[طاهره بارئی]
گلها پشت پنجره مانده، سردشان شده است
بهمن، فصل مناسبی برای سنبلها نیست
اما چه باید کرد
گلفروشها زمان را با شلاق پیشفروش کرده
شنیدنِ گلهای زیر تاخت و تاز دقایق را
با هیچ گوشی روا نشمردهاند
***
من اگر داخل اتاق بیاورمشان
خواهند پلاسید
آنجا، توی سرما هم، نمیتوانم بگذارم بلرزند
دست میچسبانم پشت شیشه
حرارت را میبرم نزدیک
نگاهشان شعله میکشد، لبشان باز میشود به غنچه
میگویم: بهمن، ماه مناسبی برای شما نیست، میدانم!
گلفروشها عید را به پول فروخته
کبریت زیر بهار گرفتهاند
منقل آهنی، جای مناسبی برای گلها نیست
خاکستر، پوشش راحتی بر سرتان نیست
حتما تا لبهی پرتگاه ظهر شما را پیش خواهم کشید
و این سرما را
منگولههای شبنم ساخته
از برتان خواهم آویخت
***
شما را در شیشههای عطر
در قفسههای خانهی پر از نور
ردیف به ردیف خواهم چید
جای شما
نه! زیر تهاجم سرمای بهمن نیست!