آیا اوکراین به افغانستان روسیه تبدیل می‌شود؟

یکشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ برابر با ۰۳ آپریل ۲۰۲۲


سیمرغ – می‌توان گفت که یکی از عوامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، درگیر شدن در باتلاق افغانستان بود. جنگ فرسایشی بزرگی که نه تنها توانست اقتصاد شوروی را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه توانست اعتماد به نفس ارتش سرخ را درهم شکند و در میان سران شوروی تفرقه ایجاد کند.

حال این پرسش مطرح است که آیا اوکراین می‌تواند مانند افغانستان به باتلاقی برای پوتین و روسیه تبدیل شود؟

برای پاسخ به این پرسش می‌بایست هشت تفاوت میان جنگ افغانستان و اوکراین مورد بررسی قرار گیرد.

یک: تفاوت میان بایدن و کارتر

جیمی‌کارتر که از او می‌توان به عنوان محرک ورود شوروی به جنگ افغانستان یاد کرد، هنگامی‌ به قدرت رسید که حزب رقیب با ماجرای واترگیت دست به گریبان بود و در ضعیف‌ترین موقعیت قرار داشت. عمده مطبوعات و رسانه‌های همگانی که در انحصار حزب دموکرات قرار داشت، بطور مستمر و پیوسته ریچارد نیکسون را به دروغگویی و روان‌پریشی متهم می‌کردند و حزب جمهوریخواه آمریکا را بابت شنود حزب دموکرات به باد ملامت گرفته بودند. در نتیجه هنگامی‌ که کارتر به قدرت رسید، به عنوان یک رئیس جمهور مشروع (برحق) و در عین حال بدون رقیب، توانست سیاست خارجه خود را به پیش ببرد.

اما بایدن ریاست جمهوری خود را با اما و اگرهای بی‌شمار آغاز کرد. وجود برنی سندرز در حزب دموکرات توانست شکافی میان هواداران حزب دموکرات ایجاد کند و به شدت از محبوبیت بایدن بکاهد؛ از سوی دیگر چنانچه بپذیریم در انتخابات آمریکا تقلبی هم صورت نگرفته باشد، حداقل نیمی‌ از مردم آمریکا که متمایل به ترامپ بودند و به او رأی دادند، بایدن را یا متقلب و نامشروع (ناحق) می‌دانند و یا نامحبوب. این مسئله تا جایی پیش رفت که حتی بسیاری از حامیان بایدن، دلیل اصلی رأی آوردن او را وجود کرونا و عدم کنترل خوب این ویروس توسط ترامپ عنوان کرده اند (به عبارت بهتر، چنانچه کرونا نمی‌بود، بایدن رأی نمی‌آورد).

کارتر حمایت اکثر مردم آمریکا و سیاستمداران را به دنبال داشت و به عنوان رئیس جمهوری مشروع (برحق) شروع به کار کرد، اما بایدن نماینده اکثر مردم آمریکا نیست و تقریباً نیمی‌ از مردم آمریکا او را متقلب و نامشروع (ناحق) می‌دانند..

دو: تفاوت در ابتکار عمل کارتر و بایدن

در میانه جنگ سرد، آمریکا برای مقابله با نفوذ اتحاد شوروی، علاوه بر کمک نظامی به متحدین خود در سراسر جهان، تلاش می‌کرد با تبلیغات گسترده حقوق بشری بتواند توده‌ها را به سوی خود بکشاند. اما کارتر برخلاف رویه معمول، از گروه‌های تروریستی حمایت کرد تا آنها بتوانند بدون آنکه آمریکا در مظان اتهام قرار گیرد، حامیان شوروی و ایدئولوژی مارکسیسم را در سراسر خاورمیانه اعدام و قتل عام کنند. از سوی دیگر با تحریک شوروی توانست ارتش سرخ را به افغانستان کشانده و بدون آنکه ناتو در مقابل کشور اتمی‌ شوروی قرار گیرد، آن را با بهره‌گیری از جهادگران اسلامی در جنگی فرسایشی گرفتار کند.

اما نقشه‌های جنگی معمولاً یکبار کارآیی لازم را خواهند داشت. پوتین قطعاً از ماجرای افغانستان درس‌های لازم را گرفته و اینبار با هشیاری بیشتری گام در جنگ اوکراین گذاشته است؛ همانگونه که در جنگ سوریه توانست با زیرکی، سیل پناهندگان سوری و آفریقایی را در سراسر اروپا به راه بیندازد و با ایجاد تفرقه میان اروپاییان جنگ را به نفع خود ادامه دهد.

