آزاده کریمی – اکبر لکستانی شهروند ایرانی- آمریکایی به دلیل گروگان گرفته شدن و شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی از علی خامنهای و حسین سلامی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دادگاه فدرال آمریکا شکایت کرده است. وی در گفتگویی با کیهان لندن درباره این شکایت توضیح میدهد.
اکبر لکستانی روزنامهنگار ایرانی- آمریکایی و فعال حقوق بشر ساکن ایالات متحده به دلیل گروگان گرفته شدن و شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی از علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی و فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دادگاه فدرال آمریکا شکایت کرده است.
مفاد این شکایت همچنین شامل جلوگیری از درمان و رسیدگیهای پزشکی، تلاش برای اخذ اعترافات دروغین و نقض مراحل قانونی میشود.
شکایت اکبر لکستانی از سوی دادگاه فدرال به دولت جمهوری اسلامی در ایران ابلاغ شده و همچنین سفارت سوئیس آن را به دفتر علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ارسال داشته است.
I am proud representing Mr. Lakestani in his pursuit of justice. https://t.co/VKS4js09Iw pic.twitter.com/6xwxHBLXnF
— Ali Herischi (@aherischi) September 7, 2021
بر مبنای اطلاعاتی که به دست کیهان لندن رسیده، این شکایت که ۱۰ شهریورماه ۱۴۰۰ به ثبت رسیده، بر اساس ۵۰ میلیون دلار خسارت و ۳۰۰ میلیون دلار جریمه تنظیم شده است. خبر این شکایت پیشتر در خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز بازتاب یافته است.
اکبر لکستانی روزنامهنگار دوتابعیتی در گفتگو با کیهان لندن دربارهی شکایت خود از خامنهای و پاسدار سلامی میگوید: «هر جنایتی که در ایران رخ میدهد، مسئول آن شخص اول نظام است و بقیه هیچکاره هستند. بر ایران حزب تکنفرهی خامنهای حکومت میکند و همه زیرمجموعهی او هستند و هر اتفاقی که میافتد او مسئول است. نمیتوانیم از بازجو، شکنجهگر یا قاضی شکایت کنیم چون همه اینها زیر نظر خامنهای کار میکنند و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم مسئولیتاش با خامنهای است.»
این فعال حقوق بشر ایرانی- آمریکایی جلوگیری از تکرار تجربهی تلخ و دلخراشی را که پس از بازگشت به ایران در بازداشتگاه امنیتی، زندان اورمیه، بیمارستان «طالقانی» و بیمارستان روانی رازی برایش رخ داده، دلیل اصلی شکایت خود به دادگاه فدرال آمریکا عنوان میکند تا افکار عمومی نسبت به جنایتهای درون زندانهای رژیم ایران آگاهتر شوند و توجه دولتها به این جنایات جلب شود.
لکستانی شنبه ششم مهرماه ۱۳۹۸ از ایالات متحده برای ملاقات مادر سالخوردهاش به ایران سفر کرد که در مرز سِرُو اورمیه توسط ماموران امنیتی این شهر بازداشت میشود.
https://kayhan.london/1398/07/11/%db%8c%da%a9-%d9%81%d8%b9%d8%a7%d9%84-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b9%db%8c%d8%aa%db%8c-%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85-%d9%88%d8%b1%d9%88%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d8%a7
او میگوید: «گفتند ممنوعالخروج هستی و مرا با چشمبند و پابند به بازداشتگاه اطلاعات نیروی انتظامی بردند و دو روز بازجویی کردند. من بیماری قند دارم و نیاز به انسولین دارم ولی دارو و قرصهایم را موقع بازجویی ندادند. تبدیل به یک مُرده متحرک شده بودم و اگر پزشک بازداشتگاه هشدار نمیداد که ادامهی بازجویی به مرگ من منتهی میشود، بازجویی ادامه پیدا میکرد.»
این زندانی سیاسی سابق پس از دو روز به اتهام «همکاری با گروههای متخاصم» به بند زندانیان جرائم خشن و مواد مخدر شهر اورمیه منتقل شد. این اقدام از سوی سازمان زندانها با هدف ارعاب و «تنبیه» زندانیان سیاسی و بطور غیرقانونی و با زیر پا گذاشتن قانون ردهبندی زندانیان صورت میگیرد.
