کوروش زمانی – یک بنیاد حقوق بشری در آمریکا با تبدیل یک اتومبیل پیکان متعلق به نیکلای چائوشسکو (رئیس جمهوری پیشین رومانی در دوران کمونیسم) به یک اثر هنری اقدام به حمایت از اقلیتهای جنسی ایران کرده است.
این اتومبیل توسط محمدرضا شاه فقید در سال ۱۹۷۴ به نیکلای چائوشسکو رئیس جمهوری وقت رومانی اهدا شده بود که بعدها پس از مرگ چائوشسکو در یک حراج فروخته شد.
بنیاد حقوق بشری «انجمن آزادی اُسلو» در شهر میامی آمریکا این پیکان را در قالب پروژهای به نام «پیکان آرتکار» (PaykanArtCar)در اختیار شخصی به نام علیرضا شجاعیان نقاش ساکن پاریس قرار داد تا با آفرینش یک اثر هنری روی این پیکان معروف، نگاهها را به سرکوب اقلیتهای جنسی در ایران جلب کند.
علیرضا شجاعیان نقاشی که با این پروژه همکاری کرده در مصاحبهای گفته است: «به عنوان یک هنرمند تمرکز اصلی من به لحاظ موضوعی روی مسائل مرتبط با اقلیتهای جنسی بود. این پروژه به من این امکان را داد که برای اولین بار با مخاطبان ایرانی، این موضوع را طرح کنم و از طریق هنر بتوانم فضایی برای گفتگو ایجاد کنم» او گفته است: «پیکان اهدایی شاه ایران به رییس جمهور پیشین رومانی، حالا پیام صلح و امید حمل میکند!»
شجاعیان با اشاره به اینکه به دلیل شرایط حاکم و سانسور موجود در ایران امروز، امکان نمایش آثارش را نداشته است دربارهی تأثیر این پروژه بر وضعیت اقلیتهای جنسی در ایران میگوید: «بزرگترین کمک این پروژه این است که فضایی ایجاد میکند تا افراد با هم صحبت کنند و اطلاعاتشان درباره اقلیتهای جنسی بالا برود. ما در ایران مشکل عدم آگاهی داریم و پروژههایی از این دست فضایی فراهم میشود که درباره اقلیتها بیشتر اطلاعرسانی کنیم.»
این صحبتهای خالق تصاویر اسطورههای ایرانی بر پیکانِ اهدایی شاه فقید است که تلاش کرده تا شخصیتهای شاهنامه را همجنسگرا جلوه دهد. در این میان آنچه مطرح میشود این است که چرا یک جریان، سازمان یا یک شخص، برای تولید یک اثر هنری به نفع یک گرایش حداقلی، اثری ملی- میهنی با تاریخ و جایگاهی بسیار کهن و ارزنده و با محبوبیتی بسیار بالا در بین جامعهی ایرانی را دستمایهی خود کرده و شخصیتهای آن را تحریف کرده با این هدف که «شاید» بتواند با دستکاری در این اثر فاخر، پلکانی بسازد برای ترسیم چهرهای نو بر دیوار اذهان عمومی تا «شاید» اقلیت همجنسگرا در گفتمانِ نصفه و نیمهی جامعهی ایرانی، مورد بحث و گفتگو و توجه قرار گیرد! البته این نگاه به این پروژه، در خوشبینانهترین حالت است چرا که میتواند اهداف و زوایای دیگری داشته باشد.
اما در کجای دنیا دیده میشود که هنرمندی برای تولید اثر هنری جذاب دست به نابودی و یا تحریف اثر هنری دیگری که اصیل و تاریخی و ملی است بزند؟! آیا اساساً یک کاردستیِ حاصل از یک ویرانیِ عمدی را میتوان اثر هنری نامید؟ البته نمونهای دیگر از این مورد و باز هم از سوی یک ایرانی قابل اشاره است. محسن نامجو نیز چندین بار طی اجراهای زنده اقدام به تولید آثار ناهنجار با دستدرازی به اشعار شاعران ایرانی از جمله شاهکارِ حافظ کرده است که با موجی از انتقادهای شدید از سوی دوستدارانِ فرهنگ و ادبیات پارسی و حتا برخی هنرمندان شعر و موسیقی مواجه شد.
