حنیف حیدرنژاد – در ۹ نوامبر سال ۲۰۱۹ پلیس سوئد در فرودگاه اورلاندو در استکهلم، حمید نوری (عباسی) را به ظن مشارکت در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ دستگیر کرد. پس از ۲۱ ماه بازداشت، دادگاه او در ۱۰ ماه اوت ۲۰۲۱ در شهر استکهلم پایتخت سوئد آغاز شد. در این دادگاه شاکیان و شاهدان به پرسشهای دادستان، وکلای مشاور یا وکلای مدافع حمید نوری (عباسی) پاسخ میدهند. جریان دادگاه همزمان ترجمه و صدای آن بطور زنده از شبکههای مختلف از جمله در همکاری کیهان لندن و مرکز اسناد حقوق بشر ایران در یوتیوب پخش میشود.
دادگاه طی شش جلسه از تاریخ ۲۳ نوامبر تا دوم دسامبر ۲۰۲۱ به شنیدن دفاعیات حمید نوری (عباسی) و پرسشهای دادستان و وکلای مشاور و وکلای مدافع او اختصاص داشت. نحوه رفتار و صحبت کردن و شیوه بیان او و اینکه او بطور مطلق همه چیز را انکار میکند، خشم دادخواهان، خانوادههای اعدامشدگان و بازماندگان از زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی را برانگیخته است. اما فراتر از واکنش های احساسی و البته قابل درک، مهم است که رفتار و شخصیت حمید نوری (عباسی) مورد بررسی قرار گیرد. البته که نمیتوان به لحاظ تخصصی و از راه دور و فقط بر اساس شنیدن جلسههای دادگاه در مورد حمید نوری (عباسی) یک ارزیابی علمی ارائه داد. اما میتوان تلاش کرد تا خطوط کلی شخصیت و رفتار او را ترسیم کرد و زمینههای ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی راا که بستر شکل گرفتن چنین شخصیتی میشوند، مورد دقت و تأمل قرار داد.
https://kayhan.london/1400/09/06/%d8%ad%d9%85%db%8c%d8%af-%d9%86%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%9b-%d8%a2%db%8c%d9%86%d9%87-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85%e2%80%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d8%a7%d8%b1%d9%84%d8%a7%d8%aa%d8%a7%d9%86
دروغگویی، انکارِ واقعیت، تحریفِ واقعیت، وقاحت، اوباشگری، شارلاتانیسم، مظلومنمایی و خود را قربانی جلوه دادن و همزمان خودشیفتگی بیمارگونه درباره همه چیز خود از هوش و ریخت و قیافه گرفته تا تواناییهای حرفهای و فنی، چاپلوسیِ چندشآور از جمهوری اسلامی و نظام و مقاماتی که به وی زمینهی رشد در جنایت و فساد و دزدی و تبهکاری دادهاند، خودبزرگبینی عجیب و غریب و… گرد آمدن همه اینها در یک فرد به راستی قابل تأمل است.
آیا حمید نوری (عباسی) در نظام جمهوری اسلامی یک مورد منحصر به فرد است؟ چه میزان از این «حمید نوری» شخصیت خود وی و بر اساس خواست و اراده اوست و تا چه میزان محصولِ یک نظام ایدئولوژیک است؟
با هدف تأمل در این زمینه است که نظر برخی فعالین سیاسی و مدنی با زمینههای تخصصی و شغلی و تجربی مختلف پرسیده شده است.
*****
حمید نوذری فعال سیاسی و ناظر و گزارشگر چهار دادگاه در برلین از جمله دادگاه معروف میکونوس بوده است که در حکم نهایی آن سران جمهوری اسلامی (علی خامنهای، علیاکبر رفسنجانی رئیس دولت وقت، علی اکبر ولایتی وزیر خارجه وقت و علی فلاحیان وزیر اطلاعات وقت) به عنوان آمران و تصمیمگیرندگان این ترور فجیع معرفی شدند.
