با آغازپاندمی کرونا، مردم سراسر دنیا ملزم به رعایت پروتکلهای بهداشتی مانند استفاده از ماسک و مواد ضدعفونی و همچنین قرنطینه و فاصلهگذاری فیزیکی شدهاند. وضعیتی که نمیتواند با محدودیت آزادیهایی که بدیهی به شمار میرفته، بر روان انسان تأثیر نگذارد. کیهان لندن در همین ارتباط با سعید خلیلی راد روانکاو گفتگو کرده است.

-آقای خلیلی راد، در طول دو سالی که از این پاندمی میگذرد، کرونا چه تاثیر روحی و روانی بطور عموم بر انسانها و روابط اجتماعی گذاشته است؟
-تاثیرات مهمی بر انسانها هم به عنوان فرد و هم موجود اجتماعی گذاشته است. انسان موجودی است اجتماعی. پیشرفت و تکامل انسان از بدو پیدایش تا امروز محصول زندگی گروهی و اجتماعی و درگیری با طبیعت بوده است. این با هم بودن اساس انسانیت ما را رقم میزند.
به این ترتیب ما در دوران کرونا از یکی از اساسیترین خصوصیات انسانی خود محروم شدهایم. این دوران، آزادی و روابط اجتماعی را که ما به عنوان موضوعی بدیهی داشتیم از ما گرفته. این تغییر اساسی در زندگی ما نه به صورت تدریجی که ما به آن گام به گام عادت کنیم بلکه به صورت ناگهانی رخ داده. در همه کشورها یکباره اعلام شد که ما، مگر در موارد بسیار ضروری مانند تهیه نیازمندیهای ضروری، نمیتوانیم از خانه بیرون برویم. یکسری محدودیتهای شدید بر زندگی مردم در کشورهایِ مختلف اعمال شده. این محدودیتها انتخابی نیست و چون انتخابی نیست و تحمیل شده پس حمایت قانونی دارد و چون قانونی است، عدم رعایت این محدویتها جرم محسوب میشود. هرکدام از اینها تلاطمها و مشکلاتِ عدیده روحی و روانی در مردم ایجاد میکند مانند افسردگی، اضطراب و نگرانیها و احساس انزوای شدید و گلایه از اینکه دیگر کسی در ارتباط با آنان نیست و نمیتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
در این دوران البته اعضایِ مستقیم خانوادهها معمولاً در کنار همدیگر بودهاند ولی بستگان، از جمله پدر و مادربزرگهایِ بسیاری از دیدن فرزندان و نوههای خود محروم شدند. خاله، عمه، دایی و عمو نمیتوانستند در رفت و آمد به خانههای هم باشند. مردم از امکان رفتن به بیرون و دیدن انسانهای دیگر برای دورهای محروم شدند. هرکس در خانه خودش زندانی شد و جامعه بیشتر اتمیزه شد.

ما این آزادیهایی را که محدود شد، بدیهی میشمردیم ولی وقتی به ناگهان از ما گرفته شد، ضربه ای قوی به ما وارد آمد که در فقدان آنها قدرشان را بیشتر فهمیدیم.
قرنطینه و حصر خانگی به دلیل پاندمی تا حدی مانند زندان است و انسان را منزوی میکند. انزوا باعث سست شدن روابط انسانی و اجتماعی میشود. این امر مشکلات روحی به وجود میآورد که همین هم متقابلاً روی روابط خانوادگی تاثیرات منفی میگذارد.