حالا علیرضا شجاعیان نیز در قالب یک هنرمند دست به تحریف و تخریب یک اثر ملی زده و اعلام میکند که هدفش تحریک افکار عمومی در مورد همجنسگرایان بوده. شاید این نوشته با انتقاداتی از سوی جامعهی همجنسگرایان ایرانی و همچنین چپ رادیکالِ خودشیفتهای قرار گیرد که بیتفاوت نسبت به هویت، تاریخ و فرهنگِ ایران است اما باید اشاره کرد که یکی از کلیپهای ماکس امینی شومن ایرانی ساکن آمریکا که اتفاقاً او نیز در جایگاه یک هنرمند و با هدف تولید یک اثر، موضوعاتی را مطرح کرد و در آن میان، همجنسگرایان را با واژهای معادل «مفعول» مورد خطاب قرار داد، با حملهی شدید جامعه «ال.جی.بی.تی» مواجه شد!
اتفاقاً با توجه به فعالیتهای ماکس امینی، آن کلیپِ نیز در دستهبندیِ آثار هنری قرار میگیرد و تلاش وی برای تولید اثری پُربازخورد بوده است که موفق نیز شد تا با همان کلیپ کوتاه، نام دوستان و همدلانِ خالق «پیکانآرت» (علیرضا شجاعیان) برای مدتی بر سر زبانها بیفتد و باعث گفتگو در میان ایرانیان شود.
این بازخورد تا حدی بود که آرشام پارسی فعال حقوق دگرباشان و مدیر سازمان جهانی پناهجویان دگرباش را بر آن داشت تا طی بیانیهای اعتراضی و رسمی که در کانال تلگرام خود منتشر کرد، ماکس امینی را به باد انتقاد گرفته و بنویسد:
«آقای امینی عزیز،
شما مسلما مطلع هستید که همه چیز طنز و خنده دار نیست.
با به کار بردن واژهی «بچه…!» که برای سالیان سال جامعه دگرباشان ایرانی و بهخصوص همجنسگرایان را به صورت کاملا اهانتآمیز مورد خطاب قرار میداد، نمک زیادی به زخمهای کهنهی ما پاشیدید. خیلی از طرفداران شما به شدت از به کار بردن این واژه شادمان شدهاند و شما باعث شدید که این کلمه زشت و توهینآمیز حداقل برای یکبار دیگر از دهان هزاران هزار ایرانی تکرار شود و نمیدانیم چه تعداد از آن افراد باز این واژه را در ذهن خود به دگرباشان منسوب کنند. شما ضربهی بزرگی زدهاید و فکر میکنم حتا عذرخواهی عمومی شما به اندازهی این ویدئوی شما مخاطب نداشته باشد و تاثیری که بر ذهن این افراد گذاشته را تغییر دهد. اما میتوانید توضیح دهید و بخواهید که از این واژهها استفاده نکرده و دست از توهین و تحقیر جامعه دگرباش ایرانی بردارند.
با تشکر
آرشام پارسی
فعال حقوق دگرباشان و مدیر سازمان جهانی پناهجویان دگرباش»
حال پرسش اینجاست که چرا همجنسگرایان پاچه دریدند، بیانیه دادند و با پستهای متعدد و توهینآمیز در صفحات اجتماعی به ماکس امینی تاختند، در حالی که این هنرمند نیز با استفاده از همین مِتُدِ «پیکانآرت» یک اثر تولید کرده بود؟! آیا اثر همجنسگرایان عسل است و اثر ماکس امینی توهین؟!
