخی که بایدی در نشدنش نبود. پشت وقوع ان دلایلی است که برخی کم وبیش می دانند اگر ان دلایل نبودند این انقلاب به وقوع نمی پیوست . اما مرحوم دکتر بنی صدر با ان گغتار و نوشتارش که در صدر می گفت و می نوشت و مقاومتی و بقول دکتر احسان نراقی شجاعتی که در برابر استبداد و فشار گروه فشار و زور بخرج داد که قابل تامل وارزش .
بعدها که برای تحصیل به امریکارفتم پس از سالها تحصیل و تحقیق و تدریس و تالیف خود به بررسی اثار ونوشته های ایشان پرداختم . باید با اطمینان بگویم توانایی ها و ابتکارات فکری در اقتصاد و سیاست و نقطه های مثبت و تازه در عرصه ها ی حکومت بر همه جنبه های منفی ایشان که بی اغراق بسیاری از انها از روی حسادت و بهتان است خیلی می چربد او توانست بیش از ۵۰ اثر از خویش به یاد گار بگذارد گرچه قریب ۴۰ سال در تبعید با انواع محرومیت ها و تهدیدات برونمرزی های روبرو بود و او همواره از وطن وایران استقلال آن نوشت و سخنرانی کرد. یک ایرانی وطن دوست چگونه ارزش کوششها و مبارزات فکری این مرد را نادیده خواهد گرفت.
پاک زیستی تنها به سخنگویی نیست اما او این را عملا ثابث کرد و رفت
خدایش بیمرزاد
بنی صدر:”ما انقلاب کردیم که به جای هر چیز قانون اسلام حکومت کند”
بنی صدر عبرت ناپذیر مانند یزدی، قطبزاده، بازرگان، رجوی و بقیه باند جنایتکار اسلامیست که هیولای جمهوری اسلامی را به ایران آوردند و البته همه پادوهای شوروی در حزب توده. اوهیچگاه نخواست بفهمد که سهمش در این جنایت چه بود.
بنی صدر بتون مغز اسلامیست تا روز آخرش هم به انقلاب اسلامیش وفادار ماند.
بنی صدر دروغگو که فرمانده کل قوای خمینی بود و ادعا میکرد که در اعدامهای انقلابی بهترین فرزندان ایران دستی نداشته است.
او حداقل به آرزویش رسید و همراهی کرد که شرع شیعه را به ایران آورند و این وضع دهشتناک را درست کنند.
به دیدبان،
از ابتدای تاسیس جیم الف تاکنون، ساز و کار حکومتی آن رژیم بر حذف و کوچک کردن دایره پایورانش بوده است. عده ایی همواره حذف شده اند.بنی صدر تنها مورد نبود.
حذف از رژیم موجب بزرگی کسی نمی شود.
همه همدستان کودتای ۵۷ و پایوران بازنشسته و اسبق و سابق و فعلی و پشیمان رژیم در جنایت بر علیه بشریت وخیانت به کشور بدرجات مختلف شریک هستند. عشق و خاکساری عده ایی نسبت به آنان دلیلی بر معصومیت آنان نیست.
ضمنا همه خوانندگان کیهان لندن برون مرز نشین نیستند.
جناب بنی صدر به همراه اقایان یزدی و قطب زاده سه ایرانی فرنگ رفته ای بودند که در بزک جانی قرن و به قدرت رساندن او و دار و دسته غارتگرش نقش کلیدی بازی کردند. بدون وجود این افراد خمینی در نجف می ماند و توضیح المسایل می نوشت. این سه در نابودی ایران دست داشته اند و در این رابطه تاریخ از هم اکنون قضاوتشان نموده است. استوار بودن بر عقاید و انقلابی که کشوری را به منجلاب کشیده نه تنها مزیت نیست بلکه مایه ننگ ، شرمساری و حاوی خیانت است. او اگر صادق بود و وطن بیش از مذهب برایش گرامی بود، میباید که از مردم ایران بخاطر نقشش در انقلاب اسلامی عذر می خواست و به کرده خود اعتراف میکرد. اما نه او چنین نکرد. زمانی که مردم در خیابان وزن را به ایران در مقابله با اسلام داده و شعار جمهوری ایرانی سر دادند ایشان با اشفتگی شعار جایگزین جمهوری جمهوری را ارائه نمودند.
مرگ نمی تواند و نباید که پاک کننده اعمال انسان، چه نیک و چه زشت, باشد.
سلام .اوقضیه اشعه ازموی زنان راگفت نگفته است.
ضمنا این دلاور مردانی که در پشت کامپیوتر های خود در خارج از کشور نشسته اند و منتظر مرگ کسی هستند تا بعد از مرگ ناسزایش بگویند اگر خودشان در همین نظام ولایی شهردار یک شهر کوچک می شدند برای حفظ موقعیتشان چه کارها که نمی کردند. اما اینان نمی بینند که بنی صدر از خیر ریاست جمهوری گذشت و باورهای خودش را زیر پا نگذاشت. اما این به چشم کسی نمی آید.
روانش شاد باد. آقای بنی صدر مردی نیک نهاد و خوشنام بود که برای خود اصول محکمی داشت و حاضر نشد آن اصول را به خاطر چند سالی در قدرت باقی ماندن زیر پا بگذارد. من از در گذشت این انسان شریف و با شهامت غمگین شدم. به خانواده محترم بنی صدر و دوستداران او تسلیت عرض می کنم.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند
یک عذرخواهی ساده از ملت بیجان و رمق بابت هدیه کابوس انقلاب اسلامی نکرد و رفت. تا این دم آخر برای ملت نسخه می پیچید و بیانیه میداد انگار نه انگار یکی از معماران اصلی کابوس انقلاب اسلامی خود بود.
رفت پیش اربابش خمینی، محرم رازش رفسنجانی و همکار قصابش خلخالی!
آیا او حاضر شد تا آخرین لحظه عمرش به خاطر نقش اساسی در آغاز نابودی ایران پوزش بخواهد؟
یا به گناه نابخشودنی خویش به عنوان جاده صاف کن جمهوری آخوندی اعتراف کند؟
هر چند او تنها یکی از صدها راه بازکنهای انقلاب بود.
در این دنیا هم میمیرند از صدر تا ذیل
از نیمهٔ دوم سال ۵۷ از این ها «هَم» خیلی بدم می آمد:
ابوالحسن بنیصدر، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده و حزب توده!
پرونده حزب توده چاق و چله تر از این مختصر است, اما اینکه مثلت بیق در دوران نیکوی پهلوی به دنیا آمد و رشد کرد یک واقعیت غیرقابل است.
به پایان آمد این دفتر
حکایت ( اشعه ساطع شده از موی زنان) همچنان باقیست.
ایشالا که الله جان انقلاب اسلامی گناهان اش را ببخشاید و او را آمرزیده گرداندو از آتش جهنم برهاند.
مردم بیگناه ایران که چهل سال در جهنمی که او و خمینی و یارانشان در ایران روشن کردند سوختند و هنوز نیز دارند می سوزند. هم او بود که در پاریس در دهان خمینی گذاشت که بدنیا بگوید که ” جمهوری اسلامی” مانند همین جمهوری فرانسه خواهد بود، عجب جمهوری انقلاب اسلامی شد!!!