-در دوره اول پاندمی و قبل از واکسیناسیون، تعداد قابل توجهی از بستگان که همواره یار و یاور همدیگر بودند، ناگهان به منبع تهدید تبدیل شدند. این موضوع چه تاثیری بر روابط داشته؟
-ما در دوران کرونا هر روز آمار مرگ و میر میشنویم. سایه سنگین مرگ همه جا حضور دارد که البته اکنون کمتر شده. علاوه بر اخبار آمار مبتلایان جدید و مرگ و میر از رسانهها، ما اخباری از مرگ بستگان و آشنایان دور و نزدیک میشنویم. این اخبار تلخ فضایی ناامن برای انسانها به وجود میآورد. وقتی ارقام را میبینیم و میشنویم و یا در روزنامه میخوانیم، میدانیم که این ارقام آدمهایی بودند با بستگان و دوستان خود. حال وقتی که این وضعیت وارد روابط انسانهای نزدیک میشود که با هم زندگی میکنند، تاثیر ناراحت کننده و مخرب آن دو چندان میشود. زیرا ترس از اینکه اگر من کرونا بگیرم و به عضوی از خانواده منتقل کنم چه خواهد شد، همیشه بالای سر ماست. اگر در شرایطی این امر باعث بیماری شدید و یا فوت عضو خانواده شود، شخصی که بیماری را منتقل کرده خود دچار تلاطمهایِ روحی و روانی شدیدی میشود. زیرا احتمالاً فکر میکند که او باعث مرگ عزیزش شده. همین موضوع افکاری مانند اگر من به خانه نمیآمدم و دوری را تحمل میکردم این عزیز من زنده میماند و یا اگر بیرون نرفته بودم شاید کرونا نمیگرفتم را دامن میزند. یعنی احساس گناه شدید، افسردگی که عجز از اینکه نمیتوان برای از دست دادن فامیل مانند شرایط عادی عزاداری کرد نیز به آن اضافه میشود.
این امر میتواند به انزوای بیشتر از بقیه اهل فامیل هم منجر شود زیرا احساس شرم از اینکه «پس من انسان خوبی نیستم» نمیگذارد که شخص با آنان روبرو شود. این انزوا میتواند به تنهایی کامل هم منجر شود که خود سبب مشکلات شدیدتر و عمیقتر روحی و روانی در بلندمدت میشود.
-گفتید که سایه سنگین مرگ احساس ناامنی شدیدی در انسانها به وجود آورده که چه بسا آن را با شرایط جنگ مقایسه کرد؛ آنهم در شرایطی که علم پزشکی و بهداشت به درجهای از پیشرفت رسیده که مرگهای فلّهای را از انسان دور کرده بود ولی با کووید۱۹ شاهد مرگ روزانهی صدها و هزاران نفر بودیم…
-وقتی زندگی از امنیت نسبی در دوران قبل از کرونا برخوردار بود ما میتوانستیم برنامههای درازمدت برای زندگی خود بریزیم. در امنیت است که انسانها امکان مییابند خلاقیت خود را به کار بگیرند، روابط اجتماعی را گستردهتر کنند، با دوستان، خانواده و شریک زندگی برنامههایی مانند مسافرت و تفریح و خرید خانه بریزند، به فکر بچهدار شدن و تربیت آنها بیفتند. تمام این فعالیتها از امنیتِ نسبی که هر شخص برای خود میتواند داشته باشد و یا ایجاد کند ناشی میشود. اما کرونا به این احساس امنیت نسبی به شدت ضربه زده و تمام امنیتهای نسبی اجتماعی، اقتصادی، عاطفی را زیر سئوال برده است. بسیاری کارشان را از دست دادند. بسیاری نمیتوانند مسافرت کنند. امکان پیشرفت در کار بسیار محدود شده. خلاقیت در کار تا حد زیادی مستلزم ارتباط داشتن با دیگران و استفاده از دانشی است که دیگران تولید کردهاند. حصر خانگی و از خانه کار کردن تا حد قابل توجهی این امکانات را از ما گرفته. انسانها اکنون باید اینها را برای خود بازتعریف کنند. تمام اینها عواملی هستند که ناامنی روانی ایجاد میکنند زیرا اکنون انسانها نمیتوانند برای درازمدت برنامهریزی کنند و فقط میتوانند برای امروز و همین حالا فکر کنند. تمام اینها باعث توقفهایی در زندگی، کار و روابط اجتماعی و خانوادگی ما میشود. اینها هم به نوبه خود به احساس اطمینان ما خدشه وارد میکنند؛ احساس اینکه من دیگر نمیدانم کجا ایستادهام و در زندگی چه میکنم، ثبات را از آدمها میگیرد. تمام اینها به مشکلات روحی و روانی از جمله افسردگی، اضطراب منجر میشود زیرا انسانها همواره در مقابل این پرسش قرار میگیرند که باید چه کنند و برای آینده چه میتوانند بکنند.