ترفند و سیاست کارتر برای به دام انداختن شوروی خلاقانه و مبتکرانه بود، اما بایدن بدون داشتن خلاقیت از کارتر الگوبرداری کرده و همان رویه را در پیش گرفته است.

سه: تفاوت میان نیروهای مبارز

کارتر برای مقابله با ارتش قدرتمند شوروی، از نیروی بسیار عظیم «مذهب» استفاده کرد. شوروی به عنوان کشوری کمونیست، کافر و ضد خدا، به کشوری مسلمان حمله کرده بود؛ پس فرصت مناسبی در اختیار مراجع اسلامی قرار داد تا با صدور فتواهای جهادی بتوانند بسیاری از جوانان متعصب را بدون هیچ جیره و مواجبی از سراسر جهان به این جنگ بکشانند و به مدت ده سال نبرد را ادامه دهند.

اما گروه‌های داوطلب در جنگ اوکراین، نه برای خدا و باورهای مذهبی، بلکه برای مبارزه با پوتین و افتخار دفاع از استقلال یک کشور، به این جنگ می‌روند، که چه بسا برّندگی سلاح‌شان قابل مقایسه با «جهاد در راه خدا» نباشد.

کارتر برای شکست ارتش شوروی از نیروی ایمان استفاده کرد، اما بایدن بر نیروی تنفر از پوتین و حمله نظامی آن علیه اوکراین که بسیار ضعیف‌تر از نیروی ایمان است، تکیه کرده است.

چهار: تفاوت در مبادلات تجاری شرق و غرب در دوران کارتر و بایدن

کارتر زمانی شوروی را در تله افغانستان گرفتار کرد که در شوروی نظام کمونیستی و ضد سرمایه‌داری حاکم بود و نمی‌توانست با نظام سرمایه‌داری و آزاد غرب، فصل مشترک زیادی داشته باشد. به عبارت دیگر تضعیف و فروپاشی اقتصاد شوروی نمی‌توانست تأثیر عمیقی بر اقتصاد غرب بگذارد.

اما بعد از فروپاشی شوروی و قدرت گرفتن پوتین، روسیه درهای خود را به روی دنیای آزاد گشود و تجارت و اقتصاد خود را به دنیای غرب و به‌خصوص اروپا گره زد به گونه‌ای که صنعت مد و طلا و جواهر و صادرات محصولات کشاورزی و ده‌ها مورد دیگر در غرب، بسیار وابسته به روسیه شده است. حال تضعیف و یا فروپاشی اقتصادی روسیه مانند چاقوی دو لبه است که هرقدر رگ‌های روسیه را می‌برد می‌تواند رگ‌های اروپا را نیز قطع کند.

اقتصاد شوروی در هنگام حمله به افغانستان تقریباً از دنیای سرمایه‌داری جدا بود و فروپاشی آن نمی‌توانست تأثیر مخربی بر غرب داشته باشد، اما امروزه اقتصاد اروپا وابسته به روسیه است و هرگونه تحریم علیه روسیه می‌تواند بطور مستقیم و یا غیرمستقیم بر اروپا تأثیر بگذارد.

پنج: پرهیز از جنگ هسته‌ای توسط کارتر

کارتر سیاست زیرکانه‌ای در پیش گرفت. او گروه‌های افراطی‌ای را پرورش داده بود که شعار ضدامپریالیستی و ضدغربی سر می‌دادند، اما با نیروهای شوروی می‌جنگیدند. این دوگانگی موجب می‌شد در ماجرای افغانستان، غرب و به‌خصوص آمریکا خود را از صحنه جنگ دور نگه داشته و از رویارویی هسته‌ای و یا نظامی اجتناب کند به گونه‌ای که هم‌صدا با شوروی خود را نیز قربانی این گروه‌های افراطی می‌نامید.

اما بایدن با جبهه‌گیری مستقیم علیه روسیه در این جنگ، ناتو و آمریکا را در یک رویارویی با آن کشور قرار داده که می‌تواند پیشامد وخیمی‌ برای جهان به همراه داشته باشد. چنانچه به عمد و یا به سهو، روسیه به لهستان حمله موشکی کند، جهان می‌بایست میان انحلال ناتو و جنگ هسته‌ای یکی را انتخاب کند.

کارتر تلاش کرد با کمک نیروهای ضدآمریکایی به جنگ روسیه برود، پس آمریکا در مظان اتهام قرار نگرفته و رویارویی مستقیم میان این دو ابرقدرت صورت نگرفت. اما بایدن نتوانست در اوکراین این سیاست را پیش ببرد. به این ترتیب، برد و باخت هر طرف در این جنگ می‌تواند به معنای پایان یا تداوم سیاسی برخی پیمان‌های بین‌المللی مانند ناتو و همچنین سیاستمداران باشد.

