کتایون حلاجان – بابک رجبی متولد سال ١٣۶١ در شهر اصفهان آهنگساز، خواننده و نوازنده است. او تحصیلات خود را در رشته مهندسی عمران در شهر اصفهان به پایان رسانده و از سال ١٣٩۴ ساکن شهر استراسبورگ در فرانسه است. وی درهمین شهر در رشته موسیقی تحصیل کرده و از یکسال پیش نیز در دانشگاه تدریس میکند.
بابک رجبی در خانوادهای اهل موسیقی رشد و پرورش پیدا کرد. مادر و پدر بزرگ او هر دو دارای صدایی خوش بوده و آواز میخواندند. به گفته او، در خانه همیشه صدای ساز و آواز سنتی طنینانداز بوده بطوری که در کودکی تنها موسیقی و آواز شجریان او را آرام میکرده است. فضای حاکم بر خانه او را شیفته موسیقی کرده و بعدها ساز به دست گرفته و موسیقی آموخته است.
بابک رجبی نوازنده تار، سهتار و خواننده است و همچنین برای تدریس موسیقی به کودکان از سازهای غربی مانند پیانو، پرکاشن، یوکو لهله و گیتار نیز استفاده میکنند. او با داشتن علم و دانش موسیقی کلاسیک ایرانی، اما سبک منحصر به فرد خود را در موسیقی دنبال میکند. ساختههای او گاه مایههایی از طنز ونقد اجتماعی دارد و گاه عاشقانه هستند. کلام او از دل و زبان مردم کوچه و بازار برخاسته. زبانی امروزی به دور از مبالغه و رویاپردازیهای اساطیری. بی شک اصفهان شهری که بابک رجبی بخش مهمی از زندگی خود را در آن سپری کرده با آن پیشینه فرهنگی طولانی تاثیر بسزایی در خلاقیت این هنرمند داشته است.
بابک رجبی همواره بیحاشیه سعی در حفظ استقلال هنری خود دارد. هنرمندی که در گوشه دنج خود به کار خلق و پرداختن به ایدههای نو مشغول است. وی تا کنون کنسرتهای زیادی در داخل و خارج از ایران برگزار کرده. همچین آلبومهای موسیقی «در امتداد اصوات» و «سرزمین آواز» را با مجوز در ایران منتشر کرده است. آلبوم «لباسخوانی» و «طنز و طرب» او موفق به کسب مجوز نشده اما در میان علاقمندان به این سبک موسیقی دست به دست میشود. آلبوم «هزاربیشه» از گروه «اسپرسان» نیز در فرانسه منتشر شده است.
این هنرمند همچنین در ساخت موسیقی فیلم نیز فعال است. در ایران با سروش صحت در فیلم سینمایی «جهان با من برقص» و همچنین با امرالله احمدجو در سریال «پشت کوههای بلند» همکاری داشته و در فرانسه نیز برای یک فیلم کوتاه به نام DES HORTENSIAS EN HIVER (گل ادریسی در زمستان) آهنگسازی کرده است.
بابک رجبی در گفتگو با کیهان لندن میگوید: «از سال ١٣٨۶ به صورت حرفهای به موسیقی پرداختم، همزمان مشغول تحصیل در رشته مهندسی عمران بودم. در سال ١٣٨٧ گروه موسیقی نوژان را تاسیس کردم که پایه آن موسیقی سنتی بود اما ما در این گروه کارهای مفهمومی و خاص ارائه میدادیم. به فراخور مفهومی که میخواستیم در کنسرت ارائه دهیم موسیقی را با ادوات دیگری ترکیب میکردیم به عنوان مثال اگر در شهر اصفهان بودیم صداهایی مانند مسگری، قلمزنی و یا قالیبافی را با موسیقی ترکیب کرده و روی صحنه اجرا میکردیم. سالها پیش با گروه نوژان پروژهای را به نام لباسخوانی اجرا کردیم که در آن از ادوات دوخت و بافت پارچه وکمان حلاجی استفاده و آنها را با سازهای ایرانی ترکیب کردیم.»
بابک رجبی در ادامه توضیح میدهد: «پایه موسیقی برای من، فن و شامل ریاضی و فیزیک است. از زمانی که ریتم و ملودی را یاد میگیریم میتوانیم هر صدایی را که تعریف موسیقیایی برای آن داشته باشیم بنا بر بر سبک و مفهومی که میخواهیم ارائه دهیم به کار بگیریم. مثلا صداهایی مانند قطار یا کمان حلاجی یا هر شیئی غیرموزیکال دیگری را میتوانیم در موسیقی استفاده کنیم. از نظر من اگر کسی علم موسیقی را داشته باشد، میتواند از تمام ابزار استفاده کند با این شرط که به آن فکر شده باشد و طرز استفاده از آن بجا و درست باشد تا در کار بنشیند.»