-آیا ما در طول دو سال اخیر که با پاندمی کرونا روبرو هستیم با این تغییرات خو نگرفتهایم؟ حالا اگر این شرایط به حالت عادی برگردد، باز مشکلات جدیدی به وجود نخواهد آمد؟
-ما الان دومین سال شرایط استثنایی به دلیل ویروس کرونا و سویههای مختلفاش و بطور کلی بیماری کووید۱۹ را پشت سر گذاشتهایم. در این دو سال به هر حال خودمان را با این شرایط تطبیق دادهایم هرچند این شرایط جا نیفتاده زیرا تحمیلی است. ما مجبوریم به این محدودیتها مانند حصر خانگی، استفاده از ماسک و دست ندادن به همدیگر و… تن بدهیم زیرا سلامت خود و عزیزانمان و جامعه در گرو رعایت این قوانین بوده است.
حال فرض کنیم که پاندمی کرونا پایان یابد. البته در حال حاضر شواهد قطعی وجود ندارد که حتماً پایان بپذیرد. در کشورهای مختلف و در تاریخهای مختلف این محدویتها را کم و زیاد کردهاند. ولی مثلاً الان در انگلستان تمام محدودیتها برداشته شده است.
در دوران کرونا برخی از عادات رفتاری ما که یک عمر با آنها زندگی کرده و به آنها خو گرفته بودیم عوض شده؛ مثلا ما قبلاً دست میدادیم، مرتب به دوستان و بستگانمان سر میزدیم و کنار همدیگر مینشستیم؛ ماچ و بوسه میکردیم. همکارانمان را میدیدیم؛ ارتباطات دائم اجتماعی داشتیم. اما همه اینها از ما گرفته شد. به فرض برداشته شدن هم این محدودیتها، حالا نبودشان هم یکسری اختلال به وجود میآورد. در حال حاضر هنوز هم در بسیاری از موارد ماسک میزنیم. وقتی ماسک میزنیم بیشتر صورت ما پوشیده میشود و همین احساسات و عواطف ما را به دشواری منتقل میکند.
شما وقتی فقط چشم را میبینید نمیتوانید بفهمید که آن شخص آیا میخندد و یا ناراحت است، زیرا اکثر احساسات و عواطف ما از طریق حرکت ماهیچههای صورت منتقل میشود. با این شرایط ما نمیتوانیم کاملاً با احساسات و عواطف انسانهای دیگر ارتباط برقرار کنیم. در نتیجه تماسهای اجتماعی بسیار کمتر میشود و بیگانگی و فاصله به وجود میآید و در نهایت به انزوا ختم میشود.
و یا دست دادن را در نظر بگیرید. ما در شرایط فعلی وقتی با کسی روبرو میشویم در حالت برزخی بسر میبریم که آیا دست بدهیم یا نه! آیا ناراحت میشود یا نه! آیا با آرنج و یا مشت تماس ایجاد کنیم یا نه! روبوسی کنیم و یا نکنیم. آیا کنار هم بشینیم و یا نشینیم! ممکن است طرف خوشش نیاید و اگر کرونا گرفت چه کنم! اگر دیگر ماسک نمیزنیم با سرفه چه کنیم! هر چند وقت یکبار به دوستان و بستگان سر بزنم یا نه! حتماً هم در قرار ملاقات گذاشتن باید تاکید کنیم که واکسن زدهایم و آیا آنها با ملاقات مشکلی دارند یا نه! اینهمه موضوع وارد روابط روزانه ما شده که پیش از کرونا قابل تصور نبود!
-کرونا چه تأثیری بر انسانیهایی گذاشته که بیماری وسواس دارند؟
-کرونا وسواس این نوع آدمها را صدچندان کرده. برای آنها کل کرونا تداعی میشود با تمیزکاری و استفاده بی حد و حصر از مواد ضدعفونی کننده تا سرحد جنون. برای کسی که وسواس تمیزی قبل از کرونا داشت، ترس از اینکه بیمار شود حالا صدچندان شده. این نیز باعث انزوا و ترس بیشتر میشود. آدمهای وسواسی دچار وضعیتی هستند که هیچ موقع از تمیز بودن پیرامون خود اطمینان ندارند واین مشغله فکری آنان است که باعث اضطراب و ترس شدید از بیرون رفتن و ارتباطات اجتماعی میشود. آدم وسواسی همواره در وحشت ابتلا به کرونا قرار دارد که همین نیز سبب میشود که همواره نگران باشد و نتواند از زندگی لذت ببرد.