(+عکس) آرامش دوستدار اندیشمند برجسته ایرانی پنجم آبانماه ۱۴۰۰ در شهر کلن آلمان در سن ۹۰ سالگی درگذشت.
آرامش دوستدار اندیشمند، پژوهشگر و نویسنده برجسته ایرانی پنجم آبانماه ۱۴۰۰ در سن ۹۰ سالگی در شهر کلن آلمان درگذشت. دوستدار از انگشتشمار اندیشمندان ایرانی صاحب ایده و نه مقلد متفکران دنیا بود. اعتقاد او به نقش مهم و تعیینکنندهی پرسیدن و مطرح کردن «چرا»ها درباره همه چیز از جمله ادیان و مذاهب و ایدئولوژیهای مختلف و همچنین فعالیتهای بشری بطور کلی به عنوان یک فاکتور مهم رشد جوامع بشری باعث شد تا آثار وی در جمهوری اسلامی همواره ممنوع باشد.
او معتقد بود: «ما معضل نیاندیشیدن داریم، چون در فکر کردن آزاد نیستیم و برای همین مشکل فکر کردن داریم. ما پیش از اسلام هم کشور دینی بودیم ولی زرتشت از محمد سنجیدهتر است. او از خدا کمک و همفکری میخواهد ولی محمد میگوید خدا به من این را امر کرده است که شما باید انجام دهید! جای چون چرا و پرسش نمیگذارد.»
https://kayhan.london/1379/07/07/%d9%85%d8%a7-%d8%a7%d8%ad%d8%b4%d8%a7%d9%85-%d8%a7%d9%84%d8%a7%d9%87%db%8c
«ملاحظات فلسفی در دین و علم»، «درخششهای تیره» و «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» از مشهورترین و بحثبرانگیزترین آثار دوستدار به شمار میروند. آثار او همگی در خارج ایران منتشر شده و آنگونه که در گفتگویی به کیهان لندن گفت، حتا مجلات به اصصلاح روشنفکری نیز از طرح ایدهها و نام او امتناع میکردهاند.
او از منتقدان جدی اسلام و بطور کلی ادیان و مذاهب و ایدئولوژیهایی بود که «مراد» و «مرید» پرورش میدهند و همواره تأکید میکرد که روشنفکری دینی و طرح مسائل جدید در دین فقط یک «بازی است و هیچ تغییری صورت نمیگیرد، حتا با خاتمی که روشنفکر به اصطلاح رئیس جمهورها بود. ما این جنس آخوندها را نمیشناسیم. اینها جنس خاصی دارند و مثل گربه مرتضی علی میمانند. راه ما مدارا یا غیرمدارا با اینها نیست. ما باید راهمان را جدا کنیم، باید راه خودمان را برویم، باید به ریشه آنها زد.»
https://kayhan.london/1394/03/09/%d8%a2%d8%b1%d8%a7%d9%85%d8%b4-%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d9%85%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d9%be%db%8c%d8%b1-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d8%aa%d9%88%d8%aa-%d8%b4%d8%af
دوستدار پرداختن به نظریات روشنفکران دینی مانند محسن کدیور و عبدالکریم سروش را اتلاف وقت میدانست و معتقد به نگاه انتقادی در ارتباط با قدما و «مفاخر» ایرانی نیز داشت که اسلام را بدون چون و چرا تأیید کرده بودند.
مفهوم «دینخویی» که وی در کتاب «درخششهای تیره» مطرح کرده است فقط دینداران مطیع و ناپرسشگر و دنبالهرو را مورد نقد قرار نمیدهد بلکه هر آنکسی را که بدون اندیشه و تأمل، عقیده و راهی را میپذیرد و درباره آن پرسش نمیکند. از همین رو «دینخویی» یک صفت و ویژگی است که با دانش و آگاهی و پرسش به هیچ وجه همخوانی ندارد. آدم «دینخو» میتواند دیندار و یا بیدین و حتا ضددین باشد چرا که روش وی در برخورد با پدیدهها بر «دینخویی» و نپرسیدن و نیاندیشیدن استوار است.
