با نظارتی دقیق بر آنچه شهروندان میگویند، مینویسند و میاندیشند؛ با واحد پولی به کلی بیارزش، مرزهایی کاملاً محافظت شده و بازار بورس بسته. آیا اینهمه شما را به یاد چیزی نمیاندازد؟ بله! روسیه جدیدی که ولادیمیر پوتین با جنگ خود به وجود میآورد، میتواند نسخه جدیدی از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باشد.
هنگامیکه مک دونالد نخستین رستوران خود را در اواخر ژانویه ۱۹۹۰ در مسکو افتتاح کرد، انگار یک رویداد تاریخی اتفاق افتاده است! سرمایهداری در نمادینترین شکل خود به اتحاد جماهیر شوروی رسیده بود؛ نظامی که تقریباً دو سال بعد به زبالهدان تاریخ فرو رفت.
در روزهای نخست افتتاح مک دونالد ۳۰۰۰۰ شهروند ساکن مسکو در خیابان صف کشیدند تا طعم بیگ مک را با لذت مزه مزه کنند. در تابستان ۱۹۹۱ من خودم در آن صف بودم تا پس از سه هفته خوردن سوپ کلم یا همان بورش معروف روسی در خوابگاه فقیرانه دانشجویی که در آن زندگی میکردم از گرسنگی رها شوم.
چرا الان این داستان قدیمی را مطرح میکنم؟ زیرا این روزها، جنگ پوتین در اوکراین به یک ماشین زمان تبدیل شده که به سرعت در حال بردن روسیه به بیش از ۳۰ سال پیش است تا کشور را دوباره شبیه اتحاد جماهیر شوروی کند. و این واقعیت که مک دونالد اکنون ۸۴۷ رستوران خود را در روسیه میبندد یکی از بارزترین نشانههای این عقبگرد است.
این غول فست فود در فرار از میدان تنها نیست. ایکیا، زارا، اچ اند ام، فولکس واگن، تویوتا، کارلزبرگ، کوکاکولا، دیسنی و سونی نیز همین کار را انجام میدهند که البته اینها فقط چند نمونه از مجموعهی شرکتها و بازارهایی است که از روسیه میروند. لیست آنها شامل صدها شرکت میشود.
این مهاجرت دستجمعی و انبوه از مسکو نشاندهنده پایان دورانی است که روسها، حداقل در شهرهای بزرگ، میتوانستند یک زندگی شبیه ساکنان شهرهایی مانند استکهلم، پاریس یا نیویورک داشته باشند. اما این فقط سطحیترین جنبهی بازگشت به گذشته است که پوتین آغاز کرده است.
قضیه بسیار جدیتر از کمبود همبرگر و نوشابه است: اکنون این غول سرکوب است که از بطری بیرون آمده. سرکوبی که «جنگ» نامیدن حمله نظامی روسیه به اوکراین را میتواند حکمه ۱۵ سال زندان را نصیب شما کند!
اینهمه در حالیست که از همان زمان روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در ۲۲ سال پیش، سرکوب در سالهای گذشته افزایش یافت و با مسمومیت و زندانی شدن رهبران مخالفان از جمله آلکسی ناوالنی به عنوان رویدادی غمانگیز، به اوج خود رسید.
با این حال، تا همین اواخر، عمدتاً موضوع سرکوب مستقیم علیه افراد، جنبشها و رسانههایی بود که دولت پوتین را تضعیف میکردند ولی با آمدن «قوانین ضد دروغ» که یک هفته پیش اعلام شد، کرملین در حال برداشتن گامی مرگبار به سمت یک دولت سرکوبگر مشابه اتحاد جماهیر شوروی استالین و برژنف است.
اکنون دیگر فقط فعالان و سیاستمداران نیستند که باید مراقب خود باشند. هنگامی که حتا یک همدردی با مردم اوکراین منجر به حبس میشود، هنگامی که همه انتقادات از ارتش ممنوع است، هنگامی که «لایک» در شبکههای اجتماعی میتواند منجر به جریمههای سنگین شود، پس همه در صف مجرمان قرار میگیرند.
در شرایطی که خود جنگ بر اساس یک دروغ بزرگ به راه افتاده که گویا اوکراین «نازی» قصد «نسلکشی» روسها را دارد، قاعدتا اکنون هر کس که راست بگوید باید مجازات شود. دیگر شکی نیست که قوانین کنترل و سرکوب تشدید خواهند شد و آزادی بیان را بیش از پیش محدود خواهند کرد.