اکبر لکستانی به کیهان لندن میگوید: «در بند جرائم خشن و مواد مخدر شاهد وقایعی بودم که قادر به بازگوییشان نیستم. من آنجا تجاوز و خشونتی را شاهد بودم که توصیفناپذیر است. در یک سلول با ۳۹ نفر معتاد به مواد مخدر و متهم جرائم خشن مثل قتل در یکجا نگهداری میشدم و امنیت روانی و فیزیکیام در خطر بود.»
لکستانی از جمله زندانیان قربانی اعدامهای نمایشی در زندانهای جمهوری اسلامی نیز هست. وی در اینباره توضیح میدهد: «روی ویلچر مرا به حیاط زندان بردند و هیچ توضیحی ندادند. روبروی چشمانم جرثقیل آوردند، طناب و چهارپایه آوردند برایم دار آویختند! وحشتزده شدم؛ فکر کردم من که هنوز دادگاه نرفتم، هنوز حکم نگرفتم. بعد فکر کردم اینها از خودشان قانون میسازند و اجرا میکنند. هیچ چیز به اندازه آن یکساعت برایم هولناک نبوده، هزار بار مُردم و زنده شدم. حتا بدترین انفرادی که کشیدم به اندازه این یکساعت هراس نداشت. هیچگونه نمیتوانم درباره این شکنجه توضیح دهم.»
این زندانی سابق در ایران به دلیل نبود مراقبتهای پزشکی و عدم دسترسی به داروی انسولین در زندان اقدام به اعتصاب غذا کرد که پس از دو هفته به اورژانس بیمارستان «امام خمینی» اورمیه منتقل شد و پس از ضرب و جرح توسط مأموران امنیت به دستور قاضی ناظر بر زندان به بیمارستان اعصاب و روان رازی انتقال داده شد.
به لکستانی در بیمارستان روانی رازی داروهای نامشخصی تزریق و خورانده شد و او را به اتاق شوک نیز فرستادند تا حدی که خانوادهاش را هنگام ملاقات نشناخته است. او توضیح میدهد: «وضعیتام به گونهای بود که خانوادهام را هم نشناختم. در یک فضای مخوف نگهداری میشدم، علاوه بر نگهبانها، چند مأمور امنیتی گذاشته بودند و محوطه طوری بود که با چندین در فولادی بسته بود. مرا به تخت بسته بودند ولی بیماران دیگر آزاد بودند و چندین بار هم مرا کتک زدند. تبدیل به یک تکه گوشت شده بودم.»
او درباره دلایل انتقال زندانیان سیاسی به بیمارستانهای روانی که در سالهای اخیر به یکی از «راهکار»های جمهوری اسلامی هم برای شکنجه و هم با هدف پاسخگو نبودن در مورد زندانیان سیاسی و دگراندیش صورت میگیرد میگوید: «زندانیان سیاسی را که تحت شکنجه، مشکلات روحی و روانی پیدا میکنند، به تیمارستان میفرستند؛ به دو دلیل، یکی اینکه بگویند کسانیکه با نظام جمهوری اسلامی مخالفت دارند، از سلامت عقل برخوردار نیستند و دلیل دیگر اینکه وجههی اجتماعی زندانی سیاسی را در انظار عمومی فرو بریزند و از نظر روحی و روانی نیز بتوانند در دوران بازجویی خُردش کنند.»
اکبر لکستانی ادامه میدهد: «مرا به دستور دادستانی و دستگاه قضایی به تیمارستان برده بودند تا بشکنند و بعد هم بگویند دیوانه بود.»
این شهروند دوتابعیتی درباره نحوه نگهداریاش در بیمارستان رازی میگوید: «مأموران امنیتی حتا در تیمارستان هم مرا زیر نظر گرفته بودند؛ همیشه پابند و دستبند صلیبی به من بود. تنها زمان غذا خوردن و استفاده از سرویس بهداشتی دستانم را برای مدت کوتاهی باز میکردند. حتا اجازهی استحمام هم به من ندادند.»
https://twitter.com/ALakestani/status/1452458406019670016
این شهروند ساکن آمریکا در گفتگو با کیهان لندن اضافه میکند که همیشه دستبند و پابند را تنگتر از اندازه میبستند تا حدی که هنوز اثرات پابند روی پوست وی باقی مانده است: «تا حدی که پوستم عفونت کرد و مجبور شدم پنیسلین مصرف کنم. پزشک گفت که اگر پاهایت درمان نشود، باید از زانو قطع شود. زمانی که در زندان اعتراض میکردم، دستبند قپانی میزدند و یک مأمور با زانو روی کمرم مینشست. هنوز هم مشکل کتف دارم و با مسکّن میتوانم درد را تحمل کنم.»
اکبر لکستانی با اصرار پزشک بیمارستان اعصاب رازی، به بخش عفونی بیمارستان «طالقانی» در اورمیه منتقل میشود: «ولی پزشک معالجم، دکتر موسوی که از پزشکهای سهمیهای بود، به من و دولت و پرچم آمریکا فحاشی میکرد و حتا یک قرص برایم تجویز نکرد و گفت که مرا بفرستند به زندان اورمیه!»
لکستانی با فشار افکار عمومی و سازمانهای حقوق بشری و افشای وضعیت وخیم جسمانیاش روز چهارشنبه ۲۲ آبانماه سال ۱۳۹۸ به قید وثیقه که یک خانه است، آزاد و ۲۰ بهمنماه همان سال از ایران خارج شد.
او میگوید: «لباسهایم، پول و هر چیز دیگر که فکرش را بکنید در تیمارستان باقی مانده بود. با لباس بیمارستان و یک دمپایی در هوای سرد پاییزی، بدون پول مرا در خیابان شهر رها کردند. از مردم درخواست تلفن میکردم اما گمان میکردند یک دیوانه از تیمارستان فرار کرده! در نهایت با اعتماد یک نفر توانستم تماس بگیرم که به دنبال من آمدند.»
https://kayhan.london/1398/08/18/%d8%a8%d8%a7-%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%af-%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d9%88%d8%ab%db%8c%d9%82%d9%87%d8%8c-%d8%a7%da%a9%d8%a8%d8%b1-%d9%84%da%a9%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%b2%d9%86%d8%af
اکبر لکستانی رئیس سابق شورای اسلامی شهر شوط از توابع آذربایجان غربی و از جانبازان جنگ ایران و عراق و روزنامهنگار و دانشآموختهی عکاسی از دانشکده خبر و عضو انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران است. لکستانی پیشتر در سال ۱۳۸۶ به اتهام «توهین به رهبری» و «تبلیغ علیه نظام» بازداشت و توسط دادگاه انقلاب اسلامی به ۳ سال زندان محکوم شده بود ولی ۳۰ خردادماه پس از موافقت با مرخصی وی از زندان خارج شد و ایران را ترک کرد.
این فعال سیاسی ساکن آمریکا درباره احکام پرونده دوم بازداشتاش در سال ۹۸ میگوید: «نمیدانم با این احکام به چه مدت زندان محکوم شدهام، اما میدانم که دایره اجرای احکام، وثیقه را به اجرا گذاشته و خانهای که به عنوان وثیقه در اختیار دستگاه قضایی قرار گرفته، به زودی ضبط میشود.»
اکبر لکستانی میگوید، پس از کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده سپاه «قدس»، بازوی خارجی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از سوی مأموران وزارت اطلاعات احضار شده و از او خواسته شد تا «در حمایت از قاسم سلیمانی مقالهای بنویسم و دولت آمریکا را محکوم کنم اما من از این کار خودداری کردم».
او در پایان گفتگو با کیهان لندن میگوید: «این بازجویی و درخواست با تهدیدات فراوان همراه بود. مأموران وزارت اطلاعات میگفتند که قاضی پرونده تنها به گزارشی که ما از تو ارائه میدهیم، عمل میکند و میبایست همکاری کنی، اما من با وجود فشارهای زیاد از قبول آن درخواست خودداری کردم و پس از آن نیز از کشور خارج شدم.»