در جستجوی زبان و فرهنگ؛ تیری از ترکِشِ اندیشهی آرامش دوستدار
آرامش دوستدار، در سال ۱۳۱۰ خورشیدی در تهران در متولد شد. او در سال ۱۳۳۷ خورشیدی برای تحصیل فلسفه به آلمان رفت و در سال ۱۳۵۰ خورشیدی مدرک دکترا در رشته فلسفه و همچنین رشتههای جانبی روانشناسی و دینشناسی تطبیقی از دانشگاه بن دریافت کرد.
دوستدار درباره دوران تحصیلات خود در آلمان گفته است: «بعد از چند سال متوجه شدم که آنچه آلمانیها فکر میکنند، متعلق به خودشان است، متعلق به اروپاییهاست و شاخص اصلی آنها فکر کردن است و نه حفظ کردن دانش و این را من در دوران استادیام در ایران با دانشجویانم پی گرفتم و دروس را نه از روی جزوه که بر اساس پرورش قوه تعقل و فکر دانشجو طرح میکردم.»
این متفکر ایرانی دربارهی دوران جوانیاش و اینکه چطور تفکری انتقادی پیدا کرد نیز گفته است: «در آن دوران کافهنشینی هم میکردم، و به سینما و موسیقی کلاسیک هم علاقه زیادی داشتم و نقاشی هم میکردم. به موازات سیر حکمت با عرفان و شعر هم دمخور بودم و مغایرتی در آنها نمیدیدم ولی بعدها تعجب کردم که چطور این اتفاق افتاده بود.»
عنوان رساله دکترای دوستدار «رابطه اخلاق و اراده سلطهگرا در آثار نیچه» است. وی از سال ۱۳۵۱ خورشیدی تا ۱۳۵۸ خورشیدی به عنوان استاد به تدریس در گروه فلسفه دانشگاه تهران پرداخت و در پی بستهشدن دانشگاهها تحت آنچه «انقلاب فرهنگی» خوانده میشد، از دانشگاه اخراج شد.
او پس از بازگشت دوباره به آلمان در روزنامه کیهان لندن با مصطفی مصباحزاده همکاری میکرد. آرامش دوستدار درباره این دوره از زندگیاش گفته بود: «با همسرم یک کافه باز کردیم ولی ورشکست شدیم و بعد همسرم کاری پیدا کرد و به ترتیبی زندگی را اداره کردیم. در همین دوران با مصطفی مصباحزاده مدیر روزنامه کیهان که دیگر در لندن منتشر میشد شروع به کار کردم و عمدتا مقالات سیاسی مینوشتم تا اینکه غلامحسین ساعدی «الفبا» را راه انداخت. در ۵ شماره اول الفبا در سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ سلسله مقالاتی زیر عنوان «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» نوشتم که رگههای اصلی کتابم را میتوان در همین مقالات دید.»
آرامش دوستدار از نخستین امضاکنندگان بیانیه «نه به جمهوری اسلامی» بود که در آستانه نوروز ۱۴۰۰ منتشر شد و به سرعت به یک شعار سراسری تبدیل گشت. وی همچنین در سالهای گذشته دو یادداشت اختصاصی در اختیار کیهان لندن گذاشت. یکی با عنوان «هشدارهایی به جوانان ما در برابر روشنفکریهای ما» که در تیرماه ۱۳۹۴ منتشر شد و دیگری «سخنی با جوانان؛ فرهنگ دینی ما چگونه فرهنگیست» که در آذرماه ۹۴ منتشر شد.
کیهان لندن در بزرگداشت این اندیشمند و روشنگر معاصر ایرانی که در عمل با توطئهی سکوت از سوی «روشنفکران» و به ویژه محافل سیاسی ایرانی در داخل و خارج روبرو بود، آنچه را در ارتباط با اندیشههای وی منتشر کرده، بازنشر میکند.