البته لازم به یادآوری است که نگاه نگارندهی این مطلب به ماهیت گرایش به همجنس، هرگز نگاهی مخالف نیست و جامعه «LGBTQ» را به عنوان بخشی از فضای اجتماعی جامعه در هر جغرافیایی به رسمیت میشناسد اما با توجه به این اقدامِ شرورانه، به سبب دستدرازی به بخشی از یک اثر هنری و تاریخی و فاخر ایران است که تردیدها در خصوص هدف اصلیِ پروژهی «پیکانآرت کار» خودنمایی میکند و در موازات خود باعثِ خشم و ناخرسندی طیف وسیعی از جامعهی ایرانی، روشنفکرانِ، میهندوستان و ملیگرایان میشود.
اما آنچه را میتوان با قاطعیت عنوان کرد اینست که جریانی وجود دارد که از انسجام ملت ایران در هراس است و همواره تلاش میکند تا هر عنصری را که میتواند به شکلی به صدایی واحد، گرایشی مشترک و خیزشی جمعی در میان ملت ایران منجر شود در نطفه خفه کند.
این جریان همان قدرتی است که تمام ابزار لازم برای کنترل مسیر ارتباطات از قبیل انواع رسانه را در اختیار دارد، دارای نفوذی وصفناپذیر در میان قدرتهای بزرگ و کوچک جهانیاست، بازار آزاد سرمایه را در اختیار گرفته و بیگمان در پشت پردهی هر انقلابی حضور دارد. این همان جریانی است که سالها پیش از سقوط پادشاهی پهلوی، دریافته بود که ایران تحت رهبری «محمدرضا شاه» فقید، پس از کسب مقام اول منطقه از لحاظ اقتصادی، سیاسی و نظامی، در مسیر تبدیل شدن به یک قدرت جهانی است که میتواند خطری برای آنچه «نظم نوین جهانی» از منظرِ گردانندگانِ اتاق فرمان سیاست بینالملل خوانده میشود باشد. در نتیجه کمتر از یک دهه زمان نیاز بود تا با سیاستی پیچیده، مهرههای خود را وارد بازی کرده، جریانهای فکریِ گوناگون جامعهی ایران را به دست گرفته و هدایت کند، تا در فضای که در آن، ملت ایران دیگر نسبت به پادشاه خود بی اعتماد شده و در برابر هر تعرضی به فرهنگ، تاریخ و تمدن خود عقیم شده است، گزینهی حکومت اسلامی را به ایران وارد کرده و تثبیت کند.
این جریان همان قدرتی است که در تلاش است تا جهانیان، داستانها، افسانهها و اسطورههای بزرگ و باعظمت ایرانی را نادیده گرفته و مظهر قدرت را «کریتوس» بداند که چیزی نیست جز حاصل فیلمنامههای هالیوودی. وقتی داستانها، شخصیتها و اسطورههای یونانی را در کنار شاهنامهی فردوسی، رستم و سهراب، فریدون و کوروش و بابک خرمدین قرار میدهیم، به روشنی درخواهیم یافت که تاریخ و اسطورههای ما تا چه اندازه در سطح جهانی نادیده گرفته شدهاند، تا جایی که حتا مردمان ایرانزمین نیز دیگر به خوبی آنها را نمیشناسند.