وی سپس درباره مهاجرت به فرانسه چنین میگوید: «زمانی که به کشور فرانسه آمدم و در رشته موسیقی شروع به تحصیل کردم متوجه شدم تمامی آن جنونی را که در ایدهپردازیهایم وجود داشت و گاه از طرف اهل فن موسیقی پذیرفته نمیشد در اینجا جزو واحدهای درسی و دانشگاهی هستند. این باعث شد تا به کارم اطمینان بیشتری پیدا کنم. در سلوکی که دارم همه اشیاء ابزار موسیقی محسوب میشوند و اتفاقا تمام آدمها به نوعی موزیسین هستند. من در دانشگاه استراسبورگ در رشته موسیقی مؤلف musicien intervenant تحصیل کردم و یکی از بخشهایی که آموختم تربیت معلم موسیقی است. شغل اصلی من امروز آشنا کردن کودکان با موسیقی از طریق سادهسازی تئوری موسیقی است. آنها از طریق بازی و ساختن ساز با اشیاء دم دست مانند لیوان و یا نیهای پلاستیکی و غیره و یا حتی ضرب گرفتن روی بدن (بدنکوبه) با نتها و مبانی موسیقی آشنا میشوند.»
در ادامه گفتگو با کیهان لندن، بابک رجبی در مورد موسیقی طنز و اشعاری که در کارهایش استفاده میکند میگوید: «اشعار کارهایم را عموما خودم مینویسم، خصوصا آندست از کارهایی که شخصیتر هستند. اما پیش آمده که از شعر شاعرانی که نزدیک به ذهنیت من هستند نیز استفاده کردهام. قبلا در موسیقی سنتی کار طنز انجام شده. در دوران محمد تقی بهار و محمد فرخی یزدی هنر یک مقدار جنبههای اجتماعیتر پیدا کرده و هنرمندان مسئولانه نسبت به اتفاقات اجتماعی واکنش نشان دادهاند. تاج اصفهانی در سال ١٣٠۶ خورشیدی در باغ سهمالدوله در تهران به دعوت وزرا مثل مخبرالسلطنه هدایت حضور پیدا کرده و برای اولین بار اشعاری با مضامین انتقادی از فرخی یزدی اجرا کرده است. به گفته خود او در مصاحبه با رادیو در این محفل برای اولین بار مرغ سحر را با همراهی تار مرتضی نیداوود خوانده و در روزهای بعد در اداره نظیمه مورد استنطاق قرار گرفته است.»
وی ادامه میدهد: «البته در قرون گذشته در حوزه ادبیات نقد و مدح حاکمان وقت نقل مجلس شعرا بوده است. این نقد وقتی به طنز آمیخته میشود برای شنونده قابل پذیرش خواهد بود و یا برای شنوندهای که مورد نقد است قابل پذیرش خواهد بود و او را نمیآزارد. معمولا در قالب طنز انتقال نقد تسهیل میشود و تاثیر آن مضاعف میگردد. یکی از دلایلی که طنز را به کار میگیرم همین قابلیت تاثیرگذاری با حال خوش است. از دوران میرزاده عشقی و ایرج میرزا طنز و انتقاد در جامعه هنر پا به عرصه تحول گذاشت. هنر موسیقی هم توانست همراه با آگاهی فرهنگی و سیاسی مردم شکل انتقادی به خود بگیرد تا برخلاف موسیقی مجلسی و رِنگهای اغواگرانه برخی فیلمهای فارسی سویههای حقطلبانه به خود بگیرد. تا میرسیم به سالهای انقلاب که ترانههای سعید سلطانپور و بعد چاووشی را داریم. اما هیچکدام هنوز به طنز نیامیختهاند و در دسته موسیقیهای اجتماعی و حقطلبانه قرار دارند. چنانکه حقطلبی یک رفتار اجتماعی ناشی از سلامت جامعه است. به همین دلیل برای گسترش دامنهی حقطلبی فرهنگی و اجتماعی در اقشار مختلف جامعه سعی کردم موسیقی را به طنز بیامیزم.»
به عقیدهی این هنرمند، «طنز دنیای گستردهای دارد؛ میتواند طنزی باشد که فقط برای سرگرم کردن مردم است و یا میتواند لایههای دیگری نیز داشته باشد. معمولا در کشورهای غیردموکراتیک طنزهای سیاسی باب میشود که این نوع طنز را در میان برخی از شاعران امروز میبینیم. در جاهایی که ممنوعیتهایی برای پوشش و ارتباط بین زن و مرد وجود دارد مسائل جنسی دستمایه آثار طنز میشود. اما نقطه نظر من در طنز بیشتر مسائل و کمبودهای فرهنگی است.»
بابک رجبی در پاسخ این پرسش که چرا در رسانههای «فارسیزبان» کمتر دیده میشود میگوید: «من به عنوان یک هنرمند مستقل کار خود را انجام میدهم و علاقمندم هویت شخصیام را حفظ کنم حتی اگر به قیمت کمتر دیده شدن یا ضرر اقتصادی آن تمام شود. به ندرت با رسانهها کار میکنم. این پرهیز به خاطر این است تا وارد یک جریان، یک دستهبندی فکری، یک لایه اجتماعی و یا یک طیف رسانهای خاص نشوم. خصوصا که بعضی از این رسانهها اهدافشان به درستی مشخص نیست!»