نوذری درباره دلایل رفتاری حمید نوری میگوید: من در زمینه روانشناسیِ شخصیت تخصصی ندارم و نمیتوانم از این زاویه در مورد شخصیت حمید نوری (عباسی) نظر بدهم، ولی تا حدودی میتوانم به لحاظ روانشناسی اجتماعی- تجربی بگویم که او را یک حزباللهی تازه به دوران رسیده ارزیابی میکنم که هم فناتیک و بیرحم است و هم به فکر عاقبت خودش است. یعنی میتوان در حمید نوری یک تیپ جدیدی از شخصیت اجتماعی را تشخیص داد که حزباللهی بودن و فناتیک بودن اسلامی را با بهتر کردن وضعیت زندگی خصوصی و شخصی و مالی خودش تکمیل کرده و از این طریق دنیای خودش را به آخرت پیوند زده است! این شاید از زرنگی اوست و خودش هم میگوید نه تنها به فکر خودش بلکه به فکر خانوادهاش هم هست. او به وضوح میگوید درآمدش را با توجه به نیازمندیهای خانوادهاش تنظیم میکند. خودشیفتگی او باعث شده که به عنوان یک «سَروَر و یک آقا» بالای سرِ خانوادهاش باشد. شاید بشود گفت که یک حاجآقای اروپارفته است! من شخصیت اجتماعی و رفتاری او را، تا آنجا که با شنیدن مرتب جلسات دادگاه به او توجه کرده و چند روزی نیز در دادگاه سوئد او را دیدهام، اینگونه ارزیابی میکنم.
نوذری درباره اینهمه دروغگویی و انکار مطلق واقعیت و سلب مسئولیت از خود و نظامی که به آن خدمت میکند، میگوید: انکار و مسئولیتناپذیری او را در برابر دادگاه باید هم به حساب تلاش او برای نجات خودش دانست و هم تلاش برای دفاع از نظام حاکم. شاید بشود گفت که حمید نوری یکی از آن شخصیتهای «پیکریافته»ی جمهوری اسلامی ایران است. به عبارت دیگر اگر بخواهیم این رژیم را پیکرسازی کنیم و تجسم بخشیم، حمید نوری شاید یکی از آن پیکرها باشد: هم ایدئولوژیک است، هم فناتیک است، هم آدمی است معرکهگیر و هم آدمی است که میتواند همزمان ظالم و مظلوم باشد و خود را مورد تهاجم دیگران نشان داده و در جای قربانی بنشیند و مظلومنمایی کند. اینها همگی شیوههایی است که خود جمهوری اسلامی به کار میبرد و ما میبینیم و میشناسیم. شیوهای که در آن رفتارهای تهاجمی و هراسبرانگیز و حتا تروریستی نسبت به دیگران اعمال میکند، ولی همزمان خودش را مورد ظلم چیزی که آن را «استکبار جهانی» میخواند نشان میدهد. از این نظر او به راستی تجسم خالص و «پیکریافتگی» جمهوری اسلامی است.
نوذری ادامه میدهد: البته انکار کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ از سوی حمید نوری شاید کمی سادهلوحانه به نظر بیاید زیرا نمیتوان مانند دو دهه گذشته کاملا سکوت کرد و آنرا کامل انکار کرد. تصدیق رهبران و مسئولین رده بالای حکومت مانند علی فلاحیان، مصطفی پورمحمدی، سیدابراهیم رئیسی و حتا بطور غیرمستقیم توسط هاشمی رفسنجانی یا بطور غیرمستقیمتر در صحبتهای نخست وزیر وقت، میرحسین موسوی، همه و همه نشان میدهد که انکار کامل کشتار ۶۷ کار احمقانهای است. بر این اساس انکار کامل کشتار ۶۷ از سوی حمید نوری را باید به حساب تلاش او برای نجات جان خودش دانست. اما جنبه دیگری را هم میتوان دید و آن اینکه حمید نوری همچون جمهوری اسلامی، کشتن «دیگری» را جنایت نمیداند، بلکه آنرا «وظیفه دینی» خودش میداند و فکر میکند کار درستی انجام داده. همانطور که در مورد استفاده از چشمبند از سوی زندانیان گفت، زندان را از چشم «ناپاکان» دور میکند! وی نیز با از بین بردن «ناپاکان»، آنطور که خودش میگوید «نظام مقدس جمهوری اسلامی» را از وجود «ناپاکان» خالی میکند.