بیایید در اینباره کمی با خود صادق باشیم و به چند پرسش پاسخ دهیم. چرا تاریخِ دوران پُرافتخار هخامنشیان، رشادت بابک خرمدین، سوگنامهی رستم و سهراب و… نتوانسته وارد گفتمان فرهنگی در عرصهی بینالملل شود و در فضای داخلی نیز در حال فراموشی است اما در مقابل، نام «هلیوس»، «هِرمس» و «پوزئیدون» در سطح جهانی طنین انداز است؟ چرا در جایی که رویینتنی با نام «اسفندیار» وجود دارد، جهان مظهر رویینتنی را «آشیل» قلمداد میکند که نقطه ضعفی مرگبار در پاشنهی خود دارد! آیا کشورهای صاحب اسطورههای بینالمللی، کوششی نامتعارف در صدور این نامها به جهان از خود نشان دادهاند؟ پاسخ منفی است! این قدرتِ رسانهی در کنترل جریانی به شدت با نفوذ بوده است که هر آنچه را خواسته مطرح کرده و هر آنچه را نخواسته به خاموشی و فراموشی سپرده است. این قدرتِ پنهان و البته بسیار نرم همان اتاق فرمانی است که در پیِ تخریب اسطورههای ایرانی با هدف نابودی اندیشهی ایرانگرایی در تکاپو است تا مبادا کشور ایران به واسطهی رجوعِ ملت به گذشتهای سرشار از غرور، افتخار و عظمتِ پیشینیان، دوباره تبدیل به قدرتی سرفراز شود. درواقع جریانی بسیار پرقدرت و با سرمایهگذاری هنگفت، با پیبردن به این حقیقت که ملت ایران در حال فاصلهگیری از افیونِ مذهبی وارداتی و قرار گرفتن در مسیر بازگشت به جایگاه تاریخی و اصیل خود است، نگران از برافشته شدن پرچم تاریخی شیروخورشید ایران در قالب حکومتی پادشاهی است که اتفاقاً نگاهی ژرف به پیشینه و تمدن چندهزارسالهی خود دارد و این ظرفیت را داراست تا با حمایت ملتی ایرانگرا و نه اسلامگرا، دوباره به دوران اوج قدرت و شکوفایی در منطقه و جهان بازگردد.
در این حالت است که آن جریان پُرقدرت، نقطهی مرکزی هدف تیراندازی خود را همان تفکر ایرانگرایی ملت قرار میدهد و بسیار هزینه میکند تا با تخریب و ایرانستیزی فرهنگی، اسطورهها و شخصیتهای تاریخی ایران را از اذهان دور و پاک کرده یا بدنام کند. یقیناً با کمی تفکر و تأمل میتوان به سرچشمهی این تحرکات پی برد و افرادی را که دانسته یا نادانسته، در جریان این پروژه شوم و شیطانی نقش ابزار و پیشبرنده را داشتهاند رسوا کرد.
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.
این اثر قرار نبود و نیست که بگوید شخصیت های تاریخی ایران همجنسگرا هستن روشی بود برای مبارزه با قوانین ضد انسانی در ایران برای همجنسگرا ستیزی بود.
با احترام .
در پاسخ به نگارنده ارجمند .
فقط یک کلمه .
{{ میهن ناشناسى }}
بلى ، مشکل من ، میهن ناشناسى است .
هنگامیکه ، چیزى را نشناسم ، ایا توقع دارید ، به ان بپردازم ؟.
یعنى ، از آن دفاع نمایم ؟ و یا به آن بتازم ؟
من هنوز نمیدانم میهن چیست . و اهمیتش کدام است .
(( اما ))
انانکه ، نامشان را نگفتید ولى شاخصه هایشان را گفتید .
آرى ، همان بى وطنان .
خوب میدانند وطن چیست . و بهمین علت نمیخواهند من بشناسمش . چون نگاهبانش خواهم شد .
نماد صنعت ملى ما .
نماد فرهنگى و بنمایه هاى تمدنى ما .
اسم پهلوى نیز ، وقتى در کنارش بیاید ، برایشان زهر حلاحِل خواهد بود .
آیا شما توقع دارید ؟ که تابش بیاورند.
همان نامجوى بى شرافت ، درعر عر هایش ، به رضا شاه بزرگ ، پدر ِ ایران ِ نوین ، فحش میدهد .
اى کاش. جرأت میکرد به
(( آتاتُرک ))
پدر ِ ترکیه نوین ، چنین بگوید و انعامش را میگرفت .
ایرانیان بسیار
و نه همه ، در امریکا ، بى وطن هستند .
وگرنه
نامجو و اینگونه افراد را از انجا اخراج میکردند .
« از شاه فقید بابت این نا افتخار ملی، انتظار بیشتری نمیرفت»؟
جناب «میلاد»، پیکان خوب یا بد، را شرکت ایران خودرومیساخت که متعلق به برادران خیامی بود وآنرا شاه فقید به ایران نیاورده بود!