آرامش دوستدار حتما تنها فیلسوف ایرانی ست که از دایره تنگ و عقیم اسلامیجات راهی بیرون می زند. و از این مرداب نحس و نکبت خارج می شود. او همانند بسیاری از فیلسوفان مهم اروپا که پس از مرگ درخشیدند خواهد درخشید. به نظر من تازه آغاز «دوستداریسم» است. هر چه زمان بگذرد ما بیشتر اهمیت او را باز خواهیم شناخت. نسل های آینده او را پرچمدار خروج از این تاریخانه خواهند دانست. با یاوه گوئی های احمقانه کسی همچون حاج احمد زیدآبادی گردی بر دامان و دامنه ی وسیع اندیشه اش که «درخشش های تیره» و «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» و دیگر نوشته های آن بزرگ ساطع می شود نخواهد نشاند. مشاالله آجودانی مطلب جالب اما کوتاهی نوشته و در آن یادآوری کرده که :
…ایران تاب پرسشگریهای او را نداشته است. گویی از سرِ ما زیاد بوده است. در اشاره به ایران، صرفاً به نظام سیاسیِ ستمکار و ویرانگر ایران نظر ندارم، به نظام فرهنگی و ساختارهای ریزودرشت نهادهای آموزشی آن هم نظر دارم، ساختارها و نهادهایی که در همهی این سالها به شیوهای آشکار با اندیشیدن و نقد و تفکر انتقادی سر جدال و دشمنی داشته است. یعنی این فقط حکومت و حکومتگران نبودهاند که با آرامش دوستدار و شیوههای انتقادی اندیشههای او سر ستیز و دشمنی داشتهاند، ما هم در برخورد با او و در تحریف و سانسور اندیشههای او دستکمی از حکومتها و دولتمان نداشتهایم…
و حالا کار به جائی رسیده که این حاجی آقای زیدآبادی هم که چند وقتی را زندان بوده حصرش را وجه خرید فلسفیدن خود و فروش احمقیاتش بکند و بر او بتازد و تازه بگوید که میخواسته بسیار وقیح تر هم باشد اما رحم کرده است و قول داده تا در آینده شمشیر علویاتیش و نبویاتیش را از رو ببندد و دمار از روزگار کافران و ایرانیان در آورد. به امید بیداری مردم ایران و پایان این تیره روزی اسلامی و انقلاب روشنائی ایرانیان.
در مورد این سکوت خائنانه و ضد ایرانی این پااندازان چپ و اصلاح طلب جمهوری دزدان مسلمان حاکم بر ایران به یک نمونه کوچک اشاره میکنم : شاید ده ها خبر یا نقل قول از از کیوان صمیمی روزنامه نگار در بند یا نقل قول از ایشان در مورد چگونگی زندانیان دیگر شنیده باشید , البته ضمن آرزوی سلامتی برای ایشان و با امید اینکه هر چه زودتر از بند دژخیمان رهائی یابد باید گفت ایشان در زندان طبق نوشته های سایت های اصلاح طلب و یا چپی بر سر پیمان خود با کروبی و موسوی هستند و عکس های متعدد آنها و دکتر مصدق زینت بخش تخت ایشان است ولی کوچکترین اشاره به زندانیان هوادار پادشاهی که برخی موارد با شکنجه منتهی به مرگ هم همراه بوده ندارند و چشم را بر حقیقت میبندند . این نظر در تایید زندان به ناحق آقای صمیمی نیست بلکه شاره بی اخلاقی این دسته از سایت های اصلاح طلب و چپی هست که هنوز در پی گول زدن مردم و یا در اصل گول زدن خودشان است چرا که مردم با خون خود در خیابان اشاره به بازگشت پادشاهی که همانا “”هویت و غرور ایرانیست “” داشتند و دارند چرا که با کورش و پهلوی ها بود که نام ایران به نیکی در همه جا یاد میشد.
دقیقا نظر دهنده محترم ” ناشناس ” اصل مطلب را گفته باید خودی باشی تا این مافیای اصلاح طلبی و چپی که بعضا از کمک های پنهانی جمهوری دزدان مسلمان حاکم بر ایران تغذیه میشوند دربودنت یا مرگت به نشر افکارت بپردازند و یا مرثیه سرائی کنند چیزی که ما همیشه به ان اشاره داشته ایم و این روش تنها در امروز نیست بلکه یادگار ان حزب منحوس است که نفوذ و رخنه در مطبوعات را از همان روز نخست موجودیت آغاز کرد که تا امروز هم ادامه دارد و حتما هم در مورد این استاد بزرگ افشاگر مغز های پوسیده ” دین خو ” اعمال و سعی در بی نام ماندن ایشان میکنند .
قبل از اسلام دیکتاتوری دین زرتشت آزادی اندیشه را ازبین برد و کشور را تضعیف نمود بعد از حمله اعراب دیکتاتوری دین اسلام همان کار را کرد….