انکار کشتار سال ۶۷ هرچند برای گریز از مسئولیتپذیری و اثبات این است که او اساسا «جرمی» مطابق آنچه دادگاه به آن رسیدگی میکند مرتکب نشده، اما ریشه جدیتر آن همان است که به آن اشاره کردم. آنها چنین جنایتی را برای مخالفین خود جایز میدانند زیرا در اساس، در نظام جمهوری اسلامی چیزی به نام «زندانی سیاسی» وجود ندارد، بلکه آنها «گروگان» و «اسیر» هستند. نمونههایی وجود دارد که چطور یک زندانی سیاسی را که دستگیر کرده بودند، به خاطر مسائل دیگری که بعدا پیش آمده اعدام کردهاند. مثلا در ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ سعید سلطانپور و ۱۴ نفر دیگر را که ماهها قبل دستگیر کرده بودند به جرم تظاهرات مجاهدین در ۳۰ خرداد اعدام کردند و این را خودشان رسما اعلام هم میکنند! از نظر من با زندانیان ۶۷ هم به خاطر شکست در جنگ با عراق و مسائل دیگر، به بهانه حمله مجاهدین، به چشم اسیر جنگی نگاه کرده و با آنها رفتاری را انجام دادهاند که خودشان درست میدانند وگرنه آسیب به اسیران جنگی و کشتن آنها طبق حقوق بینالملل جرم محسوب میشود! بنا بر بسیاری از گزارشها از بین بردن زندانیان سرموضع از قبل برنامهریزی شده بود. از نظر آنها این کار، «کشتار» نیست، بلکه رفتار با دشمنانی است که «لایق» آن هستند. جمهوری اسلامی ایران اساسا بر این اصل بنا شده که جایی برای «دیگری» به ویژه «دیگری غیرمسلمان» قائل نیست.
حمید نوذری درباره اینکه شخصیتهای مشابه حمید نوری وجود دارند و تشابهات آنها چیست توضیح میدهد: به وضوح چنین مشابهتهایی را بین چنین افرادی میبینم! حمید نوری از نظر من ترکیبی است از کاظم دارابی و یوسف امین در دادگاه میکونوس. ترکیبی از گوش به فرمان بودن و اطاعت کردن در چهارچوب یک تفکر سیاسی و همه چیز را ناشی از «توطئه» دیگران دانستن. حمید نوری در چاپلوسی، درست مانند یوسف امین رفتار میکند. هم چانه میزند، هم شوخی میکند و هم در شروع جلسه بطور چاپلوسانه از دربان گرفته تا رئیس دادگاه، به همه ادای احترام میکند! چیزی که در فرهنگ سوئد یا آلمان اصلا قابل فهم نیست!
موضع دیگر آنکه آنها مرتب خود را مظلوم و قربانی «توطئههای جهانی» میدانند. هم کاظم دارابی در دادگاه میکونوس و هم حمید نوری در دادگاه استکهلم این دادگاهها را «مراسمی» میدانند که به خاطر توطئه دیگران شکل گرفته است. کاظم دارابی دادگاه میکونوس را توطئه «مخالفین» و حمید نوری دادگاه استکهلم را نتیجه توطئه ایرج مصداقی و مجاهدین دانسته و وقتی میخواهد شخصیتر در موردش صحبت کند آنرا حاصل تقسیم کار بین مجاهدین و کمونیستها میداند که در آن ایرج مصداقی مجاهدین و مهدی اصلانی کمونیستها را نمایندگی میکنند! دارابی هم در جریان دادگاه میکونوس وقتی میخواست به دادگاه به لحاظ بینالمللی نگاه کند، ترور در میکونوس را حاصل درگیریهای درونی نیروهای اپوزیسیون قلمداد کرده و تشکیل دادگاه را ناشی از حمایت و همکاری نیروهای «صهیونیستی و امپریالیستی» از نیروهای اپوزیسیون میدانست. از این نظر این دو شخصیت، یعنی حمید نوری و کاظم دارابی با هم قابل مقایسه هستند.