این عادت مصدقی هاست که در میان هرچیزیکه اظهارنظر میکنند مانند آخوندها سری به «صحرای کربلا» میزنند وازپادشاه فقید ایران بدگوئی میکنند.
بامید موفقیت وپیشرفت روزافزون شما درهمه مراحل زندگی
ممنون ازنگارش شما و التماس تفکر برای جامعه ایران
از پیکان شروع میکنم. پیکان یک تغییر چهره یا کپی از هیلمن هانتر انگلیسی است که نه تنها به هیچ روی هیچ افتخاری برای ایرانیان نمیباشد بلکه چهرهی ایران و ایرانی را که ملیگرایان سینه را برایش چاک کردهاند به عنوان یک وابستهی فنی و علمی به تکنولوژی اروپا معرفی میکند. البته از شاه فقید بابت این ناافتخار ملی، انتظار بیشتری نمیرفت.
با اثر هنری بر روی آن ادامه میدهم. تصویری بس زننده و جعلی که چهرهی شخصیت شاهنامهای را با بدن عریانی بی مو و شبه زنانه که رفتار و حالتی زنانه از خود نمایش میدهد باز هم تغییر هویت یا کپیِ بیشرمانه از شخصیتهای ترسیم شده در شاهنامه میباشد، گویی نقاش پیام میدهد که زین پس شخصیتهای کاملا مردانه و الگوی مردانگیِ ایرانی باید به عنوان یک همجنسگرای گروتسک که صورتش با بدنش هماهنگ نیست، پذیرفته شود که در متن بالا آفرینش اثر هنری نیز ذکر شده است. اگر این نقاشی را توهین به مردانگیِ تصویر شده در شاهنامه در نظر بگیریم که هست، فقط یک نفر میتواند به زیبایی فریادِ اعتراض برآورد و آن کسی نیست جز محسن نامجو که صدای زجرآورش در برخی محافل بازنمایی واکنش کسی است که در زیر شکنجههایی از قبیل اثر این نقاش، به ناچار ترکیبی از جیغ و فغان بیرون میدهد.
مکس امینی نیز میتوان گفت ضعیفترین کمدیکار و نمایشگر ایرانی در آمریکاست که کپی دست چندم از جورج کارلینِ بیخدا و منتقدِ نظام سرمایهداری است.
در پایان نیز میتوان به عنین بودنِ کنشهای بنیاد حقوق بشر اسلو و هرجای دیگر اشاره کرد که با برانگیختن و مضاعف کردن خشم مردم ستمدیدهی جهان، آرتکارِ دیگری از دستش برنمیآید.
بسیار زیبا و دلنشین. سپاس از نگارش فوقالعاده شما دوست عزیز التماس اندکی تفکر از جامعه به خواب رفته ایرانی
Saeed dabiri. کسی در رابطه با همجنسگرایان نمی تواند مخفی کاری یا ا آنها را نکار کند. اما متاسفانه دیده شده توسط صادراتی ها و ملیجک های جمهوری اسلامی برای مبلغی دلار و یا مشهور شدن دست به خراب کردن فرهنگ ایران و ایرانی نمودند. خیلی ها که لیدر ها را جمع کردند و لو دادند تا جامعه مخالفان نتوانند منسجم به هم بپیوندند. ما باید هوشیار باشیم تا چنین ترفند هایی را خنثی کنیم.
ارادتمند سعید دبیری
درود
سپاس جناب زمانی از نوشتن این مطلب پرمحتوا
با مهر فراوان
به «ناهنرمندانی» چون علیرضا شجاعیان و محسن نامجو ودیگرانی که گستاخانه به آثارهنری وتاریخ وفرهنگ واسطوره های ایران بی حرمتی میکنند، حافظ شیرازپاسخی برازنده داده با این شعرکه :
ای مگس صحنهٔ سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری !