الاهه بقراط – «طنز فاخر سعدی» شامل ۹ بخش اصلی و چندین «خرده عناوین» است. ایرج پزشکزاد با اشاره به این نکته که «بعضی نویسندگان اروپایی سعدی را به طنزپردازی شناختهاند» کتاب را آغاز میکند و با طرح این پرسش که چرا «سعدی شناسان ما در گلستان چنین طنزی ندیدهاند» به کند و کاو میپردازد. در این رهگذر به تاریخ طنز و مقایسه مفهوم آن در ایران و اروپا نگاهی میاندازد و نمونهای از طنز اروپا و ایران به دست میدهد.
«کولهپشتی افتخارات»
پزشکزاد از همان آغاز با طنز درباره طنز مینویسد. در پیشدرآمد توضیح می دهد که چرا از ضمیر «من» استفاده میکند و چرا باید تعریف کند «چه شد که من ناگهان به یاد سعدی افتادم؟» مینویسد: «نمیدانم از کدام نویسنده بزرگی خواندم که حکایت کرده بود: من در جوانی در نوشتههایم زیاد اظهار فروتنی میکردم. تا یک روزی که پدرم گفت: پسر جان، اینقدر کوچکی نکن، تو آنقدرها هم بزرگ نیستی!»
با این اشاره، توسط نویسندهای وارد بحث طنز سعدی میشویم که خود طنزپردازی نکتهسنج و باریکبین است. همه ما که در ایران دوران دبستان و دبیرستان را گذراندهایم با نظم و نثر سعدی آشنایی داریم، اگرچه به عنوان دانشآموز وی را هرگز دوست نداشتیم. پزشکزاد به این بیمهری نیز میپردازد و به درستی آن را پیامد نظام نادرست آموزشی میداند. ولی نخست ببینیم واقعا چه شد که نویسنده به یاد سعدی افتاد؟
• طنز فاخر سعدی
• ایرج پزشکزاد
• نشر شهاب؛ تهران ۱۳۸۱
چند سال پیش در سفری به آمریکا ایرج پزشکزاد در محفلی که مهمانان آن عمدتا جوان بودند شرکت میکند. طبق معمول صحبت به سیاست میکشد و کار به خواندن بخشی از یک نشریه فارسیزبان می رسد. خانم جوانی شروع به خواندن میکند تا به چنین جملهای میرسد: «این کار هم به قول شیخاجل آینهداری در محلت کوران است…» پزشکزاد ادامه میدهد که زن جوان «کلمه شیخ را بدون کسره به اجل چسباند و شبیه اسم یکی از رجال شیخنشینها، مثلا شیخصباح یا شیخعیسی، به صورت «شیخاجل» خواند» و بعد پرسید: «این شیخاجل کیه؟» آقایی به طنز گفت: «وزیر ماهیگیری ابوظبی!»
باری، ادامه صحبت درباره «شیخاجل» در این محفل نشان میدهد که با وجود اینکه سعدی ایرانیان را از دوران کودکی و دبستان همراهی میکند، لیکن «در کولهپشتی افتخارات ما» جای شایستهای ندارد.
پزشکزاد دست به کار میشود. به پیشنهاد وی سمیناری برای بررسی آثار سعدی ترتیب داده میشود. سمینار با زحمت و هزینه در یکی از سالنهای بزرگ دانشگاه «یوسی ال ای» برگزار میگردد: «رقم حاضران در سالن به صد نفر هم نرسید» در حالی که چند صد هزار ایرانی و به قول نویسنده «یعنی معادل جمعیت یزد یا کاشان» در لسآنجلس زندگی میکنند! پزشکزاد از پیشنهاد خود در مورد سمینار شرمنده میشود و با درد مینویسد: «یقین دارم که اگر سمینار سعدی به زبان انگلیسی به قصد آمریکاییان، یا به یکی از زبانهای اروپایی در اروپا برگزار میشد، تعداد شرکتکنندگان خیلی بیش از صد نفر میبود» و توضیح میدهد که «از اولین ترجمههای گلستان به زبانهای اروپایی بیش از سه قرن و نیم میگذرد». پیشدرآمد با مقایسه زاویه دید غربیان و ایرانیان نسبت به سعدی ادامه مییابد.
شکلات تلخ
در بخشهای بعدی پزشکزاد به تاریخ و تعریف طنز در اروپا و ایران میپردازد و به دو درک متفاوت از آن و تداخل مفاهیم «طنز» و «هزل» در ایران اشاره میکند.
نویسنده در تعریف طنز به این نکته میرسد که طنز در اروپا به قول گوگول سبب «خنده در میان اشکهای نامریی» میشود. حال آنکه در ایران اگر چیزی سبب خنده ما نشود، آن را طنز نمیشماریم: «از جمله حکایتهای گلستان سعدی است که چون ما را نمیخنداند، به عنوان طنز قبول نداریم. در حالیکه غربیها ظاهرا بیآنکه با این حکایتها خندیده باشند، نه تنها بر طنزپردازی نویسنده تأکید میکنند، که او را با طنزپردازان بزرگ رومی و اروپایی مقایسه میکنند». در جستجوی تعریف طنز، به دهخدا میرسیم که نویسنده تأکید میکند «طنز او نمونه کامل طنز اروپایی در زبان فارسی است».
پزشکزاد در ادامه بحث، در پنج بخش با اشاره به شرایط سیاسی و اجتماعی دوران ولتر، هوگو، هاشک، اورول و دهخدا، نمونههایی از طنز آنان را به خواننده معرفی میکند و به توضیح عناصر طنز از جمله مبالغه و ریشخند میپردازد. اگرچه همانگونه که پزشکزاد خود میگوید، ترجمه این آثار چنگی به دل نمیزند، لیکن منظور وی را برای تعریف و مقایسه طنز در اروپا و ایران و سپس نقب زدن به «طنز فاخر سعدی» برآورده میکند و خواننده با میل به بخش بعدی کتاب رهنمون میشود. بخشی که در آن پزشکزاد خواننده را به وارسی نتیجه کار فرا میخواند.
در همینجا به شیوه بررسی پزشکزاد اشاره کنیم.
نخست اینکه در این بررسی که بسیار «جدی» است، نشانه طنز پزشکزاد جا به جا دیده میشود و همین به جذابیت کتاب میافزاید.
دوم اینکه بررسی و نثر پزشکزاد و همراهی او با خواننده به گونهای است که گویی نویسنده و خواننده دست در دست هم به کند و کاو پرداختهاند. زبان ساده و بیتکلف پزشکزاد در طول کتاب سبب میشود که نه تنها آن را به هر جوان ایرانی که در پی شناخت طنز سعدی و گلستان وی است توصیه کنیم، بلکه آرزو کنیم که روزی بخشهایی از «طنز فاخر سعدی» در کتابهای درسی مدارس ایران مورد استفاده قرار گیرد. ببینید پزشکزاد پس از سیر و سفر در طنز اروپا و ایران چگونه در همین بخش به گلستان و عنصر «انتقاد» که در همه طنزها مشترک است، میرسد:
«حالا بیاییم نتیجه کارمان را وا رسیم. در فکر بودیم که غربیها در کجای گلستان سعدی طنز دیدهاند که ما ندیدهایم. گفتیم شاید طنز آنها با طنز ما تفاوت داشته باشد. پس بپرسیم چه تعریفی از طنز دارند. به جواب درستی نرسیدیم. به این راه حل متوسل شدیم که چند نمونه از آثاری را که خودشان قطعا طنز میشناسند، بررسی کنیم شاید نتیجه بگیریم. این نمونهها را دیدیم. در اینکه مؤلفین آنها نویسندگان بزرگی بودهاند تصور نمیکنم کسی حرفی داشته باشد. و از طرف دیگر، در اینکه غربیها بر این نمونهها همه جا مُهر تأکید طنز زدهاند هم تردیدی نمیشود کرد. ببینیم از اینها چه صفتی، چه خصوصیتی میتوانیم بیرون بکشیم که کار ما را راه بیندازد!»
کار نویسنده و خواننده راه میافتد و کتاب به پیش می رود تا به پرسشی می رسد که «حتما مطرح خواهد شد»: اصلا این جستجو چه حاصلی دارد؟
پزشکزاد با همان زبان طنز که «دوای تلخ با روکش شکلاتی» است پاسخ می دهد: «اولین فایده آن این خواهد بود که پیش این فرنگیها، بیتوجهی گذشته را ماستمالی میکنیم!» در فایده دوم اما پزشکزاد با موشکافی و باریکبینی به نظرات نادرستی که درباره طنز و برخی از حکایات گلستان سعدی توسط نویسندگانی چون یحیی آرینپور، علی دشتی و دیگران بیان شده است، میپردازد. حکایتی را تعریف میکند. نظر نویسندگان مذکور را میآورد. دوباره به حکایت باز میگردد. به مبالغه و ریشخند و شرایط تاریخی سعدی و قدرت شاه و نقش خوابگزار و وزرا و دیگران نقب میزند تا به نتیجهای میرسد که سرانجام خواننده منصف به وی حق میدهد.
پزشکزاد تلاش میکند با این روش، «طنز فاخر سعدی» را که اروپاییان ارزش آن را شناختهاند، لیکن نظام آموزشی ایران آن را به زهر و کابوس دانشآموزان و سعدی را به مأمور «امر به معروف و نهی از منکر» بدل کرده است، در شکل و شمایلی شایسته بشناساند.
شاید کسی جز ایرج پزشکزاد نمیتوانست در دویست صفحه به زبانی ساده و «شکلاتی» داروی تلخ ندانستن را در کام خواننده بچکاند و ما را نیز به یاد سعدی بیندازد!
*این کتابگزاری نخست در مهر ۱۳۸۲ در کیهان لندن چاپ شد.