از طرف دیگر همانطور که در جریان دادگاه استکهلم شاهد مسخره کردن دادگاه از سوی حمید نوری هستیم، در جریان دادگاه میکونوس نیز یوسف امین همین کار را میکرد. حمید نوری گفته همه سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد، دستساز و بازیچه قدرتهای بزرگ هستند برای ظلم کردن به جمهوری اسلامی ایران و در نتیجه برای او اصلا ارزش وجودی ندارند.
برای این افراد دادگاه در کشورهای اروپایی نیز یک چیز مسخره است که فقط برای محکوم کردن جمهوری اسلامی، آنهم به خاطر آنکه «اسلامی» و با غرب مخالف است، برگزار میشود.
هر کدام از این افراد که دستگیر میشوند فکر میکنند که نماینده «ملت ایران» بوده و دولت و حکومت ایران را نیز نمایندگی میکنند و از همین رو فکر میکنند دولتهای غربی با دستگیر کردن آنها به دنبال آن هستند که به جمهوری اسلامی ضربه بزنند تا از این طریق ناتوانی خود در برابر رژیم ایران را رفع و رجوع کنند. از همین رو «انکار» این افراد در ارتباط با اتهامی که به آنها وارد میشود به این دلیل است که آنها چنین مجامعی را اصلا قبول ندارند و از این نظر تشابه ویژهای بین حمید نوری و دو متهم دادگاه میکونوس، یعنی کاظم دارابی و یوسف امین، وجود دارد.
این افراد فکر میکند جرمی مرتکب نشده و «ناحق» دستگیر شده و دستگیری آنها بهانهای برای ضربه زدن دولتهای غربی به جمهوری اسلامی است. اما متوجه این نیستند که اگرچه جنایت در ایران اتفاق افتاده و مطابق قانونِ حاکم در آنجا، عمل آنها جرم محسوب نمیشود، اما در استانداردهای جهانی توسط نهادهای بینالمللی، کشورهای پیشرو و نهادهای مدافع حقوق بشر، این اقدامات به عنوان «جنایت» شناخته میشود و نمیتوان بر اساس قوانین بینالمللی نسبت به آن چشمپوشی کرد. آنها بر این باورند کاری که کردهاند جنایت نبوده، بلکه حق قانونی آنهاست با کسانی که در کشور با آنها مخالفت کردهاند این رفتار را بکنند و نتیجه میگیرند همه این تلاشهای بینالمللی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی است.
اما آنجا که در یک دادگاه بینالمللی فردی مانند حمید نوری به پاسخگویی کشیده می شود، بجز نفی و انکار جنایتی که مرتکب شده چارهای ندارد زیرا دنبال نجات جان خودش است. به همین خاطر همه چیز را انکار میکند. اگرچه زبان انکار در جمهوری اسلامی ایران، زبانی معمول است، اما حمید نوری آن را به سطح مبتذلی کشانده است، به نحوی که زیر همه چیز میزند و می گوید زندانی به نام گوهردشت هم وجود ندارد! این چهار هزار نفری هم که گفته میشود اعدام شدهاند اصلا وجود ندارند! اول باید شناسنامههای آنها را پیدا کرد تا معلوم بشود اصلا این آدمها وجود خارجی داشتهاند یا نه! اگرچه همه رژیم های فاشیستی جنایتهای خود را انکار میکنند، اما حمید نوری انکار را نیز به سطح بسیار نازل و اوج ابتذال کشانده است.
آنها خود به خوبی می دانند که کشتار ۶۷ حتی با «نُرمهای» خودشان هم قابل توجیه نیست، به همین خاطر است که اول در موردش سکوت کردند و مدتی است شروع کردهاند به افسانهسرایی. وقتی به افسانهسرایی متوسل میشوند، یعنی میپذیرند که جنایت انجام شده، اما میخواهند آن را توجیه کنند!