شش: جنگ سرد و ناتو

ناتو در اوج جنگ سرد، ائتلافی محسوب می‌شد که می‌توانست آمریکا و اروپا را از یک تهاجم تمام‌عیار محافظت کند. شوروی در ویتنام و کره به صورت غیرمستقیم با آمریکا وارد نبرد شده بود و هر لحظه بیم آن می‌رفت موشک‌های اتمی‌شوروی که آمریکا را نشانه رفته بودند، پرتاب شده و این کشور را به ویرانه مبدل سازند.

در دوران ریاست جمهوری کارتر، اکثر مردم آمریکا ناتو را محافظ و پناهی می‌دانستند که می‌تواند در برابر تهاجم شوروی عاملی بازدارنده محسوب شود.

اما با روی کار آمدن ترامپ و مخالفت او با ماهیت و موجودیت ناتو، بسیاری از مردم آمریکا به این باور رسیدند که مشکل اروپا با روسیه‌ای که تهدیدی برای آمریکا محسوب نمی‌شود، مشکل آمریکا نیست و با توجه به تورم بالا در دوران بایدن، هزینه پرداخت شده به ناتو توجیهی ندارد.

در دوران جنگ سرد هرگونه مقابله با شوروی از دید مردم آمریکا، امنیت محسوب می‌شد، اما در دوران بایدن هرگونه هزینه بابت ناتو حرام کردن پول مالیات‌دهندگان آمریکا محسوب می‌شود.

هفت: پیش‌بینی پوتین برای بحران اوکراین

کارتر به عنوان چهره‌ای گمنام پای به کاخ سفید گذاشت، به همین سبب سیاست خارجی او تا حدود زیادی نامشخص بود و هنگامی‌ که شوروی به افغانستان لشکرکشی کرد، متوجه نشد برژینسکی و کارتر قرار است مدل ویتنام را برای آن کشور شبیه‌سازی کنند.

اما با توجه به اینکه بایدن چهره‌ای شناخته شده محسوب می‌شود و پیش از این و در دوران معاونت خود، روسیه را به جنگ سوریه کشانده بود، طبیعی است که پوتین هنگام پیروزی مجدد بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، پیش‌بینی چنین تقابلی را کرده و خود را برای تحریم‌های گسترده و یا جنگ احتمالی آماده کرده باشد.

کارتر چهره‌ای ناشناخته بود و در نتیجه سیاست خارجی وی قابل پیش‌بینی نبود که شوروی بتواند خود را برای آن آماده کند. اما بایدن سال‌هاست که در بدنه قدرت آمریکا حضور دارد و به‌خصوص در دوران معاونت باراک اوباما مواضع تند ضدروسی او مشخص بود. بنابراین پوتین مانند رهبران شوروی زیاد غافلگیر نشد.

هشت: نبود رسانه‌های مستقل در دوران کارتر

در دوران ریاست جمهوری کارتر، رسانه‌ها معدود بود که آنهم بیشتر سیاست حزب دموکرات آمریکا را پوشش می‌داد و از آن حمایت می‌کرد و به علت نبود رسانه‌های امروزی و به عبارت دیگر شهروندخبرنگار، بسیاری از سیاست‌های کارتر از نظرها پنهان مانده و واکنش افکار عمومی‌ را به دنبال نداشت. بطور مثال عرب‌هایی که به عنوان مردم افغانستان در جنگ افغانستان شرکت می‌کردند و از دیدها پنهان بودند، چنانچه رسانه‌های امروزی وجود می‌داشت می‌توانست واکنش‌های گسترده بین‌المللی به همراه داشته باشد و یا رسمیت بخشیدن به گروه‌های تروریستی در سطح جهان در دوران ریاست جمهوری کارتر بسیار ساده‌تر از به رسمیت شناختن طالبان توسط دولت بایدن انجام می‌شد.

گسترش رسانه‌ها و خروج آنها از انحصار دولتمندان و اشتراک‌گذاری اطلاعات و خواسته‌های جامعه در فضای مجازی موجب شد که دولت بایدن برخلاف دولت کارتر نتواند در سیاست خارجی خود چندان پنهانکاری به خرج دهد و هرگونه عمل خلاف عرف و حقوق بشری می‌تواند واکنش جدی از سوی افکار عمومی‌ به دنبال داشته باشد.


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=279658