وی درباره فعالیتهایش در فرانسه میگوید: «اینجا در چند گروه موسیقی فعالیت میکنم؛ یکی از این گروهها با نام «اینکریدبل مکتوب ارکسترا» شامل ۶ نوازنده از کشورهای مختلف است که با سازهای تنبک، آکاردئون، قانون، عود، تنبور و من با تار موسیقی سنتی این کشورها را اجرا میکنیم. موسیقی که ما در این گروه کار میکنیم سفری است که مسیر آن از ایران، آذربایجان، ترکیه، یونان، ایتالیا و الجزایر و کشورهای حاشیه مدیترانه میگذرد همراه با آهنگهای سنتی این کشورها که ما اجرا میکنیم.»
وی ادامه میدهد: «گروه دیگری به نام «اسپرسان» که با گیتار، پرکاشن، قانون و تار موسیقی تلفیقی شرق و غرب را اجرا میکند. من در این گروه بیشتر از شعرهای کلاسیک مانند حافظ، خیام، مولوی و سعدی استفاده میکنم. همچنین دو ترانه هم از جرج برسنس شاعر و خواننده فرانسوی با این گروه خواندهام. بر روی یکی از شعرهای شارل بودلر شاعر فرانسوی به نام «مرده خوشبخت» نیز آهنگسازی کردهام.»
بابک رجبی به تازگی گروهی از نوازندگان ایرانی با نام «یه دسته مورچه» تشکیل داده است. این گروه برای اولین بار در تاریخ ١٧ ژوئن سال ٢٠٢٢ در پاریس به زبان فارسی کنسرت خواهد داشت. او در مورد نام این گروه چنین توضیح میدهد: «کلمه گروه بجای دسته برای گروههای موسیقی از دهههای چهل و پنجاه خورشیدی باب شده. از زمانی که ارکسترها و گروههای موسیقی غربی به ایران راه پیدا کردند. ما سعی کردیم تا به گذشته رجوع کنیم، زمانی که «دسته»های مطرب و رقاص و سینهزنی، «دسته» نامیده میشدند. این ارجاع باعث شد تا از بیتِ «از اون بالا میاد یه دسته مورچه/ یکیش تار میزنه یکیش کمونچه» وام بگیریم و بسان مورچگان با کار بسیار و با عبور از راههای باریک صدای خود را به گوش مخاطبان برسانیم.»
بابک رجبی در پایان گفتگو با کیهان لندن در پاسخ به این پرسش که آیا فکر میکند در ایران میتوانست برای جامعه خود بیشتر مفید واقع شود یا در خارج کشور، پاسخ میدهد: «در فرانسه به خاطر امنیت شغلی و فکری که دارم با خاطر آسوده میتوانم ایدههایم را به صورت مکتوب و یا آلبومهای آموزشی منتشر کنم؛ مثلا از تجربیاتم در زمینه موسیقی کودک اخیرا آلبومی منتشر شده با نام «سرزمین آواز». این آلبوم با هدف آشنایی با ردیفهای موسیقی ایرانی و با استفاده از هفت قصهی موزیکال در هفت دستگاه اصلی ساخته شده است. در این اثر گوشههای اصلی که به صورت بالارونده و با تغییرات نت شاهد به وجود میآیند، موسیقیِ تشکیلدهنده قصهها هستند. در هر قصه اکثر گوشهها را ابتدا به صورت آوازی با ریتم آزاد و سپس به صورت ترانه ضرب آهنگدار میشنویم.
شخصیت اصلی هفت قصه به نام «آچاکاتورا» به دستگاههای مختلف میرود و گوشهها را مکاشفه میکند. «آچاکاتورا» در زبان ایتالیایی نت زینتی است که در ابتدای نت اصلی قرار میگیرد ولی فاقد ارزش زمانی است. من در دوران دانشجویی در دانشگاه استراسبورگ فرانسه در رشتهی «موسیقی مؤلف»، همیشه به این فکر بودم که چگونه میتوان از شیوههای آموزشی این رشته برای موسیقی سنتی ایران استفاده کرد و حالا که در همین دانشگاه تدریس میکنم خوشحالم که این آرزو جامهی عمل پوشیده و در مقابل ماست. در این مسیر از خانم زهرا حقجویی برای نوشتن ترانهها و جناب آقای داریوش طلایی برای ترغیب و حمایتی که از من کردند سپاسگزارم. امیدوارم کودکان و نوجوانان با شنیدن این نواها اسامی گوشهها و دستگاهها را که شناسههای موسیقی ایرانی هستند در خاطر بسپارند تا گوش بزرگسالانِ آینده با فرهنگ شنیداری ایرانی بیشتر آشنا شود.»