به موازات اینها، اکنون هشدارهایی به گوش میرسد درباره اینکه حاکمان کرملین میتوانند تا آنجا پیش بروند که کشور خود را از اینترنت جهانی قطع کنند تا مردم قادر به دریافت اطلاعات از خارج نباشند؛ به عبارت دیگر شکل گرفتن یک کره شمالی غولپیکر!
این هشدارها پس از نامهای از وزارت ارتباطات روسیه در روزهای گذشته مطرح شد که از شرکتها خواسته شده تا سرورها را به روسیه منتقل کنند و فقط از پایانهی ru. بجای com. استفاده کنند.
نگرانی از اینکه این اتفاق بیفتد احتمالاً اغراقآمیز است، اما راههای دیگری برای مقامات روسیه وجود دارد که دسترسی به محتوای ناخوشایند حاکمان را در اینترنت محدود کنند. فیسبوک، توییتر و بیبیسی جهانی پیشاپیش مسدود شدهاند و احتمالاً وبسایتهای خارجی و داخلی بیشتری نیز به سرنوشت سانسور و فیلترینگ دچار خواهند شد.
جلوگیری از انتشار اطلاعات مستقل برای دیکتاتوریها بسیار مهم است. در دوران شوروی اینترنت وجود نداشت. در عوض، دستگاههای کپی ممنوع و ایستگاههای رادیویی خارجی روی آنتن مسدود بودند.
اما درست همانطور که مخالفان آنروز راههایی برای دور زدن سانسور پیدا میکردند از جمله با خبرنامههای دستنویس و رادیوهای مخفی- شهروندان دیجیتال امروز نیز با کمک VPN و سایر راهکارهای فنی میتوانند سانسور و فیلترینگ را دور بزنند.
عنوان «دیسیدنت» یا «دگراندیش» را که از عبارات قدیمی دوران شوروی است اکنون باید گردگیری کرد تا دوباره به کار برده شود.
از همین حالا بسیاری از دگراندیشان روسی در حال پاکسازی خانه خود هستند. بسیاری نیز کشور را ترک کردهاند و برخی دیگر در حال بررسی هستند که آیا در روسیه پوتین بمانند یا نه.
من خودم از چند آشنای روسی در همین ارتباط پیام دریافت کردهام. فردی از مسکو که دارای تابعیت دوگانه است قصد دارد خانواده خود را راضی کرده و هر چه زودتر از کشور خارج شود.
او مینویسد: «وضع بدتر از اتحاد جماهیر شوروی است. حتا بدتر از دهه نود، زمانی که استانداردهای زندگی در روسیه به سنگینی سقوط کرده و میانگین عمر برای مردان به زیر ۶۰ سال رفته بود.
یکی دیگر از آشنایان میگوید در حال حاضر با خانوادهاش در روستایی در استونی مخفی شده. او میگوید چند نفر نیز در صف کنترل مرزی، سفری برای درمان آبگرم در خارج از کشور رزرو کرده بودند، ولی چون این دلیل قانعکننده نبود اجازه خروج نیافتند!
او مینویسد: «بسیاری دیگر که میشناسم اکنون در استانبول هستند تا به اسرائیل یا گرجستان پناه ببرند.»
توجه داشته باشید که در بیشتر موارد این پیامها مربوط به اعضای فعال جنبش مخالفان نیست، بلکه مربوط به روسهای عادی است که دیگر نمیتوانند زندگی در روسیه پوتین را تصور کنند. بسیاری از آنها میترسند که مرز به زودی بطور کامل بسته شود و آنها دیگر نتوانند خارج شوند؛ درست مانند دوران اتحاد شوروی.
در طول جنگ سرد، برخی از معدود کسانی که اجازه سفر به خارج از کشور را داشتند، اگر شانسی دست میداد میتوانستند در آنجا اقامت کنند. هنرمندان، ورزشکاران، نویسندگان، حتا ماموران KGB در میان آنها کم نبودند که ترجیح میدادند اتحاد شوروی را ترک کنند. در آن دوران به آنها «فراری» میگفتند- عبارتی قدیمی که ممکن است دوباره زنده شود.
اما شک نکنید که به زودی عبارات قدیمی جنگ سرد مورد استفاده قرار خواهند گرفت از جمله «بازار سیاه ارز» که یکی دیگر از مفاهیم رایج آن دوران است. همه توریستهایی که از اتحاد جماهیر شوروی دیدن میکردند این را به یاد دارند؛ مردان محتاطی که بیرون هتلها و رستورانهای توریستی یواشکی صدا میکردند دلار، مارک آلمان غربی میخریم!