آنجا که فلسفه را دش
من دین ودوست علم می نامد،پس بر فلسفه اسلامی خط بطلان می کشد، چرا در اسلام پرسشی نمی توان کرددر حالیکه فلسفه پرسشگر است و یا در زبان و شبه زبان فرهنگ شبه فرهنک بخوبی درست نبودن ترجمه بعضی لغات را نشان می دهد.
یادش گرامی باد.
روح این بزرگمرد آزاده اندیش شاد.
آینه ای در برابر ما گذاشت و نشان داد که دینخویی ویژگی اصلی شخصیت ما ایرانیان است. نه تنها مسلمانان بلکه همه. از بهائی و مسیحی و یهودی گرفته تا کمونیست و آته ایست و…
ایرانی تا وقتی خودش را با تصویرش در آینه آرامش دوستدار درگیر نکند، در به همین پاشنه خواهد چرخید. ربطی هم به سیاست و ج ا و شاه ندارد. بیدار شویم.
درگذشت ارامش دوستدار یکی از معدود روشنفکران ایران را به خانواده ایشان و ایرانیان تسلیت میگویم اگر چه کمتر ایرانی از وجود چنین فیلسوفی اگاهی داشتند!!!
واقعا از شنیدن درگذشت ایشان متاسف شدم
ادامه،
مطمئن هستم مرگ او هم با سانسور رسانه هایی فارسی زبان برون مرزی همراه خواهد بود. مقایسه کنید با شیون و زاری و گریه و ناله و مویه و ضجه و زنجموره و ماتم و اندوه جانکاه و مرثیه سرایی نخبگان و رسانه ها در مورد مرگ شجریان آوازه خوان موسیقی اسلامی-افیونی-قجری و بنی صدر نظریه پرداز تئوری اشعه لیزر از موی زنان، که برای این دومی کماکان ادامه دارد ( معلوم نیست چرا در مورد تاثیر کوانتومی موسوم به Quantum entanglement باسن زنان بر روی مردان نظریه ایی از خودش صادر نکرد) !!!
با افکار ایشان آشنایی جسته و گریته ایی دارم که شاید بدلیل درونگرایی و انزوا طلبی شخصیتی خودش و البته سانسور و بایکوت حیرت آور او توسط محافل روشنفکری ایرانی تباران آمریکایی و اروپایی باشد .
نقد او صرفا در مورد اسلام نبود که کاری آسان است و نیاز به هوش و دانش شگرفی ندارد و از عوام الناسی چون من هم بر می آید، ( مثلا آگاهی نسبت به جنایت آمیز بودن سکس با نوزاد شش ماهه و مثله کردن و سنگسار و قتل مرتد و کافر نیاز به پی اچ دی و آی کیو ۱۶۰ ندارد. هر چند روشنفکران خمینیست کودتای ۵۷ این جنایات را جنایات نمی دانستند و نمی دانند)
مهمتر از آن، نقد و واکاوی فرهنگی ایرانی است که خوشایند طبقه الیت فارسی زبانان آمریکایی و اروپایی نیست که بسیار تعجب آور است چون با اراده آزاد زندگی در مغرب زمین را برگزیده اند اما کماکان در لجنزار فرهنگ واپسگرای جهان سومی دست و پا میزنند و کاسه داغ تر از آش شده اند.
حتی کیهان لندن هم در این گزارش کوتاه، از موضع سرسخت و نقد توفنده او نسبت به فرهنگ غالب واپسگرا ایرانی جسته است.
برخلاف روشنفکران و نخبگان ایرانی که همواره دنباله رو و داعیه دار فرهنگ لمپن پرولتاریا ونظم کهن ارباب-رعیتی بوده و هستند، او بعنوان یک اندیشمند پیشاهنگ نقد خویشتن بود،
بنظرم نزاکت سیاسی. ومصلحت اندیشی و عافیت طلبی و منفعت جویی طبقاتی مختص الیت و روشنفکران باید به زباله دانی تاریخ افکنده شوند و افکار آرامش دوستدار بدون سانسور و تحریف و حذف و اضافه گزینشی به مردم درون مرز شناسانده شود.
با رویکرد توهم آمیز برتر طلبی و بدون نقد از خویش، تا ابد در همین شنزار و برهوت فرهنگی-معرفتی در جا خواهیم زد.