در اواخر دهه ۱۹۸۰، زمانی که من بطور مرتب از لنینگراد و مسکو بازدید میکردم، روبل شوروی ده برابر بیشتر از صرافیهای رسمی در خیابانها مبادله میشد.
برای گردشگران «بازار سیاه ارز» جذاب بود اما هم برای توریستها و هم برای کسانی که ارز تبدیل میکردند میتوانست مجازاتهای سخت در پی داشته باشد.
بیگمان به زودی آن روزها را دوباره تجربه خواهیم کرد. تحت فشار تحریمهای خارجی، ارزش روبل تا کنون ۴۰ درصد در همین امسال کاهش یافته. با شروع جنگ، تجارت با روبل متوقف شد و زلزله اقتصادی ادامه یافت. همزمان بانکهای روسیه از مبادله دلار با مشتریان خود منع شدند.
در نهایت، روبل میتواند تبدیل به یک ارز بیارزش مانند روبل شوروی شود؛ وسیلهای برای پرداخت تراکنشهای داخلی که بقیه جهان نمیخواهند آن را حتا با انبر هم بگیرند!
اما این فقط روبل نیست که در حال سقوط است.
زمانی که روسیه به اوکراین حمله کرد، بورس مسکو بسته شد. هدف این بود که شرکتهای بزرگ روسی، تحت فشار تحریمهای غرب و قطع منابع خارجی، از ریزش سریع ارزش در بخشهای مختلف جلوگیری کنند. این دقیقاً همان چیزی است که در مورد شرکتهای تحت مالکیت روسیه که در بورس لندن و نیویورک معامله میشوند اتفاق افتاده. آنها به قدری سریع بیارزش شدهاند که معاملات سهام آنها تا زمانی که شرایط تغییر کند مجبور به توقف شده است.
انتظار میرود در زمان بازگشایی بورس اوراق بهادار مسکو، همین اتفاق شاید حتا چشمگیرتر بیفتد. البته اگر بازگشایی شود! اگر!
بورس روسیه همچنان بسته باقی مانده است. همانطور که چندین مفسر در غرب اشاره کردهاند، بورس روسیه در فاصله بین انقلاب اکتبر تا فروپاشی شوروی یعنی سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۹۲ در همه دوران کمونیستی بسته ماند.
اکنون دولت روسیه سیگنال میدهد که داراییهای باقیماندهی شرکتهای خارجی توسط دولت مصادره خواهد شد. در عین حال، سقوط مورد انتظار بازار سهام فرصتی برای پوتین خواهد بود تا تسلط خود بر روسیه را بیشتر کند زیرا وقتی ارزش شرکتهای بزرگ به بیارزشترین سطح خود کاهش یابد، دولت و الیگارشهای وفادار میتوانند وارد عمل شوند و آنها را ارزان بخرند.
در عین حال، شرکتهای باقیمانده به دلار و سایر ارزهای غربی دسترسی نخواهند داشت. با روبلی تقریباً بیارزش، آنها ممکن است مجبور شوند با یکدیگر« مبادله پایاپای» یا «تهاتر» کنند؛ روشی بسیار ناکارآمد برای تجارت که قبل از سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج بود.
به عبارت دیگر، حتا اقتصاد روسیه که تا حد زیادی از جهان خارج جدا شده است نیز میتواند به پیروی از مدل «شوروی» با گونهای از اقتصاد دولتی یا همان «اقتصاد برنامه» مجبور شود.
آیا ولادیمیر پوتین میخواهد روزگاری را که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده است بازسازی کند؟
کاملاً، ولی به نوعی دیگر! او نشان داده است که نه به کمونیسم علاقه دارد و نه به سوسیالیسم. بتهای تاریخی او نه استالین و نه لنین، بلکه تزارهایی مانند الکساندر اول و پتر کبیر هستند که با جنگافروزی کشورشان را بزرگ و بر قلمرو آن اضافه کردند.
او به دنبال قدرت و گسترش قلمرو روسیه است. پوتین دارای یک ایدئولوژی فردی است و آن بازسازی یک امپراتوری است که روسها بر دهها کشور دیگر تسلط داشته باشند. این همان کاریست که تلاش میکند در اوکراین تلاش انجام دهد و حتا اگر شکست بخورد، شک نکنید که روسیه را به زودی به کشوری تبدیل خواهد کرد که بسیار شبیه به اتحاد جماهیر شوروی خواهد بود.
*منبع: وبسایت خبرهای روز سوئد
*نویسنده: اینگمار نویوس
*ترجمه و تنظیم: فرامرز نوروزی